به گزارش مشرق، برای رسانهایها همواره کاراکتر جالبی داشته؛ روزنامه نگار مقیم آمریکا که هم خوش قلم است و هم خوش بیان و در عین حال به شدت در فضای مجازی فعال است و در یک کلمه میتوان گفت یک "فضای مجازی باز" حرفهای است.
"داریوش سجادی" گرچه خود را یک عنصر "چپ خط امامی" معرفی میکند اما میگوید در آمریکا " Freelance journalist " یا همان روزنامهنگار مستقل و آزاد است. به گفته خودش روزنامهنگاری را اولین بار در سال 66 و در روزنامه ابرار تجربه کرده و مدت زمانی نیز به عنوان کارشناس مرکز مطالعات پایه در دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه مشغول به کار بوده است.
سجادی پس از فتنه 88 به واسطه نقدهای جدی که به تندروییهای جریان اصلاحات داشت، بیشتر شهره و البته نقدهایش با واکنشهای نه چندان مهربانانه برخی از آنان نیز روبرو شد.
فضای مصاحبه با او هم کمی متفاوت است و بیشتر شبیه به یک گپ و گفت دوستانه است تا یک مصاحبه رسمی. با دقت به سئوالاتت گوش میکند و خیلی سریع و پشت سر هم به آنان پاسخ میدهد که شاید این امر از حجم و تراکم برنامههایش در مدت حضور کوتاه خود در ایران ناشی میشود.
اقامت 18 ساله سجادی در آمریکا به او شناخت دقیقی از فضای داخلی این کشور داده و در خلال این مصاحبه مسائل داخلی ایران از جمله حصر، رفتار شناسی اصلاحطلبان، آینده برجام و غیره سخن به میان آمد و در نهایت به تحلیل فضای داخلی آمریکا هم کشیده شد.
آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی 1 ساعته خبرنگاران ما با داریوش سجادی فعال سیاسی اصلاحطلب مقیم آمریکاست که در ادامه از منظرتان میگذرد:
با تشکر از حضورتان در خبرگزای، در ابتدا مقداری از شرایط خودتان در آمریکا بگویید؟
-سجادی: من از سال 1999 وارد آمریکا شدم. ورود من به آمریکا با ویزای تحصیلی و بورسیهای که دانشگاه هاروارد برای یک دوره 9 ماهه روزنامه نگاری به ما داده بود، همراه شد. شما وقتی وارد آمریکا میشوی یک پروسه قانونی وجود دارد که میتوانید براساس آن درخواست اقامت قانونی یا "گرین کارت" بکنید.
ماجرای گرین کارت و سیتیزن شدن در آمریکا چگونه است گویا باید برای گرفتن سیتزنی آمریکا زیر پرچم این کشور قسم خورد! شما گرین کارت دارید یا شهروند آمریکا هستید؟
- سجادی: سئوال خوبی کردید! شما با گرین کارت میتوانید اجازه تردد و خروج از آمریکا البته به مدت زیر 6 ماه راداشته باشید و میتوانید استخدام ادارات آمریکا حتی در مراکز دولتی آمریکا هم بشوید. آمریکا از معدود کشورهایی است که به افراد اقامت میدهد. این تابعیت به دوصورت است شما یا متولد آمریکا هستید که در این صورت مشکلی ندارید اما در صورتی که 5 سال از اقامت قانونی یا گرین کارت شما گذشته باشد اگر خواستید می توانید در اداره مهاجرت در خواست شهروندی آمریکا را بدهید.
در آنجا پس از تشکیل پرونده و انجام مصاحبه تمام متقاضیان را در مدت یک ماه به دادگاه فدرال برای ادای قسم میبرند. در این مراسم افراد دست راست خود را بالا برده و متن استانداردی را که وجود دارد میخوانند. کثیفترین بخش این متن آن است که میگوید: "من تمام دلبستگیهای خود به وطن سابقم را کنار گذاشته و آمریکا را به عنوان وطن خود انتخاب میکنم و در صورتی که جنگی رخ دهد سلاح بدست گرفته و می جنگم".
