سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
سوچی؛ دلقکی در سیرک صلح
محمدصرفی در کیهان نوشت:
«یک روز زیبای سپتامبر ...195، حدود ساعت 11 صبح قفس بزرگ شیشهای سازمان ملل متحد در آفتاب پاییزی میدرخشید و ماموریت صلحجویانهاش را که همان «بزرگترین مرکز جلب سیاح آمریکا» شدن بود، ادا میکرد.» این اولین جمله از رمان «مردی با کبوتر» است که سال 1958 (13 سال پس از تاسیس این سازمان با هدف برقراری صلح در جهان!) از سوی نویسندهای با اسم مستعار «فوسکو سینیبالدی» منتشر شد. بعدها مشخص شد نویسنده این کتاب «رومن گاری» نویسنده و دیپلمات فرانسوی (روسیالاصل) است. خواندن این کتاب هنرمندانه و مختصر -120 صفحهای- در این روزها که سازمان ملل متحد سرگرم برگزاری هفتاد و دومین نشست مجمع عمومی خود است، خالی از لطف نیست.
گاری که خود سالها عضو هیئت نمایندگان سازمان ملل بوده در این کتاب به زبانی نمادین و فوقالعاده طناز، عمق بلاهت و فاجعه را در این سازمان پرطمطراق به تصویر میکشد. اوج این داستان زیبا را میتوان در صفحاتی خواند که کبوتر قصه در ساختمان سازمان ملل به پرواز در میآید؛ «پرنده به کمیسیون خلع سلاح سر زد و ورودش به آنجا باعث نوعی حس نزدیک به وحشت شد. کبوتر با خیال راحت روی میزها راه میرفت و اینجا و آنجا فضله میانداخت... به سالن نمایندگان وارد شد... نمایندگان با اتحادی که به ندرت در سازمان ملل دیده شده بود متفقاً به کبوتر هجوم بردند.»
این داستان 59 سال پیش نوشته شده است. در روزگاری که سازمان ملل ظاهرا جایگاهی در دنیا و افکار عمومی داشت و خیلیها امیدوار بودند در سایه تصمیمات و اقدامات آن، فرداهای بهتری در راه است و جهان مکانی امنتر برای زندگی خواهد شد و اگر زورگویی در گوشهای از دنیا به جماعتی ستم روا داشت، این سازمان مأمنی برای پناه بردن و ستاندن حق مظلومان خواهد بود. سازمان ملل طی 72 سال گذشته به عرض و طول خود افزوده و به همین میزان نیز از هدف و ماموریت اصلی و اعلامی خود دور و دورتر شده است. گرچه برای تحقق ارزشها و آرمانهای انسانی، امید داشتن به سازمانی به ظاهر بینالمللی که پس از جنگ جهانی دوم و از سوی کشورهای فاتح بنا شد، خیالبافی بیمارگونه توأم با طنزی تلخ است.
آنچه امروز مقابل چشم جهانیان و بیعملی سازمان ملل متحد و سایر نهادهای بینالمللی و حقوق بشری در میانمار میگذرد، نمونهای بیبدیل از اوضاع واقعی دنیا و میزان تعهد این سازمانها به صلح و حقوق بشر است. آنچه این تراژدی سیاه تاریخی را غم انگیزتر میکند، نقشآفرینی آنگ سان سوچی است. زنی که 5 سال پیش در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه نوبل صلح گفت؛ «یک جنبۀ مثبت از زندگی در انزوا آن است که فرصت زیادی داشتم تا دربارۀ معنای کلمات و تصوراتی که داشتهام و تمام عمرم پذیرفتهام، بیندیشم. به عنوان یک بودایی، از زمان خردسالیام دربارۀ Dukha شنیدهام که اغلب به رنج ترجمه میشود.»
او از ضرورت التیام رنج، ضرورت تبعیت از حکومت قانون و از عشقش به حقوق بشر جهانشمول و امید به آشتی بینالمللی گفت و افزود: «در نهایت، هدفمان باید خلق یک دنیای عاری از آوارگان، بیخانمانان و بیچارگان باشد، دنیایی که تکتک گوشههایش یک حرم واقعی باشد که ساکنینش آزادی و امکان زندگی صلحآمیز داشته باشند.»
برای او دست زدند و بر سر دستش بردند و بر سریر قدرتش نشاندند. مسلمانان روهینگیا که از آنان به عنوان ستمدیدهترین قوم روی زمین یاد میشود، اگر چه پیش از روی کار آمدن سوچی نیز زندگی روبهراهی نداشتند اما طی دو سال اخیر، این اوضاع نه تنها بهبود نیافته بلکه از مرز فاجعه نیز گذشته و به گفته کارشناسان مصداق بارز و روشنی از پاکسازی قومی است. سوچی بعد از مدتها سکوت در قبال این نسلکشی و ظلم بیحد، در اولین واکنش خود مدعی شد واقعیت آن چیزی نیست که میگویند و روایتها از جهنم راخین –استان بندری و غربی میانمار و محل سکونت مسلمانان روهینگیا- مشتی دروغ است که تروریستها منتشر میکنند!
دیروز هم سوچی بار دیگر لب به سخن گشود و گفت؛ «همانطور که سال گذشته در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفتم، میانمار بهعنوان یک عضو مسئول جامعه جهانی، هراسی از تحقیقات بینالمللی در این باره ندارد و به یافتن راهحلی با دوام برای دستیابی به ثبات و توسعه برای همه اقوام در ایالت راخین متعهد است. دولت هرچه در توان داشته است برای برقراری آرامش و ثبات در منطقه و ایجاد تعادل میان مسلمانان و سایر اهالی راخین انجام داده است.» پس از آواره شدن چند صد هزار نفر و کشته شدن چند هزار نفر و آن همه فاجعهای که کماکان نیز ادامه دارد، سخن گفتن از توسعه و ثبات و آرامش در راخین، گستاخی و رذالت خاصی میطلبد که بهنظر میرسد این برنده جایزه صلح نوبل، یکی از معدود دارندگان آن در جهان باشد!
البته شنیدن چنین مواضع ریاکارانه و بیشرمانهای از سوی ماهاتما گاندی و نلسون ماندلای قرن 21 – صفاتی که رسانههای غربی به این زن دادند و او را بهعنوان نماد صلح به جهان چپاندند- عجیب و غریب هم نیست. دو سال و نیم است که یمن تحت محاصرهای کامل بوده و هر 10 دقیقه یک کودک یمنی بر اثر عوارض مستقیم تجاوز ریاض، جان خود را از دست میدهد. در قرنی که عربستان سعودی با دستی تا مرفق در خون، برای عضویت شورای حقوق بشر سازمان ملل انتخاب می شود، چرا نباید خانم سوچی قهرمان و نماد صلح باشد و جایزهاش را بگیرد؟!
برخورد کشورهای غربی با میانمار و سوچی نیز جالب است. تعفن ماجرا بیش از آن است که بتوان آن را پوشاند، پس باید حیلهای دیگر به کار بست. مهمترین نکته آن است که از اقدام عملی برای توقف این جنایت هیچ خبری نیست و شواهد نشان می دهد خبری نیز نخواهد شد. در موضعگیریها نیز علیرغم انتقادها به سوچی، بهطرزی موذیانه او را تبرئه می کنند و مدعی هستند، گرچه او رهبری میانمار را بهدست دارد اما قدرت واقعی در دست ارتش این کشور است و از این منظر نباید او را مسئول این وضعیت دانست!
