به گزارش مشرق، متن کامل سخنان آیتالله اراکی رئیس مرکز جهانی تقریب مذاهب در مراسم افتتاحیه مرکز جهانی علوم اسلامی بهشرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین.
انقلاب، تحول عجیبی بود؛ انقلابی که حضرت امام، رهبری فرمودند و مردم تبعیت کردند و خدای متعال دل مردم را همراه امام کرد؛ «هُوَ الَّذی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ.» واقعاً این آیه در حق حضرت امام و انقلاب، صادق است؛ «هُوَ الَّذی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ». اگر میخواستی دل مؤمنین را یکی کنی، «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ» اگر تمام ثروت زمین را هزینه میکردی تا بتوانی دل مردم را یکی کنی تا همه یک حرف را بزنند، یکدست داشته باشند، یک شعار بدهند و به یک سمت حرکت کنند، نمیتوانستی. این تنها، کار خداست.
ما در مباحث "علمالاجتماع اسلامی" بحثی داریم -که از مباحث زیربنایی فقه نظام است- مبنی بر اینکه ایجاد الفت بین قلوب تنها در اختیار خداست، این یک مسئله مهم است، یکی از مهمترینِ مباحث علمالاجتماع اسلامی است. چگونه میتوان دلها را یکی کرد؟ اینهمه مردم با ذوقها و سلیقههای متفاوت و احیاناً منافع متضاد، پیشینههای متفاوت، دیدگاههای مختلف، عواطف گوناگون؛ چگونه میتوان دل اینها را یکی کرد؟ این هنر، هنر کیست؟ هنر خداست. از چه طریقی قابل تحقق است؟ جز از طریق نظام ولایی و ولایتِ الهی قابل تحقق نیست. این یک اصل مهم در مباحث علمالاجتماع است. بحث، بحثِ علمی و بسیار گسترده ایست.
نقش ولی و پیشوا در ایجاد جامعه واحد
مردم، امام را بهعنوان نائب ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) میشناختند و این فرمان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) بود که مردم را یکدل میکرد. این اتفاق نتیجه پیروی از ولایتفقیه است، ولایتفقیه این کار را انجام داد. در عراقی که معرکة الاحزاب است -یعنی اگر ادعا کنیم هر حزبی در این دنیا موجود است، شاخه و حضوری در عراق دارد مبالغه نکردهایم- چه چیزی دل مردم را یکی کرد تا توانستند داعش را شکست دهند؟ هنوز هم آنچه عراق را یکی نگه داشته، همان سایۀ ولایت و فرمان ولی امر است.
تا قبل از اینکه انقلابی اتفاق بیافتد ما جامعهای که دارای ارادۀ واحد باشد نداشتیم، حتی خود جامعۀ شیعی هنوز به جامعهای تبدیل نشده بود که ارادۀ واحد داشته باشد، یعنی یک فرمانروا اراده کند و ارادۀ این جامعه نیز تابع ارادۀ او باشد.