وقتی شما سیتیزن آمریکا میشوی یکسری مزایا دارد مثل آنکه وقتی فرد به سن 65 سال میرسد ماهانه 600 دلار به حساب او واریز میکنند یا اینکه آن فرد میتواند با پاسپورت آمریکایی تقریبا به تمام کشورهای اروپایی سفر کند و حتی میتواند نماینده مجلس آمریکا شود اما برای ریاست جمهوری باید آمریکایی خالص باشد. اما کسانی که گرین کارت دارند هیچ تعهد ملی ندارند و فقط میتوانند استخدام شوند و مالیات دهند. این تفاوت برای بسیاری در ایران ناشناحته است و آنها فکر میکنند کسی که گرین کارت دارد مانند کسی است که سیتیزین شده و شهروند آمریکا است در صورتیکه اینطور نیست. من هم گرین کارت دارم.
کلید رفع حصر دست خود محصورین است
مطلبی که این روزها نُقل و نَقل برخی رسانهها و محافل سیاسی داخل کشور است ماجرای حصر سران فتنه است. عدهای معتقد هستند که طرفدارن رفع حصر با این موضوع کاسبی میکنند و آنان هرگز دنبال رفع این ماجرا نیستند از طرفی همان طور که میدانید سران فتنه پس از 20 ماه فعالیت ساختارشکنانه و در عین حال آزادانه پس از انتخابات ریاست جمهوری و زمانی که دیگر اصل نظام را به به بهانه هم دردی با کشورهای درگیر در بیدار اسلامی نشانه رفته بودند، با مصوبه شورای عالی امنیت ملی حصر شدند؛ با این اوصاف مساله حصر از دید شما چگونه است؟ و اینکه در آمریکا با اپوزیسیونی که اینگونه اصل حاکمیت و امنیت ملی را زیر سئوال میبرد، چگونه برخورد میکنند؟
- سجادی: بله؛ به نظر من هم تعدادی از آقایان درباره رفع حصر کاسبی راه انداختهاند. این جماعت از ماجرای حصر برای خود "نان دانی" درست کردهاند و از این موضوع زخم ناسوری درست کردهاند که به تناوب این موضوع را ادامه بدهند تا از طریق آن بتوانند یک دهن کجی به سیستم داشته باشند. اما سیستم در مواجه با بحران به نوعی مدارا کرد و نظام تا 25 بهمن سال بعد اقدامی نکرد و آقایان تا 17 بیانیه صادر کردند و از جهتی این فرصت دادن نظام هم برای بلوغ جامعه بسیار موثر بود که اتفاقی مثل 9 دی از آن بیرون آمد.
آقایان اگر از حصر ناراحت هستند راه حل آن بسیار ساده است. درست یا غلط آقایان در سال 88 مدعی تقلب در انتخابات شدند و از طرفی هم میگویند نظام تریبون در اختیار ما نمیگذارد این در حالی که امروز با در اختیار داشتن یک گوشی هوشمند تمام امکانات رسانهای در اختیار هر فردی است، حال با گذشت بیش از 7 سال آقایان اگر واقعا قائل به تقلب هستند و آن تقلب وجود دارد برای بیگناهی خودشان بیایند و تمام اسناد مربوط به تقلب را ارائه دهند، در آن صورت افکار عمومی میتواند حصر را بشکند.
اما اگر اینگونه نیست اینقدر باید معرفت داشته باشید که اگر در انتخاباتهای بعدی شرکت کردید و اگر پذیرفتید که نظام انتخابات متعهدانه برگزار میکند، چرا از بیانش کراهت دارید، عذر خواهی کنید و با این کار در حقیقت از ملت عذرخواهی کردهاید. راه حل حصر در دست نطام نیست و در دست خودشان است ولی بدلیل آنکه میخواهند هم از توبره بخورند و هم از آخور صادقانه با موضوع برخورد نمیکنند تا بتوانند پایگاه مردمی خودشان را که به صورت نامشروع بدست آوردهاند، حفظ کنند. آنها برای اینکه بتوانیند رای اقشار خاکستری را بدست آوردند، هر خوش رقصی که توانستند انجام دادند. اگر میخواهند با آن خوش رقصی پایگاه تودهای خود را از دست ندهند و هم نظام به آنها اقبال نشان دهد این یک "اصول فروشی" است و نه نظام آنقدر ساده اندیش است و نه شما آنقدر توان دارید که این کار را بکنید. اینها(محصورین) فقط برای حفظ پایگاه تودهای خودشان حاضر نیستند این هزینه را بدهند و بپذیرند که در سال 88 یک موجی آنها را گرفت و فکر کردند کسی هستند.