هرچه زمان بیشتر به پیش میرود، دنیا ماهیت جنگلی خود را بیشتر آشکار میکند. جنگلی که قهرمانان صلح آن شیمون پرز، اسحاق رابین، مناخیم بگین، باراک اوباما و آنگسان سوچی هستند. در چنین جنگلی است که ترامپ به عنوان یکی از ابلهترین سیاستمداران فعلی دنیا، پشت تریبون سازمان ملل میرود و از صلح و ثبات و آرامش دم میزند و ایران را متهم به خشونت و تروریسم میکند.
رومن گاری داستان خود را با این جمله به پایان میرساند؛ «کبوتر دفن شد.» حیف که بیشتر زنده نماند تا ببیند سیرک صلح جهانی و دلقکهایش از ترامپ گرفته تا سوچی و نتانیاهو، چه نمایش پر از آتش و خونی به راه انداختهاند.
حق مذاکره مجدد نداریم
ناصر نوبری سفیر ایران در شوروی سابق در وطن امروز نوشت:
آنچه آقای امانوئل مکرون درباره ضرورت مذاکره بر سر وضعیت برنامه هستهای ایران بعد از سال 2025 گفته است، یک نشانه خوب برای وضعیت وفاداری اروپاییها به برجام و قواعد آن نیست. آقای مکرون خوب میداند سلف او در مذاکرات هستهای بر سر چه چیزی توافق کرده است ولی حالا برخلاف برجام و قواعد آن خواستار مذاکره بر سر برنامه هستهای ایران پس از سال 2025 است.
آقای مکرون در واقع همان خواسته ترامپ را به آقای روحانی گفته است. ترامپ از همان ابتدای ریاستجمهوری وعدههای انتخاباتیاش درباره برجام را یادآوری کرد. برنامه اصلی ترامپ برای برجام، استفاده حداکثری از منافذی بود که اوباما در این توافق ایجاد کرده بود. به صورت مشخص ترامپ روی 2 موضوع تمرکز کرده است. ابتدا گزاره نظارت که از طریق آژانس بینالمللی انرژی اتمی و با تمرکز بر مفاد پادمان آن را مطرح کرده است. ماجرای سفر نیکی هیلی، سفیر آمریکا در سازمان ملل و طرح موضوع بازرسی از مراکز نظامی ایران در همین راستا انجام شد و متاسفانه آقای آمانو نیز گفت مراکز نظامی ایران طبق انپیتی، در دسترس آژانس قرار دارد. در این حوزه شرایط برای ترامپ فراهم است.
اما محور دومی که ترامپ دست روی آن گذاشت، باز بودن انتهای برجام یا اصطلاحا همان بند «غروب آفتاب» است. در برجام وضعیت برنامه هستهای ایران پس از اتمام دوره زمانی 10ساله مشخص نشد و حالا ترامپ به دنبال آن است تا با فشار بر ایران، محدودیتهای هستهای در برجام را از یک دوره 10 ساله تبدیل به محدودیتهای مادامالعمر کند.
آنچه آقای مکرون، رئیسجمهور فرانسه در نیویورک به آقای روحانی گفته، در واقع تقویت همین محور دوم نقشهای است که ترامپ برای برجام کشیده است. مکرون میگوید باید درباره وضعیت برنامه هستهای ایران پس از سال 2025 مذاکره و نگرانیهای ترامپ برطرف شود. خب! مشخص است که این موضع فرانسه در واقع باز کردن میدانی است که از یک طرف مقوم زیادهخواهی آمریکا است و از طرف دیگر نشاندهنده وفادار نبودن به برجام.
مذاکره درباره برنامه هستهای ایران پس از برجام، در واقع خلاف مبانی مذاکرات هستهای طی 4 سال گذشته است. این را آقای مکرون میداند. ایران و 1+5 طی 4 سال گذشته براساس یک بستر و مبانی مشخص مذاکره کرده و به برجام رسیدند. قرار بود طرفین دادهها و ستاندههایی معقول مبادله کنند (که البته طرف ایرانی با ضعف خود ستاندههای بسیار کمتری نسبت به ستاندههای طرف مقابل دریافت کرد). ایران برای 10 سال برنامه هستهای خود را تعطیل یا نیمهتعطیل کرد برای اینکه بهانهجویی طرف مقابل برطرف و در مقابل تحریمهای ظالمانه هستهای برداشته شود. این مبنای توافق برجام بود. هر آنچه در جزئیات برجام و وضعیت تعهدات آن رخ داد در قالب این بستر رخ داد.
اما آنچه حالا ترامپ و اینک آقای مکرون میگویند خلاف قاعده و مبنای برجام است. اینکه ایران پس از دوره برجام با برنامه هستهای خود چه میکند، اساسا چه ربطی به برجام دارد که حالا یکی از شروط بقای آمریکا در برجام شده است؟
از طرف دیگر وضعیت برنامه هستهای ایران باید براساس قواعد و قوانین بینالمللی سنجیده شود. محدودیتهای برجام صرفا یک آوانس با خیال رفع نگرانیهای ساختگی آمریکا و برداشتن رژیم تحریمهای ظالمانه بوده است، بنابراین طرح مذاکره درباره برنامه هستهای ایران پس از دوره زمانی برجام، در واقع تکرار همان ادعاهای اوباما قبل از برجام و در واقع به معنای بازگشت اختلاف هستهای به اواخر دهه 80 شمسی است!
حالا شما تصور کنید اگر قرار بود 4 سال قبل در آستانه مذاکرات هستهای در دوره جدید، طرف 1+5 با ادبیات فعلی ترامپ و مکرون درباره برنامه هستهای ایران وارد مذاکره میشد، اساسا امکان مذاکره یا توافق وجود داشت؟ خیر! مذاکره برای محدودیت دائمی برنامه هستهای ایران یعنی فشار برای نادیده گرفتن حقوق قانونی و بینالمللی یک کشور! به همین دلیل این موضوع اساسا غیرقابل پذیرش و غیرقابل مذاکره است. اساسا ما درباره حقوق هستهای مردم و حقوق نسلهای آینده حق مذاکره نداریم و هرگونه ورود به این مذاکرات نامشروع است.
کاری که فرانسویها میکنند و اظهاراتی که رئیسجمهور فرانسه در دیدار آقای روحانی مبنی بر ضرورت مذاکره بر سر برنامه هستهای ایران پس از سال 2025 مطرح کرده است، خلاف قواعد و مبانی برجام بوده و متاسفانه حاکی از آن است که آنها در ماجرای برجام، جانب ترامپ را گرفتهاند. مذاکره مجدد بر سر وضعیت برنامه هستهای ایران تلاشی برای اعمال محدودیتهای بیشتر علیه ایران به بهانه حفظ برجام است. فرانسویها یک بار دیگر نشان دادند غیرقابل اعتمادند.
اشتباه استراتژیک دولت درباره روح برجام
محمد اسماعیلی در جوان نوشت:
با تغییر تیم کاخ سفید و رئیسجمهور شدن دونالد ترامپ، سیاست باراک اوباما در قبال ایران یعنی «معرفی ایران به عنوان ناقض روح برجام» با روشی جدید مورد توجه قرار گرفته است، به گونهای که وجه مشترک اظهارات مقامات امریکایی از ترامپ و تیلرسون گرفته تا هیلی و مستر حول همین چند واژه میچرخد: «ایران ناقض برجام است.»
مهمترین عنصر برای تحقق این مسئله که «ایران ناقض برجام است»، تفسیر«موسع» از متن برجام و قطعنامه2231 است، عنصری که امریکا به درستی آن را در مصادیق متعددی از جمله «بازرسی از مراکز هستهای ـ نظامی»، «آزمایش موشکی»، «حضور مستشاری ایران در سوریه»و«برداشته شدن تحریمهای بانکی ـ تجاری»آن را بهکار گرفته است؛ایالات متحده با تفسیر موسع از متن برجام و قطعنامه2231 ایران را ناقض روح برجام معرفی کرده چراکه ایران مانع بازدید از مراکز نظامی شده، آزمایش موشکی انجام داده و ایران در آزادسازی حلب حضور مستشاری داشته است.
