سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سینمای ایران دلسوز ندارد، هواخواه درست ودرمانی ندارد و درمان، افتاده بدست کوتولهها. کوتولههایی که از سال ۱۳۶۱ تاکنون اداره سینما را در دست گرفتند و سکانس را پشت پرده به این سو و آنسو میبرند. گالیور تکتازی هم پیدا نمیشود به سرزمین انحصاری «لیلیپوتی»ها هجوم برد و از چنگال «لیلیپوتی»های متوسط نجاتش دهد. هر گالیوری که از درگه لیلیپوت عبور کرد، تحت تاثیر اغواگری فلرتیشیاهای سینما، لیلی پوتی شد. سیستم مدیریتی سینمای حاکم بدین صورت است هر قدبلندی و هر غولی وارد سینما شود هنر متعالیاش بدل به هنر متوسط لیلیپوتی تبدیل میشود. لیلی پوتی ها همان فیلمسازان متوسطی هستند که کارشان فیلم متوسط ساختن است. لیلیپوتی هایی که با همه متوسط بودن در خلق محصول هنری و اندیشه ردای گالیوری به تن دارند. ساز و کار لیلیپوتی سینما از هر فیلمساز با استعدادی را جذب و یک متوسط ساز به چرخه تولید اضافه میکند.
«پوران درخشنده» بی شک یکی از بهترین متوسط سازان سه دهه اخیر سینماست. دیدن و ندیدن فیلمهایش در قضاوت و تغییرات اجتماعی ، احوال افراد و تغییر رویکرد جامعه هیچ تاثیری ندارد، سالهاست که بیهوده ژست مصلح اجتماعی به خود گرفته با فیلمهایی که سطح بسیار متوسطی دارند. فیلم متوسط کمی قابل اعتنای «هیس دخترها فریاد نمیزنند» را در کارنامه دارد که شروعی طوفانی دارد اما فقط بیست دقیقه طوفانی است و پس از بیست دقیقه به یک اثر خسته کننده ملال آور مثل سایر آثار متوسط فیلمسازان سینما بدل می شود.
نیت و قصد قربت الی الله پوران درخشنده در مورد تمام فیلمهایی که ساخته، فقط شکلی نمادین از نیت بوده و مقبول الی الله نبوده . چون رضایت خدا، در رضایت خلق نهفته است و در بهترین حالت ۳ درصد خلق از فیلم قبلی و ظاهرا پرفروش، خانم فیلمساز استقبال کردهاند. وضعیت سینمای ایران چنین است که غولهای هنرمند با «رابطه» وارد آن میشوند و عاقبتشان «به زیر سقف دودی» زیر متوسط میانجامد.
در «لیلیپوت» سینمای ایران، غول تفکر و اندیشه، با «گاو» می آید و کارشان به سان سایر لیلی پوتیهای فعلی، به فیلم «چه خوبه برگشتی» میانجامد. با «کارگران مشغول کارند» میآیند و دوسیه فعالیتشان به «پنجاه کیلو آلبالوی» ناقابل مبتذل و مهمل میانجامد. سینمای ایران مصداق سلطه کامل هنر متوسط لیلی پوتی است، بهانه تراشی نیز محلی از اعراب ندارد.
خانم فیلمساز وقتی قصد غربت کرده بود با بوق و کرنای عجیبی جار زدند که فیلمی درباره طلاق عاطفی میخواهد بسازد. قصد قربت مخاطب را شعف زده میکند، اما محتوای فیلم «زیر سقف دودی» مغر تماشاگر بیچاره را فلک زده .
فیلم داستانی ندارد، شیرین(مریلازارعی)، زنی خسته و خمار را میبینیم که شوهرش بهرام سمیعی (فرهاد اصلانی) با تاخت و تاز با او گفتگو میکند و فرزندش رفتاری همانند شوهر با او دارد. «آقا» اهل لایی کشیدن حلال است و دور از چشم همسرش، خوش بر و رویی که کارمند بانک پاسارگاد ( احتمالا حامی مالی فیلم ) است را به تور انداخته و با وی پیتزا میخورد، تخته بازی میکنند؛ یک پاریس دو نفره هم به بدن زدهاند، ارتکاب حلال بهرام و رعنا (بهنوش طباطبایی) به این دلیل است که او رابطه درست و درمانی با همسرش ندارد. همین ملات داستانی بارها و بارها در سینمای متوسط لیلی پوتی ها تکرار شده است.
اصلا یکی از خواص جریان متوسطها این است که از روی دست هم کپی میکنند. اصغر فرهادی «چهارشنبه سوری» را با دستمایه «همسر یواشکی» میسازد، دیگری از راه میرسد از روی دست او پنجشنبه سوزی، یعنی فیلم زندگی خصوصی (حسین فرحبخش) را میسازد. از سال ۸۰ تاکنون و از زمان ساخت فیلم مارال صیغه بازی و ارتکاب متشرعانه، دستمایه طراز اول سینماگران ایرانی میشود و هیچگاه از بین نمیرود، بلکه از حالتی به حالت دیگری تبدیل میشود. «لیلیپوتیها» فیزیکال فاقد خلاقیتاند، مارال میشود چهارشنبه سوری، چهارشنبه سوری میشود زندگی خصوصی، زندگی خصوصی میشود پل چوبی، پل چوبی میشود برف روی کاجها، برف روی کاج ها میشود سعادت آباد، سعادت آباد میشود من مادر هستم، من مادر هستم می شود دوران عاشقی، و دوران عاشقی میشود «زیر سقف دودی»؛ این سیکل تشابه مضمونی مخاطب را میبرد به دوران جاهلی.
