سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
این بار کج به منزل رسید!
حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:
در کیهان امروز پیرامون توقیف روزنامه و پیامدها و مسائل جانبی آن، گزارشهای مستقل و مستندی داریم و بخشی از واکنشها و بازتابها را - که فقط اندکی از بسیارهاست و فهرست آن نیز به درازا میکشد - آوردهایم. از این روی در وجیزه پیشرو تنها به چند نکته اشارهای گذرا خواهیم داشت. بخوانید!
توقیف دو روزه و بیدلیل کیهان که در ادامه خواهیم دید «انتقام کور از روشنگریهای این روزنامه» ترجمه گویا و دقیقتری برای آن است اگرچه اقدامی ناپسند و پلشت بود ولی تاسفبارتر از آن انگیزه و توجیهی است که مسئولان ذیربط برای این اقدام خویش آوردهاند و تیتر کیهان را که در آن از شلیک موشک انصارالله به ریاض خبر داده و دوبی را هدف بعدی آنان دانسته بود «خلاف مصالح و امنیت ملی»!! تشخیص داده و حکم توقیف آن را صادر کردهاند!
گزارش خبری تحلیلی کیهان دوشنبه - ۱۵آبان - را به حمله موشکی انصارالله به ریاض اختصاص داده و در صفحه اول روزنامه تیتر زده بودیم: «شلیک موشک انصارالله به ریاض، هدف بعدی، دوبی». این تیتر و مضمون آن برگرفته از اظهارات و اطلاعیههای رسمی مقامات انصارالله یمن بود که بارها تاکید کرده بودند علاوه بر شهرها و مراکز استراتژیک عربستان، خاک امارات متحده عربی و مخصوصا شهر تجاری دوبی نیز از حملات موشکی انصارالله در امان نخواهند بود. به عنوان نمونه عبدالملک حوثی، رهبر شجاع و فداکار جنبش انصارالله عصر پنجشنبه ۲۳ شهریورماه ۱۳۹۶ / ۱۴سپتامبر ۲۰۱۷ طی سخنانی که از شبکه تلویزیونی «المیسره» یمن پخش شد، اعلام کرده بود «به پیشرفتهای چشمگیری در تولید موشک رسیدهایم و به دنبال توسعه سیستم موشکی خود برای هدف قراردادن اهداف مورد نظر در امارات هستیم» و هشدار داده بود که سرمایهگذاران نباید دوبی را که هدف موشکهای ما خواهد بود، منطقهای امن تصور کنند و در سخنان دیگری گفته بود «دولت امارات رفتار احمقانهای در یمن انجام داده و هیچگونه توجیهی در این خصوص ندارد» و یک روز پس از تیتر کیهان هم سخنگوی ارتش یمن از خطوط هوایی خارجی خواسته بود هواپیماهای خود را از فرودگاههای عربستان و امارات و سایر کشورهای همپیمان آلسعود در جنگ یمن خارج کنند و هشدار داده بود که این فرودگاهها هدف حملات موشکی انصارالله خواهند بود و دهها نمونه دیگر از این دست که تمامی خبرگزاریهای داخلی و خارجی و از جمله خبرگزاری دولتی ایرنا به آن پوشش خبری داده بودند.
تا اینجا، کیهان فقط اظهارات رهبر انصارالله یمن را پوشش داده بود، ضمن آنکه در روتیتر آورده بود «گزارش کیهان از عملیاتی شدن تهدیدهای یمن» و کسی که اندک شناختی از رسانه داشته باشد و یا دستکم با ابتداییترین اصول دستور زبان فارسی آشنا باشد به وضوح درک میکند که تیتر کیهان، نقل قول از انصارالله است. بعد از ظهر همان روز هیئت نظارت بر مطبوعات در اقدامی سؤالبرانگیز که فقط میتوانست حاکی از انگیزه غیر حرفهای و یا در خوشبینانهترین حالت ناشی از ناشیگری باشد به کیهان تذکر کتبی داد که «تیتر کیهان خلاف مصالح و امنیت ملی تشخیص داده شده است»! و ما در حیرت که مگر حمایت از آلسعود و امارات و دهنکجی به مسلمانان مظلوم یمن بخشی از منافع ملی کشورمان است؟!
فردای آن روز - سه شنبه - گزارشی از مستندات تیتر دوشنبه خود آوردیم و هشدار دادیم که «مصالح ملی در حمایت از مظلومان یمن است نه نگرانی برای برجهای دوبی» و انتظار آن بود که مسئولان محترم و مصلحتشناس! از این تیتر کیهان استقبال کنند و به بدخواهان پاسخ دهند که کیهان به تبعیت از خط بارها اعلام شده امام راحل(ره) و خلف حاضر او از حمایت مسلمانان مظلوم در مقابل جنایات مشترک ائتلاف غربی و عبری و عربی کوتاه نمیآید ولی با تعجبی آمیخته به تأسف، شورای عالی امنیت ملی، تیتر کیهان را نادیده گرفتن تذکر کتبی هیئت نظارت تلقی کرده و از دادستانی تهران خواستار توقیف کیهان شد!! و نهایتا، برخلاف سنت معهود این بار کج هیئت نظارت و شورای عالی امنیت ملی به مقصد رسید و کیهان را دو روز توقیف کردند. چرا ؟!
آقایان درباره چرایی توقیف کیهان هیچ توضیحی نداده و نمیدهند و بر این باوریم که حق دارند ! چون کمترین توضیح مستند و قابل پذیرشی در چنته ندارند. اگر غیر از این است بسمالله! کیهان توضیح آنان را بیکم و کاست منتشر میکند تا به قول خواجه شیراز «معلوم شود که در چه کارند همه»!
برخی از توقیفکنندگان کیهان همان جماعتی هستند که فریاد آنان به «دانستن حق مردم است» بلند بوده و اکنون باید برای جامعهای که تشنه دانستن است توضیح بدهند که از کی تا به حال حمایت از رژیم کودککش و منفور آلسعود بخشی از «مصالح ملی» جمهوری اسلامی ایران شده است؟! و از کدام تاریخ حفظ امنیت کلانسرمایهداران اماراتی و سایر کشورهای فسقلی آن سوی آبهای خلیجفارس که از اصلیترین دشمنان کینهتوز ایران اسلامی و حامیان مالی و تسلیحاتی تروریستهای داعش بوده و هستند، در فهرست فاکتورهای «امنیت ملی» کشورمان قرار گرفتهاند که تیتر روزنامه کیهان، آنهم به نقل از رزمندگان شجاع و سلحشور انصارالله یمن را خلاف مصالح و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران تشخیص داده و حکم توقیف آن را صادر فرمودهاند؟! اگر توقیف کیهان به بهانه اقدام خلاف مصالح و امنیت ملی، حمایت آشکار و بیپرده از جنایتکاران آلسعود و امارات و ارسال ناخواسته این پیام به ائتلاف جنایتکاران غربی و عبری و عربی برای ادامه جنایت نیست، پس چیست؟! مگر اعضای همین ائتلاف یکسره علیه ایران اسلامی رجز نمیخوانند و مگر هیچ فرصتی را برای کینهتوزی علیه ملت ایران از دست دادهاند که بعضیها - و نه همه - حتی از پوشش خبری مقابله مظلومان یمن با آنان را تاب نیاوردهاند.
در میان حقوقدانان اصطلاحی با این مضمون رایج است که «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل... ما فرزندان دلیل هستیم و به همان سو میرویم که دلیل میرود» خب، بفرمائید که اقدام شما در توقیف کیهان با چه منطقی صورت پذیرفته است؟!
