به گزارش مشرق، «سعدالله زارعی» طی یادداشتی نوشت:
رهبر انقلاب اسلامی چهارشنبهی گذشته در دیدار رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه در سخنانشان بهطورمفصل به مسئلهی جداییطلبی کردستان عراق پرداختند و برگزاری همهپرسی در کردستان عراق را خیانت به منطقه و موجب تهدید آیندهی آن، خواندند و با اشاره به تلاش دشمنان برای مشغولسازی ایران و ترکیه و دور کردن دو کشور از مسائل مهم منطقه، افزودند: قدرتهای خارجی و بهویژه رژیم صهیونیستی بهدنبال ایجاد یک «اسرائیل جدید» در منطقه و بهوجود آوردن وسیلهای برای اختلاف و نزاع هستند. دکتر سعدالله زارعی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی و بینالمللی در یادداشت زیر به بررسی اهداف و عواقب جداییطلبی سران کردستان عراق پرداخته است.
از ایران بهعنوان یک «قدرت مسئول منطقهای» انتظار میرود درخصوص رویدادهای مهم و بهخصوص آن دسته از رخدادهایی که میتوانند برای دهههای متوالی بر سرنوشت جمعی ملتها و کشورهای منطقه تأثیرات جدی برجای بگذارند، «موضع مؤثر» داشته باشد. بدون تردید موضوع همهپرسی اخیر و تجزیهی یک «همسایهی عرب» در عداد این دسته از رخدادها است.
[*] عواقب طولانیمدت جداییطلبی کردستان عراق
بعضی از ناظران سیاسی با اشاره به ریشهی ایرانی کردهای منطقه و یا با اشاره به اینکه طی حدود یکصد سال اخیر، ایران همواره مهمترین پناه و پشتیبان کردها بوده است، توصیه کردهاند که جمهوری اسلامی برای حفظ «موقعیت ویژه»ی خود در بین کردها، یا اساساً با روند تجزیهی شمال از مرکز و جنوب عراق همراه شود و به جداییطلبان کمک کند و یا دایرهی مخالفت خود را در حدی که با این پروژه یا پروسه درگیر نشود، محدود نگه دارد. بر این اساس بعضی به انتقاد از تحرک ایران برای حفظ تمامیت ارضی و وحدت کشور عراق پرداخته و آن را نکوهش کردهاند.
اما اگر ما نگاهی به عواقب فراداخلی و منطقهای تجزیهای که پس از جنگ جهانی دوم و در چارچوب طراحی غربیها -موسوم به طرح سایکس و پیکو- در منطقه روی داد، بیندازیم درمییابیم که از یکسو تجزیهی یک کشور، منطقه را برای مدتی طولانی در یک وضعیت پرآسیب قرار میدهد و از سوی دیگر ریشههای مشترک نژادی و تاریخی هرگز قادر به مهار آسیبهای متوالی نیستند.
کافی است به حوادث منطقهی عربی نگاه کنیم تا دریابیم «برادران همخون و همکیش» چگونه بر سر قطعهای از سرزمین و یا حتی سهم آب از یک رودخانه با یکدیگر درگیرند. از این منظر، امروز کمتر محققی است که وقتی به طرح تجزیهای که در سال ۱۲۹۵ ه.ش (۱۹۱۶ م) توسط وزرای خارجهی انگلیس و فرانسه در منطقهی ما ایجاد شده میرسد، بر آنان لعن و نفرین نثار نکند و یا کمتر محققی است که وقتی با واژگان «خاورمیانهی جدید» یا «خاورمیانهی بزرگ» که بر مبنای تجزیه و ترکیب جدید واحدهای سیاسی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا طراحی شدهاند، مواجه میشود، احساس نگرانی و نفرت نداشته باشد و دقیقاً بهخاطر همین احساس نگرانی شدید مشترک دولتها و ملتهای این مناطق بود که رئیسجمهور وقت آمریکا در سال ۱۳۸۷ ه.ش (۲۰۰۷ م) اعلام کرد که برای ایالات متحده ثبات کشورها بیش از موضوعات دیگر اهمیت دارد؛ حالا بگذریم که دولتهای آمریکا در این دهه راه دیگری رفتهاند و سیاست تجزیهی کشورها و تحریک اقوام به جدایی را با جدیت دنبال کردهاند.