تکرار عبارت «ایران ناقض برجام است» از سوی امریکا مشتمل بر اهداف میان مدت و بلند مدت زیر است:
1 ـ با تکرار این عبارت در سطح مسئولان و پس از آن در رسانههای وسیع خود در سطح دنیا، ایران را همچنان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی معرفی کند.
2 ـ با پیش دستی، مانع دیده شدن نقض مکرر برجام از سوی امریکا شود.
3 ـ مانع از فعالیتهای ایران در سطح منطقهای و مبارزه با تروریسم شود.
4 ـ از تفسیر «واقعی» برجام از سوی ایران وکشورهایی نظیر روسیه جلوگیری و تفسیر خود را به عنوان مرجع جاسازی کند.
5 ـ فرافکنی از هدف اصلی برجام مبنی بر«برداشته شدن تحریمهای ضد ایرانی.»
6 ـ ضمن استمرار پروژه ایران هراسی، با ایجاد دلهره در بین بانکها و سرمایه گذاران اروپایی، مانع از عادیسازی روابط تجاری –اقتصادی ایران با دنیا شود.
امریکا علاوه بر این اهداف یک هدف اصلی و بلند مدت را دنبال میکند و آن اینکه هدف فراتر از متن برجام ـ قطعنامه2231 را به عنوان«روح» به ایران و سایر کشورهای1+5 تحمیل کند. برهمین اساس است که دبیر کل سازمان ملل، سخنگوی دبیر کل سازمان ملل، رهبران کشورهای اروپایی موازی با رئیسجمهور و وزیر امور خارجه امریکا تعریف خود از برجام را در قالب عبارت «خروجی برجام ایجاد صلح و امنیت جهان بود»طرح کردهاند و مع الاسف مقامات ارشد دولت یازدهم و دوازدهم نیز دقیقاً همین ادبیات را تکرار میکنند!
تقلیل و تصغیر روح برجام به «ایجاد صلح و ثبات منطقهای و جهانی» نخست منجر به فرافکنی از اهداف اصلی توافق هستهای مانند«برداشته شدن تحریمهای ضدایرانی» میباشد، عدم اجرای تعهدات امریکایی و نقض متن ـ روح برجام را توجیه میکند و ایران را همچنان الگوی تخریب صلح و ثبات منطقهای معرفی میکند.
این بدان معناست که ایران پسا برجام نیز باید تهدیدی علیه جامعه جهانی معرفی شود که همان ادامه پروژه ایرانهراسی برای مانعسازی جهت عادیسازی روابط تجاری ـ اقتصادی ایران با بانکها و سرمایه گذاران اروپایی است. تمامی این اهداف مشترکاً به یک نقطه ختم خواهد شد و آن اینکه ایران ناقض برجام معرفی شود و شش قطعنامه گذشته به انضمام تحریمهای گسترده علیه ایران وضع شود.
خب طبیعی است در چنین شرایطی که امریکا تلاش میکند با تفسیر موسع و یکجانبه برجام و قطعنامه محدودیتهای نظامی ـ منطقهای، اقتصادی ـ سیاسی و تجاری ـ دیپلماتیک گذشته علیه ایران را حفظ و آنها را توسعهای تمام و کمال دهد، انتظار است که دولتمردان درصدد مقابله با چنین فرایندی برآمده و با ارائه تفسیرهای جمهوری اسلامی ایران از متن و روح برجام در سطح مناسب و مطمئن اجازه ندهند اهداف امریکاییها رنگ تحقق به خود بگیرد.
این در حالی است که گفتار و مواضع مقامات ارشد دولت در سفر به نیویورک برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل دقیقاً تکرار گفتار امریکاییها درباره روح برجام ـ قطعنامه 2231 است آن هم در حالی که روح برجام از نظر ایران بر اساس اسناد متقن «برداشته شدن تحریمهای هستهای علیه ایران»بوده است و این در حالی است که موضعگیری دولتمردان در پسابرجام و به ویژه درسه روز اخیر حول چنین مؤلفهای نبوده و دقیقاً منطبق بر «تفسیر» امریکاییها از توافق هستهای و «روح» آن است. تیلرسون: «انتظار داشتیم که برجام باعث ثبات منطقه شود ولی نشد»، ترامپ: « ایران مؤلفههای بسیاری و همچنین روح توافق را نقض کرده است»، سخنگوی سیاست خارجه امریکا: «اقدامات ایران ثباتزدا است و... ایران روح برجام را نقض کرده است»، مستر: «اعتقاد داریم ایران روح برجام را نقض کرده است. روح برجام این است که به ثبات و امنیت منطقه کمک کند، اما این اتفاق نیفتاده است»؛این گفتههای امریکاییها در حالی است که اظهارات مقامات ایرانی نیز دقیقاً با همین محور و محتوا عنوان شده است؛روحانی پیش از عزیمت به نیویورک برای شرکت در هفتاد و دومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل: «برجام توافقی به نفع امنیت و ثبات منطقه و جهان است»، روحانی در دیدار دبیر کل سازمان ملل متحد: «برجام میتواند الگوی خوبی برای صلح و ثبات در منطقه و جهان باشد.»
سایر مقامات دولت نیز قریب به همین مضمون مواضعی را در مورد روح برجام اتخاذ کردهاند از جمله محمدجوادظریف، عباس عراقچی و علیاکبر صالحی که متفقالقول معتقدند برجام ثبات و امنیت را برای منطقه به همراه آورده است و در مقابل سخنی از روح برجام بر پایه: « روح برجام برداشته شدن کامل تحریمهای ضد ایرانی است»به میان نمیآورند!
ادای این عبارت توسط دولتمردان به معنای آن است که ایران قبل از امضای توافق هستهای با رفتار و اقدامات خود صلح و ثبات امنیتی را به مخاطره انداخته و با پذیرفتن تعهدات مندرج در برجام از این مسیر منصرف شده است، یعنی حداقل برداشت امریکاییها از مواضع دولتمردان کشورمان این مسئله است چرا که آنها برای مرجع ساختن «تفسیر خود از روح برجام» اصرار دارند که «هدف اصلی برجام را: «ایجاد صلح و امنیتی عنوان کنند که ایران آن را نقض کرده است» و اتخاذ چنین ادبیاتی به ایجاد و تثبیت چنین هدفی کمک شایانی میکند.
اظهار چنین ادبیاتی به همان میزان اشتباه است که گفته میشود «ادامه برجام منهای امریکا نیز میسر است» چرا که بهکارگیری این ادبیات نه تنها اهداف چندگانه امریکاییها را به مرز تحقق میرساند بلکه دستگاه محاسبه سنجش آنها را تقویت میکند که ایران با تحریم و تهدید و فشارهای بینالمللی نیز حاضر به حفظ برجام است.
پلیس بد ، پلیس خوب در پرونده هسته ای
سیدمسعود شهیدی در رسالت نوشت:
صحنه سیاست ، مثل صحنه شطرنج ، متکی به اندیشه است . هرطرف اندیشه و دید قویتری داشته باشد و طرح های دقیق تر و پیچیده تری را بتواند به اجرا گذارد ، طرف مقابل را در یک فرایند برنامه ریزی شده ، در دام خود قرار می دهد به طوری که هر حرکتی برای نجات ، بازی کردن در جدول حریف خواهد شد و در نهایت به مات شدن می انجامد . دنیای غرب ، در شطرنج سیاسی ،چند قرن ، انباشت دانش وتجربه دارد و آن را به علم دانشگاهی تبدیل کرده و رشته های گوناگون تخصصی در دانشگاه ها برای تربیت سیاستمداران و دیپلمات های متخصص ایجاد کرده است. به طور خلاصه آنها به چم و خم بازی سیاسی تسلط یافته اند ولذا بازی کردن با آنها ، نیاز به مهارت ، دقت و شناخت راهبردها و تاکتیکها ی آنها دارد .