این زیاراتی که ما از ائمۀ معصومین (علیهم السلام) میخوانیم خیلی پرمعنا و پرمحتوا هستند. باید در این زیارتنامهها تأمل کنیم، مخصوصاً زیارتنامههای سیدالشهدا(علیه السلام) و در درجه دوم زیارت جامعه. این نوع زیارتها، زیارتهایی هستند که جنبهی علمالاجتماعیِ دین ما را کاملاً برجسته میکند. باید تأمل کنیم که «قَلْبِی لِقَلْبِکمْ سِلْمٌ، وَ امْرِی لِأَمْرِکمْ مُتَّبِع» یعنی چه؟ «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکم»، «مُطِیع لِأَمْرِکم» «مُوَالٍ لِأَوْلِیائِکم»، «مُعَادٍ لِأَعْدَائِکم» یعنی چه؟ تمام این واژههایی که در زیارتنامههای ائمۀ اطهار(علیهم السلام) هستند چه معنایی دارند؟ اینها همه در راستای تحریک آن جامعهای است که بهوسیلهی ولایت به جامعه واحدی تبدیل میشود و یک حب و بغض این جامعه را یک دست میکند؛ حبِ محمد و آل محمد(صلوات الله علیه و علیهم) است که جامعه را یکی میکند، بغض أعداءِ آنها جامعه را متحد میکند. اینها مسائل اصلی است. بر این مبنا، تبعیت از آن مظهر اصلی عشق و محبت -که ولی امر است- جامعه را صاحب ارادهی واحده میکند. پیش از انقلاب ما میگفتیم که چنین هستیم ولی در عمل اینطور نبودیم. پیش از انقلاب ما همین زیارتنامهها را میخواندیم و همین حرفها را میزدیم، اما در عمل جامعهای که ارادۀ واحد داشته باشد نداشتیم. وقتی انقلاب شد آنچه در نهانِ جامعهی ما بود به یک پدیدۀ آشکار تبدیل شده و ظهور پیدا کرد. امام (رضوان الله علیه) با هنری که داشت توانست از این استعداد نهفته و از این انرژیِ به خوابرفته، بهره برده و آن را بیدار کند و این استعداد نهفته را به حرکت درآورده و به یک جامعۀ واحد بالفعل تبدیل کند.
وقتی جامعه بالفعل به وجود آمد ما از آن به یک جامعۀ کلان و یک انسان کلان و انسان کبیر تعبیر میکنیم. ما یک انسان صغیر داریم که -من، شما و تکتک افرادِ این انسانِ صغیر هستند- تا زمانی که انسان صغیر هستیم تکالیفی داریم؛ باید نماز بخوانیم، باید روزه بگیریم و حتی وقتی خمس و زکات میدهیم اما این رفتار در چارچوب انسان صغیر است. گاهی هم در جامعه یک انسان کبیر و انسانی هستیم که جمعی بوده و ارادۀ واحد دارد. این ارادۀ واحد به چه چیزی وحدت پیدا کرده است؟ امر ولایت و سایۀ ولی امر است؛ او میگوید و دیگران انجام میدهند، او دستور میدهد و دیگران اطاعت میکنند، معنی «أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ»، همین است. این برای آن است که جامعهی واحد شکل گرفته و هویت پیدا کند.
ما این بحث را در علمالاجتماع اسلامی مطرح کردیم که بدون این، اصلاً جامعه هویت پیدا نمیکند؛ هویت یک جامعه و هویت اجتماعی با چه چیزی به وجود میآید؟ با تبعیت از فرمان فرمانروا هویت پیدا میکند. بر همین اساس است که قرآن کریم میفرماید: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»
در آن روز وقتی میخواهیم جمعیتها را فراخوان کنیم، -در روزی که «لا أَنْسابَ بَینَهُمْ»؛ دیگر نَسَبی در کار نیست و ما مردم را به نَسَب نمیشناسیم که تو پسر چه کسی هستی، از چه قبیلهای، از چه عشیرهای از چه کشوری از چه ملتی و ... هستی- افراد را به اسم امامشان میشناسیم؛ نام افراد، نام امام آنها است یعنی هویت آنان را امام تعیین میکند: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ». لذا فرمود: «نحن رجالُ الاعراف». «عَلَی اَلْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ کلاًّ بِسِیماهُمْ»؛ اعراف یعنی جایگاهی که در آن جایگاه هویت آدمیان تعیین میشود، هویت نیز با امام شناخته میشود.