[*] سابقه خیانت طراحان جداییطلبی کردستان عراق به منطقه
همهپرسی روز سوم مهرماه شمال عراق از دو منظر باید مورد مطالعه قرار گیرد. یک منظر، داخلی است و در اینجا باید اقدام گروه حاکم در اقلیم کردستان از نظر تأثیرات آن بر کشور عراق مورد ارزیابی قرار گیرد و یک منظر هم، طراحی پشت صحنهای است که بهمرور در حال آشکار شدن است. شاید آنچه یک شخصیت مؤثر سعودی -انور عشقی- در یک اجلاسیهی بینالمللی ابراز کرد، نمایی کوچک از توطئهای بزرگ باشد.
از منظر داخلی، طراحان تجزیهی کردستان عراق علیرغم تجربهای که از این موضوع در تلاش خانوادگی برای تجزیهی قطعهای از منطقه در ایران -زمان فتنهی ۹ ماههی قاضی محمد- و تجزیهی قطعهای از منطقه در عراق -حد فاصل ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳- دارند و میدانند این جداییطلبی بدون آنکه به نتیجه برسد، در درجهی اول هزینهی سنگین جانی و مالی و موقعیتی برای کردها دارد و در مرتبهی بعدی، شعلهورکنندهی فتنههای متعدد است، بهجای تلاش واقعی برای بهبود شرایط زندگی مردم کُرد و حلوفصل اختلافات و همراهی با خیرخواهان، که مکرراً با آنها وارد صحبت شدهاند، مقدمات جنگ و درگیری سنگین علیه کردها از یکسو و زمینهسازی برای مداخلهی فتنهگران غربی را از سوی دیگر فراهم کرده است.
تاریخ بدون شک از این اقدام به «خیانت» یاد خواهد کرد؛ کمااینکه حرکت این طایفه به سمت مهاباد ایران و فرماندهی شورشیان که جداسازی مناطق شمال غرب ایران را دنبال میکردند و نزدیک به ۹ ماه این قطعه از مام میهن جدا گردید، امروز بهعنوان یک خیانت در یادهای ایرانیان باقی مانده است.
[*] جنگ استقلال، پازل جدید آشوب در منطقه
سران جداییطلب اقلیم مدعی هستند که چون «کُرد» یک قوم است باید دولت جداگانه داشته باشد و حال آنکه در هیچ منطق و منشور محکمهپسندی، «قومیت» ایجاد صلاحیت برای شکلدهی به یک دولت متمایز نمیکند؛ کمااینکه بهجز مورد رژیم صهیونیستی که بر مبنای ممتاز و متمایزسازی یهودیان شکل گرفته است، هیچ دولت دیگری بهدلیل قومیت پدید نیامده است. بله، گاهی قومی، کشوری دارد، گاهی قومی، کشورهایی دارد و گاهی چند قوم، یک کشور دارند اما وقتی در سطح بینالملل، کشوری شکل گرفته، بهدلیل قومیت شکل نگرفته است و ازاینرو امروزه -با نادیده گرفتن کشورهای بسیار کوچک- هر کشوری واجد تعدادی از اقوام است و باز این نکته را باید یادآور شد که هر قوم -ethnic- خود به دستهها و نحلههایی تقسیم میشوند که کردهای عراق نیز ازاینقبیلاند.
جدای از گرایشات اعتقادی، هماکنون کردهای عراق به بیش از شش گروه که لااقل پنج گروه آن، اقدام همهپرسی را با نتایج منفی برای کردها اعلام کرده و طراح اصلی همهپرسی را دیکتاتوری خواندهاند، تقسیم میگردند. کاملاً واضح است که وقتی در موضوعی به این درجه از اهمیت، نظر گروههای دیگر کُرد، نظر دولت مرکزی عراق و نظر حداقل آن دسته از دولتهای منطقهای که چنین رویدادی بر حیات سیاسی کشورشان تأثیر جدی میگذارد، پرسیده نشده و برای رفع دغدغههای آنان اقدامی صورت نگرفته است، این سؤال پیش میآید که تجزیه طلبان با «پشتگرمی» و «هماهنگی» چه کشور و دولتی وارد این بازی بهشدت خطرناک شدهاند؟
نمیتوان تصور کرد جدایی طلبان نمیدانستند در برابر اقدام آنان مخالفت جدی صورت میگیرد و کار به جنگ میکشد، کمااینکه سران آنها سه روز پیش در سفری به شهر کرکوک خطاب به پیشمرگههای کُرد خطاب به آنان اعلام کردند که خودتان را برای «جنگ استقلال» آماده کنید! با این وصف میتوان گفت تجزیهطلبان یک قطعهی مهم از پازل جنگی جدید در منطقهاند که با هدف بههمریختن موقعیت ملتها و دولتهای منطقه طراحی شده است؛ این قطعاً خیانتی بزرگ به حساب میآید و دایرهی نفرت از این خانواده را فزونی میبخشد.
