کد خبر 788076
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۶ - ۰۶:۳۷
ستایش قریشی

نخستین عکسی که از ستایش پخش شده برای سیزده بدر چند سال پیش بوده؛ دست‌هایش را باز کرده و گفته من فرشته‌ام و باید بروم. «و رفت.»

به گزارش مشرق، «فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی» حکایت صفیه است؛ حکایت همسرش. حکایت نفیسه، منیراحمد، رحیمه، «ستایش» و الیاس. حکایت فراموشی خانواده‌ای که باز مانده بعد از تمام شدن دخترش؛ ستایش قریشی. اصلاً مسأله بودن یا نبودن قریشی‌ها، گوش دادن به قصه دل است. به قصه دل هیچ‌کدامشان، اما کسی گوش نکرده است مگر با قبول فرضیه فردا چو قصه فراموش کردنش. قصه‌ای که شاید حوالی تابستان 95 فراموش شده است؛ «یک سال و 6 ماه من پیدا بودم و این در باز بود به امید اینکه یکی بیاد و بگه حالت چطوره؟ ولی آدم‌ها پیدا نبودن.» صفیه، مادر ستایش اما مانده است. مادری که در لحظه‌های آمدن و رفتن ماندگار شده است. انگار چیزی در روز و شب‌هایش پخش شده که نت دارد، موسیقی دارد، در هوا تاب بازی می‌کند، سر می‌خورد و از راه پوست جذب می‌شود. «ستایش رفت و دیگه نیومد؛ غمش موند برای ما 5 تا و قرص‌هایی که از پس درد ما برنمیان.»

صفیه، نماد قدرت است. آدم، رفتن‌ها را نگاه کردن. آدم، به خداحافظی‌ها پاسخ گفتن. «تا روز دادگاه فکر می‌کردم ستایش تو دعوا سرش خورده به جایی و مرده؛ واقعیت رو به من نگفته بودن. روز دادگاه همه چی رو فهمیدم. از اون موقع بود که دیگه نتونستم بخوابم؛ یک ساله که سر به بالشت نذاشتم.»صفیه مثال آه کشیده و بغض نترکیده است؛ جان است جواب تمام درددل‌هایش. «اعدام امیرحسین برای بقیه درس عبرت می‌شه. من باید جوابگوی ملت افغانستان باشم. شاید اگر قاتل ستایش زودتر اعدام می‌شد، آتنا و.. قربانی نمی‌شدن.»در خانه صفیه اما باز است؛ در هیاهوی بی‌مهری‌ها، فرصت داده به آنها که یک سال است راه خانه‌اش را گم کرده‌اند و سراغی از آنها نگرفته‌اند. فرصت داده تا روایت‌گر قصه‌ای باشد که شاید پایان خوبی داشته باشد.

جای خالی «ستایش»درخانه
روایت از خانه‌ای است که هیچ ردی از ستایش در آن نیست؛ نه عکسی، نه ردی از خاطره‌ای، نه چیز دیگری؛ خانه‌ای که بعد از اتفاقی که برای ستایش افتاد، خالی و جابه‌جا شد؛ اما در خیرآباد ماندند. چند کوچه بالاتر از خانه‌ای که محل آن اتفاق بود. انگار که خاکش نمک داشته باشد، راهی برای فرار از آن نداشتند. شاید هم پولی؛ بس که بی‌حمایت بودند. «بچه از بند دل آدم پاره شه می‌دونی یعنی چی؟» هیچ‌کس نمی‌دانست.«ما قصاص نخواستیم؛ نمی‌تونستیم که بخواهیم. به ما گفتن 100 میلیون باید بدین اگر قصاص بخواین. نداشتیم که بدیم. دل دادیم به دولت که حکم رو اجرا کنه. درسته داغ ستایش هیچ‌وقت برای ما کهنه نمی‌شه ولی من حتی یک بارم حرف بدی به خانواده امیرحسین نزدم. ایرانی و افغان نداره، با همه خوبیم. همه خواهر و برادر همدیگه‌ایم.»حالا روایت خانه جدید، روایت قصه‌ای است که باید بارها خوانده شود؛ که ستایش برای آنها دختری‌ با عکس‌های جامانده در سایت‌ها و روزنامه‌ها نیست. «پارسال پدر همسرم (پدربزرگ ستایش) اومد ایران؛ ولی چون نمی‌دونست ما چندتا بچه داریم درباره ستایش هیچی نگفتیم. مجبور بودیم جلوی اون خوب و خوش باشیم و وقتی می‌خوابید عزاداری کنیم. بردیمش سر خاک ستایش و گفتیم یکی از فامیلامونه؛ فاتحه‌ای براش خوند و رفت.» بعضی چیزها را نمی‌شود کلمه کرد. آن بعضی‌ها را صفیه اشک می‌ریخت.

