سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
ممنون آقای ترامپ!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!. اگر جمهوری اسلامی میخواست یکبار دیگر چهره واقعی و فریبکارانه و سیاستهای نابخردانه و زورگویانه آمریکا و غیرقابل اعتماد بودن آمریکاییها را آنگونه که رئیسجمهور آمریکا به نمایش گذاشت! ، برای ملت ایران و همه ملتهای جهان به نمایش بگذارد، نمیتوانست.
رئیسجمهور آمریکا نشان داد همانگونه که امام سجاد(ع) فرموده خداوند دشمنان ما را از«حُمقا و جهلا» قرار داده است، تا جایی که تیلرسون وزیرخارجه آمریکا، هم رئیسجمهور این کشور را «ابله و احمق» خوانده و هم خود را فاقد عقل دیپلماسی!، لذا چنین رویکردی از سوی آمریکا دور از انتظار نبود. اما آنچه که دور از انتظارِ دولت دوازدهم بود، همراهی اروپا با آمریکاست.
چنانکه فدریگو موگرینی رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا بعد از سخنان ترامپ گفته اکنون سرنوشت برجام در دست کنگره آمریکاست نه در دست اروپاییها!. فرانسه و انگلیس و آلمان هم بعد از سخنان ترامپ در بیانیه مشترکی با اتخاذ رویکردی مشابه ترامپ اعلام کردند «در برجام میمانیم و برای مقابله با برنامه موشکی ایران با آمریکا همکاری میکنیم»! و این همان سخنگری سیمور دیپلمات آمریکایی است که گفته بود «اروپا مجبور است با آمریکا همراهی کند »! و البته آنچه دور از انتظار ملت ایران بود بر باد رفتن همه امیدهایشان به وعدههای داده شده برای حل مشکلات اقتصادی به مدد برجام است.!
2-آقای روحانی در واکنش به مواضع رئیسجمهور آمریکا، برجام را «آزمونی بسیار بزرگ» دانست. البته بر خلاف نظر آقای روحانی نه برای1+5 بلکه درحقیقت آزمونی برای ملت ایران بود.چراکه امریکاو دولتهای اروپایی در بدعهدی و نقض تعهدات خود، بهویژه در تعامل با ایران سابقه سیاه طولانی دارند. لذا برجام ازاین جهت برای ملت ایران آزمون بزرگی بود که اولا یک بار دیگر به فریبکاری و غیرقابل اعتماد بودن شیطان بزرگ پی بردند و این دستاورد مهمی بود ثالثا آنچه این دستاورد را برای ملت ایران بزرگ می کند، این است که آزمودند نباید به هر وعده و شعاری هرچند پررنگ و لعاب که از سوی هر جریانی در جهت منافع حزبی و جناحی و برای رسیدن به قدرت و نه برای حل مشکلات مردم میدهند، اعتماد کنند.این آزمون بزرگی بود تا ملت ایران جریان های سیاسی را یکبار دیگر غربال کنند.
3- آنچه که ترامپ خواست به جهان القا کند، صدرصد مخالف هدف او دریافت شد و آن اینکه «سپاه یک نهاد قدرتمند و غیرقابل برخورد است».در حالی که رئیسجمهور آمریکا منفعلانه و ملتمسانه از جهان خواست با قدرت رو به افزایش سپاه مقابله کنند، کاخ سفید قبل از سخنان ترامپ با انتشار متن راهبرد جدید آمریکا درباره ایران، در آن تاکید کرد «قدرت و نفوذ سپاه در طول زمان افزایش یافته و تسلط سپاه بر خلیجفارس و آبهای عمان و دریای سرخ و کنترل تردد کشتیها، هرگونه تحرکی را از نیروهای آمریکا گرفته است». این متن همچنین به نقش سپاه در جلوگیری از سقوط بغداد و دمشق بهدست تروریستها و بلعیدن یمن توسط عربستان و تغییر توازن قدرت به نفع محور مقاومت اذعان میکند و تاکید دارد که «ایران در منطقه نفوذ پیدا کرده بدون اینکه کمترین هزینهای بپردازد».
رئیسجمهور آمریکا در حالیکه از مقابله با سپاه که در حمایت از مردم منطقه ایستاده، ناتوان است، برای جااندازی سیاهنماییهای خود علیه سپاه ناخواسته اذعان کرد«سپاه پاسداران توان عملیات در پایتخت آمریکا را هم دارد». لذا به همین دلیل است که اصلا گزینه نظامی به مخیله ترامپِ به ظاهر دیوانه هم خطور نکرده تا جایی که کینزینگر نماینده جمهوری خواه کنگره و همچنین فیلیپ گیرالدی مامور سابق سیا تاکید میکنند «در راهبرد جدید آمریکا مقابله با ایران اصولا نظامی نیست و ترامپ اعتقادی به جنگ با ایران ندارد چون میداند نمیتواند»! و این اقتدار سپاه بود که با هشدار سردار جعفری، رئیسجمهور آمریکا مجبور شد از طرح اولیه خود برای قرار دادن نام سپاه در لیست گروههای تروریستی عقبنشینی کند، هرچند نیشهایش را جور دیگری زد، اما هرچه بود،تجلی سخنان حضرت امام (ره) بود که فرمود «اگر در مقابل آمریکا بایستید، عقبنشینی میکند و اگر یکقدم عقب بیایید، ده قدم جلو میآید!»
4- یکی از پیامدهای راهبرد جدید آمریکا تقویت اعتماد به نفس ملت ایران در مقابل آمریکاست و تاییدی بر این سخنان رهبرمعظم انقلاب است که آمریکا قابل اعتماد نیست و سرانجام برجام نشان داد هرگونه نرمشی در برابر آمریکا، دشمنی آمریکا با ملت ایران را آشکارتر و وارد فاز تهاجمیتری میکند.
رئیسجمهور آمریکا براساس پالسهای اشتباهی که از سوی برخی مقامات و سیاسیون داخلی دریافت کرده بود، تلاش مزورانه و البته ناشیانه و محکوم به شکستی کرد تا بین نظام و رهبری و سپاه و مردم فاصله بیندازد، اما موضع گیریهایش موجب اتحاد و یکپارچگی بیشتر ملت ایران در حمایت از سیاستهای اصولی رهبری و اقدامات انقلابی سپاه شد. خود آمریکا نیز در متن راهبرد جدید مقابله با ایران نیز تاکید کرده «دشمن اصلی و عاملی که گروههای مختلف در ایران را با یکدیگر متحد میکند، آمریکا بوده و هست که آیتالله خامنهای از آمریکا بهعنوان شیطان بزرگ یاد کرده است».
5- آمریکا در راهبرد جدید خود باردیگر با تکرار ادعاهای نخ نما شده تقلب در انتخابات که اکنون سران فتنه و فتنهگران نیز خود به دروغ بودن آن اذعان کردند و با درخواست برای آزادی سران فتنه، یکبار دیگر حمایت حماقتآمیز خود از فتنه 88 و فتنه گران را آشکار کرد و مهر تاییدی زد بر اینکه فتنه 88 یک طرح آمریکایی برای از بین بردن اصل نظام و ولایت بود.
