سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*****************
به سپیدهدم سوگند
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
در قرآن که کتاب انقلاب است، بارها «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ...» آمده است. به این معنی که چه کسی ظالمتر است از کسیکه شهادتی از خدا را نزد خویش پوشیده دارد؟1 آیات خدا را تکذیب میکند.2 برخدا دروغ بندد تا از روی نادانی، مردم را گمراه کند؟3 آیات پروردگارش را برایش بخوانند و او رو برتابد و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده4 برخدا دروغ بندد یا چون حقّ به سوی او آید آنرا تکذیب کند؟5 برخدا دروغ بست، و سخن راست را چون به سوی او آمد، دروغ پنداشت؟6 و.... و واقعاً چه کسی از آن کس که حق را پوشاند و باطل را بزک کرد، ظالمتر است؟ و چه کسی از آن کس که خوبیها را ندید و تنها بدیها را شمرد ناجوانمردتر است؟ و چه کسی بدتر از آن مدیر بیمسئولیتی است که پا بر اینهمه هزینه ملت و امام گذارد و دهان مخالفان را بر ملت گشود؟ و چه کسی بدتر از آن کسی است که حق را دانست و تنهایش گذارد و سکوت کرد.
انقلاب اسلامی ایران که سیونهمین 22 بهمناش را جشن میگیریم، باوجود کاستیها و کمبودهایی که هست و شرایطی که دارد، در تاریخ ایران دورهای درخشان و قابل دفاع است و درجهان امروز حکومتی موفق. حکومتی که با استقلال از قدرتها، بدون تجاوز به کشورها و با اتکا به قدرت مردم خود و تواناییهای جوانانش توانسته است از تقریباً هیچ پهلوی، به استوار نمودن زیرساختهای مهم حکومتی برسد. عرصات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی که مهمترین عناصر ساختار یک نظامند، با وجود هجمههای بینظیری که تحمل میکنند، اصلاً قابل مقایسه با دوره پهلوی نیستند. منصفانه آن است که به دور از هیاهوی رسانهای و تبلیغات مغرضانه، معدل گرفته شود تا مشخص گردد ایران پهلوی زده، کجا بود و ایران اسلامی امروز کجاست؟ داشتههای آن زمان چه بود و ثروت امروز چههاست؟
کشوری که دهها هزار مستشار مفتخور، امورش را در دست داشتند و چون امرا بر شاه و کشور مسلط بودند، چگونه میتوانست ادعای استقلال کند؟ از کنفرانس شاه، به ایران آمدند و تصمیم گرفتند و رفتند، باید دانست که عزتی در دربار آریامهری نبود. ورود خفت بار حتی دنده پنج هواپیما از خارج کجا و ساخت موشکهای نقطهزن امروز کجا؟ خیل بیسوادان آن زمان کجا و انبوه تحصیل کردگان امروز کجا؟ هنر آن زمان که به زور پول و پاداش، برای دیدن و شنیدنش مهمان خارجی میآوردند کجا و هنرهای اصلی و اصیل مذهبی، ادبی، تجسمی، نمایشی، موسیقی و... که باوجود ضعفهایش، خود میبویند و جهانی شدهاند کجا؟ زمانی خیل پزشکان هندی و بنگلادشی، تا جزئیترین طبابتهای مردم را عهدهدار بودند و عمل آپاندیس مسئله مردم بود اما امروز گردشگری سلامت و جراحیهای پیچیده مغز و قلب و پیوند اعضاء برنامه عادی کشور است. خاطرات خوش مردم شبهای عیدی بود که برنج و گوشت میخوردند و امروز، قوت غالب برنج شده و سبد خالی از آن، حساسیت زاست.
آنکه میگفت کوروش آرام بخواب برای آن بود که بحرین را واگذارد و کشور را به تاراج دهد و ثروت به یغما بَرَد. در آن زمان خاندانی به مردم حکومت میکرد که صدر تاذیلش در فساد غوطه ور بودند و امروز مردم خود حاکمان و مسئولینشان را انتخاب میکنند. هرچند که گاهی در میان انتخاب شدگان، دزدان مردم فریبی نیز هستند که اعتماد مردم را به یغما میبرند ولی قاطبه نظام بر مبنای درستی و حمایت از مردم است و در راه پیشرفت کشور. اگر گاهی توافقی کاغذی باوعده سرخرمن، حرکت شتابان را کند و مختل کرد، ولی مردم نشان دادند که در سایهاشارات رهبری، فراتر از مسئولین ساده دل، مقدرات را فهمیدهاند و درصدد رفع غفلت آنها برآمدهاند و شاخ آمریکای دروغگو را شکسته اند، نه برخی مسئولینی که هنوز پیام انقلاب مردم را نفهمیدهاند و ندانستهاند اگرچه وضعیت اقتصادی مردم در رژیم شاه، خوب نبود ولی هدف انقلاب مردم نیز اقتصادی نبود و هدف، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود.
امام خمینی که آمریکا را شیطان بزرگ میخواند، از کینه محض، نبود، از چراغ حکمتی الهی بود، که مختص معصومین و مردان خداست و سخن گفتن از معصوم بودن و نبودن و جایز بودن انتقاد از آنها، به ادبیات کودکان میماند. آمریکا شیطان بزرگ است و به قولش امیدی نیست. این پیام انقلاب بود که تاکنون مردم بارها آنرا دیدند. عبرتها زیاد است و چه میشود کرد وقتی عبرت گیرنده کم است. عاقبت شاه مخلوع و صدام ملعون و فراعنه مفلوک مصر و تونس و یمن و لیبی و... همه عبرتی است دیدنی از آن چیزی که حکیم الهی در خشت خام میدید و کدخداثنایان در آینه نمیدیدند. آمریکا بهغیر از اینکه شیطان بزرگ است و درستی در او نیست، محور شرارت و اصل رذالت است و هرکه به او تکیه کرد افتاد و هرکه برخلاف خط امام راحل و امام حاضرِ مردم، به او اعتماد کرد و الماس داد، نصیبش تقریباً هیچِ شکلات شد. کار شیطان ارزانخری عزت است و تزیین ذلت. و انقلاب، آمریکای واقعی را به جهاننمایاند و لقب شیطان بزرگ را تا ابد به گردنش آویخت.
