سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
چرا قلع و قمع داعش سرعت گرفت؟
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
«تلعفر آزاد شد» و «بخش عمده دیرالزور از سیطره داعش خارج گردید» رویدادهایی با این اندازه از اهمیت طی چند هفته صورت گرفته و این در حالی است که تا حدود شش ماه پیش از این، آزادسازی منطقهای به مراتب کوچکتر از دیرالزور یا تلعفر به زمانی بسیار بیشتر نیاز داشت. کما اینکه هزینههای آن بسیار بیشتر از آزادسازی دیرالزور بود، چرا؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- روزی که داعش حرکت خود را در صفحه شطرنج امنیتی عراق و سوریه شروع کرد، برای او و قدرتهایی که به نحوی به آن کمک کرده بودند، تردیدی وجود نداشت که هیچ نیرویی نمیتواند بر داعش چیره شود. از نظر آنان در آن زمان، بازگشت منطقه به دورانی که سلسلههایی نظیر عثمانی و بنیعباس بر آن حکومت میکردند، طبیعیترین وضعیتی بود که میتوان و باید انتظار آن را داشت. اگر به ادبیات رایج در دو پایتخت عربی- اسلامی منطقه یعنی ریاض و آنکارا در این مقطع- یعنی در حد فاصل 1392 تا 1395 نگاه بیندازیم و آنچه از زبان شخصیتهایی مثل بنسلمان و اردوغان بصورت ترجیعبند بیان میگردید، نظر بیندازیم، سودای بازگشت به دوران امپراتوریهای خلیفهمحور را کاملاً احساس میکنیم. و دقیقاً بر همین اساس در این دو پایتخت، داعش یک «فرصت» ویژه تلقی و به آن کمک میشد. در جریان تصرف موصل توسط داعش که در دهه سوم خرداد ماه 1393 روی داد، ترکیه به آسانی دیپلماتها و شهروندان خود را از شهر موصل خارج کرد و در مقابل چشم داعش یگانهایی از خود را به سمت «بعشیقه» واقع در غرب استان عراقی کرکوک حرکت داد و در جریان اعتراض مقامات رسمی عراق، با صراحت اعلام کرد بنا ندارد تحت هیچ شرایطی این منطقه را ترک گوید. کما اینکه تاکنون از ترک آن خودداری کرده است. معاون نخستوزیر ترکیه نعمان کور تلموش نیز در پاسخ به اعتراض مقامات عراقی و ایرانی گفت «توافق لوزان- مربوط به روزهای پایانی دوره عثمانی- به ما اجازه میدهد به سرزمین خویش وارد شویم.» در این زمان بنسلمان هم که اساساً نمیتواند از موضع مذهبی سخن گوید کما اینکه پادشاهان سعودی همواره از اینکه از موضع مذهب با دنیا سخن بگویند، ابا داشتهاند، در جریان حملات سریع داعش به عراق گفت داعش یک جنبش اعتراضی سنی است که علیه بیعدالتی به پا خاسته است. جدای از این مسایل، اسناد زیادی وجود دارند که از ارتباطات گسترده سرویس اطلاعاتی عربستان و ترکیه با داعش در فاصله سالهای 1395 - یعنی پیش از اشغال بخشهایی از عراق- تا 1394 حکایت میکنند.
داعش تا این مقطع اگرچه ضربات سختی هم تحمل کرده بود، اما با سرسختی در برابر تهاجم جبهه مقاومت، ایستادگی نشان میداد. نبرد امرلی و کوههای حمرین، نبرد البلد در حومه غربی سامرا، نبرد تکریت، نبرد جرف الصخر در شمال استان بابل نمونههایی از مقاومت سرسختانه داعش در برابر جبهه مقاومت بود. اما درست از زمان فروریختن آخرین دژهای غرب موصل، داعش با سرعت زیادی تحویل مناطق تحت سیطره خود را پذیرفت!
در واقع میتوانیم با شواهد و دلایل بگوئیم که وقتی آخرین دژهای داعش در غرب موصل فرو ریخت، داعش متوجه شد که به هیچ وجه قادر به مقاومت نیست و اگر بخواهد بر حفظ جغرافیا اصرار بورزد ضمن آنکه نمیتواند، ناگزیر به دادن تلفات زیاد است. حدود دو ماه پیش یکی از فرماندهان داعش که در غرب موصل به اسارت رزمندگان اسلام درآمد با اشاره به نیروهای مختلفی که از آنها به عنوان «نیروهای آزاد کننده» یاد میشود گفته بود اگر «حشد» نبود محال بود شما بتوانید حتی یک میلیمتر از موصل یا از هر جای دیگر را از دست ما بگیرید. پس کاملاً واضح است که عدم مقاومت جدی این روزهای داعش در برابر نیروهای حشد در عراق و یا نیروهای شبه حشد- فاطمیون، زینبیون، حیدریون، حزبالله و...- در سوریه، یک انتخاب نیست که داعش به آن دست یازیده باشد بلکه یک الزام و اجبار به حساب میآید.
