به گزارش مشرق، «اسماعیل باقری» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
بر اثر انفجار خودروی بمبگذاری شده در غرب کابل در نزدیکی منزل محمد محقق، معاون دوم دکتر عبدالله رئیس اجرایی دولت افغانستان، بیش از ۲۶ نفر کشته و ۴۲ نفر زخمی شدند. این انفجار در حوزه ششم امنیتی در غرب کابل رخ داده که از مناطق شیعهنشین کابل محسوب میشود. در حادثه دیگری که چند هفته پیش در غرب کابل در مسجد «الزهرا» رخ داد، بیش از ۱۰ نفر کشته و زخمی شدند که مسئولیت این حادثه را داعش به عهده گرفت.
اما حادثه تروریستی روز دوم مرداد ۹۶ از طرف طالبان سازماندهی شد. گروه طالبان با انتشار بیانیهای ضمن به عهده گرفتن مسئولیت این انفجار، هدف خود را انفجار دو خودروی مینیبوس حامل کارمندان ریاست امنیت ملی افغانستان اعلام کرده است. براساس این بیانیه، انفجار فوق در منطقه «دهبوری» در حوزه سوم شهر کابل علیه دو خودروی حامل کارمندان بخش ۴۰ و ۹۰ریاست امنیت ملی افغانستان صورت گرفته که در نتیجه آن ۳۷ کارمند این ریاست کشته شدهاند.
این انفجار در حالی در کابل و در مقابل منزل محمد محقق از رهبران ائتلاف نجات افغانستان به وقوع پیوسته است که چندی قبل وی با «ژنرال دوستم و ژنرال عطا محمد نور»، ائتلاف اپوزیسیون دولت را تشکیل دادند. پیش از این نیز در انفجار مراسم پسر معاون سنای افغانستان که با حضور سران حزب جمعیت اسلامی افغانستان برگزار شده بود، انگشت اتهام به سمت ریاستجمهوری و به ویژه حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی نشانه گرفته شد.
در تحلیل حادثه فوق باید به چند نکته اساسی اشاره کرد: اول اینکه رویههای حاکم در درون نظام سیاسی افغانستان کاملاً به سوی تنشهای بنیادین در حرکت است. اضافه شدن گلبدین حکمتیار به دولت وحدت ملی افغانستان و موضعگیریهای وی در خصوص عدممشروعیت دولت وحدت ملی که عمدتاً مخاطب وی دکتر عبدالله بود، موجب شد تا وزن جناح اشرف غنی افزایش یابد و با توجه به بروز اختلافات در درون جناح دکتر عبدالله و سران جمعیت اسلامی و به ویژه بین دکتر عبدالله و ژنرال عطا محمد نور، وزن جبهه متحد شمال سابق کاهش یابد.
گفته میشود بخش مهمی از افزایش ناامنیها در شمال افغانستان به نوعی به اختلافات در درون جبهه متحد شمال و سپس به سیاست مرموز اشغالگران و به ویژه جناح اشرف غنی مربوط میشود. با توجه به این اختلافات به نظر میرسد نه تنها استقرار ثبات در افغانستان بعید به نظر میرسد بلکه اوضاع امنیتی افغانستان بیش از گذشته وخیمتر خواهد شد، به ویژه که دولت وحدت ملی اساساً در ایجاد امنیت و مبارزه موفق با طالبان تاحدودی ناکام بوده و دولت وحدت ملی نتوانسته است امنیت را در سراسر کشور توزیع کند و عدم توزیع مناسب قدرت در دوره اشرف غنی نیز بر تداوم بحران افغانستان تأثیرگذار بوده است.