همه چیزش با من بود
نخستین عکسی که از ستایش پخش شده برای سیزده بدر چند سال پیش بوده؛ دست‌هایش را باز کرده و گفته من فرشته‌ام و باید بروم. «و رفت.» اینجا را نفیسه روایت می‌کند؛ خواهر بزرگ ستایش. دختر 17 ساله‌ای که 4 سال است نامزد کرده. 9 کلاس درس خوانده و بعد از ماجرای ستایش مدرسه را رها کرده و چسبیده به کارهای خانه.«ستایش از بچگی با من بزرگ شد. با من می‌خوابید، با من حموم می‌رفت، با من بیرون می‌رفت و... همه چیش با من بود.» نفیسه رقیق شده است؛ در غم. چای دم می‌کند، غذا درست می‌کند، خانه را مرتب می‌کند، به خواهر و برادرش می‌رسد و...

«روز آخر هم خودم درستش کردم و موهاشو بستم. ستایش خیلی منظم و تمیز بود؛ همیشه با مامانم می‌رفت بازار گل‌سر می‌خرید. حالا منم و مامان بابام و خواهر برادرام و غمی که هست؛ جلوی مامانم اما کم نمی آرم. الان شرایط جوریه که هر کی گم بشه مامانم سریع زنگ می‌زنه به خانواده‌شون و شروع می‌کنه به درد دل کردن. دیگه حتی خبرها رو هم براش نمی‌خونم.» ستایش برای نفیسه زنده است؛ اما انگار ندیدنش به مثال دختر زبلی است که هر روز سر در خانه می‌نویسد آمدم، نبودید.

چرا ستایش برنمی گردد؟
پشت تمام این روایت‌ها صدای گریه‌های الیاس می‌آید. پسر کوچک خانواده و همبازی ستایش؛ تمام درگیری ذهن یک کودک 4 ساله این است که ستایش رفت بستنی بخرد اما چرا برنمی‌گردد؟ صفیه تعریف می‌کند که شب‌ها بلند می‌شود و داد می‌زند «ستایش رو می‌خوام. برو بیارش» پسر 4 ساله‌ای که به جای بازی تا مدت‌ها سرش را به دیوار می‌کوبیده و حالا هر بار که سر خاک ستایش می‌روند، سرش را به سنگ قبر می‌کوبد.واکنش‌های الیاس، ردی است که نبودن ستایش بر روانش انداخته. گریه‌های طولانی، دویدن‌های بی‌هدف، عصبانی‌شدن، بهانه‌گیری‌ها و... ردی که برای رحیمه دختر 12 ساله خانواده، سکوت است. «با هیچ‌کس حرف نمی‌زنه. نتونست برای ستایش گریه کنه و حالا ساکتِ ساکته.»صفیه از بچه‌ها که می‌گوید، از درد می‌گوید. از نفیسه که شده مادر دوم خانه، از الیاس که هنوز بهانه ستایش را می‌گیرد، از رحیمه که سکوت کرده و از منیراحمد، پسر 14 ساله‌اش که نیست. «همسرم مغنی‌ست؛ کارش انقدر سخته که تمام مهره‌های کمرش آسیب دیده. منیراحمد وقتی این وضع رو دید درسش رو ول کرد و رفت تهران. اونجا کارگر ساختمونه و بنایی می‌کنه. برامون پول می‌فرسته.» پشت تمام این دردها همچنان صدای گریه‌های الیاس می‌آید و مردهای خانه، منیراحمد و پدر ستایش که تن به حرف زدن نمی‌دهند.