برخی از شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارد که وادادگی و برخورد منفعلانه در این ماجرا میتواند علتهای دیگری نیز داشته باشد که حضور خط مرموز سازش در دولت و شماری از مشاوران و نزدیکان آن، نفوذیهایی که منافع خود را در آن سوی مرزها تعریف کردهاند و... از آن جملهاند.
و اما، از نگاه ما که شواهد فراوانی از درستی آن حکایت میکنند توقیف کیهان«انتقام کور» از روشنگریهای آن بوده است. کیهان پیشاپیش از فتنه آمریکایی اسرائیلی ۸۸ خبر داده و تمامی مراحل آن - تاکید میشود که تمامی مراحل آن - را پیشبینی کرده بود و هرگز قصد ندارد گریبان فتنهگران را که بعضاً هنوز هم به توطئه مشغولند، رها کند. کیهان ناکارآمدی دولت در تامین منافع مردم را با ارائه اسناد غیر قابل انکار نشان داده است. هیچ و پوچ بودن برجام را علیرغم اغراقهای آنچنانی دولتمردان بر ملا کرده بود و امروزه همه میبینند که اسب زین شده را داده و افسار پاره تحویل گرفتهایم. کیهان برای اولین بار به سند ننگین ۲۰۳۰ دست یافت و محتوای فاجعهآفرین آن را فاش کرد. کیهان در حالی که بعضیها از سند ذلت بار FATF با افتخار یاد میکردند، از متن ذلتبار آن پرده برداشت. ما وقتی با کمک نیروهای حزبالله - که همه جا حضور دارند - از حقوقهای نجومی برخی از مدیران دولتی با خبر شدیم برای استیفای حق پایمال شده ملت در افشای آن تردید نکردیم. بسیاری از پروندههای فساد کلان اقتصادی را قبل از دستگاه قضائی برملا ساختیم و... اکنون سؤال این است که آیا فقط یکی از این موارد برای انتقام گرفتن از کیهان کافی نبوده است؟! و آیا توقیف بیعلت و غیرقابل توجیه کیهان، نشانه آن نیست که علت را باید در نقطه دیگری جستجو کرد؟!
و بالاخره، بدیهی است که توقیفکنندگان کیهان را حامی رژیم قرون وسطائی و کودککش آلسعود و حکام دستنشانده امارات نمیدانیم ولی اقدام آنها بیآن که خواسته باشند میتواند چنین مفهوم و پیامی را در پی داشته باشد و کاش کسانی که در این میان قصد مقابله با روشنگریهای کیهان را داشتهاند، راه دیگری برمیگزیدند.
خیز دموکراتها برای تقابل موشکی باایران
سعید رضوی در وطن امروز نوشت:
در حالی که دوگانه «دموکرات- جمهوریخواه» همچنان در ذهن برخی روشنفکران داخلی پررنگ است و همچنان حسرت ناشی از شکست هیلاری کلینتون در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 آنها را رها نمیکند، کبوترها و بازهای آمریکایی تقابل مشترک و تمامعیاری را علیه برجام آغاز کردهاند. اخیرا قانون موسوم به «اجرای تحریمهای موشکهای بالستیک و بینالمللی ایران» به شماره ۱۶۹۸ در مجلس نمایندگان آمریکا با 423 رای موافق در برابر 2 رای مخالف تصویب شد؛ قانونی که زمینه را برای اعمال تحریمهای گسترده موشکی علیه ایران فراهم میکند. در جریان تصویب قانون کاتسا (مادر تحریمها) نیز، اکثریت مطلق دموکراتها در مجلس نمایندگان به این طرح که ناقض برجام است، رای مثبت دادند. در مجلس سنا نیز تنها برنی سندرز (سناتور مستقل) و راند پال (سناتور جمهوریخواه) با این طرح مخالفت کردند. اما اشتیاق دموکراتها برای تقابل با توان موشکی ایران (حتی به قیمت نقض برجام) به مراتب بیشتر از جمهوریخواهان است. در این باره نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد.
1- نوامبر سال 2014 میلادی در جریان برگزاری مذاکرات هستهای میان ایران و اعضای 1+5 در مسقط، شاهد اصرار بیسابقه جان کری، وزیر سابق خارجه ایالات متحده آمریکا روی گنجاندن موضوع توان موشکی ایران در برجام بودیم. حتی تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا اعلام کرد حاضر نیست بدون گنجاندن این موضوع در توافق هستهای، به بررسی دیگر اختلافات موجود میان طرفین بپردازد. اصرار کری بر مواضع خود سبب شد مذاکرات هستهای در مسقط با شکست روبهرو شود. پس از آن نیز در دهمین دور مذاکرات هستهای در وین، مقامات آمریکایی بار دیگر خواستار تحدید توان موشکی ایران در سند توافق هستهای شدند. با این حال کاخ سفید پس از اینکه احتمال شکست مذاکرات هستهای افزایش پیدا کرد، ترجیح داد از خواسته خود مبنی بر مذاکره درباره توان موشکی ایران و گنجاندن آن در برجام عقبنشینی کند. روایت «ریچارد نفیو» عضو سابق تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا از این مساله در نوع خود قابل تامل است:
«آمریکا در بخش زیادی از 18 ماه گفتوگو که به برجام ختم شد، هنوز به دنبال آن بود که به عنوان بخشی از این توافق با ایران بر سر برنامه موشکیاش به توافق برسد. آمریکا زمانی از این مطالبه دست کشید که مشخص شد گفتوگوها به سرانجام نمیرسد و هیچ حمایت بینالمللی از موضع آمریکا وجود ندارد.»
چنانچه از اظهارات نفیو برمیآید، انعطاف آمریکا در مقابل موضوع گنجاندن توان موشکی ایران در برجام، معلول شرایط بینالمللی خاص آن زمان و افزایش احتمال شکست مذاکرات هستهای بوده است؛ اگر نه این مخالفت جنبهای ذاتی نداشته است!
2- همراهی مطلق دموکراتها با
جمهوریخواهان در جریان تصویب قطعنامه 1698 در مجلس نمایندگان آمریکا نشان میدهد سران این حزب نیز در صددند از فرصت حضور ترامپ در کاخ سفید برای گنجاندن موضوع توان موشکی ایران در برجام استفاده کنند. برخی دموکراتها معتقدند این موضوع باید در قالب یک «الحاقیه» به برجام ضمیمه شود و برخی دیگر قائل به انعقاد توافقی ثانویه در این باره هستند. با این حال، هر دو حزب اصلی آمریکا فارغ از اختلافات شکلی، در جنبه ماهوی موضوع با یکدیگر اشتراک نظر و مبنا دارند. ریچارد نفیو به عنوان یکی از اعضای سابق تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا در این باره به مقامات آمریکایی توصیه کرده است: «توافق بر سر برنامه موشکی ایران میتواند با مذاکره درباره محدودیتهایی بر سر برد و وزن کلاهکهای موشکهای ایران آغاز شود. چنین توافقی میتواند تعیین سقف درباره تعداد موشکهای تحت مالکیت دولتهای منطقه را نیز شامل شود.»
چنانکه مشاهده میشود، دموکراتهای به ظاهر معتدل(!) حتی جزئیات توافق موشکی مدنظر خود با ایران را نیز در ذهن خود ترسیم کرده و آن را به جمهوریخواهان ارائه میکنند! مقامات دولت سابق آمریکا معتقدند همراهی تروئیکای اروپایی با واشنگتن بر سر گنجاندن موضوع توان موشکی ایران در برجام یا انعقاد توافقی ثانویه که متضمن اعمال محدودیت در فعالیتهای موشکی ایران باشد، برگ برنده بزرگی برای ترامپ محسوب میشود و رئیسجمهور جدید آمریکا باید از آن استفاده کند.
