به گزارش مشرق، «سید مهدی شجاعی» نویسنده محبوب سه نسل است که قلمش خرد و کلان را شیفته خواندن کرده است اما آقای نویسنده، یکی از منتقدان جدی فضای فرهنگی کشور در سالهای گذشته نیز بوده است. او ابایی ندارد که مسئولان را به دلیل کمکاریهایشان ملامت کند و بر این باور است که چشمپوشی از ضعفهای موجود ممکن نیست و نسبت به خطر یک سونامی در این عرصه، هشدار میدهد. این نویسنده نامدار، به تازگی سفری به مشهد داشت که همان را بهانه یک گفت وگوی داغ قرار دادیم:
روحم با نوشتن آرام میگیرد
از او درباره ماجرای ورودش به عالم نویسندگی میپرسیم و این که آیا فکر میکرده، روزی کتابهایش به صدر فهرست پرفروشهای بازار بیایند که در پاسخ میگوید:نوجوان که بودم، آرزو داشتم روزی نویسنده شوم اما تصور نمیکردم این آرزو رنگ حقیقت به خود بگیرد. در این میان تلاشی هم برای تحقق این آرزو نمیکردم. یعنی در واقع به عقلم نمیرسید که برای رسیدن به چنین جایگاهی چه باید کرد؟
وی ادامه میدهد: البته کتاب میخواندم و زیاد هم میخواندم ولی نه برای این که نویسنده شوم، بلکه برای غرق شدن در لذت آن. این وسط گاهی، چیزهایی هم مینوشتم ولی نه با این انگیزه که تمرین نویسندگی کنم، بلکه نوشتن را مایه آرامش روحم مییافتم. خلاصه همینها هم مرا سمت این عالم کشاند و اندکاندک، همه چیز جدی شد.
سینهای پر از حرف
این نویسنده موفق، از میان آثارش، بعضیها را خاصتر میداند. از «کشتی پهلو گرفته» و «پدر» بگیرید تا «عشق دلیر» و «آفتاب در حجاب». بعضی از این آثار به انضمامشان، افتخاراتی را هم برای او به همراه آوردهاند. خودش اما درباره احساسی که به نوشتههایش دارد، چنین میگوید: «آفرینش هرکدام از این آثار برای من لذت خاص خودش را دارد ولی برای برخی، این احساس قوی تر است مثل فیلم نامه سریال «یوسف»( یعقوب ترین یوسف، یوسف ترین زلیخا) که اگرچه تا امروز ساخته نشده ولی من هنگام نگارش آن، به مقصد و مقصود خودم دست یافته ام.» از میان مقالهها و قصههایی که نگاشته، گاهی هم بوده که روایتی از سر قلمش گریخته و حسرت نوشتن آن بر دل آقای نویسنده مانده است؛« نه یکی دو موضوع، که دهها و صدها موضوع بوده و هست که هر روز بار حسرت نوشتنشان برایم سنگین تر میشود.یک دنیا حرف در سینه دارم که هنوز و تاکنون مجال و توفیق نوشتنشان حاصل نشده است.»
شجاعی همانند بسیاری از نویسندگان بر این باور است که نویسندگی به عنوان شغل نمیتواند مایحتاج زندگی را رفع کند. او توضیح میدهد: نویسندگی به عنوان شغل و حرفه نمیتواند زندگی انسان را تامین کند و این حرف درستی است. متاسفانه در ایران به دلایل عدیدهای که مهم ترین آن، عادت نداشتن مردم به کتاب خوانی و پایین بودن سرانه مطالعه در حد ننگ و آبروریزی است، هیچ نویسندهای نمیتواند روزگارش را صرفا از طریق نویسندگی بگذراند. وی میافزاید: البته این مشکل خاص کشورهای جهان سومی مثل ماست که نه در میان مردم و نه در حکومت، دغدغه فرهنگ و کتاب و مطالعه وجود ندارد. در برخی از کشورها تیراژ چاپ اول، با 500 هزار نسخه شروع میشود و نویسنده میتواند با حقالتالیف انتشار یک اثر، برای سالها امرار معاش و تمام وقت و همت و انرژی اش را معطوف آفرینش اثر بعدی اش کند. این کجا و تیراژ متوسط دو سه هزار نسخه کجا که حق التالیف یک سال کار یک نویسنده، هزینه معاش یک ماهش را هم تامین نمیکند.