اما نکته دومی که باید بدان توجه کرد به تشکیل اپوزیسیون «ائتلاف نجات افغانستان» برمیگردد. افزایش ناامنیها در شمال افغانستان از یکسو و آشکار شدن نشانههای حذف فیزیکی و ترور شخصیتی سران جبهه متحد شمال سابق از سوی دیگر، زنگ خطر را برای آنان به صدا درآورد و به همین جهت ژنرال عطا محمد نور در موضعگیریهای جدید خود خواستار اصلاح نظام سیاسی افغانستان بوده و محمد محقق نیز اعلام کرده است که قصد اصلی ائتلاف نجات، نه ساقط کردن دولت وحدت ملی بلکه اصلاح رویههای غلط آن است، البته باید گفت که پس از حادثه تروریستی کابل در اوایل ماه رمضان (۱۰ خرداد) که موجب کشته و زخمی شدن بیش از ۴۶۰ نفر شد «جنبش رستاخیز تغییر» شکل گرفت و مردم زیادی در مرکز کابل تحصن کردند، نیروهای امنیتی کابل برای پایان دادن به تحصن، به سوی مردم تیراندازی کرده بودند که موجب کشته شدن چندین نفر از متحصنین شد و همین امر مورد اعتراض رهبران جمعیت اسلامی و جبهه متحد شمال شد.
نکته سومی که بسیار مهمتر است و سرنوشت افغانستان به نوعی به آن گره خورده، گروه طالبان است. درست است که دولت وحدت ملی یکپارچگی خود را بیش از پیش از دست داده و دچار گسیختگی حاکمیتی بین دو جناح اشرف غنی و دکتر عبدالله شده، اما بدون شک ادامه حملات طالبان علیه نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای خارجی و تداوم درگیریها بیش از همه آینده افغانستان را تهدید میکند.
واقعیت این است که گزینه نظامی چه از سوی امریکاییها و چه از سوی دولت افغانستان نمیتواند گزینه مناسبی برای ایجاد امنیت پایدار در این کشور باشد و قطعاً تنها راهحل مورد توافق اکثر کارشناسان سیاسی و سیاسیون افغانستان، مذاکره و رسیدن به یک تفاهم ملی است، به ویژه که سقوط دولت فعلی افغانستان نه تنها به نفع مردم این کشور بلکه به نفع هیچ یک از بازیگران نخواهد بود و چه بخواهیم، نخواهیم، طالبان بخش جداییناپذیر جامعه سیاسی افغانستان است و بازیگرانی نظیر جمهوری اسلامی ایران باید به طور جدی برای زمینهسازی مذاکره بین دولت افغانستان و طالبان ورود پیدا کنند که اگر چنین اتفاقی صورت نپذیرد، نه تنها دامنه ناامنیها گستردهتر خواهد شد بلکه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بار دیگر افغانستان را به محلی برای تسویهحسابهای خود علیه بازیگران مخالف خود تبدیل خواهند کرد.
نکته آخری که نباید فراموش کرد، نقش مرموز و مبهم امریکاییها در افغانستان است. به گفته اکثر کارشناسان سیاسی افغانستان، امریکاییها در مدیریت صحنه جنگ افغانستان نقش فعالی دارند و از سوی روسها به حمایت غیرمستقیم از جریانات افراطی ـ تکفیری نظیر داعش متهم هستند. روسها تأکید میکنند که انتقال نیروهای داعش به مناطق شمال افغانستان بدون کمک و چراغ سبز امریکاییها ناممکن است و به همین دلیل سعی میکنند از طالبان به عنوان ابزاری برای مهار داعش و مخالفت با سیاستهای امریکا استفاده کنند.
آنچه در پایان باید گفت این است که اختلافات در درون دولت وحدت ملی از یکسو و حمایتهای هر یک از بازیگران فرامنطقهای و منطقهای از داعش و طالبان از سوی دیگر موجب شده است افغانستان پس از سال ۲۰۰۱، بدترین اوضاع امنیتی را تجربه کند و مناطق امن شمال و سپس کابل و مراکز استانها به کانون گسترده ناامنیها تبدیل شود و سقوط ولسؤالیها در استانهای غور، جوزجان، فاریاب و سایر مناطق افغانستان، نشان از تداوم بحران ناامنیها در افغانستان دارد، در چنین وضعیتی چشمانداز روشنی برای افغانستان قابل تصور نیست.