3- چندی پیش جان کری، وزیر سابق خارجه آمریکا اعلام کرد برای حفظ برجام، رایزنیهایی را با مقامات اروپایی انجام خواهد داد. اگر چه کری مخالف اصرار ترامپ بر سر تغییر بندهای موسوم به آفتاب تابان (Sunset) و دائمی کردن محدودیتهای زمانی مربوط به برنامه هستهای ایران است اما کمترین مخالفتی با گنجاندن موضوع توان موشکی کشورمان در توافق هستهای ندارد. به عبارت بهتر، رایزنیهای کری با سناتورهای حزب دموکرات و مقامات اروپایی بر سر حفظ برجام، اساسا شامل موضوع گنجاندن توان موشکی ایران نمیشود. حتی به نظر میرسد کری و دیگر اعضای تیم سابق مذاکرهکننده هستهای آمریکا در راستای رفع موانع و تبعات حقوقی ناشی از گنجاندن موضوع توان موشکی ایران در برجام، پیشنهاداتی را به جمهوریخواهان ارائه کردهاند.
سناتورهای دموکرات در حال حاضر مشغول رایزنیهای فشردهای با «تام کاتن» و «باب کورکر» بر سر نحوه تحدید توان موشکی ایران در طرح کنگره هستند.
اخیرا آسوشیتدپرس گزارش داده در طرح مشترک «کاتن –کورکر» که با مشورت کاخ سفید تهیه شده است، هرگونه تلاش ایران برای تبدیل سکوهای پرتاب موشکهای ماهوارهبر به پرتابکننده موشک قارهپیما منجر به بازگشت خودکار تحریمهای هستهای خواهد شد! همچنین در بخش دیگری از این طرح آمده است تست پرواز، تولید یا استقرار موشکهای بالستیک قارهپیما مترادف با نقض برجام از سوی ایران و بازگشت تحریمهای هستهای خواهد بود.
نکته جالب توجه اینکه مطابق آخرین برآوردهای موجود در کنگره آمریکا، اکثر سناتورهای دموکرات مخالفتی با ادغام قطعنامه 2231 و سند برجام با یکدیگر و ایجاد ارتباط مستقیم میان برنامه موشکی ایران و برجام (بر خلاف سند توافق هستهای) ندارند.
در نهایت اینکه رویکرد مقامات دولت سابق آمریکا و سناتورهای حزب دموکرات در قبال تحولات مربوط به توافق هستهای، به طور طبیعی منجر به ابطال گزاره کاذب «خوش خیم بودن دموکراتها» میشود! گزارهای که به اشتباه در ذهن برخی سیاستمداران ما شکل گرفت و هزینههای زیادی را برای کشورمان ایجاد کرد.
هیچ جنگی در پیش رو نخواهیم داشت
یدالله جوانی در روزنامه جوان نوشت:
وقتی رژیم سعودی با رفتارهای کودکانه سعد حریری نخستوزیر لبنان را در خاک عربستان وادار به استعفای اجباری کرد، برخی از تحلیلگران با استناد به محتوای بیانیه استعفا از یک طرف و مواضع حاکمان سعودی از طرف دیگر، از وقوع یک جنگ در پیش روی خبر دادند. ادبیات و خط و نشانهای سعودیها و همچنین فراخوان اتباع سعودی، اماراتی و اردنی از لبنان از سوی دولتهای متبوعشان، این گمانه را تقویت کرد. یکی از مقامات سعودی آشکارا، ملت لبنان را بر سر دو راهی شورش علیه حزبالله، یا پذیرش جنگ قرار داد! حتی برخی از عناصر رژیم قبیلهای سعودی، ایران را متهم به شراکت در شلیک موشک یمنیها به ریاض معرفی کرده، وعده مقابله دادند.
البته اطلاعات سیدحسن نصرالله مبنی بر اینکه سعودیها، از رژیم صهیونیستی خواستهاند تا به لبنان حمله کند، موضوع وقوع جنگ را جدیتر کرد. پیشتر هم بحث جنگ با فرو ریختن برجام مطرح شده بود. در این ایام نیز، به دنبال تمرکز غرب بر موضوع موشکی ایران با وضع تحریمها و راه انداختن هیاهوها، برخی از خطر وقوع جنگ سخن گفته، راه جلوگیری از آن را تن دادن ایران به مذاکرات هستهای اعلام میکنند. آیا با توجه به مطالب پیش گفته، منطقه راهبردی غرب آسیا، به زودی شاهد وقوع یک جنگ دیگر خواهد بود؟ آیا عربستان در آینده به لبنان و یا ایران حمله خواهد کرد؟ آیا رژیم صهیونیستی به صورت مستقل یا به همراه آل سعود به لبنان حمله خواهد کرد؟ آیا امریکاییها و دولت ترامپ، در صورت خارج شدن احتمالی ایران از برجام یا رد کردن هر نوع مذاکره موشکی، به جمهوری اسلامی حمله نظامی خواهند کرد؟ نگارنده بر این اعتقاد است که هیچ جنگی در پیش رو نخواهیم داشت.
برخلاف ادبیات و ظاهر جنگی جنگطلبان مثلث شوم امریکا، رژیم صهیونیستی و رژیم آلسعود؛ شرایط منطقه، وضعیت مقاومت و بیداری ملتها، به گونهای است که این سه کشور جرئت آغاز هیچ جنگی را به صورت مستقیم علیه لبنان و یا ایران ندارند. ایالات متحده با خسارتهای چند تریلیون دلاری سالهای اخیر در منطقه و با شکستهای راهبردی در عراق و سوریه، به این فهم رسیده که جنگ علیه ایران برای امریکا چه پیامدهایی دارد. امریکاییها به درستی فهمیدهاند با شلیک حتی یک موشک به سمت ایران، درگیر یک جنگ خسارتبار و همه جانبه در کل منطقه خاورمیانه خواهند شد. آری دولتمردان امریکایی با توجه به آشنایی که نسبت به بخشی از قدرت دفاعی ایران دارند، و با توجه به شناخت مختصری که از سرپنجههای قدرتمند جمهوری اسلامی در منطقه پیدا کردهاند، جنگ با ایران را مساوی با تبدیل شدن خاورمیانه به گورستان امریکا ارزیابی میکنند و اما رژیم صهیونیستی، هنوز تلخیهای جنگ 33روزه را در کام دارد. تلخیهایی که نه تنها نتوانست با جنگهای سهگانه علیه ملت مظلوم فلسطین و ساکنان غزه در یک وسعت 360کیلومتر مربعی جبران کند، بلکه بر این تلخیها و ناکامیها افزوده شد.
رژیم صهیونیستی در ارزیابیهای خود از حزبالله لبنان، میداند که حزبالله کنونی به لحاظ توانمندیهای گوناگون و قدرت تحرک جنگی و دفاعی، در سطوحی به مراتب بالاتر از زمان جنگ 33 روزه قرار دارد. صهیونیستها میدانند هر نوع جنگی علیه حزبالله لبنان، علاوه بر اینکه کل لبنانیها را در مقابل آنان قرار میدهد و امنیت تلآویو و دیگر نقاط راهبردی را در سرزمینهای تحت اشغال از بین میبرد، این جنگ چه بسا با گشوده شدن جبههای دیگر در برابر آنها، نتیجهاش بازگشت بلندیهای جولان به سرزمینهای اصلی باشد. بدیهی است که صهیونیستها ریسک آغاز چنین جنگی را نخواهند کرد، حتی اگر تا ریال آخر هزینههای این جنگ را سعودیها بپردازند. در خصوص رژیم آلسعود، موضوع بسیار روشن است و هیچ نیازی به استدلال ندارد. اکنون عامل اصلی آزاردهنده حکام سعودی، شکست آنان در جنگ یمن است. سعودیها صحنه جنگ را با میدان رقص شمشیر اشتباه گرفتند. ملک سلمان بن عبدالعزیز و دیگر شاهزادگان همراهش، تصور میکردند با چند ده سورتی پرواز و بمباران مناطقی از یمن، به تمامی اهداف خود ظرف چند هفته دست خواهند یافت. اما با انجام چند ده هزار پرواز هواپیماهای جنگی و به کارگیری تمامی قدرت خود در حوزههای دیگر، اکنون بینی آنان در جنگ یمن به خاک مالیده شده و هیچ راه پس و پیشی ندارند.