6- آمریکا در این راهبرد گفته به ائتلاف های سنتی منطقه ای در برابر ایران جان دوبارهای میبخشد تا توازن قدرت در منطقه را تغییر دهد. اولا ائتلافهای منطقهای آمریکا از جمله ائتلاف موسوم به ضدداعش و همچنین ائتلاف جنگ علیه یمن که واشنگتن و ریاض محور اصلیشان بودند، تاکنون با شکست مواجه شدند و حتی اسمی هم از آنها باقی نمانده است.
ثانیا اکنون با شکست طرحهای غلط و تنشآفرین آمریکا و عربستان در منطقه و آشکار شدن اهداف شوم آنها، بهجز خود ریاض و همچنین امارات کسی با امریکا همراهی نخواهد کرد.
روابط ترکیه و قطر با آمریکا اکنون بهدلیل سیاستهای متناقض کاخ سفید بحرانی است و بهسوی ایران رو آوردهاند و عمان و کویت نیز با جمهوری اسلامی روابط دیرینه و احترام آمیزی تاکنون داشتهاند و همواره خواستار مذاکره کشورهای عربی با ایران بودهاند. ثالثا عربستان و امارات هم با گرفتار شدن در باتلاق یمن و حمایت از تروریستها چندان اعتبار و توانایی ندارند که بخواهند در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کنند.
7- همانگونه که قبلا اشاره شده بود اصلا بحث تایید یا عدم تایید پایبندی ایران به برجام از سوی آمریکا موضوع اصلی و بحث مهمی نیست چرا که اولا تاکنون آژانس بینالمللی انرژی اتمی8 بار، خود دولت آمریکا دو بار و اروپاییها دهها بار و حتی دستگاههای امنیتی رژیم صهیونیستی پایبندی ایران به برجام را تایید کردند، آیا اتفاقی افتاده است؟! آیا دست از سر ایران برداشتند و تحریمها را در عمل لغو کردند!؟ ثالثا همانگونه که رئیسجمهور آمریکا پایبندی ایران به برجام را با ادعاهای واهی تایید نکرده است ، باز اتفاق خاصی نخواهد افتاد چون تحریمها و فضای تهدید علیه ایران و ایرانهراسی علیرغم امضاء برجام از قبل وجود داشته از جمله اینکه در اوایل سال جاری میلادی(2017) تحریمهای هوشمند را علیه ایران و بهویژه سپاه تصویب کرده بودند و از اول آبان نیز اجرایی میشوند.
البته در راهبرد جدید آمریکا و به مدد برجام این تحریمها و تهدیدات تشدید میشود. برای این منظور نیز همانگونه که قبلا بیان شد قرار است براساس طرح تیلرسون – کروکر لایحه 1698 مجلس نمایندگان موسوم به «قانون موشکهای بالستیک ایران و اجرای تحریمها علیه ایران» که در کمیته امور خارجی با حمایت 320 نماینده دموکرات و جمهوری خواه به تصویب رسیده و از آن به «سنگینترین تحریمها»یاد شده، در دو هفته آینده در کنگره و سنا به رای گذاشته شود. چنانکه برد شرمن نماینده دموکرات ایالت کالیفرنیا در کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان هنگام رایگیری درباره این تحریمها تاکید کرده «ما تحریمها را اعمال میکنیم تا به عمد و عملاً توافق هسته ای را از بین ببریم ،اما اعمال تحریمها به سبب برنامه موشکی ایران باعث میشود منافعی که از اجرای برجام نصیب ما شده به قدرت خود باقی بماند».برد شرمن تاکید کرد که جان کری در سال2015در جلسهای خصوصی با نمایندگان امریکا تاکید کرده بود «خیالتان راحت باشد با برجام ما آزادیم تحریمهای بیشتری علیه ایران برقرار کنیم!».
لذا در لایحه 1698با اصلاح قانون قبلی در حقیقت «تعلیق تحریمها» به «تعلیق برجام»منجر خواهد شد و قرار است مقامات آمریکایی با دادن مهلت شش ماهه به ایران برای مذاکره مجدد، هر سه ماه یکبار چنین جنجالآفرینی را برضد ایران و قدرت دفاعی کشور از طریق برجام به راه بیندازند و به گفته گری سیمور «ترامپ در حال براه انداختن یک نمایش سیاسی تازه است».
آمریکاییها با این تحلیل و ادعا که تحریمها دولت ایران را به پای میز مذاکره برجام آورد، معتقدند در کنار عدم لغو تحریمهای قبلی و با اعمال تحریمهای جدید به بهانه قدرت دفاعی، دوباره موفق خواهند شد دولت ایران را نهایتا به پای میز مذاکره مجدد بکشانند. رئیسجمهور آمریکا هر چند از داخل هم پالسهایی متاسفانه دریافت کرده، اما نمیداند که این دفعه به کسی اجازه مذاکره مجدد را نمیدهند و سپاه با قدرت در منطقه با تروریسم مبارزه و بهزودی جشن نابودی داعش و مجلس عزای حامیان داعش را برگزار خواهد کرد! آنگونه که فلیپ گیرالدی مامور سابق سیاه به خبرگزاری اسپوتنیک گفته است: «ترامپ از درک مواضع قوی رهبری و افکارعمومی ایران درقبال اوضاع منطقه غافل است».
آینده برجام و پیشنهادی برای خروج از انفعال دیپلماتیک
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
بعد از سخنرانی ترامپ سوالات زیادی درباره آینده برجام و روابط خارجی ایران مطرح است که در این یادداشت تلاش می کنیم به برخی از آن ها پاسخی همراه با پیشنهاد عملی بدهیم.
دولت و رئیس جمهور آمریکا به صورت رسمی برجام را نقض کردند. براساس نص صریح برجام، دو طرف ملزم هستند برجام را با حسن نیت و در فضایی سازنده اجرا کنند. این بند با این هدف در برجام تعبیه شده است که دولت آمریکا نتواند در عین حالی که روی کاغذ برجام را اجرا می کند با فضاسازی رسانه ای در عمل اجازه ندهد، ایران به طور کامل از فواید برجام بهره برداری کند چرا که تجربه این دو سال نشان داده است، بنگاه های اقتصادی برای سرمایه گذاری در اقتصاد ایران ، کاملا براساس فضاسازی های رسانه ای تصمیم می گیرند.
واقعیت این است که هم سخنان ترامپ در تاکید مجدد بر این که از برجام خارج خواهد شد و هم طرحی که دولت به کنگره داده است، به بنگاه های اقتصادی دنیا این پیام را می دهد که وارد مراودات اقتصادی با ایران نشوید، چون برجام آینده ای متزلزل دارد.
این که آقای ظریف تصریح می کند که هم روح و هم متن برجام نقض شده است، صرفا یک نقض حقوقی نیست بلکه این نقض در عمل ایران را از فوایدی که به خاطر آن برجام را امضا کرده است، محروم می کند بنابراین ایران دیگر تعهدی به برجام ندارد و از این پس باید صرفا مطابق منافع اش در قبال برجام تصمیم گیری کند.