شا به عنوان کسی که بیش از 18 سال است که در آمریکا زندگی میکنید و از نزدیک با رفتار حاکمیت این کشور آشنا هستید، اگر در ایالات متحده چنین اتفاقی افتاد و عدهای از داخل آن کشور بر علیه حاکمیت خود بشورند چه سرنوشتی شامل حال آنها میشود؛ آیا نمونه به خاطر دارید؟
** سال 88 فتنهگران "اصولفروشی" کردند
-سجادی: بله، در لس آنجلس 10 سال پیش از این قضیه، اتفاق مشابهی پیش آمد و پلیس آمریکا 65 نفر را در همان اول قضیه کشت. در سال 1988 در لس آنجلس یک درگیری میان سیاه پوستان و پلیس اتفاق افتاد و آنها به عنوان اعتراض به خیابانها ریختند به یکی از مقرهای پلیس حمله کردند و پلیس آمریکا به خیابان آمد و 65 نفر را کشت. در سال 88 در همان راهپیمایی سکوت به مقر بسیج، حمله شد. مقر بسیج یک پایگاه نظامی است و حکم تیر دارد. من خودم را یک عنصر "چپ خط امامی" تعریف کردم و اتفاقی که با عث شد از این ماجرا منتف شوم آن بود که در روز قدس سال 88 وقتی شعار نه غزه نه لبنان مطرح شد یکی از افتخارات امام زیر سوال رفت وموسوی و کروبی هم یک کلمه اعتراض نکردند. این یک "اصول فروشی آشکار است و اقداماتی از این دست و شعار علیه اصل ولایت فقیه بود که هزینهها را بالابرد. این اتفاقات حتی باعث شد من هم که اصلاح طلب بودم و در دوران دوم خرداد زحمات بسیاری برای این جریان کشیده بودم از این جناح جدا شوم. کروبی و موسوی غریبه نبودند و مدارج عالی نظام راداشتند و از آنها توقع میرفت اسیر این موج نشوند که شدند از این رو معتقدم هزینهای که فتنه 88 به نظام وارد کرد، جنگ 8 ساله وارد نکرد.
"روحانی" با برجام تمام شد
نقدهایی زیادی از دو سال پیش به برجام هموراه وارد بوده است شما به عنوان یک ناظر بیرونی وضعیت برجام را با توجه به روی کار آمدن ترامپ و نقضهای مکرر آن از سوی آمریکاییها چگونه میبینید؟
-سجادی: به نظر من برجام یک "خوش بینی سیاسی" بیشتر نیست و برجام برای من ادامه فتنه 88 بود. در فتنه 88 یخ آقایان نگرفت و بعد از فروکش کردن فتنه در جریان قیام 9 دی شاهد آن بودیم که تحریمهای فلج کننده از سال 90 و به عنوان یک رانت از طرف آمریکا به آشوبگران 88 داده شد. در این جریان آنها قصد داشتند با ایجاد بحران فلاکت مردم را به صرافت دست کشیدن از حمایت نظام بیاندازند و این طرح تا حدودی در انتخابات سال 92 اثر داشت. از دل انتخابات سال 92 تکنوکراتهای پروگماتیسم بیرون آمدن یعنی آقای هاشمی به عنوان لیدر پروگماتیسمهای ایرانی. من کسی بودم که یک سال قبل از انتحابات 92 گفتم که آقای هاشمی وارد صحنه انتخابات میشود و حتما هم رای می آورد و بدلیل زاویهای که در سال 88 گرفت و توانست جناح مخالف نطام را پشت سر خود جمع کند، میتوانست به یک تجمیع آرا را به عنوان منجی جامعه برای خودش فراهم کند و در بستر معیشت اقتصادی به عنوان یک منجی ظاهر شده و رهبری و جریان انقلابی را در کرنر برده و بتواند تمام اهدافی را که در طول دوران ریاست جمهوری خود دنبال میکرد در فصل آخر زندگیاش تحقق بخشد و تمام مواضع انقلابی را با سمباده پروگماتیسم نرم کند.