به مخیله سعودیها خطور نمیکرد که روزی ملت یمن، فرودگاه ریاض را هدف موشکهای خود قرار دهد. بنابراین حکام سعودی که در جنگ خودساخته یمن گرفتار شدهاند، هرگز قادر به جنگافروزی در جبههای دیگر نیستند. عربستانیها اگر جرئت جنگ با لبنان را داشتند، ملتمسانه دست به دامن صهیونیستها برای حمله به لبنان نمیشدند. بنابراین مثلث شوم و جنگطلب امریکا، رژیم صهیونیستی و آلسعود، گرچه خواهان نابودی حزبالله، مقاومت و جمهوری اسلامی هستند، لکن جرئت ورود به جنگ برای رسیدن به این اهداف را به دلیل اقتدار دفاعی طرف مقابل ندارند.
محیط زیست قربانی توسعه
جواد غیاثی در روزنامه خراسان نوشت:
در ادبیات متعارف علم اقتصاد، با وجود تاکید و اصرار بر آزادگذاشتن بخش خصوصی و تکیه بر نظام بازار آزاد، مواردی وجود دارد که مداخله دولت و تنظیم گری بخش خصوصی را نه تنها مجاز، بلکه ضروری میداند. یکی از این موارد اثرات خارجی (externalities) فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی است که به اجماع اهالی اقتصاد، باید به گونهای با مداخله دولت رفع شود. یکی از مهم ترین اثرات خارجی هم ایجاد آلودگی زیست محیطی است. مثلا برای بخش خصوصی نفع دارد که هزاران کارخانه در نقاط نزدیک شهر بسازد و میلیونها تن پساب و زباله تولید کند اما این رفتار برای جامعه و به خصوص نسلهای آینده، بسیار مضر است. بنابراین دولت باید محدودیتهایی بر فعالیت بخش خصوصی وضع کند. همچنین ممکن است دولت احداث باغهای متنوع و استفاده از آبهای سطحی هزاران باغ دار را در کوتاه مدت منتفع کند اما در بلندمدت باعث خشک شدن دریاچه پایین دست و از بین رفتن چندین مزیت طبیعی و اقتصادی شود. اتفاقی که این روزها درباره دریاچه ارومیه نقل محافل است. مثالهایی از این دست بسیار است. برخی کارخانههای چرم و تاثیرات زیست محیطی آن ها، فروش چوب جنگلها و. .. نمونههای دیگری از تقابل دوگانه اقتصاد و محیط زیست است که طی سالهای گذشته به خوبی همه ما با آنها مواجه بوده ایم.البته بدیهی است نگاه صرف محیط زیستی بدون در نظر گرفتن ملاحظات و فوریتهای اقتصادی نیز خود میتواند عملا کارکرد منفی داشته باشد و دغدغههای محیط زیستی را به عنوان مانعی مزاحم در راه توسعه اقتصادی معرفی و حساسیت جامعه به این هشدارها را کم رنگ کند اما مواردی وجوددارد که به خوبی نشان دهنده ضرورت اولویت و دغدغههای محیط زیستی بر منافع اقتصادی آن طرح هاست. به مورد زیر توجه کنید :
جالب است که در کشور ما، برخی نمایندگان مجلس از دولت میخواهند در استانهای شمالی کشور پالایشگاه و پتروشیمی احداث کند. جایی که به دلایل مختلف، هم توجیه اقتصادی ندارد و هم خطرات زیست محیطی جدی دارد. معلوم نیست وزارت نفت که هم اکنون درباره احداث خط لوله اتیلن غرب و انتقال پرهزینه خوراک از جنوب به غرب، در معرض سوال قرار دارد، انتقال خوراک به پتروشیمیهای استانهای شمالی را چگونه توجیه خواهد کرد. البته پاسخهایی ارائه خواهد شد اما شواهد جدی و مستند وجود دارد که بیش از آن که بحث منفعت اقتصادی و ایجاد شغل مدنظر باشد، بازیهای سیاسی مطرح است و در این میان، ملاحظات زیست محیطی، کاملا به حاشیه رفته است.
پتروشیمی بزنید حتی اگر توجیه ندارد!
داستان را از این جا شروع کنم که درست در روز رای اعتماد به وزیر نفت، جلسه میگذارند و از زنگنه تعهد میگیرند که در استان شان پتروشیمی احداث کند. زنگنه هم زیر صورت جلسه را امضا میکند. بعد نامهای منتشر میشود که در آن معاون پارلمانی زنگنه از مدیرعامل هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس میخواهد که در یکی از استانهای شمالی، پتروشیمی احداث کند. حتی در نامه به صراحت قید میشود که پروژه با "دید مثبت" ارزیابی شود. به این معنی که اگر این کار توجیه اقتصادی ندارد، راهی برای توجیه آن پیشنهاد شود! اعتراضها به این رفتارها افزایش مییابد اما لابی برخی نمایندگان با وزارت زنگنه، بسیار قوی تر است. حالا نامهای منتشر شده است که در آن وزیر نفت از رئیس سازمان محیط زیست خواسته است، موافقت خود را با احداث پتروشیمی در شمال اعلام کند! اگرچه وزیر نفت در نامه اش به جنبه مثبت موضوع یعنی در اختیار بودن آب برای خنک کردن تاسیسات اشاره کرده است اما برخی کارشناسان درباره تبعات زیست محیطی پساب پتروشیمی در نواحی شمالی، نگرانیهای جدی دارندو با توجه به سطح بالای آب در این مناطق و آلایندگی پساب صنایع پتروشیمی، شدت و سرعت شیوع آلودگی بیشتر خواهد شد. بنابراین سازمان محیط زیست در معرض یک آزمون بزرگ برای بررسی دقیق این موضوع قرار دارد تا شاید، اگر فشارهای اقتصادی در برابر لابیها موثر نیفتاد، حداقل درخواستهای زیست محیطی جلوی تصمیمهای ناصواب را بگیرد.
ایجاد شغل با کارخانه پتروشیمی؟!
جالب است که خواسته نمایندگان، صنعتی کردن شهرها و ایجاد شغل است! پرواضح است که احداث این کارخانهها چنین هدفی را میسر نمیکند، بلکه بیش از آن که شغل و رونق ایجاد کند، میتواند کارنامهها را سیاه کند و مردم را درباره فعالیتهای مفید برخی وکلا به اشتباه بیندازد. با آن که میدانیم تولید محصولات بالادستی پتروشیمی، به شدت سرمایه بر و به نسبت به نیروی کار نیاز ندارد، سوال این است که در شمال با وجود ظرفیت زیاد برای تولید محصولات کشاورزی، شیلات، صنایع تبدیلی، گسترش گردشگری و... چرا "پتروشیمی"؟ و چرا "شهرک پالایشی"؟
برخی مغالطه میکنند و میگویند که با تکمیل زنجیره ارزش این واحدها (توسعه پایین دست) امکان اشتغال زایی فراهم میشود. در پاسخ باید گفت که اولا با گذشت 20 سال از موج گسترش پتروشیمی در کشور، این زنجیره چقدر گسترش یافته است؟ صنایع لاستیک و پلاستیک و منسوجات پلیمری و رنگ و رزین و محصولات بهداشتی کجای اقتصاد کشور هستند؟ ثانیا اگر هدف توسعه صنعتی و ایجاد شغل به مدد گسترش پایین دست پتروشیمی است، انتقال محصولات بالادستی از دیگر شهرها به شمال برای تغذیه واحدهای پایین دستی، به مراتب ساده تر و کم هزینه تر از انتقال گاز است.