ایران در قبال این بدعهدی آشکار چه باید بکند؟ پاسخ به این سوال کمی پیچیده است. چون همان گونه که پیش از این مبسوط توضیح داده شده بود، اگر رهاورد این ماجرا شکاف بین اروپا و آمریکا در قبال ایران باشد، ما از کل فرایند، نتیجه بسیار خوبی گرفته ایم اما از طرف دیگر اگر بخواهیم به امید این شکاف، صرفا به صورت یک طرفه تعهدات خود را در برجام رعایت کنیم اما از منافع برجام بهره کامل نبریم، دچار خسارت محض می شویم. پس چه باید کرد؟ آیا باید از برجام یک طرفه خارج شویم یا همچنان به مسیر یک طرفه فعلی ادامه دهیم؟
برای جواب به این پرسش باید دو احتمال تصویب شدن یا نشدن طرح دولت در کنگره را بررسی کنیم. احتمال اول این که کنگره طرح دولت آمریکا را تصویب کند.تصویب این طرح به معنای بیرون آمدن رسمی و حقوقی از برجام است. در این صورت آمریکا مقصر لغو برجام محسوب می شود و ایران بلافاصله می تواند همه اقدامات داوطلبانه خود را کنار بگذارد و بهترین کار این است که اجرانشدن پروتکل الحاقی، اعلام رسمی پایان نظارت های فراپروتکلی و حرکت صرفا در چارچوب ان پی تی را اعلام کند و فعالیت های صلح آمیز خود را شتاب بیشتری دهد و در کنار این اقدامات که در چارچوب فعالیت های صلح آمیز هسته ای محسوب می شود، در تفاهمی کلی با اروپا(نه قراردادی جدید) در قبال ادامه توقف تحریم ها توسط اروپا، فعالیت هایی که در چارچوب تولید سلاح هسته ای برداشت می شود مانند غنی سازی 20 درصدی بیش از نیاز و...را آغاز نکند. در این صورت با شکافی که بین اروپا و آمریکا روی داده است، تحریم ها به زمان قبل از برجام بر نمی گردد و تحریم های آمریکا نیز در عین حالی که بر اقتصاد ایران قطعا تاثیرگذاراست، نمی تواند مسیر تعاملات اقتصادی ایران با دنیا را به طور کامل ببندد.
حرکت پیش دستانه خروج از برجام قبل از تصمیم کنگره، چندان منطقی به نظر نمی رسد اما باید توجه کنیم که احتمال رای آوردن طرح دولت آمریکا در کنگره به این دلیل که نیاز به 60 رای دارد و جمهوری خواهان فقط 52 رای دارند، چندان زیاد نیست بنابراین منطقی نیست این مدت را صرفا به اعتراض و انتظار بگذرانیم بلکه باید فرصت ایجاد شده مبنی بر اجماع جهانی علیه موضع دولت ترامپ را غنیمت بشماریم.
ترامپ بهترین فرصت را به ما داد که اروپا را به صورت رسمی تحت فشار بگذاریم تا عافیت طلبی را کنار بگذارد و حاضر شود برای رفع تحریم ها هزینه بپردازد. ایران باید اروپا را تهدید کند حال که آمریکا با فضاسازی رسانه ای برجام را نقض کرده است و اجازه بهره برداری از منافع برجام را به ایران نمی دهد، تهران در صورتی در برابر نقض آمریکا مقابله به مثل نمی کند و تعهدات هسته ای خود را اجرا می کند که اروپا از ظرفیت های خود استفاده کند و با تضمین های لازم به بنگاه های بزرگ اقتصادی اروپا، چند قرارداد بزرگ را به مرحله عمل برساند تا از تاثیرات نمادین آن ، رفع تحریم ها و برجام تقویت شود.
پیگیری این پیشنهاد چند فایده دارد؛ اول این که ایران از انفعال دیپلماتیک فعلی درمی آید و ابتکار عمل را به دست می گیرد و با در آمدن از موضع انفعال آب پاکی را روی دست همه کشورهایی می ریزد که فکر می کنند می توانند با فشار بیشتر ما را به مذاکره بر سر منافع کلان ملی خود در تقویت قدرت دفاعی مجبور کنند. دوم این که این پیشنهاد به خصوص در شرایط فعلی به اندازه کافی منطق شفافی دارد و اجرایی شدن آن نیز توسط اروپا کاملا شدنی است وسنگ بزرگی محسوب نمی شود. سوم این که در صورت موافقت نکردن اروپا، روشن می شود که نمی توان چندان روی اروپای پس از لغو احتمالی برجام حساب کرد بنابراین می توان برای سناریوی بدون همراهی اروپا برنامه ریزی کرد. چهارم این که عملیاتی شدن این قراردادها تاثیر نمادین بسیار زیادی بر رفع عملی تحریم ها می گذارد و به اقتصاد دنیا این پیام را صادر می کند که راهبرد اروپا مقابله با زیاده خواهی های ترامپ و آمریکاست و بهترین پادزهر برای سم فضاسازی آمریکا علیه رفع تحریم ها محسوب می شود و پنجم این که برای حاکمیت آمریکا روشن می کند که هزینه زیاده خواهی ها سنگین خواهد بودو آن ها را سوق می دهد به این که نگاه خود را در اجرای کامل برجام تغییر دهند.
به نظر می رسد آمریکایی ها و برخی دولت های اروپایی، به دنبال مذاکره برای محدود کردن توسعه موشکی ما هستند. ظاهرا آن ها فکر می کنند که الگوی برجام می تواند دوباره درباره توسعه موشکی ما تکرار شود اما آن ها چند خطای راهبردی دارند؛ اولا ما هیچ گاه مذاکره هسته ای را تعطیل نکردیم چرا که به واقع دنبال تولید بمب هسته ای نبودیم و اقدامات مان در برخی فعالیت های هسته ای که از آن ها برداشت تسلیحاتی می شد، صرفا برای داشتن دست بالا در مذاکرات بود و در برجام هم ما بر سر اصل صنعت هسته ای هیچ مذاکره ای نکردیم. آن ها نباید فراموش کنند که ما در حفظ قدرت دفاعی خود چیزی برای مذاکره نداریم.
ثانیا تجربه برجام به روشنی این یقین را در مردم ما ایجاد کرد که به آمریکای بدعهد نمی توان هیچ اعتمادی آن هم بر سر امنیت ملی خود داشت. ثالثا هر انسان عاقلی می داند اگر قراردادی بسته شد و طرف مقابل برای اجرای تعهدات قبلی خودش، شرط جدید گذاشت باید محکم دربرابر این زیاده خواهی ایستاد. مردم ایران تجربه های دیگر کشورها از جمله عقب نشینی قذافی را به چشم خود دیده اند که همه چیز خود را دودستی تحویل آمریکایی ها داد و با خواسته های یکی پس از دیگری آن هاهم موافقت کرد اما در نهایت با حمله نظامی آن ها، از حکومت ساقط شد. تجربه فعلی هم کاملا برای مردم روشن کرده است که دربرابر آمریکا و چند کشور همراه اروپایی اش هر گامی عقب بگذاریم، بازهم باید گامی دیگر عقب بگذاریم و تنها راه دربرابر زیاده خواهی بی پایان چنین دشمنان بدسابقه ای، فقط ایستادگی عاقلانه است.