2- بدیهی است که نه خود داعش و نه سرویسها و دولتهایی که به پیدایی آن کمک مؤثر کردهاند، نمیخواهند داعش با «شکست نظامی» کاملاً از بین برود بر این اساس میتوان گفت از دست دادن زمین به معنای از دست رفتن داعش نیست. تا همین دو سال پیش وقتی پای مقایسه «القاعده» و «داعش» به میان میآمد، گفته میشد القاعده با اجتناب از قرار گرفتن در یک «جغرافیا» و با خودداری از جمع کردن نیروی زیاد، خود و نیروهایش را به راحتی مدیریت و جابجا میکند و از این رو در قید هیچ جغرافیایی نیست در حالی که داعش با پذیرش عملی محصور بودن در یک جغرافیا ناگزیر است نیروهای زیادی را برای حفظ این جغرافیا دور خود جمع کند و به زودی با انواعی از مشکلات مواجه گردد. به نظر میآید داعش نزدیک به چهار سال پس از پدید آمدن هم اینک به سنت خانوادگی خویش- القاعده- بازگشته است اما البته هنوز با القاعده یک تفاوت بنیادی دارد و باید برای آن فکری کند وگرنه بعد از تسلیم جغرافیا ناگزیر به تسلیم سازمان خود هم خواهد شد. تفاوت مهمی که هم اینک داعش با نیای خود القاعده دارد، در نقطه تعیین «دشمن» است رهبری القاعده، آمریکا را اولین و مهمترین دشمن خویش به حساب میآورد و از درگیری اعضای خود با ملتها و گروههای مسلمان و از جمله شیعه پرهیز میدهد و این در حالی است که داعش هنوز هم دولتها و گروههای اسلامی را «دشمن نزدیک» خویش خطاب کرده و برای آن اولویت قایل است.
البته در عین حال باید پیش از این به یک شاخص مهم هویتی که تفاوت بنیادی داعش و القاعده را سبب میشود اشاره میکردیم. القاعده با هویت فعلی یک سازمان خودبنیاد بود و حتی دریافت کمک مالی او از سوی پارهای از جریانات منطقهای به معنای سرسپردگی به این جریانات نبود. کما اینکه این کمکها تأثیر عمدهای در حیات سیاسی و امنیتی القاعده نداشتند. این در حالی است که پیدایی داعش در عراق و سوریه و رشد آن به میزان بسیار زیادی وابسته به انواعی از کمکهای ویژه کشورهایی نظیر آمریکا، ترکیه و عربستان بود و طبعاً به دلیل گستردگی زیاد این وابستگی مالی نمیتوان انتظار داشت، رهاسازی جغرافیا به رهاسازی هدف تأسیس داعش بیانجامد.
با این وصف میتوان گفت داعش به ناچار و از این پس با مقاومت بسیار کمتر جغرافیای تحت اشغال خود را تسلیم میکند و از «راهبرد نظامی» به «راهبرد امنیتی» میرسد؛ به این معنا که علیالقاعده و به گواهی گسترده شدن اقدامات انفجاری داعش در شهرهای مختلف عراق، برای مدتی شاهد اقدامات امنیتی- ترور و استفاده از عوامل انتحاری علیه جمعیتها و اماکن حساس- در سطح نسبتاً گستردهای خواهیم بود. در این میان استانها و شهرهای محل اختلاف مانند دیالی، کرکوک و تلعفر به احتمال بسیار زیاد به میدان تاخت و تاز تروریستهای تکفیری داعش تبدیل خواهند شد. اما در این میان سخن این است که تا چه زمان؟ در پاسخ باید گفت اگرچه نمیتوان زمانی دقیق برای پایان اقدامات ضدامنیتی داعش و سایر گروههای تکفیری نشان داد اما میتوان گفت دوره اقدامات ایذایی تروریستی زیاد هم طولانی نخواهد بود. چرا که برای نیروهایی که شهرها را با همه پیچیدگیاش از سیطره داعش خارج کردند، تعقیب تروریستها در بیابانها و میان تپهها و رودخانهها و کوهها چندان سخت نخواهد بود.
3- کاملاً پیداست که پیروزی جبهه مقاومت بر تروریستهای تکفیری داعش، النصره و... تا چه حد آمریکا و دولتهایی نظیر سعودی را ناراحت میکند. آنان بخوبی میدانند مثل هر جنگ دیگر، پیروز میدان، شرایط آینده را تعیین میکند و از این روست که مقامات ارشد نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی به دست و پا افتادهاند و از پوتین «ضمانت امنیتی» مطالبه مینمایند! اما اسرائیل به خوبی میداند که «لاعاصم الیوم من امرالله الامن رحم» در این صحنه هیچکس نمیتواند تأمین امنیت آن را ضمانت نماید. جبهه مقاومت در این میان برخلاف تبلیغات گستردهای که علیه آن میشود، نمیخواهد کسی را تهدید کند بجز آنها که «ذاتاً» تهدید به حساب میآیند. آنان حتی آنگاه که بسیار ضعیف شدهاند، خود زمینههای درگیری را فراهم مینمایند چرا که «دشمن ضعیف» نمیخواهد ضعیف دیده شود.
