به گزارش مشرق، حسین شمسیان در یادداشت روز کیهان نوشت:
چهار سال است مشفقانه و نقادانه، خطر اعتماد به آمریکا گوشزد میشود. از نخستین روزهای مذاکرات هستهای، غیرقابل اعتماد بودن آمریکا – فارغ از اینکه چه کسی و چه جناحی در آن کشور بر سر کار باشد- بیان شد و مکررا گفته شد که فریب لبخند دشمن را نباید خورد. نیاز به هیچ پیشبینی و پیشگویی و دسترسی به علوم ماورایی هم نبود، خیلی ساده و با مرور واقعبینانه تاریخ معاصر کشورمان و سابقه سیاه آمریکا در تعامل با ایران و ایرانی و نیز با مرور عهدهای شکسته آمریکا با دیگر مردمان جهان، به روشنی قابل فهم و درک بود که آنچه آنها میگویند، همان« دفن سکه زیر خاک است به امید سبز شدن درخت سکه»! معلوم بود که همان یک سکه را هم برمیدارند و به جیب میزنند!
تعصبات سیاسی و جناحی، حرارت دعواهای بالادهی و پاییندهی چنان چشم عدهای را بسته بود که باعث شد آشکارترین هشدارها را هم با برچسب جناح و حزب و قبیله- که خودشان در آن غرق بودند- بنوازند و نادیده بگیرند.البته شاید جز این تعصب چیزهای دیگری هم باشد! کسی چه میداند، شاید همانطور که حالا جاسوسی در حوزه پولی بانکی از دل تیم هستهای کشف و محکوم شده، کسانی هم باشند که ماموریتشان، هدایت رسانهای، عملیات روانی و فضاسازی افکار عمومی در داخل و خارج کشور باشد. عنصر نفوذی که با عملیاتی حساب شده، اذهان و افکار مردم و مسئولان را از خطر عظیم اعتماد به آمریکا و اجرای یکسویه و بیپشتوانه تعهدات در برابر آمریکا منحرف کرده و با سفارش مقاله به فلان روزنامه و فلان مرکز به ظاهر علمی و آکادمیک، شولای وجاهت علمی و دیپلماتیک بر تن ناقوار و نامبارک برجام کرده است! همه اینها در عالم واقع ممکن و محتمل است و نباید با نگاه استبعاد به آن نگریست. همانطور که روزهای اول، برخی با نگاه غیرممکن بودن به پرونده جاسوس دستگیر شده مینگریستند اما بررسیهای بعدی نشان داد آن گزاره درست بوده است.
به هر حال آن چهار سال گذشت. با هزینهای جبراننشدنی و با تجربهای بسیار گرانقیمت و پربها که میشد بدون پرداخت آن، حاصل شود. اکنون به گواه آمار و ارقام، مردمی که روزی به وعدههای دولت و همان جریان رسانهای هدایت شده دلخوش کرده بودند و امید داشتند گرهای از کارشان گشوده شود، روز به روز از برجام و اعتماد به آمریکا ناامیدتر میشوند. در سپتامبر 2015 (شهریور 1394) نتایج یک نظرسنجی خارجی نشان داد 45 درصد از ایرانیها به پایبندی آمریکا به تعهداتش در قبال برجام اعتمادی نداشتند. اما نظرسنجی مشابه همان موسسه در شهریور ماه سال جاری نشان میدهد این رقم به 77 درصد افزایش یافته است.
فراموش نمیکنیم اوجگیری هیاهوهایی را که باعث شد برخی ذوقزده به خیابان بیایند و برقصند که... قرار است چنین و چنان شود و دلار ارزان شود و...!
به آن جماعت خردهای نباید گرفت، به آنها باید خرده گرفت که هر صدای منتقدی را با هو و جنجال و سیاسیکاری پاسخ دادند و بر اساس برنامهای از پیش تعیین شده، کار را گام به گام به نقطه کنونی رساندند.
در همه این سالها، تنها یک چیز برایمان مهم بود و آن اینکه ایران و انقلاب و مردم آن، سربلند باشند و در برابر دشمن عنود و مکار، یک صدای واحد و یک تدبیر هوشمندانه از کشورمان منتشر شود. حقیقتا آنها که مانع شنیدن و پژواک صدای منتقدین شدند، در اصل ظرفیت عظیمی از وحدت ملی را معطل گذاشتند و به جای بهرهگیری از این توان، ماجرا را در پشت درهای بسته و البته با جمعی که بعضا در خدمت دشمنان انقلاب بودند در میان گذاشتند!
فرجام این کار روشن است و شرح آن میشود توضیح سناریوی 4 ساله و شکست خورده برجام.