اروپا برجام نیمهجان را احیا نمیکند
محمد اسماعیلی در جوان نوشت:
رویکرد انقلابی مقامات ارشد دولت دوازدهم در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ قابل تحسین است بهطوری که سخنان رئیسجمهور محترم کشورمان با استقبال اقشار مختلف جامعه روبهرو شد اما در عین حال پرسشهای مهمی درباب «نوع معارضه» دولت دوازدهم با رئیسجمهور امریکا مطرح میشود.
قبل از طرح پرسشهای مربوطه باید توجه داشت که بر اساس ادله و مستندات برگرفته از متن برجام ـ که در ادامه به آن اشاره خواهد شد ـ امریکا برجام را چندین بار نقض کرده است که آخرین بار آن در گفتار ـ رفتار ترامپ در سخنرانی اخیر روی داده و اروپاییها بر اساس دلایلی متقن نمیتوانند تکیه گاهی مناسب برای ادامه حیات برجام به شکل فعلی آن باشند.
بسنده کردن دولت به بحثهای کلامی(در قالب پاسخ شفاهی به گستاخیهای ترامپ)کفایت میکند و مانع از نقض چندباره برجام توسط دولت دونالدترامپ میشود؟
آیا نباید موازی با پاسخ گویی شفاهی ـ که در جای خود مناسب و ضروری است – با اجرای دستورالعملی جامع مانع از اجرای سیاستهای ضدبرجامی دولت و کنگره امریکا شد، در حالی که ترامپ توافقنامه هستهای را به کنگره احاله داده است. مگر نه آن است که دولت اوباما چندبار برجام را نقض کرد و دولت ترامپ نیز همان رویه را با صراحت بیشتر در دستور کار قرار داده و با نوع سخنان شنبه شب خود و احاله برجام به کنگره متن و روح برجام را نقض کرده است پس چرا دولت هنوز اقدامی عاجل در جهت مقابله با چنین رویهای را در دستور کار قرار نداده است؟
آیا تفکیکسازی میان امریکا با اروپاییها آن هم در هنگامهای که کشورهای اروپایی و اتحادیه این قاره به مفاد برجام پایبند نبوده و به صورت گام به گام با سیاستهای ضدایرانی ایالات متحده در دوران پسا برجام همکاری کرده اند، هزینههای توافق هستهای را برای ایران افزایش نمیدهد؟
1 ـ دولت و برخی از رسانهها بدون آنکه توجه به کلیت دوره پسا برجام تلاش میکنند تنها معاندت و مخالفت با برجام را به دوره ترامپ خلاصه کرده و با چنین روشی مانع از فروریختن پایههای تئوری «امریکای امروز امریکای دیروز نیست ومیتوان با وی مذاکره برد –برد را به اتمام رساند»شوند چرا که در چنین حالتی بسیاری از اهداف بلند مدت دولت نیز به بنبست میرسد. تمرکز روی شخص ترامپ و گفتار وی در قبال ایران نه تنها با واقعیتهای موجود همخوانی ندارد بلکه مانع از پیگیری نقض برجام از مسیر متن برجام و ابزارهای حقوق بینالملل میشود و باید آن را یک فرصت سوزی و آدرس غلط دادن به افکار عمومی معنا کرد.
2 ـ ایالات متحده بارها نه شکلی بلکه محتوایی ـ مفهومی توافق هستهای را پاره کرده است چرا که همگام با تفسیر موسع از متن برجام و قطعنامه2231به تعهدات خودپایبند نبوده و فراتر از آن با وضع و اجرای برخی قوانین متن و روح توافق را نقض کرده است(کمااینکه مقامات ارشد دولت بارها به چنین مسئلهای اعتراف کردهاند.)
امریکا چه در دوره اوباما و چه در دوره ترامپ با وضع و اجرای قوانینی صراحتاً متن برجام – مواد26، 27و29 ـ را نقض و بارها روح برجام و قطعنامه2231 را نیز دچار تخطئه قرار داده است که درباره نقض روح میتوان به عنوان نمونه به دو رفتار دونالد ترامپ اشاره کرده، یکی تلاش گسترده وی در اجلاس جی20 بود که از سران کشورهای اروپایی، فعالان حوزه اقتصادی و تجاری و بانکهای این کشورها به صورت شفاف میخواهد تا ازهمکاری و توسعه روابط با ایران خودداری کنند.
چنین رفتاری نه تنها نقض مواد مورد اشاره از متن برجام است بلکه با روح آن نیز در تناقض است چرا که اساس شکلگیری توافق هستهای بر پایه حسن نیت، عادیسازی روابط تجاری بانکی و اقتصادی ایران با سایر کشورها و سهلالوصول کردن حضور ایران در عرصه بینالمللی بوده و رفتار مورد اشاره ترامپ در تناقض آشکار با چنین مولفههایی است.
سخنرانی شنبه شب ترامپ همانند «وضع قانون محدودیت حضور شهروندان38کشور به ایران»، «وضع قانون موسوم به کاتسا» یا «تمدید قانون داماتو توسط اوباما» نقض متن و روح توافق هستهای است چرا که رئیسجمهور امریکا بر خلاف اهداف توافق بینالمللی(یا همان روح توافق)عمل کرده و خواهان مانعسازی کشورها در مسیر عادیسازی روابط با تهران میشود. بنابراین نقض برجام در هر دو دوره اوباما و ترامپ روی داده و آنچه مانع از برخورد جدی با امریکا شده، 1 ـ عدم اراده کافی برای مخالفت با نقض برجام توسط امریکاست و2 ـ وجود حفرههای حقوقی موجود در متن برجام که از جمله آن چهارگانه ناقص حل و فصل اختلافات در متن برجام است که بر اساس آن ایران هیچ گاه نمیتواند از مراجع چهارگانه حکمی در تایید نقض برجام توسط امریکاییها را دریافت کند. بارها گفته شده است که آرای این چهارگانه حل و فصل اختلافات برجام، احیاکننده حقوق ایران نیست و به عکس یکسویه و تماما به نفع امریکایی است.