بگذریم از بحث توجیه اقتصادی و هزینههای انتقال گاز و مانند آن. بگذریم از حال و روز همین چند ماه قبل واحدهای پتروشیمی که مازاد عرضه و بی مشتری بودن محصولاتشان، آنها را به رقابت منفی با یکدیگر در بازارهای جهانی واداشته بود. کاری هم ندارم به لابی قدرتمند برخی با برخی دیگر برای خریدن رای؛ یکی رای مردم و دیگری رای نمایندگان.
درسهای جنوب برای شمال
برویم سراغ مردم؛ مردم شمال میدانند که به دلیل میزان زیاد بارندگی در استانهای شمالی و بالابودن سطح آب، دفع ضایعات کارخانهای در این استان چقدر سخت است. از سوی دیگر میزان زیاد آلایندگی صنایع پتروشیمی و پالایشگاهی و خطرات آن را هم میدانیم. همان خطراتی که همین چند ماه قبل، مردم دشتستان در بوشهر را دور هم جمع کرد تا مانع کلنگ زنی پتروشیمی در این شهر شوند و البته در اتفاقی نادر و منحصر به فرد، موفق هم شدند.
اگرچه جنس معضل زیست محیطی در جنوب و شمال کاملا متفاوت است و حتی ممکن است چنان که وزیر نفت گفته، الزامات زیست محیطی در احداث این واحدها رعایت شود اما، حداقل، شفاف سازی مسیر ارزیابی ضروری است. هراس آن هست که همان طور که لابیها نظرات و انتقادات اقتصادی را به حاشیه رانده اند، معضلات زیست محیطی را هم به حاشیه برانند و آن چه نباید بشود، رخ دهد.
وزیر سابق صنعت، وقتی برنامه کلنگ زنی پتروشیمی دشتستان را نیمه کاره رها کرد، گفت که در "عمر کاری اش برای اولین بار شاهد چنین رفتار اعتراضآمیزی برای شروع عملیات اجرایی یک پروژه بزرگ صنعتی" بوده است. این جمله میتواند برای برخی که فکر میکنند هنوز هم میتوانند با اقدامات نمایشی توجه مردم را جلب کنند، آموزنده باشد.
متاسفانه بخشی از حاکمیت (وزارت نفت و برخی نمایندگان) نه تنها نقش تنظیم گری و هدایت بخش خصوصی را درست ایفا نمیکنند، بلکه مشوق بخش خصوصی برای مداخله در پروژههای ناصواب اند. در این شرایط بعد از سازمان محیط زیست، فقط باید به مردم و سازمانهای مردم نهاد و تمام کسانی که درباره آینده محیط زیست دغدغه دارند امیدوار بود تا با اعتراضها و از راههای قانونی مثل شکایت به مراجع قضایی برای نادیده گرفتن قوانین و ملاحظات زیست محیطی و ... در برابر تصمیمهای غلط احتمالی بایستند .
پیام های راهپیمایی اربعین
سید مسعود شهیدی در روزنامه رسالت نوشت:
وقتی در سال 1356 راهپیمایی های مردم ایران با انگیزه بازگشت به ارزش های دینی و احیای فرهنگ اهل بیت (ع) آغاز و در فاصله های زمانی خاص تکرار شد و به تدریج گسترده تر شد، هیچ کس احتمال
نمی داد راهپیمایی این مردم با اخلاص و شهادت طلب، با دست خالی و با شعار الله اکبر و لا اله الا الله، زمینه ساز ظهور فصلی تازه در سرنوشت ایران اسلامی و در سرنوشت منطقه اسلامی و نیز در معادلات جهانی شود. اما این راهپیمایی ها که با نام الله وبا اقتدا به نایب بقیة الله (عج) آغاز شد، در کمال ناباوری ، نظام تا دندان مسلح شاه را که مورد حمایت سیاسی نظامی بزرگ ترین ابر قدرت های جهان بود و به بالاترین سرمایه های
اقتصادی دست یافته و همه مخالفین خود را سرکوب کرده بود، همچون نظام فرعونی، در امواج خروشان، متلاشی کرد.
در کمال ناباوری رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را پایان داد و ملت بزرگ ایران را از سلطه آمریکا و اسرائیل رهایی بخشید. تحلیلگران سیاسی جهان که هیچ درکی از وعده الهی ان تنصرالله ینصرکم ندارند، هنوز هم در تحلیل انقلاب عظیم سال 57 در حیرت و سرگردانی اند و نمی دانند چگونه راهپیمایی مردمی بی سلاح ،می تواند قدرت های عظیم نظامی، اقتصادی و رسانه ای جهان را به زانو در آورد. راهپیمایی های
اربعین حسینی نیز که با شرکت گسترده انسان های مؤمن و عاشق شهادت از سراسر جهان و در لبیک به ندای هل من ناصر حسینی برگزار می شود و اهل سنت و ادیان الهی دیگر از اقصی نقاط جهان نیز در آن شرکت می کنند، نمونه جهانی همان راهپیمایی های شهادت طلبانه و تحول آفرین ایران اسلامی است.
راهپیمایی بی نظیر و حیرت انگیز اربعین، که هر سال عظمت و شکوه بیشتری می یابد و بازتاب عمیق ترین ارزش ها وعواطف و احساسات دینی و معنوی انسان هاست و اکنون با فرا رفتن از مرز بیست میلیون نفر، تبدیل به عظیم ترین اجتماع تاریخ بشر شده ، بدون تردید، زمینه ساز تحولاتی عظیم تر، در سطح جهان است. امروز هم برای تحلیلگران سیاسی که از سنت های الهی بی خبرند وقوع تحولاتی عظیم در سرنوشت جامعه جهانی غیر قابل باور است .
قدرت های جهانی و وابستگان آنها که از عواقب این حرکت عظیم مردمی احساس خطر میکنند ، با تمام توان تلاش میکنند این بزرگترین واقعه خبری جهان را سانسور کنند یا آن را یک نوع صحنه سازی تبلیغاتی حکومت ها معرفی کنند تا افکار عمومی جهان به آن توجه نکند یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ، ولی چراغی را که خداوند متعال در 1300 سال قبل بر افروخته و امروز در قرن بیست ویکم ،فروزان تر از هر زمان دیگر، نور افشانی می کند، کسی قادر نیست خاموش کند. راهپیمایی اربعین، اعلان ارادت و محبت و وفاداری ده ها میلیون زائر شهادت طلب به اهلبیت پیامبر(ص) است.
در صدر اسلام، همه اصحاب، باور داشتند که علی علیه السلام بر همه اصحاب فضیلت دارد و در علم و عمل شبیهی برای او نیست. همه باور داشتند که نزدیک ترین افراد به فکر و فرهنگ پیامبر (ص)، اهل بیت پیامبر (ص)
هستند. همه از واقعه غدیر اطلاع داشتند ، اما به دلایل سیاسی، هدایت و مدیریت امت به هارون امت و معدن فضل و باب علم پیامبر، و قرآن ناطق تعلق نگرفت ، گذشت زمان و قرن های متمادی لازم بود تا در میدان عمل ، معلوم شود ، طریق اهل بیت (ع) کار گشای مشکلات بزرگ امت اسلامی است.