در نقطه مقابل، دشمنان ایران بودند که بازی هوشمندانهای به راه انداختند. گاهی بازی بین آمریکا و اروپا بود، گاهی بازی در آمریکا داخلیسازی میشد، یکبار سناریوی رئیسجمهور و کنگره، یکبار دیگر سناریوی دموکراتها و جمهوریخواهها! اندکی حافظه تاریخی، مصادیق روشنی از هریک از این سناریوها را به یادمان میآورد. به خصوص مراجعه به تیترهای روزنامههای زنجیرهای که حقایق تلخ و ردپاهایی مرموز را نشانمان میدهد. اما وجه مشترک همه این بازیها تنها و تنها یک چیز بود و آن چیزی نبود جز«امتیازگیری هرچه بیشتر از ایران با نهادینه کردن دشمنی بیپایان غرب با کشورمان» البته در پوشش لبخند و دست دوستی و قدم زدن و عکس سلفی و...
در همه آن روزها، آنها در باطل خودشان متفق و متحد بودند و فرض تغییرناپذیرشان این بود که ایران، دشمن همه آنهاست و تهدیدی برای منافعشان!
این همراهی آنها وقتی با چاشنی خوشبینی عجیب و غیرقابل توجیه مقامات کشورمان در دوستی با اروپا و حتی با آمریکا توأم شد، فاجعه برجام را رقم زد. آنها همچنان در دشمنی با ما متحد بودند و اینجا حتی اظهار اینکه آمریکا هنوز دشمن است، کفر بود و باید دهان گوینده دوخته میشد! ماجرای تابلوهای تبلیغاتی سطح شهر تهران با عنوان «شمر زمانهات را بشناس» را که به خاطر دارید!؟
آنها در اصل نان وحدت در باطلشان را خوردند و اینجا ایران، هزینه وحدتناپذیری مدیرانش را داد، چوب تکروی و دشمنپنداری منتقدان را خورد! اما اکنون چاره چیست!؟ اکنون که با نافرمانی به نقطه کنونی رسیدهایم، آنچه اتفاق افتاده را چگونه میتوان جبران کرد!؟ در روند درمان یک بیماری، بهترین راه، بررسی علل پیدایش آن و سپس طی مسیری خلاف آن است. این مسیر معمولا با رژیمهای خاص، پرهیز غذایی و انجام ورزشهای مناسب و خوردن داروهای مفید و... طی میشود. اگر این روند درست است- که تجربه پزشکی درستی آن را تایید میکند- باید از همان استفاده کرد.
وحدت و همدلی،گم شدهای بود که این وضعیت را برای ایران رقم زد. برج عاجنشینان جز خودشان، همه را بیسواد میدانستند و افتخار یک گفتوگوی ساده را هم به آنها نمیدادند! شرط اول جبران این نقیصه بزرگ است. برای ایجاد وحدت، باید از آن جایگاه تنازل کرد و همپای مردمان و منتقدان و دلسوزان شد، حرفشان را شنید و به آن عمل کرد.
این را نباید فراموش کرد که ما شاهد یک تجربه تلخ و طی یک مسیر نادرست بودهایم و منطقی است که به سببسازان آن تجربه بگوییم حق ندارند دیگر بار، آن راه را بروند و با ثروت ملی و عظیمی به نام اعتماد عمومی، بازی باخت دیگر راه بیندازند.
اکنون البته نشانههای روشنی از این تنبه و بیداری را ملاحظه میکنیم. آنقدر روشن که جا دارد از گذشته در این روزها گلایهای نکنیم و به تقویت حس بازگشت امید داشته باشیم.
اگر روزی کسی به طعنه به سپاه گفته «اگر پول و رسانه و تفنگ در اختیار یک نهاد نظامی قرار بگیرد، فسادآفرین است» اگر به طعنه گفته «با مانور موشکی میخواستند برجام را به هم بزنند» و چندین و چند اگر دیگر، همین که امروز میگوید: «سپاه پاسداران در دل این مردم بوده و در همه روزهای خطر از منافع ملی ما دفاع کرده است، سپاه نه تنها محبوب ملت ایران بلکه محبوب مردم عراق، کردهای عراق، دمشق و سوریه و لبنان هم هست، آمریکاییها حق دارند از سپاه عصبانی باشند به دلیل آنکه میخواستند داعش را 20 سال در این منطقه نگه دارند و از این ابزار استفاده کنند، اما سپاه مانع شد» جای مسرت و خوشحالی و علامت تنبه و بیداری است، آن را به فال نیک باید گرفت و آن روزها را به رخ نکشید.
این، یعنی «آماده شدن دوشادوش یکدیگر» شرط اول وحدت و همدلی است که بایدخود را ملتزم و مقید به آن بدانیم. همین نکته البته نشان از آن دارد که همه آن انتقادات منتقدین از سر دلسوزی برای ایران سربلند بود که اگر نبود و جناحی و حزبی بود، امروز باید به جای سخن گفتن از همدلی، به جای توصیه به همراهان خود مبنی بر چشمپوشی و اغماض، گریبان دولت گرفته میشد و به خاطر آنچه کردهاند و آنچه نشنیدند، مواخذه میشدند!