3 ـ در حالی دولت مکرر از اجرای برجام توسط اروپا اعلام رضایت میکند که بر اساس ادلهای که در ادامه میآید اروپا نیز نه شکلی بلکه محتوایی ـ مفهومی برجام را نقض کرده است که عدم اجرای تعهدات آمده در متن برجام از مصادیق آن است. اروپاییها همچنین با سیاستهای ضدبرجامی امریکا که از جمله آن تفسیر موسع امریکاییها از متن برجام و قطعنامه2231است کاملا هم راستا بودهاند که در سطر چهار به تفصیل به آن خواهیم پرداخت. مسئولیت و تعهدات اروپاییها در دو بعد در متن برجام بسیار تأثیرگذار است، بعد نخست: «برداشته شدن تحریمها»، «رفع موانع بانکی ـ اقتصادی جهت سرمایهگذاری اشخاص حقیقی و حقوقی اروپایی در ایران»، و بعد بعدی: «رفع حل و فصل اختلافات در نظام حقوقی برجام»و«حسن اجرای تعهدات دو طرف بر اساس اصل حسن نیت.» در بعد نخست میتوان به تعهدات دهگانه اروپا در پیوست شماره ۲توافق هستهای و در قبال ایران اشاره کرد ؛ که برخی از بخشهای مهم آن: «تدابیر مربوط به امور مالی، بانکی و بیمه»، «بخشهای نفت، گاز و پتروشیمی»، «طلا، سایر فلزات گرانبها، اسکناس و سکه»، «بخشهای کشتیرانی، کشتیسازی و حمل و نقل» و «تدابیر مرتبط با اشاعه هستهای» است که چنانچه حتی50درصد از این تعهدات به مرحله اجرا میرسید امروز ایران با انبوهی از هزینههای برآمده از اجرای برجام مواجه نبود.
در بعد دیگر که همان «حسن اجرای تعهدات دو طرف بر اساس اصل حسن نیت»است یا در بحث نقش محوری اتحادیه اروپا در حل و فصل اختلافات میان طرفین میتوان گفت، در مقدمه و مفاد عمومی برجام و در بخشهایی از پیوستهای پنجگانه برجام به مسئولیتهای «ویژه و محوری» اتحادیه اروپا اشاره شده است که کم توجهی این اتحادیه به آن توانسته هزینههای ناشی از عدم اجرای تعهدات۱+۵را برای جمهوری اسلامی ایران به صورت تصاعدی افزایش دهد. به عنوان نمونه در ماده۲۹صراحتاً وبه صورت مستقل به نقش اتحادیه اروپا و دولتهای عضو میخواهد از«اعمال سیاستهایی جهت عادیسازی روابط اقتصادی ـ تجاری ایران با کشورها اصولا خودداری کنند.»
4 ـ معرفی ایران به عنوان ناقض روح برجام با روشی جدید و مشترک توسط امریکا – اروپا در حال انجام است به طوری که اروپاییها بعد از سخنرانی ضدایرانی ترامپ در قالب بیانیه و سخنرانی تنها«یک بخش» از سیاست امریکا که همان «اعلام عدم پایبندی ایران به برجام» را رد کرده و به صورت صریح خواهان تغییر رفتار ایران «در تحولات منطقه» و« آزمایش موشکی»شدند. در واقع اروپاییها با کلیت سیاستهای امریکا در قبال برجام همراه هستند وهمانگونه که بارها گفتهاند ایران را ناقض قطعنامه2213 را دانسته و تنها با یک بخش از سیاستهای دولت ترامپ (اعلام عدم پایبندی ایران به برجام) موافق نیستند. تفسیر«موسع»مهمترین ابزارامریکا ـ اروپا برای معرفی ایران به عنوان ناقض برجام است و دولت برای جلوگیری از اتقان تفسیر غربیها و احراز سوء نیت اروپاییها از کشورهای این اتحادیه بخواهد تا نه تنها وظایف دهگانه خود را اجرا کند بلکه از تفسیرموسع امریکاییها از برجام رونوشت تهیه نکند.
این درحالی است که تاکنون هشت جلسه از کمیسیون مشترک برجام با حضور ایران و۱+۵با محوریت فدریکا موگرینی برگزار شده اما در هیچ کدام از بیانیه یا حداقل موضعگیری مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا، سخنی از نقض برجام از سوی امریکاییها به میان نیامده است، و در مواضع اخیر اروپاییها تنها به گلایه از سخنرانی ترامپ و رویکرد این کشور «گلایه»کرده و سخنی از «نقض»برجام به میان نیاوردهاند. بهراستی اگر اروپاییها قابل تکیه بودندچرا بعد ازگذشت26ماه از برجام هنوز به وظایف خود عمل نکردهاند و همچنان قائل به نقض روح برجام و قطعنامه2231توسط ایران هستند؟
بازسازی معنوی جامعه
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
- ازنخستین دانشمندان فوت و فن جامعهشناسی، امیل دورکیم، تا همین امروز، نکتهای میان غاطبه جامعهشناسان مورد توافق بوده است؛ این که دین در قلب عملکردهای اخلاقی هر اجتماعی قرار دارد و در هر صورتش، اگر نباشد، انسجام و پیکربندی اخلاقی جامعه به سستی میگراید. سن آگوستین، زمانی در بررسی علل سقوط امپراتوری روم، آن را در ضعف و زوال دین جسته بود.
برداشت او این بود که یک جامعه اخلاقی در درجه اول، نونهالان و جوانان مقید و پایبند به اخلاق دارد، و دین عاملی است که با اتکاء به حکمت عشق، نوجوانان و جوانان را قبل از آن که حکمت و عاقبت اعمال را به چشم خویش ببینند، برای فعل اخلاقی به خط میکند. در دیدگاه عمیق و مهم او، تنها چیزی که میتواند عاملیتهای اصلی پیشران هر جامعه یعنی نوجوانان و جوانان را در مسیر اخلاقی به پیش ببرد، دین و دستمایههای ایمان دینی است.
او نتیجه گرفت که فلسفه یونانی و دانش رومی، نمیتوانست جایگزین عملکردهای مهم دین شود و به این خاطر بود که امپراتوری روم در اوج هرج و مرج اخلاقی اما اندوخته قدرت اقتصادی و سیاسی فرو ریخت. این خط فکری تا جامعهشناسان امروزی، از امیل دورکیم و ماکس وبر که کلاسیکهای بزرگ جامعهشناسی هستند گرفته، تا همین متیو لی، دانشمند متأخر در حیطه نوظهور جامعهشناسی اخلاق استمرار یافته است.
- یافته عجیبی در بررسیهای اجتماعی و بالینی روانشناسان اجتماعی به چشم میخورد؛ این که اغلب تحقیقات امروزین در زمینه روانشناسی اجتماعی این ادعای قدیمی سن آگوستین را تصدیق میکنند که دین و نه هر چیز دیگر، منشأ اصلی مفهوم «عشق» و «محبت» در اجتماعات است.
موارد «عشق» در گروههای غیر دینی یا ضد دینی آن چنان فرتوت و نحیف است که نمیتوان نام «عشق» بر آن نهاد. این ما را متقاعد میکند که منشأ اصلی «عشق» در اجتماعات انسانی را نه خانواده و روابط دو جنس یا هر عامل دیگر، بلکه به طور خاص، دین قلمداد کنیم. اگر دین نبود، عشقی هم نبود؛ و اگر عشق نباشد، پایه و مایه اخلاق در میان نوجوانان و جوانان قوام نخواهد گرفت.