حسنین هیکل روزنامه نگار معروف و معتبر جهان عرب که از اهل سنت مصر است در آخرین مصاحبه اش گفت، دولت های عرب چه دستاوردی جز ذلت و حقارت و خود باختگی و دست نشاندگی برای امت اسلام به بار آورده اند که توقع دارند نسل آینده به آنان رو کنند و ایران شیعه، چه دستاوردی جز عزت و سربلندی و اعتماد به نفس، افتخار و ایستادگی در مقابل آمریکا و اسرائیل برای مسلمانان داشته است که ما از دوستی با ایران پرهیز کنیم. امروز، پس از هزار و چهارصد سال، واقعیت میدان، حقایقی را برای مسلمانان آشکار کرده که در گذشته آشکار نبود.
اکنون که دو جبهه حق و باطل روشن تر از هر زمان دیگر در سطح جهان رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند و اکنون که مسلمانان و مستضعفان جهان و متحدان آنها با محوریت ایران اسلامی در یکسو و آمریکا و اسرائیل و دیگر غارتگران در جبهه مقابل قرار دارند، میدان عمل حقایق را بازگو می کند. امروز دیگر در پرتو واقعیاتی که به عیان دیده می شود، وحدت شیعه و سنی در ذیل آموزه های حسینی، از حوزه مباحث نظری، به مرحله ای از اعتقاد عمومی و عمل اجتماعی رسیده است. علی رغم تمام فتنه انگیزی های آمریکا و اسرائیل و دست نشانده های وهابی آنها در منطقه برای تفرقه انگیزی بین شیعه و سنّی و اخلال درصفوف جبهه حق، امروز رئیس جامع الازهر مصر شیخ احمد طیب، که عالی ترین مقام دینی مذاهب چهارگانه اهل سنت در سطح جهان است رسما اعلان می کند، شیعیان در صحنه مقابله با اسرائیل موجب فخر و سر بلندی جهان اسلام اند و افتخارات آنها افتخارات جهان اسلام است و وقتی مصاحبه گر با نگرانی سؤال می کند جوانان اهل تسنن به سرعت در حال رفتن به سوی شیعه هستند با خونسردی پاسخ می دهد چه اشکالی دارد، شیعه هم یکی از مذاهب رسمی اسلام است. مصاحبه گر که حیرت زده شده، آخرین تیر ترکش خود را رها می کند و می گوید چطور اشکالی ندارد در حالی که شیعیان خلیفه اول و دوم را قبول ندارند و رئیس الازهر به سادگی می گوید خلیفه اول و دوم، جزء اصول دین نیستند که قبول نداشتن آنها خدشه ای به اسلام کسی وارد کند. اگرچه شیخ شلتوت 50 سال قبل در زمان آیت الله العظمی بروجردی و در اثر اقدامات ایشان ، شیعه را مذهب پنجم اسلام اعلان کرد، اما بیان صریح این دیدگاه و جزئیات آن در یک مصاحبه تلویزیونی، بدون تردید زمینه ساز تحولی بزرگ و تقویت فرهنگ اهل بیت(ع) در سراسر جهان اسلام است. فراموش نکنیم که در اثر تبلیغات بنی امیه و بنی عباس، در طول قرنهای متمادی ، شیعه یک اقلیت تحت تعقیب بود و شیعه بودن، معادل با رافضی بودن و به معنای فاسد العقیده و مهدور الدم بودن به حساب می آمد ، به طوری که سلطان محمود غزنوی پادشاه ایران، یکی از افتخارات بزرگ خود را این دانسته و گفته است در هرکجای ایران شیعیانی را یافتم به آنجا حمله کردم و آنها را نابود کردم. امروز ، شیخ احمد طیب، رئیس الازهر مصر می گوید شیعه بودن و حتی شیعه شدن جوانان اهل سنت هیچ اشکالی و هیچ نگرانی ندارد و تاکید می کند مفتی های وهابی عربستان که فتوای تکفیر داده اند ، هیچ اعتباردینی در جهان اسلام ندارند. آیا این دیدگاه که از زبان عالی ترین مقام دینی اهل سنت بیان می شود یک نقطه عطف و سر آغاز فصلی تازه در تاریخ اسلام نیست؟ نظر سنجی های دانشگاه مریلند آمریکا طی چند سال متوالی در کشور های عرب اهل سنت، نشان داد که امروز، محبوب ترین شخصیت جهان عرب و جهان اهل سنت، سید حسن نصراله، این روحانی جوان شیعه و هوادار انقلاب اسلامی ایران است و جوانان اهل سنت بیش از هرکس به سوی او تمایل دارند. این صحنه های عجیب و بی سابقه که از سال 57 تا کنون ، همچون معجزات الهی یکی پس از دیگری رخ می دهد، نوید بخش ظهور فصل جدیدی از حیات اسلام در سراسر جهان است که همه ادیان الهی و همه مذاهب اسلامی در انتظار آنند.
دشمن بیش از ما معنای این تحولات را می فهمد و برای مخفی کردن یا خنثی کردن آن سرمایه گذاری می کند. زمانی نه چندان دور، ایران ژاندارم آمریکا و اسرائیل در منطقه بود و ما ایرانی ها از کشورهای عرب و مسلمان خجالت می کشیدیم که هواپیماهای جنگی اسرائیل برای بمباران و سرکوب مسلمانهای مبارز مصر و سوریه، به ایران می آمدند و سوختگیری می کردند و حالا ایران در جایگاهی قرار گرفته ، که خط مقاومت اسلام در برابر آمریکا و اسرائیل را در منطقه ای به وسعت افغانستان، پاکستان، بحرین، قطر، یمن، سوریه، عراق، و لبنان گسترش داده و مصر و ترکیه را نیز به این جبهه نزدیک کرده و حتی روسیه مسیحی را به عنوان متحدی بزرگ وارد معادلات مقاومت کرده و به اعتراف همه کارشناسان بزرگ جهان، موفق شده، لشکر تا دندان مسلح داعش را که لشکر دست پرورده و نیابتی ابرقدرت جهان در منطقه بود در نبردی سخت، متلاشی کند. این تحول، یک تحول عادی نیست که بتوان به سادگی از آن عبور کرد و معنای آن را نفهمید. این روزها تمام طراحی های 20 ساله کاخ سفید و متحدانش برای ایجاد خاورمیانه بزرگ و غارت عظیم ترین منابع جهان، با مدیریت ایران اسلامی نقش بر آب شده و امروز، شیعه، دست در دست مذاهب چهارگانه اهل سنت، در حال محقق کردن خاورمیانه قدرتمند اسلامی و مستقل از آمریکا و اسرائیل است. خاورمیانه ای که بزرگترین قدرت اقتصادی و سوق الجیشی جهان خواهد بود. عربده های خشم آلود ترامپ، بی علت و بی سبب نیست. باید باور کنیم که در یک نقطه عطف تاریخی واقع شده ایم و اسلام و امت اسلامی در آستانه تولدی دیگر است. با راهپیمایی های شهادت طلبانه ایران اسلامی، گرایش جهانی به اسلام راستین افزایش یافت، قرآن پر فروش ترین کتاب جهان شد و بر اساس اعلان رسمی واتیکان، اسلام دین اول جهان شد و حالا با راهپیمایی های جهانی اربعین، تحولاتی عظیم تر در سطح جهان را شاهد خواهیم بود..این یک رؤیا یا آرزو یا سخن اغراق آمیز نیست، گزارشی واقعی و منطبق بر رویدادهای معجزه گون همین چند دهه اخیر است که به اراده خداوند متعال و در اثر خلوص امام (ره) و رهبر و امت شهید پرور ، یکی پس از دیگری در مقابل چشمان ما به منصه ظهور رسیده و هیچ کدام قابل انکار نیست. با این تحولات بزرگ، اکنون بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، می توان وعده بزرگ الهی در پیروزی مستضعفین بر مستکبرین عالم و ظهور منجی بشریت را باور کرد، و بیش از هر زمان دیگر خود را برای پیوستن به جبهه مستضعفان زمین و پیوستن به نهضت جهانی حضرت مهدی (عج) مهیا ساخت. امروز که این تحولات عظیم را می بینیم، امروز که به چشم خود دیده ایم ابرقدرت شرق که نیمی از جهان را در اختیار داشت فروریخت و ابرقدرت غرب پس از شکست های مکرر در آستانه فروپاشی از درون قرار دارد و امروز که می بینیم پس از سه دهه، راهپیمایی اربعین حسینی، از رقم شگفت آور 20 میلیون نفر فراتر رفته، باید بپذیریم که دستی از آسمان در کار است. باید سخن امام انقلاب را باور کنیم که فرمود انقلاب اسلامی آغاز حکومت الله بر جهان است.