اگر امام بزرگوار و رهبر عزیزمان در 38 سال گذشته این نبرد دشوار را با اقتدار و سر بلندی پشت سر گذارده و ایران اسلامی را به موقعیتی به مراتب بهتر و قوی تر از گذشته ارتقاء داده اند ، نباید این سوءتفاهم را برای دیپلمات های ما پدید آورد که مصاف سیاسی با دیپلمات های غربی کاری آسان و ساده است . هرگز نباید افراد ساده لوح ، سطحی نگر و خوشبین به غرب ، به صحنه مصاف با آنها بروند ، زیرا نتیجه از قبل قابل پیش بینی است . آنها خیلی زود ، در تله های ناپیدا و نرم افزار پیچیده حریف گرفتار می شوند ، دستگاه محاسباتی آنها دچار اختلال شده به خطای محاسباتی و اقدام بر اساس خطا کشانده می شوند و ناخواسته در جدول دشمن بازی می کنند .
این تجربه تلخ ، تاکنون بارها تکرار شده . یکی از ترفندهای بسیار مؤثر در کشمکش های سیاسی ، ترفند پلیس بد ، پلیس خوب است ، این ترفند که از تجربه و روش کار رام کنندگان فیلهای وحشی گرفته شده ، روشی بسیار کارامد است . رام کنندگان فیل ، با تمهیداتی ، فیل وحشی را در حصاری به دام می اندازند که راه گریز نداشته باشد . مدتی اورا تحریم غذایی میکنند تا گرسنه و تشنه شود ، سپس یک روز با لباس قرمز با چوب و چماق به او حمله میکنند و روز بعد همان افراد با لباس آبی به او آب و غذا میدهند و نوازشش می کنند . مدتی این برنامه تکرار می شود ، فیل ساده لوح که متوجه نیست آبی ها و قرمزها یکی هستند و هدف واحد دارند ، دچار خطای در محاسبه شده برای نجات ازآزار و اذیت قرمزها ، تسلیم آبی ها می شود ، آبی ها با خیال آسوده ، فیل تسلیم شده را از حصار بیرون آورده و برای بارکشی به جنگل می برند .
فیل قدرتمند ، از ترس قرمزها ، برای آبی ها باربری و حمّالی میکند . در طول مذاکرات هسته ای ، بارها دیپلمات های ما در دام تاکتیک پلیس بد ، پلیس خوب افتاده و هنوز هم باور نکرده اند راهبرد عالمانه امام و رهبر ، که آمریکا را شیطان بزرگ معرفی کردند ، خنثی کننده این تاکتیک ها و این فریب کاری ها است . در دولت اصلاحات ، که آقای روحانی رئیس تیم مذاکره کننده هسته ای بود ، آمریکا نقش پلیس بد داشت و اروپا نقش پلیس خوب یکی تهدید می کرد و دیگری تطمیع و دولت در دام این بازی افتاد ، دچار خطای در محاسبه شد ، به وعده دشمن اعتماد کرد ، امتیاز بزرگی به پلیس خوب داد و موافقت کرد چند سال فعالیت قانونی هسته ای ایران تعلیق و مراکز هسته ای پلمب شود .
در پایان مدت تعلیق که قرار بود پلیس خوب ، فعالیت قانونی هسته ای ما را به رسمیت بشناسد ، نقاب از چهره برداشت و با کمال وقاحت ، خواستار تعلیق دائمی شد و آقای سولانا در جواب اعتراض نماینده ایران گفت ،تقصیر ما نبود ، پلیس بد ، کار را خراب کرد و ما بدون اجازه آمریکا نمی توانیم کاری کنیم . پس از آنکه به فرمان رهبری پلمب ها شکست وایران موفق شد ظرف چند سال ، اورانیوم 20در صد تولید کند غرب به وحشت افتاد و در صدد چاره جویی برآمد . این بار آمریکا پلیس خوب شد . اوباما و جان کری با لبخند و احترام و تواضع ، اعلان کردند میخواهند فعالیت هسته ای ایران را به رسمیت بشناسند ، تحریم ها را بردارند و پرونده هسته ای ایران را ببندند . ، دولت بی تاب شد ، بازهم دستگاه محاسباتیش دچار اختلال شد .
دشمنی آمریکا را فراموش کرد ، گفت اگر کدخدا را ببینیم اروپا هم تسلیم کدخدا است و همه مسائل به سادگی حل می شود . پلیس خوب ، با تطمیع هایش، دل دولت را ربود ، مذاکره ها ، تلفن ها ، ملاقات ها ، قدم زدنها ، هدیه ها ، لبخند ها ، پیامک ها و قهقهه ها رد و بدل شد . این بار اسرائیل نقش پلیس بد را به عهده داشت و با کمک جمهوری خواهان ، با تهدیدهای مکرر، دولت ایران را دچار وحشت کرد . تطمیع پلیس خوب و تهدید پلیس بد بازهم مؤثر واقع شد . دولت ، بازهم در دام این بازی سیاسی گرفتار شد و امتیاز دادن های پی در پی به پلیس خوب را آغاز کرد تا به وعده های او برسد و از تهدید پلیس بد در امان باشد . هر چه رهبر بصیر و حکیم ، تصریح و تأکید کرد که آمریکا شیطان بزرگ است به او اعتماد نکنید و در مذاکره دقیق و هوشیار باشید ، گوش شنوایی نبود و هر روز امتیازی به پلیس خوب داده می شد و جشن پیروزی بر گزار می شد .
هرگاه تیم مذاکره کننده 1+5 می خواست امتیاز جدیدی از ایران بگیرد ، اسرائیل و کنگره آمریکا با یک تهاجم تبلیغاتی هماهنگ ، زمینه لازم را برای پلیس خوب فراهم می کردند تا او بتواند خواسته اش را تحمیل کند و تیم ایرانی را به تسلیم وا دارد . از آنجا که تیم هسته ای ما ، از همان ابتدا ، نقطه ضعف خودش را لو داده بود و صریحا اعلان کرده بود که نیاز به توافق به هر قیمتی دارد و دست خودش را رو کرده بود که برای توافق عجله هم دارد ، طرف مقابل ، کار خود را آسان تر می دید و هرگاه امتیاز جدیدی می خواست ، از این نقطه ضعف استفاده می کرد . پلیس بد تهدید می کرد مذاکره را معلق خواهد کرد ، گاهی هم به طور نمایشی ، مذاکره معلق می شد تا تیم ایران وحشت زده شود . در این لحظه پلیس خوب ، نقش خود را آغاز می کرد ، دلسوزی ، نرمی ، هدیه جشن تولد ، کلمات مهر آمیز و لبخندهای دلفریب را روی میز مذاکره می گذاشت و پیشنهاد امتیاز جدید را که از قبل طراحی شده بود به بهانه ساکت کردن کنگره واسرائیل مطرح میکرد .
تیم ما به این دوست خوب اعتماد می کرد و برای آنکه ، توافق ، که آن را شیشه عمر خود می دانست نشکند و تأخیری در آن نیفتد ، به دادن امتیاز به پلیس خوب رضایت می داد و این را به حساب پیروزی بر پلیس بد می گذاشت و جشن می گرفت . تیم مذاکره کننده در طول مذاکرات از ترس کارشکنی های اسرائیل و جمهوری خواهان ، امتیاز های شگفت آوری به دولت اوباما داد تا به قول جان کری آنها بتوانند اسرائیل و جمهوری خواهان را ساکت کنند و مذاکرات را از موانع آنها عبور دهند .