- آرتوربروکس در کتاب پرفروش«چه کسی واقعاً غمخوار ماست/ 2006»، مستدل میسازد که اغلب افراد عامل امور خیر، زمینه دینی دارند، و کم هستند کسانی که منحصراً به دلیل نوعدوستی یا چیزهایی از این قبیل و بدون پیشینه دینی، در امور عام المنفعه مشارکت کنند؛ بگذریم از این که الگوی هر نوع اقدام نوعدوستانهای در ریشه تاریخی به عملکردهای دینی باز میگردد. پل بلوم در مطالعهای که در مورد سایتهای اعانه انجام داده و نتایج آن در سال 2012 منتشر شده، به این نتیجه رسیده است که وقتی از سمبلهای دینی در صفحه این سایتها استفاده میشود، احتمال وقوع تخلف و تقلب تقلیل مییابد.
- این که برخی به استناد خشونتهای مذهبی یا برخی برخوردهای تند بنیادگراییهای امروز، تسامح دینی را راه حل بهبود خشونتها قلمداد میکنند، ناشی از سطحینگری مفرط در تحلیل تاریخی است، چرا که بیگمان، خشنترین و خسارتبارترین برخوردهای تاریخ در جریان جنگهای جهانی اول و دوم، توسط کسانی صورت گرفته است که سست دین یا ضد دین بودهاند، یا در سایه دموکراسیهای مدرن، آوازه تسامح و سهلانگری دینی سر میدادند. این، در مورد گذشته تاریخ نیز صادق است؛ تهاجمات مغولان، یا نبردهای انتحاری میان دولتشهرهای یونانی، جملگی منازعاتی بودهاند که میان سکولارها اتفاق افتاده است.
حتی نبردهای خشن تاریخ میان دینداران، همچون جنگهای صلیبی یا جنگهای 30 ساله میان کاتولیکها و پروتستانها یا خشونتهای امروزین داعش و طالبان، آشکارا ریشه در مطامع قدرت در نهادهای سیاسی سکولار داشته است و ابداً از متون اصیل آموزههای دینی، بویژه آموزههای دینی ادیان ابراهیمی بر نیامده است. چنان که رادنی اشتارک، یکی از شاخصترین دانشمندان حیطه جامعهشناسی دین، تأکید دارد، کارکردهای شخصی و اجتماعی دین فقط بر کسانی نافذ است که واقعاً به حیطه امر مقدس و قدرت خدا اعتقاد دارند و شرایع مربوط را انجام میدهند.
پس، باید تصدیق کرد که نه سهلانگاری، بلکه هر چه پایبندی به اصول دینی استوارتر باشد، همان آموزههای متعادلی که منجر به انتشار عظیم آموزههای ادیان در سرتاسر جهان شده است، استحکام «عشق» و اخلاق (به مثابه «فلسفه عشق») افزونتر خواهد بود. البته این آموزهها، همچون هر چارچوب مرجع اخلاقی دیگر سطح متعادلی از درشتی و نرمی را تجویز میکنند، ولی دستمایه اصلی ایمان به این آموزهها، بیگمان، «فلسفه عشق» است. به نظر میرسد که افراد، بین دین و انتظارات موقعیتی لازم برای رفتار اخلاقی، نحوی ارتباطات متعالی برقرار میکنند.
- این هم مهم است که تلاش برای پایبندی به اخلاق نیز به نوبه خود، به احساس نیاز به دین منجر میشود. آن چه این ضرورت را ایجاب میکند، ضرورت برآوردی از آینده در سایه التزام به موازین اخلاقی است. اصولاً در این که چه کاری را باید انجام داد و از کدام کار باید پرهیز کرد، نتایج و تبعات آن کارها تعیین کننده است، و مهمترین مزیت انحصاری دین آن است که چنین چشماندازی از «معاد» اعمال را به دست میدهد. معجزه ثابت انبیاء برای جلب ایمان معتقدان، خبر دادن از آینده بوده است، طوری که افراد بتوانند با اطمینان از تبعات دستور العملهای دینی، آنها را در برنامه زندگی خود قرار دهند. به لحاظ تاریخی، ادیان ابراهیمی تنها منبع قابل اعتماد بودهاند که توانستهاند برآورد معتبر و مکرراً آزمودهای از معاد اعمال ارائه دهند. پس، با زمینه نوظهور جامعهشناسی اخلاق، و در انتهای طراحی یک مسیر علمی جامعهشناختی برای انتظام مجدد جامعه گسیخته امروزی، ضرورت دین، به لحاظ تجربی و علمی اثبات و مدلل میشود (توأم با اقتباسهای آزاد از سن آگوستین و بویژه کوین مککافری).
اولویت منافع ملی بر سود سیاسی
احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات در ایران نوشت:
موضعگیریهای جدید رئیس جمهوری امریکا در قبال برجام در داخل ایران موقعیت را برای طیفی از مخالفان دولت به وجود آورده که میخواهند از هر بزنگاهی برای پیشی گرفتن در رقابتهای جناحی خود استفاده کنند. اگر بخواهیم ساده و صریح صورت مسأله اصلی را بیان کنیم، باید بگوییم این طیفها عموماً پیروزی در رقابت داخلی را بدون درنگ بر منافع ملی ارجحیت میدهند. ما نمیتوانیم و نباید از امریکا و خصوصاً دولتی مانند دولت ترامپ انتظار پایبندی بر تعهد یا در نظر گرفتن منافع ایران را داشته باشیم. اما این انتظار بیجایی نیست که موضعهای ملی را به دیده جناحی نگاه نکنیم.
برجام قطعاً یک توافق بدون نقص نیست و این موضوع را حتی خود تیم مذاکرهکننده نیز بارها به تفصیل توضیح دادهاند. حتی بحث بر سر این نیست که در همین شرایط خطیر هم نباید از برجام انتقاد کرد. بحث اصلی بر سر این موضوع میباشد که برای مسألهای که کم و بیش مورد اجماع ملی ایرانیان، در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی قرار گرفته نباید بیش از این مجادله صورت بگیرد.
در امریکا دولت آقای ترامپ با ایجاد چالش برای توافق که یک اجماع جهانی پشت آن هست، عملاً امریکا را به حالتی از انزوای بینالمللی رسانده که تقریباً در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بینظیر است. هیچ گاه در تاریخ زمانی را به یاد نداریم که متحدان اقتصادی و سیاسی امریکا، این گونه در اختلاف نظر با هیأت حاکمه این کشور قرار بگیرند. مضافاً اینکه وضعیت منفی برای امریکا را در مناسبات داخلی این کشور هم میتوان دید، جایی که نه تنها بین دو حزب بزرگ این کشور اختلافاتی بنیادین به وجود آمده که حتی در میان جریانهای حزب حاکم، یعنی جمهوریخواه نیز اجماعی هر چند حداقلی درخصوص سیاستهای ترامپ در قبال برجام وجود ندارد. این پیش از هر چیز حاصل سیاستی است که ترامپ برای مقابله با اجماع ملی در پیش گرفت و گفت تمام تعهدات و اقدامات دولت قبل از خودش را ملغی میکند.