در بازی شطرنج اصطلاحی وجود دارد به نام گامبی کردن یعنی وقتی شما در عرصه بازی سیاسی عرصه را بر خود تنگ میبینید یکی از مهرههای خود را میسوزاید برای باز شدن فضا، وقتی هاشمی رد صلاحیت خودش محرز شد و با جلو فرستادن روحانی عارف را سوزاند تا بتواند او را به عنوان جانشین سلف جناح پروگماتیسمها معرفی کند. به نظرم برجام هدیهای بود از طرف آمریکاییها برای جناح پروگماتیسم تا از طریق آن بتوانند آن مواضع سازش کارانه را به انقلاب اسلامی تحمیل کنند که این کار با تدبیر رهبری که موجب شدند تا این مساله از هستهای جلوتر نرود، موفق نشد. البته امریکا بدنبال برجامهای 2 و 3 بود و خود روحانی هم بر این موضوع تاکید میکرد. در مجموع به دنبال آن بودند تا اسب سرکش انقلاب اسلامی را تبدیل به یک گربه ملوس کنند. آنها میخواستند تا با تنبیه انقلاب اسلامی از طریق برجام هژمونی شکسته شده آمریکا در سال 57 و اتوریته از هم پاشیده آن بواسطه اشغال سفارت امریکا در سال 58 را بازگردانند که خوشبختانه این کار نشد.
آقای روحانی در برجام تمام شد و 4 سال آینده برای او 4 سال بطالت است. از برجام چیزی در نیامد و قرار هم نبود چیزی در بیاید روحانی نتوانست برجام های 2 و 3 را جلو ببرد. 4 سال آینده پایان عمر سیاسی آقای روحانی است زیرا دیگر پشتیبانی مانند هاشمی ندارد و خودش هم نشان داد که آنقدر وزن ندارد که بتواند به صورت مستقل نقش بازی کند.
از آینده سیاسی آقای روحانی گفتید که به اعتقاد شما به عنوان یک بازیگر مستقل در اتمسفر سیاسی کشور تمام شده، سئوالمان این است چطور شخصی که از لحاظ قانونی نفر اول کشور در امور اجرایی است میتواند در ایام انتخابات همان کشور نقش یک اپوزیسیون را بازی کند؟ این نقیضین چگونه قابل جمع است.
-سجادی: آقای روحانی پیش بینی نبود هاشمی را نکرده بود. اینها حرفهایی بود که مرحوم هاشمی میتوانست بزند اما سودش برای روحانی باشد. وقتی دیگر آقای هاشمی نبود آمارها نشان داد که روحانی افت رای دارد و برای اینکه بتواند آرای خاکستری را جمع کند آن مواضع ساختار شکنانه را گرفت غافل از اینکه او میتوانست نقش محلل برای اصلاح طلبان بازی کند ولی با این نقشی که بر عهده گرفت 4 سال آینده تمام شده است. به نظر من نظرات ساختار شکنانه روحانی برای کسب رای، عوام فریبی بود.
از سویی این نکته را هم باید بگویم که برجام به ترامپ و غیر ترامپ ربطی ندارد و از اول هم قرار نبود چیزی از آن دربیاید.
البته غربگرایان داخلی خیلی روی پیروزی دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حساب باز کرده بودند؟
- سجادی: اینکه عدهای در داخل روی پیروزی دموکراتها حساب کرده بودند یکی از بدترین تحلیلها بود زیرا اگر هیلاری کلینتون رای میآورد بدترین مواضع را علیه ایران اتخاذ میکرد. فرق تیم هیلاری کلینتون با تیم ترامپ در این است که آنها جناح طرفدار جهانی شدن هستند و ترامپ جنبه ملی گرایانه دارد. این در حالی است که از سال 2007 به این طرف طبقه متوسط امریکا له شده و کشوری که روزی مظهر خوشگذرانی بود تبدیل به جایی شده است که شهروند آن به سرکار میرود تا بتواند قسط خانه و ماشین خود را بدهد. تماما بلاهایی که در طول 38 سال بر سر ایران آوردند امروز بر سر خودشان آمده و ترامپ از دل یک همچون تضادی و با شعارهای ملی گرایانه بیرون آمد چون بستر آمریکا همچین فردی را نیاز داشت. مانند آقای احمدی نژاد خودمان که توانست در دهن کجی به ساختار بروکراتیکی که آقای هاشمی درست کرده بود رای بیاورد. البته معتقدم ترامپ موفق نخواهد شد زیرا آمریکا دارای یک ساختار شکل گرفته است و ترامپ در این ساختار له خواهد شد کما اینکه در چند ماه گذشته رسانهها و احزاب آمریکایی او را ول نکردهاند و مدام بر او تاختهاند. آنها بدنبال این هستند که یا او را "کندی درمانی" کنند یعنی او را ترور کنند یا اینکه در این 4 سال آنقدر بر ترامپ فشار بیاورند تا او را خسته کنند.