سونامی فرهنگ و هنر
این نویسنده نامدار، از منتقدان صریح اللهجه عرصه فرهنگ و هنر کشور نیز هست و ضعف این عرصه را در وجوه بسیاری میداند و از نگاه انحصار طلبانه به حوزه فرهنگ انتقاد و بیانمیکند: مشکل من با مدیران فرهنگی در طول 40-30 سال گذشته، صرفا نگاه انحصارطلبانه نبوده است. مشکل من وجود مدیران بی سواد، کارنابلد، ضعیف، بیاستعداد و در عین حال مدعی در عرصههای مختلف فرهنگ و هنر است. مشکل من سپردن کارهای بزرگ به انسانهای کوچک است. وی تاکید میکند: همین یک سونامی، خود برای نابود کردن فرهنگ، ادب و هنر کشورمان کافی است. حالا اگر انحصار طلبی و گرایشهای حزبی و جناحی هم به این سونامی اضافه شود که دیگر تکلیف روشن است. به همین روشنی که میبینید. امروز چه کسی میتواند از وضعیت فرهنگ و ادب و هنر کشورمان چه به تعبیر عام و چه در تعریف خاص آن، دفاع کند!؟ اگر فرهنگ و ادب و هنر، در ذهن و دل حکّام جایگاهی میداشت، مدیریتهای این عرصه، به دست نازل ترین افراد سپرده نمیشد. وی اظهار امیدواری میکند:شخصی که در این مقطع به عنوان وزیر ارشاد معرفی میشود، انسان وارسته و شریفی است و من امیدوارم ایشان بتواند با استفاده از افراد فهیم و کارشناس و متعهد، اتفاقات مثبتی را در عرصه فرهنگ و هنر رقم بزند، ولی مگر سهم وزارت ارشاد در مدیریت فرهنگی کشور چقدر است؟ و یک وزارت ارشاد در این عرصه گسترده و برای بازسازی این بنای منهدم،میتواند چه معجزهای بکند؟ آن هم در دولتی که در میان نمونههای کلی و اساسیاش، «فرهنگ و هنر» جایگاه جدی ندارد. اگر دولت قبل که به کلی عوام بود، درک درستی از مقوله فرهنگ و هنر نداشت، این دولت دغدغه جدی در این زمینه ندارد و من علاوه بر نگرانیهای اساسی در این عرصه، به طورخاص نگران اهالی فرهنگ و اندیشه و هنر هم هستم که در پایان این دوره به دلیل محقق نشدن امیدها و آرمانهایشان دچار یاس و سرخوردگی شوند و به دلیل همین نگرانی، وظیفه خودم میدانم به رئیس جمهور محترم یادآور شوم که در نیمه دوم حیات و مسئولیتش به این عرصه بی تفاوت نباشد.
در هیچ برکهای نهنگ متولد نمیشود
مخاطب شماری از آثار شجاعی کودکان بوده و هستند، وی بر اهمیت و ضرورت تقویت فرهنگ کتابخوانی از سنینکودکی تاکید میکند و میگوید: بدون شک در هیچ برکهای نهنگ متولد نمیشود و رشد نمیکند. برای پدید آمدن نویسندگان بزرگ باید بستر و عرصه مناسب را ایجاد کرد و وقتی در مدیریت کلان کشور، هیچ ارادهای برای پدیدآمدن چنین عرصهای مشاهده نمیشود، چارهای نیست جز این که آبزیان برکه با عزم راسخ و همتهای بلیغ و پشتکاری بی امان برای رشد و اعتلایشان تلاش کنند و با رشد بی وقفه شان، برکه را وسعت ببخشند. اصلی ترین شرط وقوع این معجزه دانایی است و دانایی جز با خواندن کتاب به دست نمیآید. او در ادامه گوشهچشمی دارد به آثاری که هم اینک در دست نگارش دارد و بیان میکند: نقدا نوشتن تنها بهانه است برای زیستن... در چندسال اخیر سخت مشغول نگارش جلد دوم رمان «کمی دیرتر» بودم و اکنون نیز درگیر بازخوانی نهایی آن هستم. کار تازهای هم که این روزها منتشر شده، ترجمه فرمان امام علی(ع) به مالک اشتر است با عنوان «آشناست شیوه حکومت».
داستان نویسندگی آسیدعلی
«سیدعلی»، پسر مهدی شجاعی است که مانند پدر به نوشتن و نویسندگی علاقه دارد. او نیز چون پدر نامدار است و در همین مدت اندکی که وارد عالم نویسندگی شده، آثاری خلق کرده که مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. از پدر درباره پسر میپرسیم و این که آیا او هم به تعبیر مصطلح این روزها، از یک «ژن خوب» برای رسیدن به این جایگاه بهره برده است؟ شجاعی در پاسخ، میگوید: ژن مقوله قابل انکاری نیست اما آنچیزی که این روزها نقل محافل مجازی است، یک بحث کاملا انحرافی است و البته بحث تازه و بی سابقهای هم نیست. در طول تاریخ همواره کسانی که موفقیتهای برتر را تصاحب کرده اند، برای توجیه و تثبیت خود و تحمیق دیگران باب این بحث را گشوده یا به طرح و توسعه آن دامن زده اند. اما موفقیت در عرصههای هنری از جمله نویسندگی متکی بر سه اصل است: علاقه، استمرار، تلاش و پشتکار. هر کسی این سه اصل را با هم داشته باشد به موفقیت میرسد و اگر یکی از این سه اصل را نداشته باشد با دو اصل دیگر به مقصد نمیرسد. وی خاطر نشان میکند: ژن و بستر خانواده ممکن است باعث و بانی دو عنصر علاقه و استمرار شود اما تا تلاش و پشتکار وجود نداشته باشد، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. اگر پدر من سعدی باشد و تمام ارتباطات حکومتی اش را هم به کار بگیرد و تمام رانتها را در اختیارم بگذارد، تا وقتی خودم زحمت کافی نکشم، نمیتواند مرا نویسنده کند و نمیتواند مخاطب را وادار کند تا از خواندن آثار من لذت ببرد. داستان نویسندگی آسید علی شجاعی هم همین است، آن چه اسباب موفقیت او شده، تلاش و پشتکار طاقت فرسای خودش بوده است. تلاش و پشتکاری که اگر توسط هر انسان علاقه مند و مستعد دیگری هم به کار گرفته شود، همین نتیجه به دست میآید. او بزرگترین ترسش در زندگی، ترس از قیامت است.