با این فرض است که باید از همه حرفهای تلخ و بیمبنایی مثل همراهی کیهان با نتانیاهو، کاسب تحریم و حرفهای بدتر از آن، به خاطر منافع ایران اسلامی چشمپوشی کرد و حتی حرفهای این روزهای برخی که از سر تلاش برای دیده شدن گفته میشود و به خیال خودشان طعنه میزنند که «هروقت ترامپ گرفتار میشود، کیهان از بنبست برجام میگوید» و درس مبارزه با آمریکا میدهند و... را هم ندیده گرفت. این یک باید اساسی است، چرا که موضوع وحدت ملی و آینده ایران، بالاتر و مهمتر از حرفهای بیارزش این و آن است و ما گردنههای مهمتری در پیش داریم.
اما این فقط شرط اول است. شرطی که لازم است و باید خود را ملتزم به آن بدانیم، اما کافی نیست.
شرط دوم که بسیار مهم و تعیینکننده است، رکن اصلی ماجراست و بدون آن، اصلا ماجرایی شکل نمیگیرد!
اگر شخصی برای رفتن به دفتر کار دوستش، اشتباهاً با آسانسور به چند طبقه بالاتر برود، شرط رسیدنش به مقصد، بازگشت به همان جایی است که باید. ماندن در آن نقطه و تشکر از کسی که آدرس درست را به او گوشزد کرده، هیچ دردی را دوا نمیکند و باعث میشود او تا ابد در همان نقطه اشتباه باقی بماند. بنابراین شرط دوم بازگشت است.
بازگشت از راهی پرهزینه و بیفایده. روزگاری نگاه به آمریکا از «شیطان بزرگ» به «طرف مذاکره» و حتی «شریک تجاری» تغییر یافت! روزگاری با خوشخیالی، توهم شکاف انداختن بین دو حزب اصلی آمریکا یا بین کنگره و رئیسجمهور مطرح میشد و به عنوان چماقی به سر منتقدان کوبیده میشد! اینها همان آدرسهایی است که بهاشتباه رفته شده و یادآوری آنها نه از سر شماتت که از سر صداقت و احساس مسئولیت است. اگر قرار است اتفاقی بیفتد، از همه این راهها باید بازگشت.
روزگاری هرکس مخالف اعتماد به آمریکا بود، جنگطلب معرفی میشد و هرچه توضیح داده میشد که این ملازمه، ملازمهای غیر منطقی و غیرمنصفانه است و ایستادگی در برابر دشمن لزوما به معنی جنگ نیست بلکه از قضا ،امری کاملا اقتصادی و از سر توجه به توان داخلی و تکیه بر ظرفیتهای موجود است، به گوش کسی فرو نمیرفت که نمیرفت!
نتیجه آن شد که هزاران کارخانه و کارگاه پررونق تولید در طول 4 سال گذشته تعطیل و نابود شد و همه امیدها به برجام و نتایج نداشتهاش بسته شد! نتیجه آن شد که به امید ایجاد گشایش از سوی غرب و وزیدن نسیم رونق از آمریکا، میلیونها کارگر با مشکلات معیشتی مواجه شدند و در تلاطم ورشکستگی کارگاههای تولیدی، سیل بیسابقه و ویرانگر قاچاق و واردات غیرقانونی کشور را فراگرفت و مثلا تنها در یک قلم، به کشوری که سابقه چندین هزار ساله در تولید منسوجات دارد، سالانه بیش از سه میلیارد دلار پوشاک قاچاق وارد شد!
اینجا باید از همه آن خطاها برگشت. باید به مردم گفته شود اگر شما را فراموش کردیم، اگر ظرفیت هوش سرشار شما را نادیده گرفتیم، اگر بازوی ستبر جوان کارگر ایرانی را ندیدیم، اگر توان مدیریتی و مهندسی مدیران داخلی را با الفاظ مشمئزکننده و تحقیرآمیزی، با «پخت قرمهسبزی و آبگوشت بزباش» مقایسه کردیم، با شهامت و صداقت عذرخواهی میکنیم، آن دستها و آن فکرها را از مصادر امور برمیداریم و کاری میکنیم که نسیم رونق و گشایش، اینبار از دل کارگاهها و کارخانههای ایرانی وزیدن بگیرد.
آن وقت خیلی زود خواهید دید که سخنرانی ترامپ که هیچ، حتی اگر او خودش را منفجر هم بکند، هیچ تاثیری روی بازار دلار و طلای ما نخواهد گذاشت.
تنها با طی کردن این مسیر میتوان اندکی از شرمندگی مردم درآمد و فرصت از دست رفته 4 ساله را جبران کرد.
حسین شمسیان