تغییر تاکتیک «ریاض»
قاسم محبعلی در روزنامه ایران نوشت:
سعودیها که سالها است، با کشورهای منطقه چالشهای فراوانی داشتهاند و سوابق کهنه تنشهای دیپلماتیک با اروپاییان و امریکا بخصوص در امر اصلاحات داخلی دارند، در یک هفته اخیر با کشاندن سعد حریری به ریاض و استعفای او، با چالش تازهای در روابط خود با کشورهای منطقه و فرامنطقه روبه رو شدهاند. اما سعودیها در چنین شرایطی راهکار ویژه خود را دارند. آنها طی سالهای متمادی نشان دادهاند در چنین شرایطی باید با استفاده از ابزارهای سیاست داخلی و خارجی دست به بزرگنمایی بزنند تا از این طریق برون رفتی برای مواجهه با فشارهای داخلی و خارجی خود بیابند. اما تحولات پس از روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه عربستان و جانشین وی (محمد بن سلمان) متفاوت از همه رویدادهایی است که عربستان در تاریخ خود با آنها مواجه بوده است.
رهبران جدید عربستان سعودی در این مدت تلاش کردند خود را همراه با تحولات پیش ببرند. اما با توجه به اینکه هر تحولی هزینه بردار است، ناچار شدند، تحولات داخلی خود را با تحولات بینالمللی پیوند بزنند. در چنین فضایی لبنان که به شکلی تاریخی به تفاهمی داخلی و بینالمللی دست یافته بود و توازن قوای تازهای را تجربه میکرد و با آرامش سیاست خود را در منطقه پیش میبرد، در سبد تحولات سیاسی عربستان قرار گرفت. ملک سلمان و پسرش برای رهایی از فشارهای داخلی، دست به ایجاد بحرانی دیگر زده و با انتخاب لبنان بهعنوان گزینهای برتر تلاش کردند تا بحران حذف رقبا در داخل کشورشان را در وضعیت بهتری به پیش ببرند.
این نخستین بار نیست که سلمان و پسرش از این شیوه بهره میگیرند. آنها بیش از دو سال و نیم پیشتر با ایجاد بحران یمن تلاش کرده بودند تا تحولات داخلی خود را با تحولات منطقهای پیوند بزنند. اما با گذشت چندین سال از آغاز این جنگ و افزایش انتقادات و شکست نسبی ائتلاف در یمن، راه چاره را در ایجاد بحران خارجی دیگری جستو جو کردند. در همین راستا به همراه متحدان خود وارد چالشی جدید با قطر شدند. ریاض پس از اینکه این موضوع تازگی خود را از دست داد، در ابتدا تلاش کرد تا پای ایران را به بحران لبنان باز کند اما با توجه به مدیریت صحیح و عدم علاقهمندی مقامات جمهوری اسلامی و متحدین منطقهای اش، طرح اولیه عربستان در نطفه خفه شد، اکنون نیز راه فرار از مشکلات را در به آشوب کشاندن صحنه داخلی لبنان میجوید. اما واقعیت این است که سعودیها در محاسبات خود در شرایط خاص منطقه اشتباه بزرگی را مرتکب شدند و در نتیجه آن فشارهای بینالمللی علیه خود را افزایش دادند. بر این اساس در حال حاضر سمت و سوی بحران به سمتی پیش میرود که فشارها از سوی نیروهای داخلی لبنان و کشورهای منطقه و نظام بینالملل در حال بازگشت به سوی مقامات سعودی است.
پیشبینی میشود مقامات سعودی در برون رفت از چنین چالشی دو گزینه را پیش روی خود ببینند. اول اینکه موافقت کنند سعد حریری از ریاض به بیروت بازگردد تا شاید به این ترتیب بحران لبنان از تحولات عربستان به گونهای تفکیک شود. این گزینه علی رغم اینکه بسیار کم هزینه است، به لحاظ حیثیتی اهمیتی ویژه برای آنان دارد و بار سنگینی را بر دوش ریاض تحمیل خواهد کرد. گزینه دیگر با توجه به همان سابقه گذشته ایجاد بحرانی دیگر در منطقه است تا ضمن رهایی خود از بحران لبنان، توجه اذهان عمومی را از بحران حاضر به سمت و سویی دیگر هدایت کنند.
با گذشت ١٠ روز از استعفای نابهنگام سعد الحریری، جهان در انتظار پیامدهای این رویداد سیاسی است که مانند زلزلهای منطقه را تکان داده و بیروت را به مرکز فعالیتهای دیپلماتیک و رایزنیهای سیاسی برای مدیریت این بحران تبدیل کرده است. امروز بی هیچ ابهامی در دو مورد میتوان به صراحت صحبت کرد؛ اول، تردیدی در نقش عربستان سعودی در وادارکردن حریری به استعفا و گروگانگرفتن او برای مدیریت پیامدهای این رویداد وجود ندارد؛
کمااینکه تاکنون نیزهیچ دلیل موجهی جز بیانیه سراسر ضدایرانی حریری در بیان دلایل این استعفا اقامه نشده است. دوم، برخورد حکیمانه میشل عون رئیسجمهور لبنان، حزبالله، دیگر احزاب و مقامات لبنان در مدیریت این بحران و دعوت از حریری برای بازگشت به کشور و اداره کابینه یا حداقل تسلیم استعفا به رئیس کشور؛ اقدامی که عربستان سعودی را در بنبست قرار داده و توپ را به زمین این کشور بازگردانده است. با اینکه هنوز اهداف عربستان سعودی در هالهای از ابهام قرار دارد و همه تحلیلها دراینباره گمانهزنی است ولی حداقل در یک مورد نمیتوان تردید کرد و آن اینکه عربستان پس از تحمل شکستهای سیاسی پیدرپی در عراق، سوریه و بهتازگی در یمن، درصدد تبدیل لبنان به باتلاقی برای ایران است. از منظر بنسلمان، در پرتو رویکرد ترامپ و استراتژی جدید آمریکا درباره ایران، لبنان گزینه مناسبی برای کشاندن ایران به عرصه رویارویی نظامی با اسرائیل و بالطبع با آمریکاست.