بعد از پیروزی ترامپ بحثی در بعضی ایالتهای امریکا مبنی بر جداییطلبی مطرح شد، این مساله چقدر درست و جدی بود؟
-سجادی: جناح جهانگرایان در آمریکا که تلفیقی از دموکرات و جمهوری خواه است در مقابل جناح ملی گرایان به سردمداری ترامپ قرار گرفته است. این موضوع تجزیه طلبی یک شعار است و واقعیت عینی ندارد. اما فشارها بر ترامپ بسیار زیاد است زیرا با هژمونی جهانگرایی آمریکا درگیر شده است و آنها حاضر نیستند با تفکر ترامپ کنار بیایند و در نهایت با اعمال فشار بر ترامپ کاری میکنند که او احتمالا رئیس جمهور یک دورهای شود. امروز رسانههای آنان در حال اعمال فشار بروی ترامپ هستند و طرح موضوعاتی مانند تجزیه طلبی برای فشار بر روی ترامپ است.
آمریکا پذیرفته ایران پس از بحران سوریه دست برتر را در منطقه دارد
آینده روابط ایران و آمریکا را با وجود پدیدهای چون ترامپ چگونه میبینید؟
-سجادی: بعد از وقایع سوریه ایران دست بالا را در منطقه دارد و آمریکا پذیرفته که دیگر نمیتواند ایران را حذف کند ولی ترامپ یک "بیزینس من" است و شامه او هم پول را خوب میشناسد برای همین هم با یک ایران هراسی توانست 400 میلیارد دلار از عربستان پول بگیرد. از دل جریان ترامپ چیزی چز ایران هراسی بیرون نمیآید و بحث تهدید به جنگ یک عوامفریبی بیش نیست زیرا امریکا الان استعداد جنگ ندارد. زیرا بعد از جنگ در افغانستان و عراق اقتصاد آمریکا آنقدر مستاصل است که فقط میتواند قشر متوسط آمریکا را نجات دهد.
در دهه 60 شما جزو دانشجویان تحکیم وحدت بودید؟
-سجادی: من از لحاظ سیاسی از لحظه تولد تا الان چپ خط امامی بودم و مثل برخی آقایان توان استحاله نداشتم.
علت دگردیسی چپهای دهه 60 ؛ هیجانی بودن در کنار فقدان عمق و شناخت
چرا غالب چپهای دهه 60 که امروز اصلاحطلب نام گرفتهاند بعد 30 سال در رفتار سیاسی و معرفتی آنان یک دگردیسی و چرخش ایدئولوژیک شاهدیم و برخلاف گذشتهشان دیگر مواضع ضد امریکایی و عدالت طلبانه ندارند؟
-سجادی: معتقدم اینها از ابتدا بر اثر یک هیجان و نه مبتنی بر یک شعور و شناخت مبانی، امام وارد انقلاب شدند. ماهیت هیجان این است که افراد بعد از مدتی سرد میشوند و این اتفاق برای جناح اصلاح طلب بعد از جنگ افتاد و افرادی که روزی سفارت آمریکا را میگرفتند و امروز به پابوس آمریکا میروند به خاطر آن است که مواضع استکبار ستیزانه آنان عمق و ماهیت نداشت. وقتی امام میگوید آمریکا شیطان بزرگ است طعنه سیاسی نیست و این حرف امام مبتنی بر معارف قرآنی است. خوب کسی که بر اساس هیجان آمریکا ستیزی میکند یک جایی هم به پابوس امریکا میرود. کسانی که میگویند اشغال سفارت امریکا نقض کنواسیون ژنو بود اصلا نظام بین را نمیشناسد. کنواسیون ژنو تا زمانی اعتبار دارد که در چارچوب نظام بین الملل باشد. خوب زمانی که 6 سال پیش نیروهای نظامی امریکا با هلیکوپتر اپاچی روی سقف کونسولگری ما در موصل فرود آمدند و دیپلماتهای ما را دست بسته بازداشت کردند و شبانه به بغداد منتقل کردند از هیچ کس صدایی در نیامد خوب کنواسیون ژنو در این موضوع مرده بود؟ پس این کنواسیون هم یک شعر بیشتر نیست.