آیا ما نیز میخواهیم به بهانه نقدها و مخالفتهایی که با برجام داریم در همین مسیر قدم برداریم؟ تفسیر غلط سخنان مقامات دولتی و دیپلماتیک کشورمان، حمله یکجانبه و قدرتمند به برجام، انداختن توپ تمام مشکلات به زمین دولت و مسائلی نظیر این آیا چیزی جز تلاش برای برهم زدن اجماع ملی با هدف دستیابی به منافع جناحی است؟ سیاستهای کنونی دولت امریکا بهترین موقعیت است برای اینکه در یک بزنگاه تاریخی بعد از انقلاب اسلامی، حقانیت سیاستهای خودمان را در مقابل امریکاییهایی که تمام این سالها علیه ما فضاسازی کردهاند، به رخ بکشیم. امریکا هم اکنون در دورترین فاصله با متحدان اروپایی و غیراروپاییاش قرار دارد.
بازتابهای بینالمللی تحولات مربوط به برجام تا سطح بسیار زیادی به نفع ایران به نظر میرسد و عموم قضاوتها حق را به جانب کشور ما داده است. پیشی گرفتن در رقابت داخلی تا چه اندازه ارزش دارد که چشم بر این موقعیت کم نظیر ببندیم و خود را یک بار دیگر در معرض برخی اتهامات تهی قرار دهیم؟ ضمن اینکه در عرصه داخلی هم میدانیم نیاز مبرم کشور جذب سرمایهگذاری برای ایجاد اشتغال است و تازه تحریمها به عنوان سنگینترین وزنههای آویزان شده به پای توسعه کشور، باز شدهاند.
برجام اگر هیچ عایدی برای کشور نداشت حداقل یک امتیاز مهم برای ما گرفت و آن اینکه حقانیت سیاسی و حقوقی رفتار ما را در عرصه بینالملل به اثبات رساند. کدام سود سیاسی میتواند در ترازوی مخالفان دولت و برجام همسنگ این عایدی قرار بگیرد که ما چشم بر آن ببندیم؟ کاش طیف مخالفان برجام در کنار تمام مباحث خود در این روزها به این پرسش هم پاسخ درخوری میدادند.
آشتی یا بازی سیاسی؟
علاءالدین غروی در شرق نوشت:
داستان مکرر آشتی یا سازش میان حماس و دولت فلسطینی منسوب به سازمان الفتح به ریاست محمود عباس هفته گذشته بازتابهای زیادی داشت. یک بار دیگر با پادرمیانی رئیسجمهور مصر، السیسی و با تأیید آمریکا و رژیم اسرائیل و همراهی دولتهای عرب همسو با آمریکا، قرار شده است دولت واحد فلسطینی بر تمام سرزمینهای فلسطینینشین یعنی ساحل غربی رود اردن و باریکه غزه حکومت کند. در رابطه با پادرمیانی مصر و نقش دولت صهیونیستی و آمریکا و نیز وضعیت دو بازیگر اصلی یعنی فتح و حماس، نکات زیر باید مورد توجه خاص قرار گیرد:
١- دولت مصر در سالهای گذشته، بهویژه در حاکمیت دولت ژنرال السیسی با مسئله غزه بهعنوان یک اهرم فشار بر حماس و در عین حال جلب نظر دولت صهیونیستی، بازی کرده است. شکی نیست که تضعیف حماس خواست مشترک اسرائیل و درنهایت حکام مرتجع منطقه و نیز آمریکاست. دولت مصر گذرگاه رفح را که نقشی حیاتی در زندگی روزمره نزدیک به دو میلیون فلسطینی ساکن در غزه دارد، هرگاه که اسرائیل اراده کرده، بسته و زندگی را بر مردم محصور میان مصر و اسرائیل به جهنم تبدیل کرده است. مصر از اختلاف میان دو گروه عمده فلسطینی یعنی فتح و حماس، نهایت بهرهبرداری را کرده است.
میانجیگری اخیر مصر در هماهنگی کامل با اسرائیل و آمریکا بوده و منویات آنها در مذاکرات دو طرف فلسطینی کاملا آشکار است. هدف مصر از این کار مطرحشدن در صحنه بحران خاورمیانه درست در زمانی است که دولت و حکومت در مصر بهشدت افول کرده و مشکلات اقتصادی همراه با ناخشنودی سیاسی-اجتماعی مردم که عمدتا ناشی از سرکوب آزادیهای مدنی و حبس و اعدام مخالفان و بهویژه سران اخوانالمسلمین بوده است، موقعیت مصر را در منطقه تضعیف کرده و فلاکت اقتصادی نیز وابستگی آن را به عربستان و آمریکا تشدید کرده است.
از دیگر اهداف مصر در طرح اتحاد فلسطینیها، تضعیف کامل حماس و نیز بهحاشیهراندن ایران و نهایتا انعقاد موافقتنامهای است که مصر را در کانون توجه منطقهای و جهانی قرار دهد.
برخلاف دهههای پیشین که مصر نقش محوری در مذاکرات خاورمیانه و درون فلسطین داشت، دیکتاتوری السیسی مصر را کاملا منزوی و اسیر تمایلات سعودیها و آمریکای ترامپ کرده است. نطفه حرکت اخیر مصر در ایجاد سازش میان حماس و فتح در دیدار السیسی با نتانیاهو در نیویورک در جریان برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال جاری بسته شد. بدون شک، در این پروژه، مصر بهتنهایی قدرت راهبری این تحولات را ندارد و همکاری اسرائیل و آمریکا مشوق و پشتیبان اصلی به حساب میآید. اقدامات پیشین سازش از سوی مصر به دلیل همراهینکردن دولتمردان آمریکا ناکام بوده است. جورج دبلیو بوش و حتی اوباما نیز خواستار انزوای غزه و اختلاف و جدایی میان دو گروه اصلی فلسطینی و تقویت مواضع توسعهطلبانه و تجاوزگرانه اسرائیل بودهاند.
طرفه آنکه دونالد ترامپ، بسیار علاقهمند است که بتواند به گمان خودش بحران فلسطین را حلوفصل کند و به همین دلیل است که قول اولیه خود مبنی بر انتقال سفارت اسرائیل از تلآویو به بیتالمقدس را از دستور کار خارج کرده است تا نظر فلسطینیها را جلب کند.
٢- دولت خودگردان، شخص ابومازن، محمود عباس و مسئولان طراز اول دولتش در فسادهای اخلاقی، مالی و سیاسی غوطهور هستند. کمکهای مالی اروپاییها و آژانسهای بینالمللی در سالهای گذشته حیف و میل شده است. اعترافات خانم لیونی زیپنی، وزیر خارجه سابق اسرائیل، در داشتن روابط خصوصی و غیراخلاقی با مقامات و سران فلسطین، نشانگر انحطاط همهجانبه محمود عباس و شرکایش است. عباس از سال ٢٠٠٤ تاکنون در مسند قدرت بوده و با دیکتاتوری حکومت کرده و اجازه انتخابات آزاد را نداده است. وقتی در انتخابات آزاد سال ٢٠٠٦ حماس برنده شد، او و رفقایش بهاصطلاح زیر بازی زدند و با حمایت رئیسجمهور وقت آمریکا و دولت انگلیس، سران عرب و نیز اسرائیل، دموکراسی محدود موجود را زیر پا گذاشتند و باعث اعلام خودمختاری غزه از سوی سران حماس شدند.