مردهشورانی که چهره زباله نشسته شاه را تطهیر میکنند کسانیاند که جنازه منافقین را شستوشو میدادند و چهره شیطانی آمریکا را بزک میکنند. در دوران وابستگی مفرط پهلوی، سخن از دروازه تمدن و ژاندارم منطقه و صنعتی شدن و... بیشتر به یک مردم فریبی و شوخی سبک میماند که جدای از شیطنت آن، حکایت از حافظه کوتاه مدت تاریخی دارد. اینها بماند که دروازه تمدن بودن افتخار نیست، تمدن ساختن افتخار است همانگونه که ژاندارم منطقه شدن با سلاح وارداتی، هنر نیست. چه کسی در جهان به آلسعودی که مردم یمن را زندهخواری میکند غبطه میخورد؟ چه کسی به رژیم رو به مرگ صهیونی حسادت میکند؟ چه کسی به وابستگی و مزدوری نمره میدهد؟ هنر آن است که ایران دارد. احیاء روحیه عزت میان مسلمین و مستضعفین و تکثیر هستههای مقاومت در منطقه و جهان، هنری است که مردان خداییِ خورشید و ماه انقلاب آفریدهاند و قدرتی که به واسطه آن، امنیت و آرامش ملت ایران تأمین گشته از آنهاست و از مدافعین عزیز حرم که خدایشان عزت دهد که اگرنبودند امید وآرزوهای مردم برباد میرفت.
اینها از برکت انقلاب اسلامی شماست، مردم. یاد کنید از این نعمتها که به برکت خون دل و حنجر عزیزانتان به دست آمده. قدر این نعمات را بدانید که در جهان کیمیاست. ایران امروز جزیره ثباتی است که پناهگاه کشتیهای طوفانزده جهان است. خواب راحت ما، هدیه بیداریهای رزمندگان و دانشمندانی است که فرزندان شمایند. عزت امروزمان هدیه عزیزانی است که در گلزارهای شهدا خفتهاند. مدعیان اغتشاشگری که شعار جانم فدای ایران سر میدهند، پهلوان پنبههای کوچههای خلوتند. مثل آنها که عمری با ملی گرایی مردم را فریب میدادند و دربرابر صدام وحشی، به آغوش غربگریختند یا آنها که... اینها کاسبند و به انقلاب نامحرمند و به تعبیر امام راحل«آنها که در خارج و خارج صف بودهاند و الان وارد صف شدهاند هیچ حقی در این نهضت ندارند و نظر آنها هیچ اعتباری ندارد».7 چراکه انقلاب متعلق به کسانی است که در معرکهاند و از خود میپرسند برای انقلاب چه کردیم، نه آنها که همیشه در کمر سفره مینشینند و به چپ و راست دست میرسانند و نق میزنند که انقلاب برای ما چه کرده؟
به سپیدهدم سوگند و به شبهای دهگانه... و به شب چون رو به رفتن نهد. آیا این سوگندها برای خردمند کافی نیست؟ آیا ندیدهای که پروردگار تو با قوم عاد چه کرد؟8 و با آنانکه چون عاد و فرعون ستم میکردند؟ به 1439 سال مبارزه سوگند، و به جوانهایی که چون سرو و صنوبر به زمین افتادند و به تنهای تکیده پدران و چشمان خشکیده مادران شهدا و به زنان بیوه و قبرستانهای آبادِ از جنایت دشمن و به ورق ورق تاریخ خونبارِ مقلدان خمینی از سال 42 تا 17 شهریور و شهدای باشرف ترور و تا شهیدان گلگون کفن دفاع مقدس و تا شهدای فتنه و مدافعان حرم و تا سربازان وطن که هرگاه دلاوری به زمین افتاد، سلحشوری بهپا خاست و به وعدههای خدا به مجاهدان صادق و به جهاد راهپیمایان 22بهمن سوگند که از راه خمینی و شهیدانش و خامنهای و بسیجیانش، قدمی خلاف برنمی داریم و راه رفته را برنمی گردیم و در دفاع از انقلاب اسلامی، این یکی دوساعت به صبح مانده را نیز نمیخوابیم و هنوز سرباز اسلامیم. باید بروم، هرچه شود، گو بشو و باش/ بگذار که اینجاده خطر داشته باشد.
پاسخ به پرسش هایی درباره عملکرد اقتصادی جمهوری اسلامی
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
گزارشی با عنوان «پاسخ به 6 سوال درباره عملکرد اقتصادی جمهوری اسلامی ایران؛ روایت جهانی از اقتصاد پس از انقلاب» روز چهارشنبه 18 بهمن در صفحه 7 روزنامه خراسان منتشر شد که ضمن پیشنهاد برای مطالعه کامل آن، مروری کوتاه بر بخشی از آن مفید و پاسخ گوی برخی ابهامات به نظر رسید اما توضیحات داده شده نه به معنی نبود مشکل و حتی گاه بحران در برخی حوزهها مثل بیکاری و تبعیض است، نه به این معنی است که به آن چه قرار بود برسیم، رسیدیم و نه حتی به این معنی است که نمیتوانستیم بسیار بهتر از الان باشیم.
چرایی احساس عدم توسعه به رغم قرار گرفتن در زمره کشورهای با توسعه انسانی بالا شاخص توسعه انسانی سه معیار امید به زندگی، وضعیت آموزش و درآمد سرانه را اندازه میگیرد. در گزارش شاخص توسعه انسانی سازمان ملل (HRR)، کشورها در چند طبقه (به ترتیب کشورهای با درجه توسعه انسانی بسیار بالا، بالا، متوسط و پایین) تقسیم بندی میشوند که ایران طبق آخرین گزارش، خوشبختانه در طبقه دوم یعنی کشورهای با توسعه انسانی بالا و در رده 69 دنیا قرار گرفته است که از بسیاری کشورهای دنیا رتبه بالاتری دارد. نکته مهم تر این که ایران همچنین جزو 15 کشور نخست جهان از منظر رشد در شاخص توسعه انسانی در بازه زمانی 1990 (معادل با 1368 شمسی) تا کنون قرار دارد. اکنون پرسش این است که چرا به رغم وضعیت مطلوب ایران در شاخص توسعه انسانی باز احساس توسعه یافتگی نداریم؟
در توضیح این سوال به طور خلاصه باید گفت شاخص توسعه انسانی از سه زیر شاخص تشکیل شده است که ایران در زیرشاخصهای درآمد و آموزش نمره فوق العادهای ندارد و عمده بار بهبود وضعیت ایران در زیرشاخص ها، بر دوش شاخص امید به زندگی (که متاثر از بهداشت است) قرار گرفته است.
همچنین، رشد بخشهای غیر مولد در اقتصاد ایران در مقایسه با بخشهای مولد از قبیل تولید، وابستگی بخش بزرگی از اقتصاد کشور به دولت و منابع بانکی به جای تکیه بر کارآفرینی و تامین منابع مالی از بورس و. .. به نوعی توضیح دهنده این وضعیت در سطح کلان است. همچنین در خصوص آموزش باید گفت زمانی توسعه آموزشها منجر به افزایش رفاه میشود که بتواند موجبات بهره وری را فراهم سازد. یعنی آموزشهای ارائه شده در نظام آموزشی باید با سرمایههای مرئی به شکل مناسبی ترکیب و منجر به ثروت افزایی برای فرد و جامعه شوند. با این وجود در کشور ما ضعف در این بخش نیز مشهود است.
