به گزارش مشرق، در میان مراجعان پرتعداد دادگاه، جوانی قد بلندو خوش سیما جلب نظر میکرد. «آرین» جوان تحصیلکرده رشته طراحی داخلی که برای پیگیری دادخواست پرداخت مهریه همسرش پا به شعبه 276 دادگاه خانواده میگذاشت. او چند ماه پیش جشن عروسی پرهزینهای برگزار کرده بود.
آرین چهار سال پیش با همسرش «شکیلا» در یک مرکز تجاری نوساز آشنا شده بود. قرار بود آرین درباره طراحی محیط آن مرکز خرید به مدیرعامل برج مشاوره بدهد که با منشی او روبهرو شد و بعد ازآن چند جلسه با هم دیدارکردند. تا اینکه چندی بعد پسرجوان از شکیلا برای کار درشرکت خودش دعوت کرد که اوهم با خوشحالی پذیرفت. اما مدتی بعد از آن خبردار شد یکی از همکارانش به شکیلا علاقهمند شده است و از آنجا که خودش هم عاشق شکیلا شده بود بسرعت از او خواستگاری کرد و برای جلب نظرش به او قول داد جشن عروسی مجللی برگزارکند. شکیلا هم به خواستگاری آرین جواب مثبت داد و جشن عروسی آنها در یکی از تالارهای مشهور تهران برگزار شد. خودروی لیموزین، کیک هفت طبقه، جواهرات گرانقیمت و میز شام رنگین، جشن ازدواج رؤیایی زوج جوان را در خاطر همه میهمانان ثبت کرد.
اما خیلی زود نخستین اختلاف عروس و داماد جوان به خاطرخلف وعده «آرین» از سفر ماه عسل به اروپا پیش آمد. چرا که حسابهای بانکی مهندس جوان خالی شده بود و نمیتوانست هزینههای سنگین سفر را تأمین کند.تازه داماد روی درآمد کارهای طراحی داخلی سال جدید حساب ویژهای باز کرده بود، اما رکود بازار مسکن او را به نتیجه دلخواه نرساند به همین خاطر با جیب خالی مورد اعتراض همسرش قرار گرفت.
شکیلا برای شروع زندگی مشترکشان نقشههای زیادی داشت، اما مشکلات مالی در خانه و شرکت شوهرش همه آن رویاها را نقش بر آب کرده بود. برای همین بیشتر اوقات عصبی بود و این موضوع را همه کارکنان شرکت میدانستند. خواستگار قبلی شکیلا هم از فرصت استفاده کرده ودراین فاصله به گوش شکیلا رسانده بود که آرین در دوره مجردی با دختری رابطه داشته و بعد از ازدواج هم این رابطه ادامه دارد. این دروغ انتقامجویانه هم باعث شد تا شکیلا نسبت به روابط شوهرش حساس شود و به این ترتیب اختلاف میان آنها عمیقتر شد تا جایی که نوعروس زندگی مشترک را ترک کرد و به خانه پدرش بازگشت.
آرین در شرایطی به دادگاه خانواده احضار شده بود که همسرش نیز مهریه 1014 سکه طلای خود را به اجراگذاشته بود. وقتی تازه داماد وارد شعبه 276 شد، برگهای را روی میز رئیس دادگاه گذاشت و گفت:«آقای قاضی، این لایحه ناتوانی من در پرداخت مهریه همسرم است و از آنجا که بدهی زیادی دارم از شما خواهش میکنم در صدور حکم پرداخت مهریه شرایطم را در نظر بگیرید.»
قاضی «غلامرضا احمدی» به منشی دادگاه دستور داد پرونده را بیاورد. سپس نگاهی به اوراق انداخت و گفت:«همسر شما به خاطر نپرداختن هزینههای زندگی، مهریهاش را اجرا گذاشته و باید در وقت مقرر به اتفاق هم در دادگاه حاضر شوید و هر دو توضیح دهید.»
مرد جوان همان موقع تقویمی را از جیبش درآورد و گفت:«الان سه ماه است که همسرم منزل مشترکمان را بدون هیچ توضیحی ترک کرده و حتی به تلفنهای من جواب نمیدهد.انگار علاقهای به ادامه زندگی با من ندارد و از طریق خواهر مطلقهاش پیغام داده که باید از هم طلاق بگیریم.»
قاضی به او گفت:«توصیه من اینست که به خاطر مسائل مالی زندگی مشترکتان را به هم نزنید و با هم آشتی کنید.»اما آرین بیآنکه به حرفهای قاضی دقت کرده باشد، ادامه داد:«ما با عشق و علاقه ازدواج کردیم، اما مشکل این است که همسرم بسیار دهنبین است و خیلی زود نظرش عوض میشود، بعد هم تصور میکند سرش کلاه رفته و خیلی زود عصبانی میشود. بعد هم بد و بیراه میگوید و...»
قاضی به ساعت دیواری اشاره کرد و گفت:«انشاالله در جلسه آینده به حرفهای هر دو طرف گوش خواهم داد. تا آن روز بهتر است به دلایل اختلافها و مشکلات میان خودتان فکر کنید. به نظر من حیف است که زندگی یک زوج جوان قبل از جشن سالگرد ازدواجشان به جدایی منجر شود.»
آرین پس ازشنیدن اظهارات قاضی از دادگاه خانواده بیرون رفت و جلوی آسانسور که ایستاد به یاد گذشتهاش افتاد. با خودش فکر میکرد؛ کاش به حرف برادر بزرگترش عمل میکرد و تمام حساب هایش را برای یک جشن عروسی خالی نمیکرد، آن هم جشنی که برای همه میهمانان خاطره خوبی به جا گذاشته بود اما برای خودش و شکیلا خاطرهای تلخ!