قربانی خاکستری در قصه فراموشی
آدم‌ها به اندازه چیزهایی که از دست می‌دهند برای رسیدن به چیزهای دیگر پیر می‌شوند انگار. امیرحسین هم جدا از این روایت نیست. او هم در 17 سالگی پیر شده است و نفس کشیدنش به معنای زندگی کردن نیست؛ که در 17 سالگی درگیر چیزهایی می‌شود که شاید حتی نتواند کلماتش را براحتی ادا کند. تجاوز، قتل، اسید و.... پسری که قربانی محیطی می‌شود که از آن برآمد و حالا هنوز به سن قانونی نرسیده باید اعدام شود. عسگر قاسمی -وکیل مدافع اولیای دم ستایش قریشی-هم می‌گوید که قاتل 27 مهر-امروز- اعدام می‌شود و اگرهم به فرض اولیای دم گذشت کنند و از قصاص بگذرند هم اعدام انجام می‌شود. با این حال مجتبی فرحبخش؛ وکیل مدافع قاتل ستایش می‌گوید که در صورت رضایت اولیای دم، می‌توان طبق ماده 91 که همان توبه است حکم را به تعویق انداخت.بی‌شک اشتباه امیرحسین هیچ جبرانی ندارد و دل داغدار خانواده ستایش هم هیچ مرهمی ندارد؛ اما در این ماجرا هر دو خانواده قربانی شده‌اند. علاوه بر این نبود هیچ‌گونه حمایتی برای خانواده‌ها و کم‌کاری سازمان‌های دولتی و سازمان‌های مردم نهاد، شرایطی را فراهم کرده که بازمانده‌ها مانند همیشه در حاشیه بمانند و فراموش شوند. سازمان‌های دولتی و مراکزغیردولتی که انتخابشان به هر دلیلی حمایت از خانواده ستایش نبود و حکایت همان «فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی» شدند.

بدون مرز در خیرآباد
خیرآباد بیشتر از آنکه یک محله باشد، یک بلوار است با کوچه‌های فرعی و باریک و پیچ در پیچ. محله‌ای در حاشیه ورامین که بافت حاشیه‌ای آن چرایی اتفاقاتی نظیر ماجرای ستایش را مشخص می‌کند. یک بافت سنتی با مردمی که بیشتر افغانستانی‌اند تا ایرانی. محله‌ای که آن را شعبه دوم کابل هم می‌خوانند و مرزی بین ایرانی و افغانستانی ندارند. مرزی هم اگر ایجاد می‌شود به دست خیریه‌هایی است که افغان‌ها را تحت پوشش قرار نمی‌دهند؛ اگر نه خیرآباد شاید تنها محله‌ای است که افغان‌ها را از دیگران جدا نمی‌کند.خیرآباد اما در فقر است؛ فقری که مهاجران افغان به ناچار آنجا را برای زندگی انتخاب کرده‌ و به‌نوعی حاشیه‌نشین شده‌اند. حاشیه‌نشینی جمعیتی که جوان‌ترین‌ها را دارد.

ساعت تعطیلی مدارس که می‌شود، خیرآباد غرق در دانش‌آموز می‌شود. انگار که محله در دست کودکان قد و نیم قدی است که به خانه‌هایشان می‌روند. بعضی از بچه‌ها گروهی از مدرسه بیرون می‌آیند و بعضی همراه مادرهایشان. تعدادی هم هستند که تنهایی به خانه می‌روند و امنیت محله را باور کرده‌اند.«این اتفاق‌ها خیلی داره تو مملکت ما شایع می‌شه؛ اعدام شاید بتونه درس عبرتی بشه. هرچند خیلی‌ها هم اعدام شدن و اتفاقی نیفتاده. از یک طرف به دل مادر ستایش نگاه می‌کنم و از طرف دیگه به پسری که بچه‌اس و قراره اعدام بشه. نمی‌دونم باید چیکار کرد.»