کاهش درآمد سرانه بعد از 40 سال؟
شاید یکی از سوالات مهم درباره عملکرد اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، راجع به مهم ترین شاخص اقتصادی یعنی درآمد سرانه باشد. به ویژه نموداری در فضای مجازی دست به دست میشود که نشان میدهد درآمد سرانه کشور هم اکنون کمتر از درآمد سرانه در سال 1355 است. اما نکته این جاست که مطابق نموداری که در گزارش ارائه شده است، در سال 55 یک نقطه اوج استثنایی در درآمد سرانه نسبت به قبل آن وجود دارد یعنی فقط چندسال قبل از آن درآمد سرانه کشور از کمتر از 4هزار دلار به حدود 9 هزار دلار در سال 55 میرسد و بلافاصله و فقط دو سال بعد یعنی در سال 57 به حدود 6هزار دلار میرسد و دلیل آن هم این است که قیمت و صادرات نفت به دلیل شرایط خاص، هر دو به شدت رشد کرد و تولید ناخالص و در نتیجه درآمد سرانه (تقسیم تولید کل اقتصاد بر جمعیت) رشد قابل ملاحظهای داشت.
با این حال پس از گذر از دوران دفاع مقدس، درآمد سرانه تا سال 90 (قبل از تشدید تحریم ها) به حدود 6 هزار و 500 دلار نیز افزایش یافت؛ با ذکر این توضیح که جمعیت کشور در سال 57 یعنی سال پیروزی انقلاب حدود35 میلیون نفر و در سال 90 حدود75 میلیون نفر بود و چون درآمد سرانه نتیجه تقسیم تولید کل اقتصاد بر جمعیت است، اگر جمعیت کشور در سال شروع انقلاب معادل جمعیت در سال 90 بود، درآمد سرانه به شدت کاهش مییافت. البته این نکته را هم باید تصریح کرد که خلاف تصور رایج از وضعیت اقتصادی پیش از انقلاب به دلیل سیاست گذاریهای نادرست و جهش کوتاه مدت درآمدی در سالهای میانی دهه 50، نه تنها این افزایش درآمد کمکی به کشور نکرد بلکه باعث افزایش شدید نابرابری، نهادینه شدن فرهنگ مصرف گرایی در اقتصاد، مهاجرت گسترده روستاییان به شهرها، تغییر الگوی اقتصاد تولید محور به مصرف گرایی مبتنی بر واردات، تورم بسیار زیاد و متورم شدن حجم دولت شد. برای اطمینان از صحت این ادعاها که اثباتش مجال زیادی میطلبد، میتوانید به دیدگاههای آقای دکتر بشیریه در کتاب «زمینههای اجتماعی انقلاب ایران » مراجعه کنید که از استادان برجستهای هستند که اکنون به دلیل دیدگاههایی که داشتند به خارج از کشور رفته اند. بخشی از دیدگاههای مستند ایشان در روزنامه خراسان مورخ 19 بهمن 1395 در صفحه 10 با عنوان «سراب رفاه در دهه 50» منتشر شده است.
زیرساخت ها، بهتر از 150 کشور جهان
رشد انواع زیرساختها در جمهوری اسلامی قابل کتمان نیست. دسترسی به آموزش، بهداشت، وسایل ارتباطی، زیرساختهای رفاهی چون آب و برق و گاز، با سرعت قابل توجهی بعد از انقلاب رشد کرده است. به عنوان مثال سرانه تولید برق به عنوان یکی از اصلی ترین زیرساختهای توسعهای و رفاهی از حدود 600 کیلووات ساعت در سال 1357 به سه هزار کیلو وات ساعت در سالهای اخیر رسیده است. همچنین براساس آمار سال 2017 مجمع جهانی اقتصاد، ایران در 11 شاخص مربوط به زیرساختهای اقتصادی، رتبههایی بین 14 تا 77 بین حدود 200 کشور جهان داشته است. علاوه بر این باید به نقش نهادهای انقلابی در ایجاد و توسعه زیرساختهای ارتباطی، آموزشی و درمانی (به ویژه در مناطق محروم و روستایی) توجه کرد اما این جا یک سوال مطرح میشود که با وجود پذیرش رشد قابل توجه زیرساخت ها، این رشد، محصول روند طبیعی حرکت اقتصادها، فناوری و ارتباطات بوده است و در صورت تداوم نظام پیشین، با همه ایرادهایی که داشت، همین رشد حاصل میشد. منظور از روند طبیعی یکی رشد فناوری و دیگری صرف منابع عمومی (پول نفت و مالیات) برای ایجاد زیرساختها و امکانات رفاهی است که توسط هر دولتی که حداقل پاسخ گویی و شفافیت را داشته باشد انجام میشود. در پاسخ باید اذعان کرد که روند طبیعی رشد برای بسیاری از کشورها حاصل شده و بخشی از رشد در ایران نیز نتیجه این روند طبیعی بوده است اما شواهد آماری و میدانی متعددی وجود دارد که نشان میدهد جمهوری اسلامی، این روند را تسریع کرده است و به عنوان مثال میتوان به نموداری از گزارش اشاره کرد که به خوبی نشان میدهد سرعت رشد زیرساختها از کشورهای مشابه مانند ترکیه سریع تر بوده است.
فساد؛ از پرونده روشن بابک زنجانی تا فساد نامشخص دهه 50
در این که وضعیت فساد و ناکارآمدی در کشور غیرقابل قبول است، تردیدی نیست و در این که این مسئله یکی از مهم ترین و ریشهای ترین مسائل اصلی نظام است و اگر حل نشود، با بحران مدیریتی و اجتماعی روبه رو خواهیم شد نیز تردیدی وجود ندارد. اما نگاه واقع بینانه به میزان این مسئله نیز مهم است. مروری بر آمارهای جهانی نشان میدهد در برخی شاخصهای فساد رتبه ایران، چندان نامناسب نیست. به عنوان مثال براساس گزارش سال 2017 مجمع جهانی اقتصاد، رتبه ایران در شاخص نبود پارتی بازی و اعمال رابطه در تصمیمات دولتی، بین حدود 200 کشور جهان، 46 بوده است که بهتر از کشورهایی نظیر ایتالیاست.