امام، هویتسازِ جامعه است باید به امامت امام و به ولایت امام عمل شود. اینکه ما میگوییم غیبت ولیعصر. به معنای غیبت امامت نیست. غایب کیست؟ شخصِ امام، امام در حین اینکه غایب است، امامت میکند. درست نظیر آن چیزی است که در زمان حضور اتفاق میافتد؛ حال اگر امام بین ما حاضر بود، در مناطق دوردست چگونه از امر او تبعیت میکردیم؟ شما در مناطق دوردست اصلاً امام را نمی بینید. ما از این به غیبت مکانی تعبیر میکنیم. کسانی که در دوران حضرت امیر (علیه السلام) در مصر و ایران بودند، ایشان را نمیدیدند پس حضرت علی (علیه السلام) چگونه بر آنها اعمال ولایت میکرد؟ از طریقِ وکلا و نُوّاب خود. همان اتفاق در زمان غیبت حضرت ولیعصر. نیز رخ داده است، پس در حقیقت اتفاق خاصی نیافتاده است. ولایت وجود دارد، امامت حاضر است ولی شخص امام غایب است. حتی اگر غیبت زمانی هم نباشد، غیبت مکانی همیشه وجود دارد؛ در زمان رسول اکرم (صلوات الله علیه و آله) نیز غیبت مکانی بوده است، به هر حال حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله) در یکجا بودند و در یکجای دیگر نبودند. غیبت مکانی وجود داشت، اما غیبت، غیبت ولایت امر نبود.
وظایف جامعه در برابر ولی امر
این رابطه ولایتی چیست؟ رابطه ولایت، رابطه امر و نهی و رابطه اطاعت است، نه صرفاً رابطه محبتِ بدون عمل و بدون اطاعت. اصلاً اولی الأمر و ولی امر یعنی چه؟ ولی امر یعنی کسی که فرمان به دست اوست، یعنی صاحب فرمان. ولایت امر این است، امر میکند. ما که شیعه او هستیم چه کارهایم؟ ما فرمانبر هستیم و او فرمانرواست. معنی ولایت فرمانبری است. فرمانِ فرمانرواست که جامعه را یکی میکند، کاری که امام کرد این بود؛ فرمان را در صحنه جامعه به ظهور گذاشت و ایشان خود ولی امر و فرمانروا شد. ما در جامعۀ خودمان فرمانروا داریم و افتخار ما این است که از فرمان او تبعیت میکنیم. هرکسی که تابع این فرمانروا نباشد، خارج از ولایت است، چه بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد.
این جامعه تکالیفی دارد که تکالیف اجتماعی بوده و غیر از تکالیف فردی است. بنده برای شما یک مثال بزنم تا معلوم شود که تکلیف اجتماعی چقدر با تکلیف فردی تفاوت دارد، یک مثال بسیار روشن که امروز نیز خیلی مبتلابه است؛ در حال حاضر در برخی از شهرهای بزرگ مانند تهران میبینید که برخی از خانمها آنچنانکه بایدوشاید حجاب را رعایت نمیکنند. خب انسان از این پدیده ناراحت و آزرده میشود. چرا آزرده میشوید؟ به شما چه ربطی دارد؟، او یک فرد است و میخواهد اینگونه عمل کند. اگر این رفتار، رفتارِ فردی محض بود، [این حرف درست است.] البته این رفتار اشکال دارد ولی برای خود آنهاست، ولی به من و شما چه ارتباطی دارد؟ این مهم است که ما به این بحثها چگونه نگاه میکنیم. با نگاه تکرفتاری و نگاه تکلیفی که به فرد تعلق دارد.