بزرگترین امتیاز این بود که تیم ایران برخلاف قواعد مذاکرات بین المللی ، بدون پیش نویس ، وارد مذاکره شد و پذیرفت که پیش نویس آمریکا ، محور مذاکره باشد و امتیاز عجیب دیگر آنکه تیم مذاکره کننده ما پذیرفت برخلاف عرف توافقات بین المللی ، توافقنامه ، در همه مراحل ، نسخه فارسی نداشته باشد و این امر سبب می شد راه برای تفسیرهای طرف مقابل باز باشد . امتیاز بزرگ دیگر این بود که دولت پذیرفت تمام تعهدات خود را یکطرفه و داوطلبانه و قبل از موعد و بدون ضمانت و به طور یکجا انجام دهد و در واقع از همان ابتدا خود را خلع سلاح کند . بازی پلیس خوب و بد ، باز هم تکرار شد . در مراحل پایانی مذاکره که قرار بود امتیاز جدیدی از ایران گرفته شود ، فرانسه در داخل جلسه مذاکره نقش پلیس بد را به عهده گرفت و آمریکا پلیس خوب شد . نماینده فرانسه حتی تا مرحله ترک جلسه و بازگشت به کشور خود پیش رفت تا تیم ایرانی باور کند رفتار او بازی نیست و وحشت کند و امتیاز بدهد و البته این بارهم این تاکتیک به نتیجه رسید .
در آخرین روزهای مذاکره ، پلیس خوب ، جان کری، با چشم اشکبار ، به ظریف قول داد اجازه ندهد تحریم های داماتو تمدید شود و تیم مذاکره کننده ما ، همه اصول متعارف مذاکرات و توصیه های صریح رهبری را زیر پا گذاشت و ساده لوحانه به این قول شفاهی پلیس خوب اعتماد کرد . اما وقتی موقع عمل رسید و پس از آنکه همه امتیازات از دولت ایران گرفته شده بود ، اوباما و حزب دموکرات ، نقاب پلیس خوب را از چهره برداشتند و گفتند به این قول عمل نمی کنند و عمل نکردند و تمدید تحریم های داماتو در مجلس و دولت آمریکا با موافقت دموکراتها به تصویب رسید و اجرایی شد . غفلت تیم مذاکره کننده سبب شد آنها هم چوب را خوردند وهم پیاز را . هم سرمایه هسته ای کشور را دادند ، هم تحریمها باقی ماند .
حالا خانم شرمن در پاسخ دولت ایران که چرا تحریم ها را لغو نمی کنید ، با صراحت می گوید در متن برجام اصلا واژه لغو تحریم نیست ،بلکه تعلیق موقت است و تیم ایرانی چون تفاوت معنای lift و remove را نمی دانست، خیال کرد تحریم ها رفع می شود ! .
در مقطع انتخابات آمریکا ، سیاست کلان غرب این بود که با ترساندن دولت ایران ، امتیازات جدیدی در حوزه صنایع موشکی و جبهه مقاومت ، از ایران گرفته شود ، در این مرحله ، ترامپ و اسرائیل ، نقش پلیس بد را ایفا کردند و در حالی که حفظ برجام اولویت کار آنها بود ، در ظاهر فریاد زدند برجام بد ترین توافق تاریخ است و باید آن را پاره کرد و از آن خارج شد . کلینتون و اروپا ، نقش پلیس خوب را ایفا کردند و گفتند برجام باید حفظ شود . این تاکتیک بازهم مؤثر واقع شد ، دولت که خود را محتاج برجام می دید از ترامپ و شعار هایش وحشت کرد و به اروپا امید بست . تهدیدها و تطمیع ها ی جدید ، باز هم دستگاه محاسباتی اش را دچار اختلال کرد ، تجربه های گذشته را فراموش کرد و ساده لوحانه وارد جدول بازی آنها شد.
برجام اکنون در دست آنها مثل هویج است. سیاست چماق و هویج وسیاست تهدید و تطمیع ، رویه دیگر سیاست پلیس بد و پلیس خوب است . دولت برای جلب رضایت پلیس خوب ، تصمیم گرفت امتیازهای جدیدی به آنها بدهد . در هسته ای که چیزی باقی نمانده ، لذا سراغ محدود کردن فعالیت های موشکی سپاه رفت .
بعد هم برجام را کلا یک طرفه کرد و گفت حتی اگر آمریکا به تعهدات خود در برجام عمل نکند ما به تعهداتمان عمل می کنیم و یکی از مسئولین دولتی نیز گفت در هیچ شرایطی ما نباید به عقب برگردیم ، یعنی نباید فعالیت هسته ای را آغاز کنیم ، یک مقام عالیرتبه هم گفت برجام را با اروپا ادامه می دهیم ، یعنی آماده ایم تحریم های آمریکا را تحمل می کنیم ، کاخ سفید ، این پیامها را دریافت کرد ، و فهمید تهدیدها اثر کرده و دولت برای حفظ برجام آماده امتیاز دهی جدید است .
اخیرا یک پلیس خوب جدید ، نمایش خود را آغاز کرده . رسانه ها اعلان کردند تیلرسون ، وزیر خارجه آمریکا در ماه جولای ، ترامپ ، را مجبور کرده در دومین گزارش خود، تطابق عملکرد ایران با برجام را تایید کند . ترامپ فریاد زده هنگام گزارش سوم در ماه اکتبر مجازات سختی در انتظار ایران است . کنگره هم نقش پلیس بد را ایفا می کند و طرح ممنوعیت فروش هواپیما به ایران و تحریم های جدید را به تصویب رسانده تا دولت وحشت زده شود . حالا شرایط آماده است . تیلرسون وزیر خارجه آمریکا که حالا پلیس خوب است قرار است در نیویورک با ظریف در مورد برجام مذاکره کند . موضوع مذاکره چیست ؟ نیکی هیلی ، سفیر آمریکا در سازمان ملل گفته ایران برجام را نقض کرده و باید مجازات شود ، برجام هم نواقصی دارد که اگر اصلاح شود مورد قبول آمریکا خواهد بود . اروپا هم اعلان کرده برجام احتیاج به متمم دارد . اینها یعنی مطالبه امتیاز جدید موضوع متمم و امتیاز جدید چیست ؟
تیلرسون و بوریس جانسون وزرای خارجه آمریکا و انگلیس در لندن اعلان کرده اند ایران در مقدمه برجام تعهد داده به صلح منطقه کمک کند ولی بحران را تشدید کرده و این کار ایران نقض برجام است و ایران باید رفتار خود در منطقه را تغییر دهد . طرح جدید آنها کامل است . دیگر فعالیت هسته ای ایران و رفع تحریم مورد بحث نیست . در این مرحله فعالیت موشکی و حمایت ایران از جبهه مقاومت ، هدف است . پلیس خوب و پلیس بد وارد عملیات جنگ روانی شده اند تا بتوانند در نیویورک امتیازات جدیدی از ظریف بگیرند .
تا هر زمان ، دولت ، حیات خود را به برجام گره زده باشد و به امید کمک های آمریکا و اروپا باشد ، این دور باطل امتیاز دادن ، تکرار خواهد شد و پایانی نخواهد داشت . راه نجات آن است که دولت ، تکیه خود را از برجام و از دولت های غربی بر دارد ، و حالا که آمریکا عملا جسم و روح برجام را زیر پا گذاشته از این جنازه دل بکند و به ملت خود تکیه کند .دوست و دشمن می دانند که آمریکا و اروپا و اسرائیل بیش از ایران به برجام نیاز دارند . ترامپ بیش از همه به برجام نیازمند است ولی بی نیازی و استغنا نشان می دهدتا امتیاز بیشتر بگیرد .