حال این سوال قابل طرح است که چرا تصور افزایش فساد در جامعه وجود دارد؟ در گزارش چهار دلیل رشد ارتباطات و افزایش اعلان و ادراک فساد، وارونه نمایی یا بزرگ نمایی درباره برخی فسادها،غلبه جذابیت اخبار منفی بر مثبت و خلاءمرجع مقایسه برای این مسئله ارائه شده که باعث شده است ما تصور کنیم، در یک وضعیت استثنایی قرار داریم. حال آن که فساد کم و بیش در همه جوامع وجود دارد و نسبت به بسیاری دیگر از کشورها وضعیت ما بهتر است. به عنوان مثال هم در دولت قبل و هم دولت فعلی ارقامی مبنی بر تخلف چند هزار میلیاردی رئیس جمهور سابق دست به دست شد و میشود و برخی رسانهها هم طبق معمول دست به کار شده اند و محاسبه میکنند که سهم هر ایرانی از این تخلف چقدر است؟ این در حالی است که این یک تخلف بودجهای است، به این معنی که مبالغی در محلی غیر از جایی که باید، خرج شده است؛ مثلا برای واردات بنزین یا پرداخت یارانه. البته قطعا این انحرافات هم نادرست است اما آن گونه که بازتاب داده میشود، به معنی دزدی، حیف و میل یا اختلاس نیست بلکه صرف منابع در محلی غیر از محل پیش بینی شده است، شبیه این اشتباه برداشت، در ماجرای صندوق فرهنگیان و...نیز وجود دارد.
چرا بهبود توزیع ثروت مشهود نیست؟
در این زمینه میتوان شاخص ضریب جینی را که مربوط به توزیع درآمد است بررسی کرد. این شاخص رقمی بین صفر و یک دارد که هر چقدر نزدیک به عدد صفر باشد، برابری بیشتر را در توزیع درآمد نشان میدهد.
براساس آمارها و نموداری که در گزارش آمده است، کاهش ضریب جینی که به معنای کاهش نابرابری از قبل از انقلاب تاکنون است، محسوس است. براساس آمارهای رسمی مراکز جهانی، ضریب جینی در 10 سال قبل از انقلاب به طور میانگین حدود 47 صدم بوده و حتی در سال 1354 به 51 صدم نیز رسیده است که حاکی از تبعیض و بی عدالتی بسیار زیاد است. این در حالی است که این ضریب در سالهای پس از انقلاب در شیبی با میانگین رو به پایین حتی در سال 90 به حدود 37صدم رسید و در سالهای اخیر به 40 صدم رسیده است که شرایطی بهتر از کشورهایی مانند آمریکا و چین را در بی عدالتی اقتصادی نشان میدهد.
اما به راستی چرا با وجود این آمار مستدل و واقعی، باز احساس نارضایتی ما از نابرابری درآمدی به قوت خود باقی است؟به نظر میرسد یک عامل اساسی وجود داشته باشد که به نقش رسانهها در فضای کنونی جامعه بر میگردد. امروزه با گسترش نقش رسانهها میتوان شاهد سبقت گرفتن نیازها بر خواستهها بود. رسانهها به عنوان یکی از بازوهای تبلیغاتی که بخش تولید به کار میگیرد، ناخودآگاه بر جریان نیاز به امکانات، حتی با وجود برطرف شدن نسبی آنها میافزایند. دکتر فرامرز رفیع پور در کتاب توسعه و تضاد، این پدیده را این چنین توضیح میدهد: «اگر در جامعه، یک مقیاس ارزشی مانند ثروت و مادیات به نمایش گذاشته شود و این نمایش دادن نیز از سوی ارزش گذاران جامعه توبیخ نشود[مانند نشان دادن سبک زندگی خانوادههای مرفه در تبلیغات]، ابتدا شاهد این خواهیم بود که پدیدههای ارزشی قشر بالای درآمدی جامعه به پایین سرایت میکند و به تدریج ارزشهای حاکم بر سطوح مختلف جامعه را تغییر میدهد. سپس مسابقهای نامتناهی برای رسیدن به خواستهها علاوه بر نیازهای ضروری پیش میآید که این امر در نهایت کل جامعه را دچار بی تعادلی و آشفتگی خواهد کرد.»
مشکلات ذکر نشده و تصویر واقعی
از آن چه ذکر شد نمیتوان این گونه برداشت کرد که کشور در شرایط اقتصادی مناسبی قرار دارد چرا که اولا نتایج به دست آمده تا هدف گذاریهای انقلاب فاصله دارد، ثانیا در کنار این موارد ذکر شده، آمارها و مسائل ذکر نشدهای مانند بیکاری (مخصوصا بیکاری قشر تحصیل کرده) و افزایش معتادان و. .. نیز وجود دارد اما مسئله مهمی که تلاش شد، توضیح داده شود این است که تصور ما فاصله قابل توجهی از واقعیتهای اقتصادی کشور دارد.
«حرف» در سراشیبی نزول
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
مصاحبه تلویزیونی اخیر رئیسجمهور از جهات زیادی حائز اهمیت است؛ خاصه اگر در کنار اتفاقات دیگری که در کشور در حال رخ دادن است به آن بنگریم، اهمیتش به مراتب بیشتر هم خواهد شد. در مصاحبه زندهای(!) که رضا رشیدپور با جناب روحانی انجام داد، بدون شک یک موضوع اساسی در مرکز کار قرار گرفته بود؛ اینکه به مردم این اطمینان داده شود که دولت بر امور تسلط کافی دارد.
این مساله برای فحول عقول دولت جناب روحانی که حالا پس از گذشت بیش از 4 سال از بهدست گرفته شدن زمام امور کشور توسط آنها، باید در عمل ثابت کنند وجودشان خالی از لطف نبوده است، بسیار اساسی و پر اهمیت است. دولت میداند تصویری از آن در اذهان مردم شکل گرفته است که به هیچوجه حاکی از یک دولت نیرومند و کاردان نیست؛ خاصه این تصویر در جریان ناآرامیهای دیماه کشور که با محوریت مطالبات اقتصادی شکل گرفت، بسیار واضح بود.
در این میان اگرچه ضرورت توجه به واقعیتها در حال تحمیل خود به استراتژیستهای دولت است ولی کماکان عمده پتانسیل دولت به تکرار سناریوی تبلیغاتی سابقا کارآمد و مورد علاقه شخص رئیسجمهور، معطوف شده است؛ اینکه ثابت شود اوضاعی که روحانی تحویل گرفت به حدی فاجعهبار بوده است که 4 سال هم برای عادیکردنش زمان کمی است و از طرف دیگر نهادهای قدرتمند دیگری که بنابر ادعای دولت و دستگاه تبلیغاتیاش 85 درصد قدرت را در اختیار دارند، در مسیر کار دولت وقفه ایجاد و کارشکنی میکنند. این خط اصلی دستگاه تبلیغاتی دولت است؛ خطی که از سال 92 با قدرت به کار گرفته شد و با گذر زمان هر روز از اثربخشیاش کاسته شد تا به این روزها که دیگر وجه اول آن کاملا بلاموضوع شده است و فقط وجه دوم آن برای دولت روحانی باقیمانده است. البته کاملا واضح است که ما در اینجا در حال سخن گفتن از آنچه دولت سعی در بازنماییاش داشته، هستیم و این ابدا به معنای تایید این تصویر نیست.