اما از زاویۀ دیگری هم میتوانیم نگاه کنیم؛ رفتاری که در خیابان و در برابر دیگران انجام میشود، رفتار جمعی است نه فردی. خیابان، متعلق به شمایی که با یک زِیّ نامناسب و با یک شکل و رفتار نامناسب حضور پیدا میکنید نیست؛ جامعه برای من، شما و برای همه است. هر رفتاری که در محیط اجتماعی بهطور علنی انجام شود به یک رفتار اجتماعی تبدیل میشود و حکم دیگری پیدا میکند که غیر از حکم تکالیف فردی است. کسی که علنی کاری انجام میدهد، حکم شرع [درباره او متفاوت] است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از فرمایشات خود دارند: «أَیهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِه» در راه هدایت، یاران اندک موجب وحشت شما نشود. گاهی یک یار همراه شما باشد دیگر شما یک جامعه هستید. ظاهراً جامعه بودن به این شکل نیست که مردم زیادی با شما باشند. «أَیهَا النَّاسُ لَا َتستَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِه فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَی مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ وَ جُوعُهَا طَوِیل» بعد میفرماید: «إِنَّمَا یجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین» حضرت میفرماید: آن چیزی که یک جمع را تبدیل به یک جمع واحد میکند این است که دلهای آنها در خشنودی و ناخشنودی یکی باشد؛
آنهایی که با هم خشنود میشوند؛ یکچیز همۀ آنها را خشنود کرده و یکچیز همۀ آنها را ناخشنود میکند؛ بعد حضرت میفرماید وقتی جامعه به این شکل شد، گاهی رفتار یک نفر در یک جامعه تبدیل به رفتار همۀ جامعه خواهد شد. مثال میزند؛ آن کسی که ناقۀ قوم ثمود را پی کرد یک نفر بود اما خدا نفرمود که آن یک نفر این کار را کرد بلکه فرمود: آن جامعه این کار را کرد، فرمود: «فَعَقروها» نفرمود «فَعَقَرها». خداوند رفتار یک فرد را رفتار یک جمع تلقی کرده است، اما چرا؟ کنندۀ آن رفتار یک نفر بود، اما این کننده دستی بود که از آستین یک جمع بیرون آمده بود. پس گاهی رفتار یک آدم تبدیل به یک رفتار جمعی میشود، وقتی تبدیل به یک رفتار جمعی شد همهی آن جامعه به حساب آن رفتار جمعی محاسبه میشود. حرف ما این است که وقتی ما یک جامعه اسلامی داریم، باید بدانیم که رفتار جمعی داریم؛ رفتارهای جمعی فقه خاص خود را دارند.
ما میگوییم که بانک یک مقوله اجتماعی است، یک پدیده جمعی است، چرا؟ به دلیل اینکه دو نوع بانک داریم؛ یک نوع این است که خود شما یک چیزی را درست میکنید و یک گنجینهای و صندوقی را در جایی میگذارید و در آنجا پول خود را قرار میدهید، این یک رفتار فردی است و اگر کسی از شما پول دزدید، آن شخص دزد یک جرم فردی انجام داده است. اما گاهی هم پول مردم را در جایی جمع کرده و به آن بانک میگوییم؛ این چیز دیگری است، یک مقوله دیگری است و حکم دیگری دارد. کسی هم که از این بانک دزدی کند، فعل دیگر و کار متفاوتی کرده است. این سرقت یک سرقت معمولی نیست. اینها حرفهای ماست؛
امروزه چرا خروجی بانکها یک خروجی عجیبی و غریبی است؟ این بانکها و این نظام بانکی به شورای نگهبان رفته است و شورای نگهبان هم گفته است که این نظام بانکی هیچ اشکال شرعی ندارد. اما این نظام بانکی که در عرصۀ اجرا آمده است تبدیل به بدترین نظام بانکی در سطح جهان شده است. به علت دو عامل؛ یک عامل به دلیل سوء اجراست و ضعف مدیریتهای حاکم. اما تنها عامل ضعف مدیریت نیست؛ این نظام بانکی مطابق با احکام شرع است؟ بله اما با کدام شرع؟ با فقه فردی میسازد. آقایان گفتهاند که این نظام بانکی را با عقود اسلامی درست میکنیم و میگوییم که بخشی از معاملهها در چارچوب مضاربه انجام میگیرد، بخشی از معاملهها در چارچوب شرکت انجام میگیرد، بخشی از معاملهها در چارچوب اجاره انجام میگیرد. با این معاملهها بیان کردهاند که ما نظام بانکی را درست میکنیم و آن معاملهها هم معاملۀ عقود شرعی هستند. اما فقط این نیست؛ نظام بانکی که فقط عقدالبیع و عقدالاجاره و عقد المضاربه و عقدالشرکة نیست، چراکه اگر اینها را در کنار هم بگذارید از آنها نظام بانکی بیرون نمیآید. نظام بانکی خود یک مقوله جدایی است؛ در گام اول باید بفهمد که نظام بانکی یعنی چه؟ این یعنی پولها را در یکجا جمع کنند و بخواهند با این پولهای متراکم اقتصاد و تولید یک جامعه را بگردانند، تجارت و بازرگانی چرخش پیدا کند، ثروت در جامعه چرخش پیدا کند، این غیر از مسئلۀ اجاره و مضاربه و بیع است. این مقوله دیگری است که باید فقهِ آن را بیرون آورد و استنباط کرد. باید بتوانیم در اینباره حرف بزنیم.