اگر دولت ما تدبیر داشته باشد و به سخن رهبر دل بسپارد اگر از خود استغنا و بی نیازی به برجام و و استغنا و بی نیازی به غرب نشان دهد ، اگر به جای دشمن ، به ملت خود تکیه کند و راه استقلال و عزت را پیش بگیرد ، اگر تولید داخلی را که موتور اقتدار دولت و ملت است فعال کند ، آنها نا امید می شوند ، نمایش پلیس بد پلیس خوب را بی فایده می بینند ، سیاست چماق و هویج را رها می کنند ، از موضع تطمیع و تهدید ، خارج می شوند و از ترس اورانیوم 90 در صد ، در موضع عمل به تعهدات برجام قرار می گیرند .
این دادگاه بی قانون!
سید حمید حسینی در خراسان نوشت:
فضای مجازی را شاید بتوان دیگر به جرات فضای واقعی نامید .امروزه و با ورود به عصر فضای آنلاین و تعاملی شبکه های اجتماعی ،اخبار ،اظهارنظرها نقدها و حتی اتهامات به سرعت فشردن چند دکمه صفحه کلید موبایل یا کامپیوتر در گستره عظیمی پخش می شود . از زمانی که مارشال مک لوهان در ۱۹۶۲ در کتاب آیندهنگرِ خود، کهکشان گوتنبرگ، پیشبینی کرد که «بههموابستگی جدید الکترونیکیْ جهان را، بهشکل دهکدهای جهانی، از نو میسازد » تصور این که این به هم وابستگی جدید به این سرعت معادلات زندگی بشری و حتی کوچک ترین ارتباطات شخصی انسان ها را دستخوش تحول جدی نماید کمی سخت بود.
اما امروزه نه کسی می تواند و نه عقلانی است که به نادیده گرفتن و طرد و رد این پدیده در زندگی انسان امروزی بپردازد .فضای مجازی با امکانات و کارکردهای منحصر به فردش زیستن انسان را در بسیاری از ساحت ها راحت تر کرده و در عین حال ابعاد جدیدی را نیز در زندگی اجتماعی انسان به وجود آورده است .اکنون شما با جعبه جادویی که در جیب خود دارید به راحتی و در کمترین زمان قادر به ارتباط با هر نقطه ای از طریق اینترنت خواهید بود و انجام اموری که پیشتر ماه ها وقت و سفر برای آن نیاز بود در کمتر از دقیقه ای و حتی چند ثانیه میسر شده است .
این جلوه جدیددر زندگی انسان ،نوع ارتباطات شخصی و مفاهیمی چون آزادی بیان را نیز تحت تاثیر جدی قرار داده است .اکنون انسان ها- به رغم نگرانی هایی که درباره تحت نظر بودن توسط حکومت ها در فضای مجازی وجوددارد –به راحتی بیشتری به ابراز نظر و عقیده خود در این فضا می پردازند و تولید محتوای موجود در فضای مجازی به خوبی نشان دهنده این پدیده جدید و منحصر به فرد است . به طوری که برآورد شده است تماشای تمامی فیلمهایی که ظرف یک ماه به شبکههای جهانی وارد میشوند حدود ششمیلیون سال طول خواهد کشید.
اما فضای مجازی مانند همه پدید ه های بشری واجد جنبه های منفی نیز هست . به واقع ، ورای تمام محسناتی که رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی فراهم کرده اند آسیب های متعددی را نیز با خود به همراه آورده اند؛تغییر در برداشت های انسان از مفاهیمی چون صمیمیت ،جامعه پذیری ،شرم آزادی بیان و تبادل آزاد اطلاعات ،گفت وگو ،تعهد ومواجه شدن با مسئولیت گفته یا رفتار و ...... بخش کوچکی از این تغییر است؛ مثلا اکنون آنچه می توان آن را «تصدیق جمعیت دیجیتالی »نامید تا حد زیادی کارکردهای اجتماعی شدن وجامعه پذیری را عهد ه دار شده است.
این تغییر به ویژه تغییر در باورها چالش هایی بنیادی را نیزبا خود به همراه آورده است . تولید اخبار جعلی، نادرست و تحریف شده یا به اصطلاح «فیک نیوز» یکی از بیشترین محتواهای تولید شده در فضای مجازی است؛ به طور مثال یکی از موضوعاتی که به وفور در فضای مجازی مشاهده می شود و گاهی جزو موارد پر سر و صدا در این عرصه است ،افشاگری ها و تهمت ها و گاه نقدهایی است که بر مبنای یک خبریا داوری غلط هرازگاهی درباره برخی چهره های مشهور سیاسی ، هنری ؛فرهنگی یا اجتماعی و ... صورت می گیرد . داشتنِ یک گوشیِ هوشمند و دسترسی به اینترنت به صورت خودکار ابزار لازم را برای ورود به مباحثه ،گفت وگو و خیلی چیزهای دیگر که در دنیای واقعی نیازمند مقدمات ،
آداب ،امکانات و ارتباطات خاص است ؛ فراهم می کند.
شبکه های اجتماعی اگر چه پس از سال ها توانسته به شهروندان و کسانی که عضو این شبکه ها هستند ابزارهای شگفت انگیزی برای ابراز عقیده و دیدگاه خود بدهد اما در این فرایند به وفور شاهد مواردی هستیم که به واسطه ذات فضای مجازی عملا به دادگاهی یک طرفه برای محکومیت افراد تبدیل می شود .بسیاری از ما در روز شاهد پخش گسترده شایعات و اخباری که صحت و سقم آن اصلا مشخص نیست در باره افراد و وقایع مختلف هستیم .روزی یک هنرمند مشهورتنها با یک پست و ادعا به تجاوز متهم می شود و روزی دیگر یک عکس یا تصویر با دستکاری یا صدا گذاری به روایتی الصاق می شود که هیچ بهره ای از حقیقت ندارد .
نمونه اخیر آن ماجرای شنیده شدن صداهای عجیب از آسمان شهرآستارا بود، یا این که یک موج یا هشتگ بدون واکاوی دقیق موضوع و با برجسته ساختن بخشی از واقعیت یا حتی با اهداف خاص چنان در فضای مجازی همه گیر می شود که به واسطه همان خصوصیاتی که پیشتر گفته شد یعنی «خصلت تصدیق جمعیت دیجیتالی» تعداد زیادی از کاربران را با خود همراه می کند ،بدون آن که فرصت و فضای عادلانه ای برای دفاع به کسانی بدهد که به واسطه این موج اتهام یا انتقاد زیان می بینند .
حتما تا کنون و حتی به وفور با موارد ی در فضای مجازی برخورد کرده اید که فردی پشت یک اکانت یا شناسه با اسم و عکس جعلی به راحتی با ایراد اتهام به برخی افراد به انتشار مطالبی می پردازد که می تواند ظرف چند ساعت زندگی یک نفر را نابود کند ؛ موارد و اتهاماتی که به طور اساسی ابراز آن در فضای واقعی در صورت غلط بودن می تواند تبعات جدی کیفری برای اتهام زننده در پی داشته باشد اما درفضای مجازی –اگر چه موارد خاص قابل پیگیری می تواند به نتایجی برسد – با توجه به ناشناس بودن اتهام زننده و در دسترس نبودن وی مثلا گاه فرد از کشور دیگری است یا ....به طور کلی این تبعات گریبانگیر مفتری نخواهد شد.