مشکل اساسی دولت جناب روحانی نیز همین است که تصویری که از اوضاع کشور ارائه میدهد، هم با واقعیات کشور جور در نمیآید و هم در صورت تاکید بیش از حد بر آن، نوعی تف سر بالا خواهد بود. حالتی که اگر دستگاه تبلیغاتی دولت در غلبهاش موفق عمل کند، دست آخر به این نتیجه منتهی خواهد شد که دولت جناب روحانی یک دولت تدارکاتچی و ضعیف و بدون اراده است.
این تصویری نیست که در نهایت مطلوب جناح اعتدالگستر یا همان محافظهکاران تکنوکرات حاکم باشد. برای دولت روحانی دیگر این مشی تبلیغاتی یک مشی ناکارآمد و بداثر خواهد بود و مصاحبه اخیر به شکل آشکار به دنبال به چالش کشیدن همان تصویری بود که قبلتر توسط دستگاه تبلیغاتی دولت ایجاد شده بود. مصاحبه به دنبال تلقین تسلط دولت بر امور کشور بود. اگرچه این هدف با عملکرد فقط مبتنی بر «باید بشود»های متعدد رئیسجمهور از همان ابتدا شکست خورد و نظرسنجیهایی که طرفداران و حامیان دولت پس از آن در اتمسفر پرسمپات خود نیز انجام دادند، نشان داد حامیان دیروز و سمپاتهای وفادار آنها نیز ابدا احساس چشمداشتی برنامهریزان تبلیغاتی دولت را از این مصاحبه تلویزیونی نداشتهاند. صفحه توئیتر یکی از حامیان سرسخت روحانی (سایت جماران و متعلق به حسن خمینی) عدد ۹۰ درصد را در ارزیابی «ضعیف» و «نسبتا ضعیف»، از سوی کاربران خود ثبت کرد و تنها ۴ درصد «خوب» و ۶ درصد نیز گزینه «نسبتا خوب» را انتخاب کردند.
نظرسنجی صفحه توئیتر آشنا، مشاور رئیسجمهور پس از ثبت ۸۰ درصدی گزینه «ضعیف» و ۱۶ درصدی «متوسط» و فقط ۴ درصدی «عالی»، از سوی وی حذف شد. این شکست تصویر «بر امور مسلطیم» دولت جناب روحانی است و حاکی از این است که وعده و «حرف دیگر جوابگو نیست» و آن چیزی که در حال حاضر میتواند این تصویر را احیا کند، زبان عمل است. چیزی که به گواه آمار و ارقام دقیق و واکنشهای جامعه و احساسی که از شرایط کشور دارند، به نظر از سوی مسؤولان دولت تدبیر و امید تا بهحال بهکار گرفته نشده است، البته باید توجه کرد شخص رئیسجمهور خود کماکان به استفاده از راهبرد قبلی راغبتر است و هنوز با قدرت معتقد است علاوه بر هیچکاره بودن تلویحی دولتش در کشور، دستهای دیگر نیز در حال سنگاندازی در کوره راه پیش روی دولتش هستند. روز سهشنبه هفدهم بهمنماه اکانتهای رسمی رئیسجمهور در شبکههای مجازی، متن کوتاهی را به نقل از ایشان منتشر کردند که در آن از فراری داده شدن آهوی گریزپای سرمایهگذار خارجی توسط تریبونها و نهادهایی در کشور خبر داده میشود و پیشاپیش واضح است همان خط سابق تبلیغاتی است که در امثال این مورد، مشاهده میشود.
جناب، ابدا توجه ندارند که دسته گلی که در برجام به آب دادهاند و تعلیق و نه لغو کامل تحریمهای هستهای آمریکا یا به قول خودشان کارشکنیهای آمریکاییهاست که بزرگترین فراریدهنده آهوی گریزپای سرمایه خارجی است اما بالاخره عواقب کمعملی و بدعملی دولت را باید با فرافکنی بر عهده دشمن فرضی داخلی بار کرد. طنزآلود اینکه دولت جناب روحانی با بودجهای بیشتر از 70 درصد تولید ناخالص ملی، باز هم از این دشمن فرضی در حال شکست خوردن است!
هر چقدر جناب رئیسجمهور در بهکار بردن این استراتژی راسخند، دوستان و شرکا و حامیانشان در حال تجدید نظر و کوک کردن ساز دیگری هستند. مجلسی که مدیریت آن برجام را در 20 دقیقه تصویب کرد، حالا به کلیات لایحه بودجه دولت رای نمیدهد و علی لاریجانی که در همه این سالها شریک صدیقی برای دولت جناب روحانی بوده است، کمکم در حال بیرون کشیدن پای خود و آینده سیاسیاش از این ورطه «حرفها و بایدها» است.
رئیس مجلس که تا پیش از این در نقد دولت در علن، اظهارنظر ممیزی نداشت، کمکم زبان به انتقاد از دولت جناب روحانی گشوده است و در پاسخ به توئیتپراکنیهای جناب نوبخت گفته است: این کار نادرست است، مگر لایحهای که دولت به مجلس ارائه کرد، خیلی منقح بود که توقع دارند ما همان را تصویب کنیم؟ لایحهای که دولت به مجلس ارائه کرده و مواردی از آنکه اصلاح شد نیز مشخص است، مگر ما چهچیزی را تغییر دادیم و چرا برخی با صحبتهایشان، جامعه را بههم میریزند؟ پرواضح است حمایت از دولت جناب روحانی و دستگاه تولید «باید بشود» بیش از این برای جناب لاریجانی به صرفه نیست. از طرف دیگر در میان فعالان اصلاحطلب هم مناقشاتی بر سر نحوه تعاملشان با دولت در جریان است و هر روز عده بیشتری از آنها سعی میکنند خود را از عوارض حمایت از بیعملی و ناکارآمدی آیندهسوز(!) دولت تدبیر و امید، در امان نگه دارند. آخرین نمونهاش واکنشی است که احمد زیدآبادی به شیوه تعامل اصلاحطلبان با دولت و دستاوردهایش داشته است.