اصل کار این است که اول انسان مسئله را بشناسد که این مسئله چیست، این مسئله با مسئلۀ شرکت و مضاربه و موارد دیگر فرق میکند؛ یک فعل جمعی است، این فعل فردی و فعل من و شما نیست که بنشینیم با همدیگر عقد مضاربهای ببندیم، کلاً ماهیت شارع در این موضوع متفاوت است و این موضوع حکم و فقه دیگری دارد.
حوزه ی علمیه; خدمات گذشته، وظایف پیش رو
حرف ما این است که حوزههای علمیه باید نسبت به این فقه پاسخگو باشند. مرکز جامع برای تربیت علماء و مجتهدینی که انشاءالله بتوانند پاسخگوی این پرسشها باشد تدارک ببینند. در حال حاضر مشکل ما در نظام اسلامی این است که هنوز حوزههای علمیه با همۀ تلاشی که انجام دادهاند [هنوز به آنجایی که نیاز نظام است نرسیدهاند].
البته این نکته را عرض کنم که حوزههای ما خدمات بزرگی را برای انقلاب انجام دادهاند و نسبت به مسائل انقلاب بهروز بودهاند؛ یعنی از روز اولی که انقلاب ما آغاز شد حوزههای ما به این انقلاب نیرو دادند، انرژی دادند و هدایت و رهبری کردند. این انقلابی بود که حضرت امام بار سنگین آن را بر دوش حوزههای علمیه گذاشت. خب در چندساله اول انقلاب چه اتفاقی افتاد؟ همین حوزۀ علمیه نهادهای انقلاب را به وجود آورد. در سالهای اولیه انقلاب حوزۀ علمیه بود که قانون اساسی را تدوین کرد و این نهاد بزرگ را شکل داد. نهادهای اصلی مملکت، نهادهای اصلی نظام، در کسوت حوزویان بود. جنگ پیش آمد؛ حوزۀ ما بود که مردم را بهسوی جبههها گسیل داد، حوزه در جنگ نقش عظیمی داشت. حوزۀ ما بود، حوزۀ علمیۀ قم و سایر حوزههای ما بودند که جبههها را گرم نگه داشتند. ده سال اول انقلاب به این شکل بود.
هنوز جنگ به اتمام نرسیده بود، در اواخر جنگ هجوم دیگری شروع شد، اولین تهاجمی که به حوزهها شروع شد تهاجم به مبانی و اصول بود. تقریباً حوزهها بیست سال در دفاع از اصول و مبانی سرمایهگذاری کردند. شما ببینید نوشتههای علمای بزرگوار ما مانند آقای جوادی آملی، آقای مصباح و دیگران در این دو دهه چقدر خدمت کردهاند، در دفاع از چه؟ در دفاع از اصول و مبانی اسلام که مورد هجوم گسترده بود. اول گفتند که قرائتها [متفاوت است] و میخواستند ریشه اسلام بزنند، میخواستند که حوزه را کلاً از مردم جدا کنند. میگفتد هرکسی هرچه از قرآن بفهمد همان برای او حجت است؛ حال چه درسخوانده باشد چه نخوانده باشد، چه مجتهد باشد و چه نباشد، میگفتند خودتان دین را از قرآن بفهمید و همۀ قرائتهای مختلف حجت هستند. برخی جدایی دین از سیاست را مطرح کردند، تشکیک در توحید کردند، تشکیک در پیامبری حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله) کردند، بیان کردند که قرآن بشری است، قرآن را بشری کردند و عصمت معصومین (علیهم السلام) را زیر سؤال بردند. شیوۀ اجتهادی فقها را زیر سؤال بردند، مرجعیت را زیر سؤال بردند، رابطۀ بین مردم و مرجعیت را کاملاً غلط معنا کرده و هرچه میتوانستند به سمت این موضوع شلیک کردند، حوزهها در دفاع از این اصول طلبههای خوب تربیت کردند. بزرگان ما در سختترین شرایط سینه سپر کرده و دفاع کردند.