البته اگر چه امکان دفاع یا رد آن ادعا به وسیله همان ابزار های فضای مجازی در اختیار متهم نیز هست اما نه تنها این همه لوازم یک دادرسی عادلانه نیست بلکه به جرات می توان گفت این دادگاه از هیچ قانون دادرسی عادلانه ای نیز پیروی نمی کند .هرروز شاهد مواردی هستیم که موجی از اخبار و اظهار نظر درباره یک چهره سیاسی ،شخصیت ،ستاره هنری و ورزشی و ... منتشر می شود و اساسی ترین اصل یک دادرسی عادلانه که اصل برائت است در این دادگاه روزمره فضای مجازی به طرز وحشتناکی نقض می شود . بر اسا س این اصل ، فرد بیگناه است، مگر اینکه تقصیرش، مطابق اسناد و مدارک و قانون مشخص شود اما فرایند ایراد اتهام در فضای مجازی روندی معکوس را طی می کند ابتدا فرد متهم و محکوم می شود و کاربران متعدددر مقام قاضی(برخلاف اصل بی طرفی مقام قضاوت ) بدون دسترسی به تمام اسناد و مدارک مورد اتهام و حتی دریافت دفاعیات متهم حکم صادر می کنند و موج انتقادها ی توفنده به راه می افتد و آن گاه فرد باید از خوددفاع کرده و اتهامات را بزداید که در بیشتر موارد آب در هاون کوبیدن است .
حال سوال این است که باید با این پدیده چه کرد ؟ آیا طرد ،بستن و فیلتر این شبکه ها راه چاره است؟ برخورد جدی با افرادی که این فضا را دامن می زنند باید در دستور کار قرار گیرد؟ جرم انگاری جدید راجع به برخی از رفتار های کاربران فضای مجازی و پدیده های مربوط به این فضا باید صورت گیرد؟و....
هر کدام از این راه ها می تواند در شرایط و موقعیت خاص خود به کار آید ،اما پرواضح است که هیچ کدام نمی تواند عواقب و آثار زیان بار این بخش از فضای مجازی را بی اثر کند. شاید مهم ترین چیزی که بتواند راهکاری برای مقابله با این مسئله به دست بدهد نه در بوروکراسی پیچیده و عریض و طویل اداری و انتظامی که ایجاد سواد رسانه ای و تغییر در باور و ذهنیت کاربران نسبت به آن چه در فضای مجازی می بینند و می خوانند نهفته باشد. همه ما به عنوان کسانی که به طور روزانه در جایگاه قاضی و داور درباره دیگران و اخباری که منتشر می شود قضاوت می کنیم باید بدانیم با چه پدیده ای روبه رو هستیم.
شیوه تولید محتوا در این رسانه چقدر متکی به فرد و بدون قید و بند ها و ضمانت های متداول فضای واقعی است و چگونه و به راحتی با یک پیام در شبکه مجازی جایگاه ما از یک قاضی به یک متهم که نه، یک محکوم مستاصل و درمانده تغییر خواهد کرد.باید آن چه را از فضای مجازی دریافت می کنیم قبل از آن که به باور خود تبدیل کنیم و نشر دهیم در مقابل اما و اگر و سوال های جدی در ذهن خود قرار دهیم .خیلی دور نیست که زندگی من و شما هم فقط با یک جمله 140 کاراکتری نابود شود .
انزوای ترامپ برای ایجاد کانون بحران جدید علیه ایران
علی بیگدلی در ایران نوشت:
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در حالی به صحنه رزم آرایی دیپلماتیک ایران و کشورهای بینالمللی تبدیل شده است که موضوع برجام همچنان مهمترین محور بحث رایزنیهای سیاسی به شمار میآید.
موضوعی که در سالهای نه چندان دور و پیش از به جریان افتادن جدی مذاکرات هستهای به محمل اجماع و همآوایی کشورهای غربی از جمله اروپا و امریکا علیه ایران تبدیل شده بود. اما حضور اعتدالی دولت آقای روحانی در محافل بینالمللی و پیگیری رویکردی مبتنی بر عقلانیت که با طرح مواضع متناسب با این رویکرد در مجامع بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد همراه بود، باعث شده است که اینک تلاش دولتمردان جدید امریکا برای به بن بست کشاندن دستاورد صلحآمیز مذاکرات هستهای با شکست روبهرو شود؛ شکستی که موجب شده برخلاف سالهای گذشته که همیشه امریکا در کانون اجماعسازی جهان علیه ایران قرار داشت و همه کشورها را با خود همراه می ساخت، این بار ایران باشد که در کنار اروپا قرار گیرد و جهان به اتهامات بی اساس رئیس جمهوری امریکا مبنی بر معرفی کردن جمهوری اسلامی به عنوان ناقض توافق هستهای و مخدوش کننده صلح و ثبات در منطقه خاورمیانه وقعی ننهد. تلاش ترامپ برای هجمه علیه ایران در حالی است که اتحادیه اروپا بتدریج فاصله خود را از امریکا بیشتر میکند؛ فاصلهای که باعث شده این اتحادیه چندین توافق هنگفت اقتصادی با چین امضا کند و همین امر بیشتر ترامپ را نگران کرده است. او از یک سو نگران تهدید کره شمالی است و از سوی دیگر نتوانسته است برای تهدیداتش علیه ایران از سوی اروپا یارکشی کند.
با این حال او همچنان مخالفتش با برجام را پررنگ جلوه میدهد تا بتواند از این رویکرد موفقیتی به دست آورد. اما اینکه ترامپ در این روند موفق شود یا شکست بخورد تا حد زیادی به رویکردی که ایران در صحنه بینالمللی در پیش گرفته است، بستگی دارد. جمهوری اسلامی تاکنون به همه تعهدات برجامی خود پایبند بوده و بلافاصله بعد از اجرای برجام توانسته است با کشورهای مهم اروپایی از جمله فرانسه توافقنامههای رنگارنگ اقتصادی به امضا برساند.
توافقنامههایی که میتواند تا حدودی اروپاییها را با هدف تأمین منافع اقتصادیشان از بازار پرسود ایران از سیاستهای خصمانه امریکا دور نگه دارد و در عین حال باعث حفظ برجام با وجود کارشکنیهای امریکا شود. بنابراین در چنین شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی و کشورهای عضو گروه 1+5 بر حفظ برجام تأکید ویژهای دارند، ترامپ به رغم اشتیاق شدید نمیتواند کانون بحران جدیدی را ایجاد کند.
ایران هم در چنین فضایی باید روابط مستمر مبتنی بر عقلانیت و اعتدالجویانهاش را که از چهار سال پیش آغاز کرده است، ادامه دهد و اروپاییها را مطمئن به اجرای تعهدات برجامیاش کند. در این میان باید روابط با کشورهایی چون آلمان و فرانسه به عنوان دو پایه خیمه اتحادیه اروپا تقویت شود و در سایه حمایت سیاسی آنها با تلاشهای خصمانه کاخ سفید علیه برجام مقابله شود.