زیدآبادی در کانال تلگرامیاش اینگونه رفقای خود را مورد خطاب قرار میدهد: «خوشا به حال آقای دکتر جلاییپور! چه خیال راحت و خاطرجمعی دارد. از نگاه او، اوضاع چندان هم بد نیست و همه چیز رو به بهبود است. رشد اقتصادی 5 درصد، تورم 7 درصد، تالابهای خشکیده در حال احیا و برجام همچنان در حال معجزه. نه خبری از رکود کمرشکن و فساد دامنگیر، نه بحرانی در محیطزیست و منابع آب، نه خطر ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی و برخی مؤسسات مالی، نه تهی شدن قوه اجرایی از اقتدار، نه رشد فزاینده بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی و نه هر مشکل و بحران دیگری که خواب را از چشم کارشناسان آن حوزهها ربوده است! از نگاه دکتر جلاییپور، اینها نیز البته هست ولی خیلی هم مهم نیست!... به نظرم پارهای خوشبینیها و انکار مشکلات بنیادی در بین برخی نیروهای اصلاحطلب، نتیجه تحلیلهای دکتر جلایی است اما خوشبختانه بانگ دیگری هم در اردوگاه اصلاحطلبان در حال بلند شدن است. این بانگ را میتوان در یادداشتهای اخیر مهندس عباس عبدی دید...» اینها همه نشاندهنده تنزل دولت جناب روحانی در میان شرکا و حامیان خود و تبدیل شدن نسبت کنونی آنها با دسترنج(!) دولت تدبیر و امید به یک چالش است. وضعیت نزولی کارآمدی دولت در کشور را وعده جناب روحانی در مصاحبه اخیرش در رابطه با دلار، بخوبی مشخص میکند. در جایی که در مقام حرف، رئیسجمهور خیال مردم بابت دلار را راحت فرمودند اما در عمل دلار خرامانخرامان و بیتوجه به «باید بشودها» در حال ورود به کانال 5 هزار تومانی است و عملکرد مالی و ارزی دولت هم تاکنون نتوانسته است وعدههای حرفی را به عمل نزدیک کند.
این اعلان جنگ به کارگزاران فاسد حکومتی است
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
این یک اعلان جنگ است، یک مبارزه است و دادخواهی از ستم کارگزار فاسد و ظالم حکومتی! جنگ با اژدهای هفتسر و مافیای هزار فامیل کارگزار حکومتی که هیچ نسبتی با اسلام و انقلاب ندارد. بهترین هدیهای که به مردم داده شد، ندای مبارزه شدید با فساد و ظلم برخی کارگزاران حکومتی بود که در شب چله انقلاب از زبان رهبری شنیده شد.
چهل سالگی انقلاب - شاید به طور طبیعی و بر مثال بسیاری از انقلابها - نیاز به نجات انقلاب از دست مدیران آن دارد. سخنان رهبر انقلاب صریح و بی پرده بود. اگر فسادی هست، این فساد ساده به میدان نیامده و چنان تو در تو و اژدهاگونه است که جنگ با آن دشوار است اما «حتماً باید نابود شود.»
رهبر انقلاب در آستانه 22 بهمن امسال که انقلاب ایران چهلساله میشود، از مبارزه با اژدهای هفتسر فساد و مفهوم عدالت و شکایت مردم از فساد و تبعیض سخن گفتند و این در حالی است که بسیاری از مسئولان کشور معمولاً این روزها را به حرفهای گل و بلبلی و ذکر پیشرفتها و دستاوردها اختصاص میدهند و بسیاری از رسانهها نیز به همینسو گرایش دارند، گویی نمیدانند که در جامعه و بر زبان مردم چه میگذرد. اما رهبر انقلاب در کنار ذکر عظمت انقلاب ایران در جهان و ذلتی که در منطقه به امریکا چشانده است، بهترین فرصت توجه به مردم را همین روزهای دههفجر میدانند و با توصیف فساد به اژدهای هفتسر، آموزهای را پیشپای مردم و مسئولان میگذارند که از آن گریزی نیست :«شدت عمل در برخورد با کارگزاران فاسد حکومتی.»
هر کس که این روزها به مردم نزدیکتر باشد و به مردم پشت نکند و دلتنگیهای مردم را در کوچه و بازار بشنود، اعتراف میکند که سخنان رهبر انقلاب در دیدار سنتی 19 بهمن، چقدر به حرف مردم نزدیک و گویی از زبان آنان است: «حرف مردم شکایت از فساد است، شکایت از تبعیض است؛ این حرف مردم است. مردم خیلی از مشکلات را تحمل میکنند، البته فساد را، تبعیض را نمیپسندند، شِکوه دارند، شکایت میکنند. شکایت مردم از فساد و از تبعیض است که باید مسئولین -چه مسئولین قوه مجریه، چه مسئولین قوه قضائیه، چه مسئولین قوه مقننه- به طور جِد دنبال کنند.»
برخی از نسل اول انقلاب متأسفانه در چنبره مصلحتجوییهایی که ضدمصلحت واقعی است گرفتار آمدهاند. واضح است که در این میان «انقلابی بودن» را باید از نسل جوان که نه آلوده به فساد است و نه پست و مقام خود را در خطر انقلابی عمل کردن می بیند، انتظار کشید و با میدان دادن به آنان در عرصه افشاگری و مدیریت، صحنه کارزار مبارزه با فساد را به ایشان سپرد.
نسل جوان انقلابی این روزها برای نجات انقلاب از دست ظلم و فساد برخی کارگزاران حکومتی، بیتابی میکند و اگر چشم بینایی باشد، تمام حرف و حدیثها و گفتوشنودهای آنان در فضای مجازی و در محیط های علمی و دانشگاهی، به فساد و تبعیض برخی از مدیران نظام محدود شده است و این اگرچه درد است اما شیرین است، شیرین از آن جهت که جوان نسل سوم و چهارم انقلاب، همان پرچمی را به دست گرفته که پیران فرسوده مصلحتجوی انقلابینما آن را به زمین گذاشتهاند و بر سر سفره انقلاب نشستهاند تا سهم خود را نشخوار کنند.
دشواری مبارزه با این اژدهای هفت سر در سخنان رهبری به دشواری مبارزه مولا امیرالمؤمنین علی(ع) در دوره پنج ساله حکومت با فساد و ظلم تشبیه شده است که تمام هم نشد. اما بارها از زبان امام و رهبری شنیدهایم که مردمان انقلاب اسلامی از هر جهت متعهدتر و وفادارتر به آرمانهای خود نسبت به مردمان کوفه هستند و امروز باید اجازه داد نسل انقلابی و متعهد که پرچم مبارزه با فساد گروهی از کارگزاران حکومتی را به دست گرفتهاند، در چارچوب همین انقلاب به مبارزه ادامه دهند و اگر خدای ناکرده راه را برای آنان سد کنیم و مأیوسشان سازیم، این پیام را به نسل انقلابی دادهایم که به مبارزه با فساد در چارچوب انقلاب فکر نکنند!
مدیران ارشد نظام در تمام دورههای گذشته و حتی دورههای آینده نتوانستند و نمیتوانند به صراحت رهبر انقلاب از مبارزه با اژدهای هفتسر فساد دم بزنند زیرا چنین اعلان جنگی، اولاً زندگی پاک و سادهزیستی و ثانیاً روحیه انقلابیگری میخواهد و از کسی برنمیآید که حتی حاضر به دستکشیدن از بخشی از اشرافیت خود در مقابل زندگی ساده مردم نیست. اما این مبارزهای که نسل جدید آغاز خواهد کرد، باید بتواند همه اشرافیت کارگزاران فاسد و ظالم حکومتی را از حلقوم آنان بیرون بکشد.