نظام بین الملل بر اساس قدرت شکل گرفته است. آقایان حالا فکر میکنند خیلی مبادی آداب شدند و فکر میکنند اگر ما سفارت را نمیگرفتیم امریکا با ما خوب بود، اصل موضوع این است که جمهوری اسلامی بدلیل انکه هژمونی امریکا در دنیا را به هم ریخته متهم است.
اتهام امام حسین هم این بود که با یزید بیعت نمیکرد و یزید میگفت این بیعت نکردن تو به الگویی برای بقیه تبدیل میشود که ممکن است با من بیعت نکنند .مسئله آمریکا هم با ما همین است و آنها میگویند که تنبیه نشدن ایران برای بقیه بدآموزی دارد و آنها را به ایستادگی در برابر ما تشویق میکند. مسئله اصلی آمریکا با ما همین است و این عدم معرفت و شناخت آنها از مبانی امام و انقلاب باعث شده تا هزینه این عدم شناخت آنها را نظام پرداخت کند.
"خاتمی" فریب پایگاه تودهایش را خورده
یکی از مصادیق چپهای دهه 60 همین آقای خاتمی است که مطالب مفصلی در نقد بازرگان در کیهان دارد اما بعدها با همین جریانات موتلف شد و از سال 88 به این طرف در برزخی سیاسی گرفتار شده، رفتار و آینده سیاسی ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
-سجادی: ما تجربه 4 رئیس جمهور از زمان هاشمی به بعد را داریم و مثل اینکه ساختمان پاستور مشکل دارد که رؤسای جمهور پس از پایان ریاست جمهوریشان به اپوزوسیون تبدیل میشوند. حقیقت آن است که پایگاه تودهای گول زننده است. وقتی شما بر اساس اصول خودتان را تعریف نمیکنید و خودتان را بر اساس پیروی از پایگاه تودهای تعریف میکنید، موظف میشوید برای درخشش در پایگاه تودهای برای همانها خوش رقصی کنید. خاتمی در محافل خصوص به سلامت انتخابات اعتراف کرده ولی عدم اظهار این مطلب در بین مردم برای آن است که فکر میکند توده مردم را از دست میدهد و من فکر میکنم مشکل اصلی همین جا است.
البته وظیفه یک سیاستمدار این است که پایگاه تودهای خود را افزایش دهد ولی این کار هم قاعدهای دارد. مثلا بعد از قضیه فتوای امام درباره سلمان رشدی عدهای میگفتند این کار امام خیلی از نظر عرف سیاسی به ایران ضربه میزند. اما از آنجایی که امام از اول پایگاه تودهای خودش را در اروپا تعریف نکرده بود، بسیار کار درستی انجام داد و از آنجایی که امام به عنوان یک مرجع تقلید پایگاه تودهای خودش را در جهان اسلام تعریف کرده بود و پس از آن فتوا و موجی که به تبع آن در جهان اسلام به راه افتاد، محبوبیت امام افزایش پیدا کرد. پس درخشیدن در دل مردم هم قاعده دارد و نمونه آن امام بود که با حفظ اصول خود هم قدرت ایران را افزایش داد و هم محبوبیت خودش افزایش پیدا کرد. ولی وقتی فقط هدف را بر روی محبوبیت صرف بگذارید، نتیجهاش "اصول فروشی" میشود، فرقی هم نمیکند خاتمیباشی یا احمدینژاد یا روحانی.