در این میان دو رژیم سیاسی که در طول سالهای گذشته و به خصوص در حد فاصل سیطره داعش بر مناطقی از عراق و سوریه، ایران را دشمن شماره یک خود معرفی کردهاند یعنی اسرائیل و عربستان سعودی برای مصون ماندن از تبعات شکست سخت همپیمانان جنایتکار خود دو راه را برگزیدهاند یکی دنبال «ضمان امنیتی» از جبهه مقاومت از طریق مسکو میگردد و دیگری سخن از بازسازی رابطه با تهران میگوید و البته این در حالی است که ضمان امنیتی روسیه طبیعت رژیم وحشی اسرائیل را تغییر نمیدهد تا تغییر استراتژی «محو اسرائیل» ممکن شود و بازسازی رابطه با تهران بدون پذیرش هزینههای خساراتی که طی چند سال اخیر به ایران به خصوص در ماجرای منا وارد شده است، قاعدتاً امکانپذیر نیست و این در حالی است که عربستان قبول پرداخت غرامت چنین هزینههایی را با فروریختن اقتدار سیاسی خود برابر میبیند. عربستان بر این باور است که با پرداخت غرامت در واقع مقصر بودن خویش و در نتیجه افول سیاست و همگنان منطقهای خود را پذیرفته است. و البته علیرغم تلخی زیاد، دور نیست زمانی که ببینیم ریاض به ناچار تحریک منطقهای علیه ایران را کنار گذاشته و نیز پذیرفته است که با مردم افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و لبنان نمیتوان علیه خودشان جنگید.
بهشت و جهنم دولت اعتدال!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
سیاست اگر از صداقت و مدیریت اگر از نگاه خدمتمحور کارشناسانه تهی باشد، میشود همین که «اعتدال» و «نگاه فراجناحی» و «رفتار و گفتار بر مبنای شایستهسالاری» فروکاسته شود در حد حرف! و مشتی شعار! شهردار تهران اگر مایل به دارودسته ما باشد، دوشادوش سایر اعضای هیأت دولت، دعوت شود به جلسات کابینه و اگر نه، نه! اینجا هیچ مهم نیست نفر اول مدیریت پایتخت مملکت، چه خدماتی به این شهر کرده باشد! فقط کافی است در جناح ما نباشد، تا حتی با وجود سالیان متمادی خدمتش در پایتخت مملکت، هرگز راهی به جلسات کابینه نیابد! پس اصل مسلم برای دولتی که خود را مفتخر به شعار «پرهیز از نگاه بسته حزبی» میداند، از قضا همین نگاه بسته حزبی است! و همین دیدگاه تنگنظرانه سیاسی! شهردار تهران اگر نزدیک به ما بود، همین اول بسماللهی و بیهیچ آزمون و امتحانی دعوت میشود به جلسات هیأت دولت و اگر نبود، حتی قالیباف هم که باشد، دعوت به نشستهای کابینه نمیشود! نوشتم «حتی قالیباف» چرا که قالیباف، خوب یا بد، نه سعید جلیلی است، نه ابراهیم رئیسی! نوشتم «حتی قالیباف» چرا که هنوز هم هستند کسانی که او را، یکی هم ناظر بر گزینش یارانش از میان همه جناحها، بیشتر یک مدیر عملگرا بخوانند! نوشتم «حتی قالیباف» چرا که شماری از عناصر اصلاحاتی، با آن همه بغض و عناد در داوری، این یکی را نشد و نتوانستند انکار کنند که شهردار سابق تهران، به حیث خدمت جهادی، مدیری کمنظیر و ناظر بر سلیقه، مدیری خوشذوق است! نوشتم «حتی قالیباف» چرا که جماعتی از طیف مقابل، با آن همه جمود در قضاوت، مراسم تجلیل از او را نشد و نتوانستند نیایند! آری! تو حتی قالیباف هم که باشی، معیار دعوتت به جلسات کابینه، به هیچ کدام از این موارد بستگی ندارد! باید بررسی شود چقدر از منظر حزبی و سیاسی و گروهی و قومی و قبیلگی، همسویی داری با دولت و چقدر نه! اگر داشتی، بیحتی هیچ آجری روی آجری، با سلام و صلوات، دعوت میشوی جلسات کابینه! پس وسط متنم، ضمن عرض سلامی به شما مخاطبان عزیز، عارضم به خدمت سروران ارجمند که آنچه خواندید، تنها و تنها مشتی است نمونه خروار! معالاسف دولت اعتدال، در اغلب امور کشور، همین اندازه دور از اعتدال و همین اندازه سیاسی و همین اندازه بیتوجه به نگاه کارشناسانه، مشی میکند! و الا، حتم دارم این نبود حال و روز اقتصاد مملکت و معیشت شما مردم خوب! در داخل، کشور عینا با همین رویه غیرمعتدل سرشار از حب گروهی و بغض جناحی اداره میشود که این است حال و روز! در خارج هم، توافقی اگر بسته میشود، متأسفانه با همین نگاه غیرفنی و غیرکارشناسی است که «برجام» را این است حال و روز! و مگر هم دولتمرد کنونی یعنی آقای ظریف و هم دولتزن کنونی یعنی خانم ابتکار، چشم در چشم رسانه اجنبی، از اهداف انتخاباتی برجام برای جمع و جماعت خودشان سخن نگفتند؟! هیجانی و تیتر درشت چند روزنامهای و «پایان تحریمها» البته تنها روی کاغذ زنجیرهایهای دروغگو و سود بردن جناحی در انتخابات و اما چند صباح بعد، انکشف که هم تحریم قبلی میماند و هم تحریم جدید میشویم و هم هر روز با زیادهخواهی دشمن زیادهخواه روبهرو میشویم. پس پیشبرد امور، فقط براساس نگاه حزبی و سلیقهای، در همه زمینهها؛ اعم از داخلی و خارجی و سیاست و اقتصاد، حال و روز مدیریت کشور را خراب میکند! کدام حال و روز؟! کدام خرابی؟! من چه بنویسم و چه سرتان را درد بیاورم، وقتی خود بهتر از من میدانید که فیالمثل، یارانه خانوارهایی حذف میشود، بیهیچ اعلام مکانیسم حذفی! بگذریم... گمانم آنچه برای دولت اعتدال در اینباره و در جمیع موارد مهم است، نزدیک بودن مدیران مدنظر به دارودستهشان باشد، نه اصل و اساس شفافسازی، گرهگشایی و حتی یک خط توضیح برای مردم! واقعا نوبر است که این همه دولتی شعار اعتدال بدهد و در مقام عمل، این همه دور باشد از اعتدال! پس با این خبر، بروید صفا کنید مردم! شهردار جدید تهران، به جلسات کابینه دعوت شد!