این خطر که رفت، یعنی دهه سوم انقلاب آغاز چه شد؟ آغاز طرح مباحثی که به خاطر آن امروز در اینجا هستیم؛ نظام خواستههایی دارد، باید شروع به پاسخگویی به نیازهای نظام کنیم. بنده واقعاً حوزههای علمیه را مقصر نمیدانم، عقیده من این است که در هر دورهای از دورههای گذشته برای انقلاب تا به امروز، واقعاً حوزهها در یک سنگری مشغول به دفاع بودهاند. الآن هم وقت نتیجه آن است. در حال حاضر دیگر دشمن جنگ نظامی برعلیه ما ندارد، در جنگ فرهنگی هم ما یک سنگر را از دشمن گرفته و فتح کردیم، دیگر هجوم به مبانی و اصول در حاشیه رفت، -نه اینکه دیگر نیست، بلکه در حاشیه است.- برخی از شماها نمیدانید که وقتی تهاجم شد چه شد؛ در دانشگاهها چه بود و جامعه به چه وضعی افتاد. اما امروز اولین نیاز، پاسخگویی به نیازهای نظام اسلامی است، به پرسشهایی که نظام اسلامی از حوزه دارد، نظام بما هو نظام.
پرسشهای نظام همه مربوط به فقه کلان و فقه اجتماعی است. میخواهیم نظام داشته باشیم، نظام بانکی داشته باشیم، نظام اقتصادی داشته باشیم، میخواهیم برای بازار سیاستگذاری کنیم، برای وزارت خارجه این کار را انجام دهیم، این احتیاج به چه چیزی دارد؟ نیاز به فقه نظام اسلامی دارد. همۀ اینها لازم است و باید همۀ اینها را خوب بخوانیم. البته باید فقه خرد را بخوانیم زیرا تا کسی مجتهد مسلم بر فقه خرد نباشد، نمیتواند پاسخگوی پرسشهای فقه کلان باشد. به دلیل اینکه فقه کلان را کسی میتواند پاسخگو باشد که قدرت استنباط این فقه را از همان منابع فقه خرد داشته باشد. به دلیل اینکه منابع همان منابع است و شیوه استنباط ما هم همان شیوه است. ما به دو چیز نیاز داریم؛ یک اینکه بتوانیم مسئلهشناسی کنیم و بدانیم که مسئلۀ الآن چیست [و دوم اینکه بتوانیم درست استنباط کنیم.]
قطعاً یکی از بزرگترین پاسخگوییها به ندای هل من ناصر ینصرنی حضرت ولیعصر. کار در همین عرصه است؛ امروز این ندای هل من ناصر ینصرنی حضرت ولیعصر. بخشی از آن توجه به همین فقه دارد. هل من ناصر ینصرنی جامعه باید دینی شود، نظام ما باید دینی شود، اقتصاد ما باید دینی شود، آموزشوپرورش ما باید دینی شود، فرهنگ ما باید دینی شود، مدیریت ما باید دینی شود که همه اینها متوقف بر یک فقه کلان است. این کاری است که شما باید انجام دهید،
والسلام علیکم و رحمهالله برکاته