نطق ترامپ، پیروزی ایران
صادق زیباکلام در شرق نوشت:
سخنرانی ترامپ درمجموع خیلی محتاطتر، پختهتر و شاید از برخی جهات، عمیقتر از آن بود که از او انتظار میرفت. بخشهای زیادی از سخنان او، باز برخلاف انتظار، در تجلیل از ارزشهایی که آمریکاییها آنها را از آنِ خود میدانند، بود؛ اما باید به رئیسجمهور ایالات متحده یادآور شد بسیاری از ملتها و تمدنهای دیگر هم به آن ارزشها ارج مینهند و آن ارزشها بیش از آنکه آمریکایی باشند، در حقیقت جهانی هستند. میهنپرستی، دموکراسی، آزادی، کمک به دیگران و سایر ارزشهایی که ترامپ به عنوان ارزشهای آمریکایی به آنها اشاره داشت، ارزشهایی هستند که میتوان پرسید که کدام ملت و کدام فرهنگ به آنها ارج نمینهد؟ اما شاید برای ما ایرانیان، مهمترین بخش از سخنان او در مجمع عمومی سازمان ملل، موضوع ایران و بهویژه برجام بود. درواقع سخنی به گزاف نرفته، اگر گفته شود میلیونها ایرانی روز گذشته ساعت شش به وقت تهران، تلاش میکردند هرطورشده سخنان ترامپ را رصد کنند؛ چون بسیاری احساس میکردند او میخواهد حملاتی جدی را متوجه ایران کرده و شاید اعلام کند آمریکا از برجام خارج میشود. واقع مطلب آن است که او نتوانست مطالب زیادی درباره ایران بگوید؛ یا درستتر گفته باشیم، بنای گفتن نداشت. آنچه گفت، در حقیقت تکرار همان مطالبی بود که در هشت ماه گذشته همه ما بارها و بارها آنها را شنیدهایم...
«ایران از تروریسم حمایت میکند»، «ایران ثبات منطقه را برهم زده»، «در ایران دموکراسی وجود ندارد» و بالاخره درباره برجام همان ترجیعبند همیشگی خود را تکرار کرد: «برجام بدترین توافق برای آمریکا بوده است».
نیاز چندانی به پاسخگویی مبسوط به سخنان او نمیرود. به عنوان مثال، حزبالله که ترامپ از آن به عنوان گروه تروریستی یاد کرد، بخشی از ساختار قدرت و جامعه لبنان است یا حماس هم بخشی از واقعیت فلسطین و جامعه فلسطینیهاست.
با هیچ متر و معیار و تعریفی از تروریسم، نمیتوان نه حزبالله و نه حماس را گروه تروریستی خواند. عربستان، آمریکا و اسرائیل، البته مختارند هرچه دوست دارند، درباره حمایت ایران از حماس، حزبالله یا حوثیها فکر کنند؛ اما جامعه جهانی و عرف بینالملل، آن حمایت را حمایت ایران از تروریسم تعریف نمیکند؛ همچنان که همان عرف بینالملل، حمایت عربستان را از رژیم بحرین یا متحدانش در یمن، حمایت عربستان از تروریسم تعریف نمیکند. همه کشورها به آنچه از متحدان و همپیمانان خود تلقی میکنند، حمایت و کمک میکنند؛ ازجمله خود ایالات متحده یا رژیم اسرائیل و عربستان. درباره برجام، بسیاری از ایرانیان با نگرانی منتظر بودند تا ببینند ترامپ سخن جدید و سیاست تازهای را درباره آن اعلام میکند یا نه؟ آیا ممکن است بگوید آمریکا یکجانبه از برجام خارج خواهد شد؟ از این بابت هم رئیسجمهور ایالات متحده هیچ سخن تازهای نگفت.
او همان مطالب قبلی را تکرار کرد. عصبانیت، نارضایتی و مخالفت با برجام را یک بار دیگر و با لحنی تلختر تکرار کرد و از شرمگینبودن خود سخن گفت؛ اما نتوانست هیچ راهکار جدیدی ارائه دهد. رفتار ایران در دو سالی که از برجام میگذرد، به گونهای بود که عملا هیچ بهانه و مستمسکی به دست آمریکاییها نداده است.
گزارشهای آژانس بهصراحت اعلام کرده ایران به تعهدات خود در چارچوب برجام پایبند بوده است. اینکه آمریکاییها هم متقابلا به تعهداتشان پایبند بودهاند یا نه، سخن دیگری است؛ اما ایران از این بابت کارنامهای بینقص داشته است. بنابراین منهای آمریکا، کشورهای بزرگ اروپایی و قدرتهای دیگری مانند کانادا، استرالیا، ژاپن یا هند به همراه مؤسسات بینالمللی، با وجود تمایلنداشتن آمریکا، با ایران مناسبات تجاری و اقتصادی کموبیش مطلوبی برقرار کردهاند. در یک کلام، رفتار ایران در چارچوب برجام به گونهای بوده که آمریکا یا دستکم دولت جدید آن را در تنگنا و بلاتکلیفی قرار داده است.
درواقع نطق ترامپ را از جهاتی میتوان پیروزی ایران دانست. از بابت دیگر هم میتوان به پیروزی ایران اشاره کرد و آن هم حضور رئیسجمهورمان بود در تمام مدتی که ترامپ مشغول سخنرانی بود.
هیچیک از رؤسای کشورهای دیگری که میدانستند با حمله در صحن سازمان مواجه خواهند شد، در صحن علنی حضور نداشتند. بسیاری از آنها حتی زحمت رفتن به نیویورک را هم به خود نداده بودند یا نتوانسته بودند از کشورهایشان خارج شوند؛ اما جالب است رئیسجمهور ایران که بهتازگی رأی ٢٤ میلیون ایرانی را کسب کرده است، با وجود اینکه میدانست ترامپ چه خواهد گفت، در سازمان ملل حضور پیدا کرد. این را بهخاطر اینکه ایرانی هستیم، نمینویسم؛ اما واقعیت امر آن است که آن حرکت، صرفنظر از اینکه هدف و نیت دکتر روحانی چه بود، به دنیا نشان داد که دستکم از منظر سیاست خارجی، ایران پای سیاستی که اعمال میکند، سربلند ایستاده است.
پاسخ به گستاخی ترامپ
صبح نو در سرمقاله خود نوشت:
اظهارات خشونت بار و دروغهای تکراری دونالد ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران در اولین نطق سالانه او در مجمع عمومی سازمان ملل، پرده از ماهیت واقعی سران کاخ سفید برداشت و باردیگر به ملت ایران و افکار عمومی جهان نشان داد که رژیم ایالات متحده غیر قابل اعتمادترین و مخوفترین رژیم در دنیاست. در حالی که جمهوری اسلامی در سالهای گذشته با فداکاری فرماندهان و جوانان خود و کمک جریان مقاومت موفق به مهار و نابودی جریان خطرناک گروههای تکفیری شده که موجودیت و امنیت بسیاری از کشورهای منطقه و جهان را به خطر انداخته است.
رئیس جمهور آمریکا بهجای محکوم کردن داعش و گروههای تروریستی، ایران و جریان مقاومت را به صادرات خشونت و خونریزی و هرج و مرج متهم میکند. ترامپ همچنین با حمله به توافق برجام، آن را مایه خجالت ایالات متحده خواند و گفت که اجازه نخواهد داد ایران به برنامه هستهای دست پیدا کند. مضحکترین بخش سخنان ترامپ حمایت او از برخی جریانهای اپوزیسیون داخلی ایران بود.
در حالی که شهرهای مختلف آمریکا، از زمان روی کار آمدن ترامپ شاهد تظاهرات پیوسته مردم آن کشور برضد ترامپ است، او از تغییر رژیم ایران سخن گفت! حرفی که پیشینیان ترامپ هم مدعی شدند و نتوانستند کاری از پیش ببرند. طبیعی است از این اظهارات رییس جمهور آمریکا، بیش از همه نخستوزیر رژیم صهیونیستی استقبال کند و نتانیاهو مدعی شود که در 20 سال ارتباط با سازمان ملل، هیچ سخنرانیای تا این حد شجاعانه نشنیده است!
ملت ایران منتظر است رییس جمهور کشورمان با سخنان قاطع و شجاعانه امروز خود در سازمان ملل، پاسخ محکمی به گستاخیهای سران کاخ سفید بدهد.