شام عزای حامیان تروریسم در صبح آزادی عروس فرات
علیرضا قربانی در خراسان نوشت:
بهار سال 94، پسازآن که استان ادلب با پیشروی سریع تروریستهای موردحمایت ترکیه به اشغال درآمد، ائتلاف حامیان تروریستها شامل ترکیه، عربستان سعودی و قطر، با حمایتهای آشکار و نهان آمریکا و اسرائیل و دیگر همپیمانان غربی خواب ایجاد پایتخت «سوریه منهای اسد» در حلب را میدیدند. همان زمان بود که با سقوط شهر باستانی «تدمر»، پیشروی داعش به سمت پایتخت سوریه این سؤال را میان تحلیل گران مطرح کرده بود که چه زمانی نوبت دمشق خواهد رسید.
در آن روزها بهجز بخشهایی از مرز لبنان و سوریه، کنترل بیشتر گذرگاههای مرزی سوریه با همسایگان در اختیار تروریستها قرار داشت؛ به یک عبارت آمریکا، اسرائیل، ترکیه و عربستان تقریباً کار سوریه را تمامشده میدیدند و بیشتر از هر چیزی به چگونگی تجزیه و اداره سوریه پس از بشار اسد فکر میکردند. اوضاع سوریه چنان ازدسترفته بود که حتی بسیاری از حامیان اصلی دولت سوریه نیز امیدی به بازگشت اوضاع نداشتند و بعضی از طرفهای سیاسی که در این نوشته جای ذکر آن نیست، دستور تخلیه صادر کرده بودند و اگر ایمان مثالزدنی مدافعان حرم نبود، امروز منطقه حساس غرب آسیا شکل و شمایل دیگری داشت.
این اشاره کوتاه ازآنرو است که بزرگی کاری که بهویژه در یکی دو سال اخیر و بهصورت مشخصتر از اوایل پاییز 95 به بعد صورت گرفته است، تا حدی روشن شود. اقدام راهبردی مستشاران ایرانی برای تشکیل بسیج مردمی سوریه و آموزش دهها هزار نفر از داوطلبان مبارزه با تروریسم در کنار ازجانگذشتگی مظلومانه و غریبانهای که آن روزها حتی آزادانه نمیشد خبر شهادتشان را منتشر کرد، -چه برسد به برپایی تشییعجنازه باشکوه و مراسم بزرگداشتشان-، مجاهدت خاموشی است که شاید هرگز ابعاد مختلف آن روشن نشود. به اینها اضافه کنید هنر رایزنی فرماندهان بزرگ مدافع حرم که توانستند، روسیه ناامید از اوضاع را پایکار آورند و از ظرفیتهای نظامی و سیاسی گسترده آنچنان بهرهگیرند که پس از مدتی ورق برگردد و آرامآرام همهچیز در مسیر درست قرار گیرد.
اگر بحران تروریسم در منطقه راهبردی غرب آسیا را باید به دو مقطع پیش و پس از آزادی حلب در آذرماه سال 95 تقسیم کرد، کمتر از 9 ماه بعدازآن شکست محاصره دیرالزور در شرق سوریه، نقطه اوج شکستهای پیاپی تروریسم موردحمایت محور غربی، عبری و عربی است. اتفاقی که تا چند ماه پیش کمتر کسی میتوانست تحقق آن را تخیل کند. اما همه اینها صورت گرفت و دشمنی به وحشیگری داعش در گسترهای دهها هزار کیلومترمربعی، شهر به شهر و روستا به روستا و گاه سنگر به سنگر عقب رانده شد تا امروز امید به پیروزی بیش از هر زمان دیگری در دل مردم سوریه و متحدان آنها شعلهور شود و فرصتطلبان زیادهطلبی چون اردوغان و همراهان سعودی و یهودیاش، بیشتر از هر زمان دیگری سرافکنده و ناامید. و البته از وضعیت روحی بزرگترین شکستخورده ماجرا یعنی ایالاتمتحده آمریکا؛ مادر داعش و القاعده و طالبان هم نباید غافل شد. این روزها بالگردهای آمریکایی، مثل گربههای آواره، ناچارند مرتب مهرههای اصلی داعش را به دندان بگیرند و آنها را از معرکه خارج سازند تا کی و کجا روانه دوزخ شوند.