٣- جمعیت دومیلیونی غزه سالهاست که زندانیاند و بیشترین فشارها را از سوی اسرائیل، مصر و دولت محمود عباس متحمل شدهاند. گذرگاه رفح بهعنوان مجرای تنفس مردم غزه، بهطور بیرحمانه از سوی مصریها بسته شده است. سالهاست که هزاران فلسطینی ساکن غزه قربانی این محاصره و بدتر از آن حملات وحشیانه هواپیماهای صهیونیستها بودهاند. اینجاست که وقتی خبر شادی مردم غزه و ریختن به خیابانها برای جشن و شادی به مناسبت این توافق را میشنویم، به عمق فاجعه انسانی حاکم بر غزه پی میبریم. در تمام این سالها مردم غزه بین مرگ و زندگی دست و پا زندهاند و از اینکه اتحاد با دولت عباس باعث شکست این محاصره غیرانسانی میشود، خوشحالاند. زنان بارداری که بهخاطر کمبود امکانات بیمارستانی قربانی شدهاند و نیز هزاران کودک و پیر و جوان و بیمار و فقیر، گویای چهره واقعی غزه امروز است.
٤- چنانچه پروژه اتحاد فلسطینیها عملی شود، در کوتاهمدت و با تزریق پول به وسیله سعودیها و نیز دولتهای غربی، برخی مشکلات معیشتی حل خواهد شد ولی این دولت زیر سایه سرنیزههای رژیم متجاوز اسرائیل خواهد بود و هر نوع ابراز مخالفت با اشغالگری و مبارزه با زورگوییهای صهیونیستها بهشدت سرکوب خواهد شد و دولتی مستعمره مانند در مجاورت اسرائیل مجبور به همزیستی با این رژیم خواهد بود.
ایده دولت مستقل فلسطینی که بر اساس پیشنویس معاهده اسلو در سال ١٩٩٣ میان اسحاق رابین، نخستوزیر وقت اسرائیل و محمود عباس بهعنوان مذاکرهکننده اصلی فلسطینی تهیه شده بود، نهایتا به وسیله اسحاق رابین، یاسر عرفات و بیل کلینتون امضا شد. در ٢٤ سالی که از امضای این معاهده ناعادلانه میگذرد، تقریبا هیچکدام از مفاد آن عملی نشده است و روند شهرکسازیهای غیرقانونی صهیونیستها با شدت ادامه دارد. با ملاحظه این واقعیتها باید دید دولت فلسطین که هنوز بهعنوان دولت مورد قبول اسرائیل نیست! چه برنامهای برای استیفای حداقلی حقوق فلسطینیها تدارک دیده است.
افزونبراین، شرط صهیونیستها برای پذیرش این دولت نیمبند، شناسایی رسمی اسرائیل، کنارگذاشتن و خلع سلاح مبارزان حماس و قطع هرگونه رابطه با ایران است. باید دید سران حماس که تاکنون با ایده بهرسمیتشناختن اسرائیل مخالفت و اخیرا نیز اعلام کردهاند که سلاح خود را کنار نخواهند گذاشت، چه سیاستی را در پیش خواهند گرفت. بدونتردید، این توافق نتیجه تحولات فکری سران حماس یا به عبارت دیگر پوستاندازی آن است.
در سالهای پیشین، سیاسیون حماس بندبازی کردهاند. از مخالفت با بشار اسد و در نتیجه سردی روابط با ایران گرفته تا تعامل با قطر، عربستان و ترکیه نشان میدهد که برخلاف تشکیلات فلسطینی ابومازن که از این دینامیسم محروماند و بسیار بسته عمل میکنند، اتاق فکر حماس از پویایی بالایی برخوردار است و زمان را خوب میشناسد. سخن پایانی اینکه، نرسیدن به اجماع درخصوص چگونگی اتخاذ راهبرد مبارزه ملی و ترسیم خطمشی مقاومت ملت فلسطین در برابر اشغالگری صهیونیستها و به عبارت دیگر محور قرارندادن مقاومت در برنامه دولت فلسطینی، داستان ملالآور و تکراری دولتهای پیشین فلسطینی را بازآفرینی خواهد کرد. تکرار این نکته را لازم میدانم که مصر بهاصطلاح لقمهای بزرگتر از دهانش برداشته است چراکه با اشاره سعودی و آمریکا حرکت میکند، ولی این امید را داریم که اتحاد فلسطینیها جامه عمل بپوشد و مردم ستمدیده فلسطین حقوق ازدسترفته خود را به دست آورند.
معامله جناحی علم
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
دو نماینده که از یک فهرست خاص به مجلس راه یافتهاند، در روزهای اخیر به تناوب درباب انتخاب وزیر علوم و نحوه رایزنیهای مرتبط با آن، به خبرپراکنی و موضعگیری اقدام کردهاند. استدلال نهایی آنها این است که چون مجلس تصمیمگیر نهایی است، چرا پیش از معرفی وزیر مربوط ، در اینباب مشورت و رایزنی میشود. ممکن است گفته شود که ظاهر این گفتار معقولانه است، اما اگر اندکی در جوانب آن تأمل کنیم، روشن میشود چه ایده تناقضآمیزی در میان است. اولاً رایزنی درباره معرفی یک وزیر، عرفی پذیرفته است و چه اینکه راهروهای مجلس و وعدههای دادهشده و گفتوگوهای ردوبدلشده در همین دوره معرفی وزرا، گواه این ادعاست.
پس در اصل رایزنی ظاهراً مناقشهای نیست، چه اینکه نمایندهای ممکن است در همین باره متهم باشد که بعضاً براساس منافع بخشی یا فردی، تصمیم گرفته است و نه معیارهای ملی و قانونی. ثانیاً در چندسال قبل، اشتباه رییسجمهور وقت از دیدگاه برخی از همین نمایندگان مدعی، این بود که چرا برای معرفی وزیر مربوطه رایزنیهای لازم را انجام نمیدهد تا وقت و انرژی زیادی در جلسه معرفی و دفاع صرف نشده و برنامه کشور تسهیل شود. ثالثاً نقطه کانونی ادعای مذکور، در مورد یک وزارتخانه خاص است که چهار سال قبل سه وزیر متوالی درباره آن معرفی شدند و چرا نباید دولت در اینباره، مشورتهای مورد نظر را کسب کند تا آسیبهای رأیگیری و بعد، در دوره اجرایی وزیر بهوجود نیاید.
اینها نشاندهنده یک جهتگیری سیاسی مشخص برای معامله جناحی وزارت علوم است که گویا پیش از انتخابات درباره آن سهمخواهی شده و جنجالهای رسانهای برخی نمایندگان هم برای برآوردهشدن همان معامله صورت گرفته است.