حضور برای پاسداشت روز ملی
محمدتقی فاضل میبدی در ایران نوشت:
راهپیمایی 22 بهمن هر ساله به مثابه بزرگداشت و پاسداشت یک روز ملی و میهنی در کشورمان برگزار میشود؛ به یاد گذشتهای که تحولی بزرگ در تاریخ ایران ایجاد شد و آن چیزی نبود مگر پایان یافتن یک نظام دیکتاتور شاهنشاهی و تبدیل آن به یک نظام جمهوری اسلامی. نظام استبدادی که در آن همه تصمیمها به یک نفر ختم میشد و شعار حکومت این بود که «فرمان یزدان چو فرمان شاه است» و اگر کسی میخواست اندیشه دیگری در سر بپرورد سرکوب میشد. در حقیقت یکی از دلایل اساسی مردم برای انقلاب تغییر آن حکومت مستبد و دیکتاتور بود. علاوه بر اینکه واضح است که در اغلب حکومتهای استبدادی خبری از عدالت اجتماعی نیز وجود ندارد و در عوض نابرابریهای اقتصادی بیداد میکند. چنین بود که مردم چه با انگیزههای اندیشهای و چه با انگیزههای اقتصادی به خیابان آمده و قیام کردند تا نظام مبتنی بر آزادی و عدالت جمهوری اسلامی مستقر شود.
پس از انقلاب طبیعتاً کارهای مثبت بسیاری صورت گرفت و اصلاحات متعددی انجام شد اما طبیعتاً بسیار است خواستها و آرمانهایی که هنوز محقق نشده است. بنابراین 22 بهمن هر سال فرصت خوبی است تا ضمن پافشاری بر آن آرمانها به نقد عملکردها بپردازیم. ببینیم که کدام کارها در گذشته و حال درست بوده و کدام اشتباه و ببینیم چه میتوانیم انجام دهیم که از گذشته بهتر باشیم و بدتر نباشیم.
انقلاب ما، انقلاب شعر و شعار نبود. انقلابی بود که مردم در عمل باید ببینند که نظام جمهوری اسلامی از جوانب مختلف بهتر از نظام شاهنشاهی است. این انقلاب صرفاً برای تغییر در ظواهر دینی و یا تغییر در پوشش زنان جامعه نبود، انقلابی بود که خواست اساسی آن توسعه یافتگی همهجانبه و متوازن، افزایش رفاه عمومی، اقتصاد سالم و عدالت اجتماعی بود. حال اگر ما هر سال به تحقق این خواستها یک قدم نزدیکتر شده باشیم 22 بهمن روزی است که بر مبارکیاش افزوده خواهد شد. اگر چنین نبوده باشد باید به این بیندیشیم که چگونه میتوانیم مسیر حرکت را به سمت تحقق این خواستها بازگردانیم.
همه احزاب و گروههای سیاسی و شخصیتهای مختلف با گرایشهای متفاوت در اظهار نظرها یا بیانیههایی از مردم دعوت کردهاند که در این گردهمایی بزرگ شرکت کنند و این مهم حامل این پیام است که 22 بهمن متعلق به هیچ گروه و جناحی نیست و یک روز ملی است. لذا به درستی برای این فراخوان ملی اختلاف نظرها را کنار میگذارند و دوشادوش یکدیگر و در کنار مردم در راهپیمایی 22 بهمن شرکت میکنند.
این حضور البته به معنای آن نیست که مردم هیچ انتقاد یا گلایهای از بخشهای مختلف حاکمیت ندارند بلکه به آن معناست که مشکلات و نارضایتیها باید از طرق تعبیه شده دیگر بیان و پیگیری شود چرا که این روز ملی، زمان مناسبی برای تسویه حسابهای سیاسی و اقتصادی نیست. انقلاب از آن مردم است و آنها نیز در طول سالهای گذشته همواره اثبات کردهاند که حافظ اصلی آن بوده و خواهند بود. و البته این انتظار هم هست که مسئولان کشور در برابر این هوشیاری و درایت مردم مسئولیت شناسی بیشتری داشته و در رفع مشکلات و شنیدن مطالبات مردم اهتمام بیشتری داشته باشند و با عملکردهای خود هم به مردم و هم به جهانیان نشان دهند که سال به سال که از عمر انقلاب اسلامی میگذرد، ما به تحقق آرمانهای آن نزدیکتر و از برخی مشکلات موجود دورتر میشویم. ورود انقلاب اسلامی به 40 سالگی خود میتواند شروع حرکتهایی مهم برای توجه بیشتر به خواستههای مردمی باشد که در راه حفظ و تداوم آن ایثارگریهای بسیار کردهاند.
آسیاب به نوبت نبود
احمد غلامی در شرق نوشت:
هیچ تصویری از اجساد آن سه نفر در ذهن ندارم. تصمیمم این بود آنان را همانطور که بار آخر دیده بودم به یاد بسپارم. خرداد ٧٦ بود که دو نفرشان را دیدم؛ رسول و محمود. با رویکارآمدن دولت اصلاحات به سیاست بازگشته بودند، نه به متناش به حاشیهاش، مثل همه ما بودند که دولت اصلاحات را نوعی تحقق رؤیاهایمان میدیدیم؛ تحقق آزادی و ادامه انقلاب اسلامی سال ٥٧ که دلمان برایش میتپید.
یکی از آن سه نفر، عضو جنبش مسلمانان مبارز (جاما) بود و دیگری چریک فدایی خلق، نمیدانم اقلیت بود یا اکثریت و دیگری رفیق این دو نفر، عضو هیچ دارودستهای نبود. رسول جامایی بود و سرش درد میکرد برای بحث و بحث. بیش از آنکه حرفی بزند، شنونده بود. به حرفهای طرف مقابل دقیق گوش میداد و اگر نکتهای در حرفهایش میدید و به نظرش درست میرسید، تأییدش میکرد و میگفت: «همینه، آره درست میگی!» این تاکتیکاش بود. با این کار به طرفش اعتمادبهنفس میداد تا او را بیشتر با عقاید سیاسی خودش همدل کند. رسول در انتهای دهه ٦٠ چندسالی زندانی، و سپس آزاد شد. بعد از آزادی برگشت به ولایتشان اطراف شیراز و کشاورزی کرد. محمود، فدایی بود. چنان تند حرف میزد که نمیتوانستی حرفهایش را دنبال کنی. باید روی هوا آنها را میقاپیدی و خودت سرهمشان میکردی. همهچیز را یکجا میگفت، انگار وقت تنگ است و قرار است فردا بمیرد. خودِ خودش بود، و با باوری راسخ فکر میکرد همه باید راهی را بروند که او میرود. وجه مشترک او با رسول این بود که هردو دلشان میخواست آنطور که خودشان دوست دارند بمیرند. او را زودتر از رسول دستگیر کردند و دیرتر، آزادش. آزاد که شد کسی باورش نمیشد آزاد شده باشد. دیگر کمحرف شده بود.