پیشروی نیروهای زبده ارتش سوریه و متحدان آنها در صحرای وسیع «بادیةالشام» که پس از آزادی حلب آغازشده و طی 9 ماه گذشته تقریباً بهصورت مستمر ادامه یافت، سرانجام به آزادی دیرالزور منجر شده است. شهری که به «عروس فرات» مشهور بود و حالا آن را آخرین پایگاه داعش در سوریه میخوانند.
چون نیک بنگری، آزادی حلب و شکست محاصره دیرالزور بهواقع چیزی از آزادی خرمشهر و شکست حصر آبادان کم ندارد؛ همه این رخدادها ریشه در ایمانی مشترک دارد که فرماندهانی هنرمند و جوانان سرفرازی چون شهید حججی، با خون پاک و رشادت و ازجانگذشتگی بینظیرشان آن را خلق کردند.
فردای پیروزی بر تروریسم، سالروز تولد خاورمیانه جدید خواهد بود؛ البته خاورمیانهای که با آرزوی به تاریخ پیوسته برنارد لوئیس در نشست سال 1979 اعضای بیلدربرگ در اتریش برای تجزیه کشورهای منطقه ازجمله ایران و نیز با طرح خاورمیانه جدید کاندولیزا رایس که در ژوئن سال 2005 در تلآویو آن را مطرح کرد، تفاوتی ماهوی دارد. منطقه راهبردی جنوب غرب آسیا در فردای پیروزی محور مقاومت بر ائتلاف ترور، وضعیتی متفاوت با گذشته خواهد داشت؛ وضعیتی که در آن اسرائیل و حکومتهای استبدادی موردحمایت آمریکا بیش از هر زمان دیگری احساس نفستنگی خواهند کرد و روز آزادی عروس فرات، شب عزای حامیان تروریسم خواهد بود.
به انقلاب خیانت نکنیم
یدالله جوانی در روزنامه جوان نوشت:
حفظ انقلاب و دستاوردهای آن، یک وظیفه و تکلیف همگانی است. انقلاب اسلامی با ماهیت دینی، اسلام را حیاتی دوباره بخشید و امیدهای فراوانی را برای برپایی تمدن نوین اسلامی در قرن بیست و یکم به وجود آورده است. انقلاب اسلامی، همانگونه که تمامی مستکبرین عالم و قدرتهای شیطانی را به وحشت انداخته و نگران ساخته، تمامی مستضعفان جهان را به آیندهای درخشان امیدوار کرده است. طی قریب چهار دهه گذشته، جبهه مستکبرین با محوریت امریکا، برای نابودی انقلاب اسلامی همه توان خود را به کار گرفت و در این راستا، هزینههای بسیاری را متحمل شد اما ملت ایران در پرتو قدرت ایمان و با برخورداری از رهبری حکیم و بصیر تمامی توطئهها و فتنههای طراحی شده علیه انقلاب و جمهوری اسلامی را یکی پس از دیگری خنثی کرد و دشمنان را ناکام ساخت.
خستگی انقلابیون و انصراف از ادامه راه و حرکت در مسیر انقلاب، دنیاگرایی و عافیتطلبی نیروهای باسابقه انقلابی، تجدیدنظرطلبی در آرمانها و اهداف انقلاب، نفوذ نیروهای غیرانقلابی در صفوف انقلابیون و استحاله شدن برخی چهرههای پیشکسوت در انقلاب، از خطرات جدی متوجه هر انقلابی و از جمله انقلاب اسلامی است. اکنون تمامی این خطرات علیه جمهوری اسلامی مشاهده میشود و در مواردی هم خسارتهایی از ناحیه این مقولهها، متوجه حرکت انقلاب اسلامی شده است. در چنین شرایطی، رسالت نیروهای انقلابی اصیل بسیار سنگین است. از خطراتی که اکنون متوجه حرکت انقلابی ملت ایران شده، تلاشهایی است که از ناحیه جریانی خاص برای پایانبخشی به دوران انقلاب در حال انجام است. این تلاشها در حالی انجام میشود که انقلاب در نیمه راه است و هنوز آرمانهای انقلاب و اهداف والای آن تحقق پیدا نکرده است.
رهبر فرزانه و حکیم انقلاب اسلامی که در قریب سه دهه اخیر، بههنگام خطرات متوجه انقلاب را گوشزد نمودهاند، این خطر را در دیدار جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه تهران در آستانه سال تحصیلی، اینچنین متذکر شدند: «انقلاب ادامه دارد، اینکه بعضیها این جور القا کنند، این جور بنویسند و بگویند که خب انقلاب یک حادثهای بود، تمام شد، برگردیم به زندگی عادی، این خیانت به انقلاب است؛ انقلاب تمام نمیشود.» عبارت خیانت به انقلاب را همگان باید جدی بگیرند. این عبارت را جریانهای سیاسی، نخبگان فکری و مسئولان در سطوح مختلف، باید جدی بگیرند.