حالا بگذریم از اینکه این گروه و پیشمرگههای آنان در حدی نیستند که در مواجهه با قوای عراق که جنگی سخت را هم تجربه کرده و از آن پیروز بیرون آمدهاند، توان ایستادن داشته باشند و اگر به اتکای قول و قرارهای آمریکاییها وارد درگیری شوند، جمعوجور کردن آنان به زمانی بهمراتب کمتر از آزادسازی موصل از دست گروه تکفیری-تروریستی داعش نیاز دارد؛ هرچند بقایای داعش هم اینک در ائتلاف با سران جدایی طلب اقلیم باشند و بخواهند بعد از شکست در جنگی که نمایهای مذهبی داشت، به سربازی جنگی که نمایی قومی دارد، درآیند. «قومیت» به همان اندازه دستمایهای دروغین است که پیش از این «مذهب» دستمایهای دروغین بود.
[*] فتنهای با روکش احقاق حقوق کردها
اما از منظر بیرونی: نمیتوان تردید کرد که آمریکا، اسرائیل و عوامل وابستهی به این دو، از روند منطقه و پیروزی جبههی مقاومت بر تروریسمِ تحتالحمایه در منطقه راضی نیستند. کافی است نگاهی به اظهارنظرهای مقامات صهیونیستی و آمریکایی بیندازیم تا بر میزان وحشت آنان از موفقیت «نسخهی بومی سپاه» پی ببریم. آنان در این یک سال در تلاش بودند تا یک جبههی سنگین بینالمللی و منطقهای علیه «سپاه و شجرههای طیبهای که در کشورهای منطقه نوید امنیت و آزادی میدهند»، پدید آید و در این راه، آشکار شدن سیاهی دیگِ فتنه بر صورتشان را پذیرفتند؛ چراکه مبارزهطلبی علیه سپاه در شرایطی که اگر اقدامات آن نبود، همهی منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا هماینک در سیطرهی تروریستها و از این طریق در سیطرهی غربیها بود، کار دشواری بود.
بر این اساس میتوان گفت همانطور که فتنهای که امروز به نام «فتنهی تروریستهای تکفیری» شناخته میشود، در روزی که پدید آمد، وجههای صرفاً ضدسوریهای داشت و کمی بعد معلوم شد که علیه آرامش و امنیت همهی منطقه طراحی شده است، «فتنهی قومی» هم اگرچه روکش «احقاق حقوق تاریخی کردها» دارد، یک اقدام فراگیر با هدف تأثیرگذاری بلندمدت بر سرنوشت کشورها و ملتهای منطقه است و ازاینرو حتی کشورها و ملتهایی که در اقصینقاط منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا قرار دارند، نمیتوانند خود را ایمن از تبعات آن بدانند.
در واقع ملتها باید با مرور فتنهای که در حد فاصل سالهای ۱۸۹۷ تا ۱۹۴۸ با محوریت انگلیس و کارگزاری عناصر بهظاهر عرب و مسلمان نظیر شریف حسین و ملک عبدالعزیز پدید آمد و به وضعیتی منجر شد که هنوز و هر روزه قربانی میگیرد، نگاه کنند و فریب ظواهر را نخورند که مسئله، مسئلهی حقوق قوم یا اقوام نیست که اگر این بود در یک فراگرد داخلی و بدون قربانی قابل تحقق بود. کمااینکه وقتی فلسطین به نام قوم یهود اشغال شد، مسئلهی واقعی، حقوق یهودیهای فلسطینی نبود، بلکه اجرای نسخهی مشترک دولت انگلیس و آژانس یهود بود که وضعی خونین و پردامنه را برای کشورهای منطقهی اسلامی رقم زد.