به چشمهایت زل میزد. نمیخواست تو را نسبت به موضوعی متقاعد کند، اما در عمق چشمهایش هنوز برق باور و اشتیاق موج میزد و با اینکه خاموش بود در درونش فریاد میزد کاری باید کرد تا دیر نشده. سومی امیر بود، عضو هیچ دارودسته سیاسیای نبود، به زندان هم نیفتاد اما وضعیتاش تراژیکتر از رفقایش بود. دوستی با آنان برایش گران تمام شده بود، هرجا میرفت کار کند، بعد از چندروزی که دستش بند شده بود، صدایش میزدند و به بهانهای عذرش را میخواستند. بار اول و دوم بهانهها را جدی میگرفت و خودش را سرزنش میکرد. بعد یکی آب پاکی را ریخت روی دستش و گفت: «بیخود دنبال کار دولتی نباش، هرجا بروی توی تحقیقات محلی رد میشوی!». باورش برای امیر سخت بود که همسایهها بدش را بگویند و ناکارش کنند. دیگر تلاش نکرد جایی برود و دور کار دولتی را قلم گرفت و نشست کنج بقالی پدرش که نبش کوچه شهید یاسمی بود.
پشت پیشخوان کتاب میخواند، وقتش را میکشت تا ببیند چه سرنوشتی در انتظارش است که سید از در آمد تو و گفت: «چی میخونی؟» گفت: «کتاب!» سید گفت: «کور نیستم، میبینم که کتاب ضالّهست!» امیر خودش را جمعوجور کرد و کتاب را گذاشت پشت پیشخوان، سید گفت: «چی توش نوشته؟» امیر گفت: «مفصله!» سید گفت: «یه خردش رو بخون... » تلاش کرد بر خودش مسلط باشد، زانوهایش از ترس میلرزید. سید گفت: «لال شدی؟» امیر گفت: «کتاب توکویل درباره انقلاب فرانسهست!» سید گفت: «توکویل کیه، بخون ببینم چی زر میزنه...» «قبول دارم که برای انقلاب فوریه کاری نکردم.
اما با وجود این، میخواهم این انقلاب، انقلابی صادقانه و متعهد باشد، چراکه آرزو دارم، این آخرین انقلاب باشد، میدانم که تنها انقلابی متعهد میتواند تداوم داشته باشد، انقلابی که از چیزی دفاع نکند، انقلابی که از همان لحظه تولد عقیم باشد، انقلابی که ویران کند بیآنکه بسازد، هیچ نمیکند، جز زادن انقلاب بعدی...» امیر احساس کرد تنها نیست، رسول و محمود هم همراهیاش میکنند. چشمهای سید از خشم گشاد شده بود. با صدای بلند گفت: «بچههای مردم دارند تو جبهه کشته میشوند تو نشستهای کنج مغازه دم از انقلاب میزنی!» امیر گفت: «نمیگذارند بروم جبهه!» سید کیسه خریدش را برداشت و با غیظ از مغازه بیرون رفت. دو هفته بعد، امیر را صدا زدند، رفت جبهه و برگشت. دوباره رفت جبهه و برگشت. بار سوم طولانیتر رفت جبهه و برگشت. حالوهوایش عوض شده بود. دوباره رفت جبهه و دیگر برنگشت.
او یکی از این چهرههایی است که من جسدش را ندیدم تا همانطور که پشت پیشخوان نشسته و کتاب میخواند در ذهنم بماند. رسول و محمود در دوم خرداد ٧٦ با شوق به سیاست بازگشتند، تا یکبار دیگر بخت خودشان را در سیاست امتحان کنند اما بخت با آنان یار نبود، نه در جبهه جان باختند و نه فرصت آن را پیدا کردند تا بر سر عقیده خود جان بدهند. با اینکه میخواستند مرگشان را خودشان انتخاب کنند، مرگ آنان را آنگونه که میخواست انتخاب کرد و هر دو با هم در تصادفی در جاده جان خود را از دست دادند. آسیاب به نوبت نبود. ما پارهای از آدمهای دیگریم. آن سه نفر رفتند و تصویرشان زنده ماند. ما هم میرویم، تصویر ما چگونه زنده خواهد ماند!
انقلاب زنده
در سرمقاله صبح نو آمده است:
انقلاب اسلامی یک رخداد بینظیر بود و قیاسناپذیر است: اول آن که انقلاب در ذات خود امری تحولی و نو بهشمار میآورد و فقط تاکنون در شماری از کشورهای جهان بهوجود آمده. ثانیاً این انقلاب به جهت اسلامی بودنش خاص و یکه است، چه اینکه تمامی انقلابهای عصر جدید، در ضدیت با دین متولد شدند و این تنها رفورمی بود که بر خاستگاه دین بنا شده بود.
ثالثاً بهواسطه این دو ویژگی، فاقد الگوی پیشینی یا مشابه بود که بتواند راه خود را از آن اخذ کند، بلکه باید در همه زمینهها از ایدئولوژی و مفاهیم پایه گرفته تا ساختارها و عاملان انسانی و اقدامها، دست به ابتکار و خلاقیت میزد که طبعاً مسیری پرسنگلاخ و آمیخته با آزمون و خطا بود و رابعاً همه این کارها در چارچوب استکبارستیزی معنادار شده و میشود (و جدا از اینکه چنین هدفی با دشمنیهای وسیع و مانعتراشیهای گسترده مواجه است) و طبعاً برنامه عملیاتی انقلاب نیز انحصاری است. پس از رخداد انقلاب در ایران، البته نمونههای متعددی در سراسر جهان از آن الگوگیری کرده و در برخی نقاط مانند لبنان و فلسطین به بار نشستهاند و در نقاطی دیگر نیمهتمام ماندهاند، اما این ظرفیت الهامبخش جهانی را فراهم آورده است.
چنین پیکره جوان و پویایی که با خودترمیمی توأمان همراه بود، چنان زنده است که در میانه این همه فشار و مشکلات بازهم در حال پیشروی است و وقتی از بیرون بدان نگاه میکنید، احساس هویتی را آفریده که برای ایران و ایرانی در 500 سال اخیر بیسابقه است، چه اینکه نخستین دورهای است که هیچ بخشی از خاک کشور جدا نشده و همه شاهان چنین خطایی را مرتکب شدهاند تا سرحد همین سلسله منحوس پهلوی. انقلاب زنده است، چون هواداران امیدوار، آگاه و بصیر آن را بر دوش میکشند.