انقلاب اسلامی ثمره خون صدها هزار شهید و مجاهدتهای فراوان در طول تاریخ است. جرم خیانت به انقلاب به طور قطع یک جرم سنگین و نابخشودنی خواهد بود. کسانی که در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیت میشوند، باید با تفکر انقلابی، روحیه انقلابی و منش انقلابی، از جایگاه مسئولیتی خود شتاببخش به حرکت انقلاب اسلامی برای نیل به اهداف باشند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مورد اشاره در ادامه بیانات فوق میفرمایند: «من آن روز در جمع آقایان مسئولان گفتم؛ انقلاب، هنجارهای گذشته را به هم میریزد، هنجارهای جدیدی را در جامعه به وجود میآورد. حفظ این هنجارهای جدید، تداوم انقلاب است؛ و اینها سخت است، این کارهای مشکلی است. همان دستها و همان قدرتهایی که با اصل انقلاب با همه وجود مخالف بودند و کارشکنی میکردند، با همین تداوم هنجارهای انقلابی مخالفت خواهند کرد، دشمنی خواهند کرد؛ کمااینکه میبینید دارند میکنند. بنابراین اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم، باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعه اسلامی.»
از دیدگاه امام (ره)، مقام معظم رهبری و تمامی اندیشمندان مسلمان صاحبنظر در حوزه انقلاب اسلامی، تشکیل جامعه اسلامی، از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است.
جامعه اسلامی، آن جامعهای است که ارزشهای اسلامی در آن حاکم باشد. شهید مطهری رضوانالله تعالی علیه در تعریف انقلاب اسلامی و اهداف آن میگویند:«انقلاب اسلامی راهی است که هدف آن اسلام و ارزشهای اسلامی میباشد و انقلاب و مبارزه، تنها برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد.» نکته بسیار مهم آن است که شرط لازم برای رسیدن به جامعه اسلامی به معنای دقیق کلمه، تشکیل دولت اسلامی است. دولت اسلامی، آن دولتی است که مشی تمامی مدیران و کارگزاران، قوانین و مقرراتش اسلامی باشد. بسیار روشن است که با گذشت قریب 40سال از پیروزی انقلاب اسلامی، بهرغم دستاوردهای فراوان و موفقیتهای بزرگ نظام اسلامی، هنوز تا رسیدن به دو هدف مذکور فاصله فراوانی داریم.
مقام معظم رهبری وضعیت کنونی انقلاب را نسبت به اهداف در دیدار یاد شده، چنین توصیف مینمایند: «ما جامعه اسلامی نداریم، ما دولت اسلامی هم نداریم، از آن مراحل چندگانهای که ما مطرح کردیم، هنوز در دولت اسلامیاش ماندهایم؛ بعد از دولت اسلامی نوبت جامعه اسلامی است؛ ما این مراحل را در پیش داریم. ما توانستیم یک انقلاب اسلامی ـ یعنی یک حرکت انقلابی ـ به وجود بیاوریم؛ توانستیم براساس آن حرکت، یک نظام اسلامی به وجود بیاوریم؛ خیلی خب، تا اینجا توفیق حاصل شده که خب خیلی هم مهم است؛ لکن بعد از این ایجاد یک دولت اسلامی است، یعنی ایجاد تشکیلات مدیریتی اسلامی برای کشور؛ ما در این قضیه هنوز خیلی فاصله داریم تا به مقصود برسیم.» بدیهی است که هر نوع حرکت و اقدام که مانع حرکت انقلاب به سمت این اهداف باشد، خیانت قطعی به انقلاب است.
آغاز گام های دشوار
صادق ملکی در روزنامه ایران نوشت:
روابط تهران- ریاض راهی جز ترمیم ندارد. همسایهها واقعیتهای غیر قابل تغییرند و فارغ از آن زیستن در یک جغرافیا اجبارهایی را تحمیل میکند که چارهای جز پذیرش آنها و کنار گذاشتن کینهورزیها باقی نمیگذارد. به همین دلیل دیپلماسی باید در خدمت صلح بوده و مترصد روزنههای بسترساز دوستی باشد. در روابط میان ایران و عربستان اگرچه گفته شده است که هیچ کشوری واسطه ترمیم روابط تهران- ریاض نبوده است، اما سکوت و آتشبس نسبی رسانههای دو کشور خود میتواند زمینه ترمیم روابطی باشد که دیر یا زود باید بهبود یابد. هم ایران و هم عربستان میدانند که دشمنیها نه تا ابد قابل تداوم هستند و نه عقل سلیم توصیه بدان دارد.
در جغرافیای پیچیده، ناامن و بحرانی خاورمیانه باید بسیار هوشیار بود. آنانی که در این منطقه مدیریت جنگ مینمایند، سعی دارند با محاسبات دقیق، چیدمانی را پیریزی کنند که ریاض و تهران گام به گام به جنگ نزدیک شوند. با توجه و آگاهی از این امر باید در روابط تهران و ریاض، ذهنهای همه مقامات و رسانههای متعهد، متمرکز بر صلح باشد. نه تهران و نه ریاض نمیتوانند و نباید مسائل مترتب برصحنه سیاست در منطقه و جهان را با عینک خود و یا منطبق با آرزوهای خویش تحلیل و قضاوت کنند. ایران و عربستان واقعیتهای تاریخی و ژئوپولتیکی قابل نفی نبوده و نیستند. تهران و ریاض نباید دلخوش به عدم استحکام نظامهای حاکم بر دو کشور باشند. نه ایران و نه عربستان نمیتوانند جغرافیا و ماهیت غالب شیعی و وهابی خود را تغییر دهند و اصلاً نباید برای تغییر و نفی هویتهای دو کشور تلاشی صورت بگیرد. باید در ایران و عربستان، همه نگران جنگ بوده و برای ترمیم روابط تهران و ریاض، تلاش کنند.