از یاد نبردهایم که عربستان، یکی از کشورهای محوری بود که برای جلوگیری از توافق هستهای میکوشید و تمام ظرفیتهای دیپلماتیک خود را برای حاصلنشدن توافق بین ایران و ١+٥ بهکار گرفت. تلاشهای سعودی و رژیم صهیونیستی در سایه اراده تهران و واشنگتن برای عبور از بحران هستهای به جایی نرسید. برجام پروژه ایرانهراسی را با شکست روبهرو کرد و در عرصه بینالمللی گشایش غیرقابلباوری را فراروی ایران قرار داد. فاز دوم تلاشهای عربستان و رژیم صهیونیستی با رویکارآمدن ترامپ کلید زده شد، چه آنکه ترامپ قبل از ورود به کاخ سفید برجام را بدترین توافق تاریخ آمریکا برشمرده و قول لغو آن را داده بود. استراتژی جدید آمریکا درباره ایران میتوانست بهترین فرصت برای تیم جدید رهبری سعودی باشد تا از طریق برجستهکردن نقش به قول آنها مخرب ایران در منطقه و همچنین سناریوی برنامه موشکی ایران، بار دیگر مواضع آمریکا و اروپا را درباره ایران به یکدیگر نزدیک کند. هدف سعودی در اجرای این پروژه مشترک با رژیم صهیونیستی، جبران شکستهای بزرگ خود در خاورمیانه و ایجاد مانعی جهانی مقابل هژمونی ایران در منطقه بود که در پرتو تحولات عراق و سوریه جهان به آن اعتراف کرده است. برخورد هوشمندانه ایران با سناریوی خروج آمریکا از برجام و حمایت دیگر کشورهای ١+٥ از این توافق جهانی، بخش اول این پروژه را حداقل تاکنون با ناکامی روبهرو کرده است و از این منظر میتوان به عمق سناریوی شاهزاده جوان و کمتجربه سعودی و تحولات جدید لبنان بهعنوان پایگاه خط مقدم ایران در رویارویی با رژیم صهیونیستی پی برد. در دیدگاه مشترک عربستان و اسرائیل، لبنان بهترین گزینه برای کشاندن پای ایران به منازعه و همراهکردن قدرتهایی مانند فرانسه و انگلیس با آمریکا و تشکیل مجدد اجماعی قدرتمند علیه ایران بود و استعفای حریری نیز درهمینراستا و با تصور اینکه با این استعفا اوضاع داخلی لبنان بههم ریخته و این امر منجر به رویارویی به عقب افتاده اسرائیل با حزبالله و لاجرم دخالت ایران به نفع حزبالله خواهد شد. تحولات ١٠روزه پس از استعفا از آن حکایت دارد که عربستان در اجرای این پروژه نیز با ناکامی روبهرو شده است. در عرصه داخلی چنانچه پیشتر ذکر آن رفت، موضعگیری هوشمندانه دولت لبنان و در رأس آن میشل عون رئیسجمهور این کشور، حزبالله و دیگر احزاب لبنانی عملا باطلالسحر سناریوی استعفا و بحرانسازی در داخل لبنان بود. اگر چنانچه اخبار مربوط به اوجگیری جو ضدسعودی در عرصه داخلی لبنان مقرون به صحت باشد، باید ریاض را بازنده اصلی این سناریو دانست. در عرصه منطقهای جز ائتلاف چهار کشوری که سناریوی شکستخورده تحریم قطر را رقم زدند، تقریبا هیچ کشور عربیای با بازی جدید سعودیها در وادارکردن حریری به استعفا همراهی نکرد.
قدرتهای فرامنطقهای و حتی آمریکا و فرانسه نیز مواضعی اتخاذ کردند که با هر تفسیری نمیتواند مؤید اقدام عربستان باشد. از یاد نبردهایم که از زمان رویکارآمدن و اوجگیری محمد بن سلمان در عرصه قدرت، سناریوی مفتضحانه استعفای حریری و بحرانسازی در لبنان، سومین شکست محمد بن سلمان در مدیریت سیاست خارجی است. لشکرکشی به یمن و آرزوی ایزولهکردن قطر، دو پروژه قبلی شاهزاده جوان و ماجراجوی پادشاهی سعودی بود که هر دو با ناکامی روبهرو شد. اسرائیل بهعنوان یک طرف اصلی در هر تحول داخلی لبنان که مترصد فرصتی مناسب برای ضربهزدن به حزبالله است نیز اکنون در حالت آچمز قرار گرفته است. روزنامه صهیونیستی هاآرتص در تحلیلی از تحولات لبنان به قلم دانیل بی شاپیرو سفیر سابق آمریکا در تلآویو و مدیر ارشد بخش خاورمیانه و شمال آفریقای شورای امنیت ملی آمریکا در زمان باراک اوباما، به اسرائیل هشدار داده مراقب باشد عربستان این رژیم را بهسوی جنگی زودرس در لبنان سوق ندهد. نگارنده بر این باور است که موارد فوق، نمایانگر تفوق و برتری خرد و اندیشه بر احساسات و هیجانهای مقطعی در مدیریت بحرانهایی است که لاجرم ایران را درگیر کرده و بالطبع تبعاتی شاید ناخواسته دربر داشته باشد. پیشتر نیز به این نکته تأکید کردهام که تحولات منطقه فرصت نادری را برای ایفای نقشی سازنده فراروی ایران قرار داده است. حرکات دیوانهوار ولیعهد جوان عربستان واکنشی به شکستهای این کشور در منطقه است. عقل حکم میکند در چنین شرایطی راهی آبرومندانه برای خروج این کشور از باتلاق منطقه باز گذاشته شود. این عاقلانهترین گزینه برای خنثیسازی تلاشهای فرامنطقهای برای تعمیق بحران بین دو کشور همسایه است. از یاد نبردهایم مرحوم هاشمیرفسنجانی، سیاستمدار نامدار کشور، در شرایط پس از جنگ که ظاهرا بهترین فرصت برای انتقامگیری از حامیان مالی و نظامی صدام بود، دست دوستی بهسوی آنان دراز کرد.
کاسبان اروپایی
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:
همایش فعالان اقتصادی ایران و اتحادیه اروپا طی روزهای اخیر در تهران در جریان است؛ نشستی که به بهانه مبادلات تجاری در زمینههای کشاورزی و لبنیات ، زمزمه راه اندازی دفتر اتحادیه اروپا در تهران را مطرح میکند آن هم نه به صورت درخواست محترمانه بلکه به سبک غربیها، متکبرانه و طلبکارانه! آنگونه که کمیسیونر کشاورزی و توسعه روستایی اتحادیه اروپا (عنوان را دقت بفرمایید!) مدعی شده در صورت مثبت بودن نتیجه مذاکرات، امکان تأسیس دفتر اتحادیه اروپا در ایران وجود دارد؛ اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است و این اتحادیه اروپایی است که سال گذشته و بهدنبال بیانیه پارلمان این اتحادیه، مأموریت یافته است تا برای پیگیری مسائل حقوق بشری مورد ادعای خود و ارتباط گیری با NGO های همسو و ایضاً مباحث هستهای، دفتری را در تهران راه اندازی کند و در واقع مسائل تجاری، امری ثانوی و پوششی برای موضوعات اولیه است.
آنچه مسلم است، جمهوری اسلامی هرگز اجازه دخالتهای بی مورد در امور داخلی خود را تحت عناوین حقوق بشری و غیره و ذالک به احدی نخواهد داد و ثانیاً موضوع همکاریهای اقتصادی نیز از طریق هریک از کشورهای اروپایی، قابل انجام و پیگیری است همانطور که اکنون این روابط جاری است ولی متاسفانه اروپاییها فقط به مقصد کالاهای مصرفی خود مینگرند. طرفه آنکه خطاب به «آقااجازه های شریک آمریکا» باید گفت :«ما رابه خیر تو امید نیست، شر مرسان!»