اگر سپاه نبود ظریف هیچ قدرتی نداشت/کشور مدیون قاسم سلیمانیهاست
اتفاقی که در حوزه سیاست منطقهای ایران افتاد این بود که نشان داد با مقاومت، ایستادگی و توان داخلی میشود مشکلات را حل کرد. تحلیل شما از این سیاست منطقهای ایران در مقابل جریان غربگرای داخلی که معتقد است برای هرچیز باید مذاکره کرد، چیست؟
-سجادی: تیم سیاست خارجی ما نشان داد که اتفاقا بر خلاف جوی که ایحاد شده سیاست خارجی بلد نیست و من معتقدم آقای ظریف اصلا وزیر خارجه خوبی نیست و فقط روابط عمومی خوبی دارد. وقتی ایشان میگوید نظام بین الملل جدید بر اساس مسئولیت پذیری است، این حرف برای دانشگاهیها خوب است و اقعیت آن است که نظام بین الملل روی قدرت تعریف شده است. شما اگر سپاه را از منطقه حذف میکردید ظریف دیگر هیچ قدرتی نداشت. تمام بازیهای منطقهای در منطقه را هزینهاش را سپاه داد و آقایان در عین حالی که فخرش را میفروشند به سپاه متلک هم میگویند که سپاه "دولت تفنگدار" است.
واقعیت این است که کشور به قاسم سلیمانی و تیمش مدیون است. تفنگ ضامن سیاست است. قذافی و صدام دو نمونه بودند که یکی برای امریکا خوش رقصی و دیگری بد مستی کرد که امروز می بینیم کشورهایشان به چه وضعی افتاده است .اگر سپاه نبود پروگماتیستها همان بعد از جنگ تمام مواضع انقلاب را فروخته بودند ولی نتوانستند و به اعتبار وجود سپاه بود که تضمین مانایی برای انقلاب ماند و امروز هم رویین تن شده است. امروز تمام منطقه پذیرفتهاند که ایران یک قدرت منطقهای است که بدون حضور او هیچ معادلهای قابل حل نیست و این مدیون سپاه و قدرت نظامی ما است.
برای مثال اگر حماقت صدام در حمله به کویت نبود تا امروز هم اسرای ما آزاد نشده بودند و گرنه آقایان با همین تیم نیویورکیها در مذکرات 598 هیچ کاری نتوانستند بکنند. مذاکره بدون پشتوانه قدرت نظامی به هیچ جا نمیرسد.
تضعیف سپاه برای سیگنال دهی به بیرون است
همین قدرت نظامی در هر کشوری در دوره صلح کارهای سازندگی هم انجام میدهد کما اینکه ارتش آمریکا در کنار یگانهای رزمی خود بخش بزرگی به عنوان سپاه مهندسی United States Army Corps of Engineers دارد با این حال غربگرایان داخلی اقدامات سازندگی سپاه در داخل کشور را بر نمیتابند؟
-سجادی: من بسیار متاسف هستم که عدهای در داخل این سیگنال را به بیرون میدهند که اگر ما رای بیاوریم میتوانیم سپاه را تضعیف کنیم. در کجای دنیا قدرت نظامی را در مقابل اجنبی تضعیف می کنند که در داخل این کار را انجام میدهند؟ این کار با این نیت که ما میتوانیم مشکلات با امریکا را حل کنیم انجام میشود در حالی که این اگر عوام فریبی نباشد یک خود فریبی است.
اپوزیسیون در آمریکا یعنی تجارت و خیالپردازی
سئوال آخرمان این است که وضعیت اپوزیسیون در خارج از کشور چگونه است؛ به نظر میرسد به دلیل دوری از ایران و محیط ایزولهای فکری که این جماعت برای خود درست کردند، اساساً دیگری ظهور و بروز ندارند؟
-سجادی: اپوزسیون در خارج ورشکست ترین افرادی هستند که در ساختارهای معیشتی اروپا و امریکا نتوانستند حل شوند و کوتاه ترین دیوار برای بالا رفتن را "دیوار سیاست" میبینند. در امریکا مانند اپوزیسیون حرف زدن بیزینس است و آمریکا برای آن بودجه میدهد. و گرنه افراد بزرگ آنها مثل سازگارا و گنجی که اوجشان در سال 88 بود دیگر گم شدهاند زیرا این کار یک تجارت است. امروز اپوزسیون یک جوک است. مثلا رضا پهلوی سال 1985 در پاریس سخنرانی کرد و گفت به زودی همدیگر را در تهران ملاقات میکنیم یک خانمی به او گفت اگر در این ده سال سینه خیز هم میرفتیم به تهران میرسیدیم. اکثر این افراد انگلیسی نمیدانند و در تجارت هم موفق نشدند و در نوستالژی گذشته خود ماندهاند. آنها از فضای ایران دور هستند و در یک فضای ایزوله فقط خیالپردازی میکنند.