جنگسالارانی که بر طبل جنگ مینوازند، باید به حاشیه رانده شوند. بسیاری از جنگها، حاصل روایتهای متضاد بوده و تهران و ریاض باید با یافتن روایتهای مشترک و ساختن پل اعتماد، بنیانگذار صلح میان خود و در وسعت وسیع، منطقه باشند. اگر قابلیت نظامیان در جنگها محک میخورد، هنر دستگاه دیپلماسی و سیاستمداران نیز به هنگام بروز بحران و تلاش آنان برای تبدیل بحران به صلح و دوستی، تبلور مییابد. بخش مهمی از تصویرهای ذهنی منفی تهران و ریاض نسبت به هم، حاصل سیاستها و برداشتهای بلندمدت تاریخی است که با اراده متقابل قابلیت تغییر دارند. باید نگاه تهران به نظام سعودی که آن را نظامی ارتجاعی و نگاه ریاض به ایران که آن را نماینده نظامی هژمون میداند، تغییر کند. نسل امروز و فردای خاورمیانه و در این میان ایران و عربستان باید از به دوش کشیدن بار اختلافات تاریخ دیروز رهایی یابند. گام برداشتن در این مسیر بسیار سخت و دشوار است اما باید از جایی شروع کرد و اگر زمینهای نیست، بستری برای تغییر ذهنیتها فراهم ساخت.
باید دغدغه اصلی رهبران و مقامات ایران و عربستان با مدنظر قرار دادن منافع و الزامات فراوان ناشی از همسایگی، پرهیز از جنگ و تلاش برای صلح، باشد. ضرورتهای مترتب بر منافع ملی شاید نتواند چون گذشته در فضای امروز روابط ایران و عربستان را به شیرینی زمان دو بال شدن تهران و ریاض نزدیک کند، اما میتواند مانع دو خصم درون اسلامی شدن دو کشور گردد.
با نگاههای متخاصمی که یکی ظهور داعش را حاصل وهابیت و دیگری حاصل بی توجهی به سنیها میداند، نمیتوان پلی برای صلح ساخت. جنگ و صلح مسیر دوطرفه است. همان گونه که هیچ جنگی به یکباره آغاز نمیشود، صلح نیز به یکباره آغاز نمیشود. باید با بهکارگیری عقلانیت استراتژیک، از سایه شوم جنگ دور شده و برای صلح تلاش کرد. دولت روحانی همان گونه که در حوزه سیاست داخلی بر تعامل، آشتی و اعتدال تأکید داشته و کارنامه موفقش سبب رأی دوباره به او بوده است، باید در سایر عرصههای سیاست خارجی خصوصاً در روابط با ریاض چون موضوع هستهای، برای ایجاد فضای گفتوگو و صلح تلاش کند. احترام به حقوق متقابل و حوزههای نفوذ، هموارکننده دور شدن از سیاست تقابلی و نزدیک شدن به نگاه تعاملی است. تخریب، آسان و سازندگی سخت است. حاصل سیاست سلبی، جنگ و حاصل سیاست ایجابی، صلح است. باید با همه دشواریها در روابط ایران و عربستان، راه صلح را هموار کرد.
سیاستگذاری قضائی و قدرت قاضی
کیومرث اشتریان در شرق نوشت:
سیاستگذاری قضائی چیست، شامل چه حوزههایی میشود و چه نسبتی با امر قضاوت و قاضی دارد؟ چگونه سیاستگذاری قضائی میتواند به نظام سیاسی ثبات ببخشد؟ آیا سیاستگذاری قضائی به قضاوتها و احکام قضائی یکسان منجر میشود؟ سیاستگذاری قضائی معمولا شامل اموری مانند ساختارها و فرایندهای اداری، جهتگیریهای اساسی قوه قضائیه، سیاستهای پیشگیری از جرم و تعیین سطوح آن، چرایی و چگونگی جرمانگاری، رویکردهای اجتماعی- آموزشی دستگاه قضا و اموری از این قبیل میشود و بیشتر غیرسیاسی است. سیاستگذاری معمولا جنبهای عام دارد و بنا به اقتضا، شمولیت دارد و بخشهایی نسبتا گسترده از جامعه را دربر میگیرد؛ اما از سوی دیگر، قضاوت بر مصادیق و موارد خاص اِعمال میشود و هرچند عنوان مجرمانهای کلی باشد در دادگاه بر یک مورد خاص و با دامنهای فراخ از گزینههای پیشروی قاضی اِعمال میشود. در امر قضاوت، قدرت قاضی باید دامنه گستردهای از اختیارات و گزینهها را در برابر او قرار دهد تا بتواند مصادیق و میزان مجازات را تعیین کند. به بیان دیگر قاضی، مجری سیاست نیست و سیاستگذاری قضائی باید در قدرت شخصی قاضی در تعیین مصداق جرم، دامنه و تنوع مجازاتها تجلی یابد. ازهمینروست که آرای قضات و رأی وحدت رویه عملا در حکم سیاستگذاری است و قاضی خود میتواند سیاستگذار باشد. سیاستگذاری قضائی به معنای دستور سیاسی به قاضی نیست، ساحت امر قضا همواره از دستوری عملکردن احتراز داده شده است، چراکه دستوری عملکردن قاضی حیثیت امر قضا را زیر سؤال میبرد و شأن او را از مبدع سیاستگذاری به سیاستپذیر اداری تبدیل میکند.