فیلم های ایرانی «جریان متوسطها » روایت را در ارائه مضمون از یکدیگر گرته برداری میکنند، دستمایهای که تکراری است ودرباره لایی کشیدن در روابط زناشویی، از حالتی به حالتی دیگر.
زیر سقف دودی نیز به سندرم لیلیپوتیهای سینمای ایران مبتلاست. آسیب شناسی زناشویی درباره طلاق عاطفی در فیلم درخشنده پیدا نیست. فیلمساز در هیاهوی ساخت فیلمی درباره خیانت می خواهد دست خالی نباشد و در مقابل جریان سینمای متوسط کم نیاورد و از سوی دیگر ادای دین سینمای متوسط به همین سبک و سیاق است، فیلم ساختن درباره مضامین تکرار شونده .
بازیگرانش بد بازی می کنند، فرهاد اصلانی یکی از شبه ستارگان سینمای لیلی پوتیها همان اداهایی که در فیلمهای قبلی از خود بروز داده، دوباره تکرار میکند. مرد عصبی تندخویی که با همسرش مقابل دوربین داد و فریاد میکند و مریلا زارعی برداشتش از طلاق عاطفی این است که در مقابل دوربین خمیازه بکشد تا سیمرغ بلورین را دریافت کند. بازیگران جوان و نوجوی فیلم هم مشخص است به جای اینکه توسط کارگردان انتخاب بشوند، حضور در این فیلم را انتخاب کردهاند. بازیگران جوان فیلم ابوالفضل میری همه جوری فعلی را در مقابل دوربین مرتکب میشود به غیر از بازیگری.
مصیبت بزرگ در سینمای ماتم زده متوسطها این است که همه اجزا و پیکره آن متوسط است، از اندیشه ای که نیست اما مدعیاش هستند، تا عوامل فنی و بازیگران، جملگی متوسطاند، با یک حال متوسط و یک رویکرد متوسط.
داستان فیلم نیز چنان مغشوش است که یک لشگر باید وقت خود را صرف کنند ببیند ابتدای و انتهای روایت فیلم کجاست و برخی با دیدن پایان فیلم تصور می کنند که سریال تماشا میکنند و مخاطبان پیش خودشان میگویند، انشالله زیر سقف دودی قسمت دومی داشته باشد تا بفهمند که فرجام قصه کجاست. برخی تماشاگران هم تصور میکنند این فیلم قسمت دوم فیلم زندگی خصوصی (حسین فرحبخش) و یا قسمت چهارم فیلم کوچه بینام(هاتف علیمردانی) است یا قسمت هشتم دوران عاشقی (علیرضا رئیسیان). معمولا در سریالهای تلویزیونی حرفهای، بازیگر اصلی حضور دارند و بازیگر فرعی عوض میشوند یا زاویه دید روایت تغییر میکند. در سینمای متوسطها باید فیلم در مورد خیانت و لایی کشیدن زنان و مردان ساخته شود و سینمای متوسطها چون یک آبخشور ثابت فکری بیشتر ندارد میتوان فیلم های مختلفی با فرهاد اصلانی و یک لوکیشن ثابت ساخت بااین تفاوت که بازیگران نقشهای مکمل، افراد دیگری باشد؛ اینهم یک جور دنباله سازی معنایی است.یعنی با همین تعریف «زیر سقف دودی» قسمت دوم زندگی خصوصی است با این تفاوت که هانیه توسلی رفته است و به جایش بهنوش طباطبایی آمده است.
از هر جهتی که فیلم زیر سقف دودی را بررسی کنیم درخواهیم یافت که قصه کم دارد و روایت فیلم بشدت الکن و از همه بدتر ، فیلمساز قصد نصیحت جدی دارد. همه چیز در فیلم شبیه یک شوخی متعلق به سینمای متوسطهاست.
پوران درخشنده کارنامه بسیار متوسطی دارد و زاییده سینمای متوسطی است که مشتی شبه فیلمساز و شبه فیلمنامه نویس در آن مشغول کارند. لشگر متوسطها از نیمه دهه شصت بر سینمای ایران حکومت میکند و کاری ندارد که کدام مدیر بر سر کار باشد؛ اصلاح طلب، اصولگر یا سوسول گرا. متوسطها، سینمای ایران را تسخیر کردهاند و هر روز بیشتر از دیروز به جمعیت متوسطها در سینمای ایران افزوده می شود. تعداد این متوسطها به شکل فزایندهای از مخاطب فیلمهای سینمایی بیشتر است.
در هیاهوی اشاعه تفکر و فرهنگ متوسط بودن، فیلمسازان متوسطی که هیچ اندوخته اجتماعی و سیاسی را تجربه نکردهاند ژست مصلحانه میگیرند. در خارج از این سرزمین، فیلمساز مصلح اجتماعی اول باید فیلمساز خوبی باشد بعد عنوان مصلح اجتماعی را دریافت کند. متاسفانه در کشور ما هر متوسط و زیر متوسطی، مثل تهمینه میلانی و رخشان بنی اعتماد ژست مصلح سیاسی و اجتماعی هم به خود میگیرند. متوسطها جشنواره میروند، جایزه میگیرند، عضو آکادمی اسکار میشوند، دکترای افتخاری و نشان شوالیه دریافت میکنند. فرنگیها به قدبلندهای سینمای ایران کاری ندارند، دلشان برای قدکوتاهها و متوسطها قنج میرود. آنها را در نظر ما با دادن اسکار و مجسمه طلایی حیوانات مختلف بزرگ جلوه میدهند و مدیران سینمای ما مرعوب چنین جریانی هستند. از همه بدتر، جریان مطبوعاتی حاکم است که این متوسطسازان را بزرگ جلوه میدهد.