ثبات نظام سیاسی موکول به استقلال قاضی از سیاست است، نه وابستگی او به امر سیاسی. ازاینرو در نظامهای پیشرفته حقوقی امر سیاستگذاری قوه قضائیه از استقلال قاضی جدا فرض شده است. عرصه عمل سیاسی سرشار از سلیقهها و رفتارهای گوناگون است. اختلافنظرهای فراوان و سیالیت زندگی سیاسی، سعی و خطای روزمرهای را پدید میآورد. در کوران حوادث، همواره شماری از فعالان سیاسی اشتباهات، لغزشها و خطاهای گوناگونی دارند، برخی نیز در حد نظر یا عمل سیاسی مواضع و دیدگاههای اشتباه یا خطایی دارند، اما نباید فراموش کرد که زندگی سیاسی و فعالیت سیاسی، هم پرمخاطره و هم مایه حیات یک نظام سیاسی است و جامعه به فعالان سیاسی درستکار خود از هر گروه و جریانی که باشند مدیون است. حتی با فرض اینکه فعال سیاسی در پی منافع خویش است نیز، برآیند کار مجموعه رقبای سیاسی برای کشور مفید است. امر قضاوت باید بتواند ضامن زندهبودن حیات سیاسی باشد، از اختیارات و فراخی گزینهها برای صدور حکم استفاده کند و غیرسیاسی باشد یعنی درگیر صحتوسقم مواضع سیاسی نباشد و از سلایق گروههای سیاسی نسبت به یکدیگر تبعیت نکند، چراکه گروههای رقیب معمولا آستانه تحمل کمتری نسبت به یکدیگر دارند. تنوع، تکثر و سختی فعالیت سیاسی، ضرورت حفظ این «بازی» سیاسی را برای ثبات نظام ایجاب میکند. درستکاری شمار قابلتوجهی از فعالان سیاسی به قاضی اجازه میدهد که احکام متنوعی، از برائت گرفته تا مجازاتهای تدریجا بالارونده را در نظر بگیرد.
اتهام سیاسی، برای تلقیشدن به مثابه جرم سیاسی و اِعمال مجازات بر مجرم از همین سنخ است. نمیتوان برای عناوین مجرمانه سیاسی، سیاستگذاری یکسانی در پیش گرفت و مثلا مجازاتهای «برابری» در نظر گرفت.
قدرت «مانور» قاضی در حوزه سیاسی ضرورتی دوچندان دارد و از «یکسان» بودن احکام قضائی و دستوری عملکردن قاضی جلوگیری میکند.
بانه بهانه نشود
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
حادثه کشته شدن دو نفر در نقطه مرزی شهر بانه که از آنها به عنوان کولبر یاد میشود، احتیاج به مراقبتهای امنیتی و رسانهای بیشتری دارد. طی سالهای اخیر وقوع چند حادثه انگشتشمار و کوچک بلافاصله به یک جریان رسانهای و هدفمند تبدیل شده و رسانههای ضدایرانی آن را در سرخط خبرهای خود قرار دادهاند. در حادثه اخیر، همان رسانهها را برخی شبکههای تلویزیونی کردستان عراق نیز همراهی کردند که از این جهت باید وزارت امورخارجه اخطار جدی به این سوء استفادهها و تحریک افکار عمومی بدهد.
از سویی دیگر در فضای داخلی باید به مردم شهرهای مرزی در غرب کشور این اطمینان داده شود که موضوع دادوستدهای مرزی و فعالیت کولبران در چارچوبهای تعیین شده، هیچ جنبه امنیتی نداشته و مورد حمایت دولت است و از این طریق، راه هرگونه سوءاستفاده ضدانقلاب از موضوع کولبران بسته شود. از طرف دیگر، نهادهای امنیتی به ویژه مرزبانان سختکوش که از حساسیت این مناطق مطلع هستند، میبایست بگونه ای رفتار کنند که دشمن نتواند مردم را رو در روی آنها قرار دهد. اطلاع رسانی به موقع و اطمینان بخشی به مردم و سدکردن راه شایعات و دروغ پراکنی ها باید جدی گرفته شوند.
البته مردم این مناطق حتماً بیش از هر جای دیگر کشور شاهد فداکاریها و جانبازی مرزبانان برای تأمین امنیت زندگی و کسب و تجارت مرزنشینان بوده و هستند اما درعین حال باید همین اقدامات را در برابر تبلیغات گسترده و وسوسه گر گروههای تکفیری و داعشی، تبلیغ و تبیین کرد؛ اینکه کشور سالانه شهدای متعددی برای تأمین امنیت مرزها تقدیم میکند و میلیاردها تومان در این راه هزینه میشود؛ باید بیش از همه، در شهرها و مناطق مرزی روی بیلبوردها تبلیغ شود.