  • کنار مدرسه ایستاده و نگاهش از هر دختر لباس فرم پوشیده‌ای می‌گذرد تا دخترش را گم نکند. از ستایش که حرف می‌زند، انگار از تابویی حرف می‌زند که نباید. دائم به دخترش نگاه می‌کند و دنبال هر بهانه‌ای است برای رفتن. می‌رود.«باید اعدام بشه؛ با کشته‌شدنش مشکل حل می‌شه و دیگه از این اتفاقاً اینجا نمی‌افته. قبل از این اتفاق با این خانواده رفت‌وآمد داشتیم ولی بعد از اون دیگه خبری ازشون ندارم. اگر اتفاق دیگه‌ای نیفته، اعدام قاتل ستایش باعث می‌شه دیگه همچین مسائلی پیش نیاد.»چند قدم آن طرف‌تر از مدرسه دخترانه، مدرسه پسرانه است و پدری که دنبال پسرش آمده. جمله آخر را که می‌گوید دست پسرش را محکم می‌گیرد و در کوچه‌های باریک خیرآباد کم‌رنگ می‌شود. «ما هم فکر می‌کردیم اعدامش کنن ولی...»
منبع: روزنامه ایران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 20
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 5
  • IR ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    65 8
    چرا اعدامش نمیکنید؟!!! مهرالمثلش رو هم بگیرین بدید به خانواده ستایش!
    • قاسم IR ۰۸:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      7 0
      متاسفانه خانواده مقتول پوب لازم هستن و قانونم در این موارد راحت کنار میاد و اگر پول بده قاتل نهایت زیر 2 سال میتونه برگرده تو خیابون دنبال شکار جدید
    • IR ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      2 0
      فکر میکنم از نظر حقوقی بعد از اعدام دیگه مهر المثل معنایی نداره، نمیشه هم خدا رو خواست و هم خرما. ولی با اعدامش شدیداً موافقم
  • IR ۰۸:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    8 1
    از اول معلوم بود این حیوان را اعدام نمیکنند . کاش انسانیت را زیر پا نذارند. مردم راضیند پول دیه را جمع کنند بدهند به این خانواده ولی اعدام کنند و روح آن فرشته آرام بگیرد.
  • IR ۰۹:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    3 0
    هر وقت طاهریو اعدام کردن نوبت اینم میشه
  • IR ۰۹:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    1 0
    اخبار گفت امروز 27/7 اعدام میشود
  • IR ۱۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    1 4
    ایرانی یعنی چی بیسوادا باید بگید ایرانستانی!!! خخخ
    • حسين DE ۱۷:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      1 0
      برو بمير
    • حسين DE ۱۷:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      2 3
      اين خانم (مادر ستايش) حتي نميدونه چندتا بچه داره، در چند سال آينده جمعيت افاغنه به مشكلي جدي براي حاكميت ملي تبديل خواهد شد! مسئولان بيكفايت بيدار شويد
  • IR ۱۱:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    3 1
    پسری که تواین سن این کارارو انجام میده .اگر بمونه برای جامعه خطرناکه.
  • فش نیوز IR ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    7 7
    چرا باید افاغنه غیر مجاز بیان تو ایران... (مرزی هم اگر ایجاد می‌شود به دست خیریه‌هایی است که افغان‌ها را تحت پوشش قرار نمی‌دهند؛ اگر نه خیرآباد شاید تنها محله‌ای است که افغان‌ها را از دیگران جدا نمی‌کند.خیرآباد اما در فقر است؛ فقری که مهاجران افغان به ناچار آنجا را برای زندگی انتخاب کرده‌ و به‌نوعی حاشیه‌نشین شده‌اند. حاشیه‌نشینی جمعیتی که جوان‌ترین‌ها را دارد.)
  • ۱۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    2 0
    درموارد ی مثل این باید شدت عمل بخرج داد
  • مهدی IR ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    3 1
    لطفا احساساتی برخورد نکنید قاتل درسته سنش کم هست ولی کسی که این سن قتل اسد پاشی تجاوز و تکه تکه کردن یک بچه رو باهم و بدون ترس انجام میده یک قاتل بالفطره هست سریع اعدامش کنید اگه این اعدام ها وقصاص ها نبود الان آمار جرم وجنایت چندبرابر بود وطرف قتل میکرد تجاوز میکرد میگفت نهایت گیر بیفتم میرم زندان
  • امید IR ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    4 6
    چرامامیخواهیم همه مشکلاتمان را با اعدام حل کنیم،فقر ،فحشا،اعتیاد،حاشیه نشینی و هزار درد بیدرمان دیگر عامل این بحرانهاست،قاتل این داستان خودش هم قربانی است ،آیا زمان آن نرسیده که پاک کردن صورت مسئله را کنار بگذاریم؟!
    • 2020 IR ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      2 0
      راه حل مسئله رو خود خدا در اختیار بشر قرار داده، منتهی با پرچم آزادی بشر در مقابل خدا ایستاده.
    • IR ۲۱:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
      2 0
      شما که شدی فقیه،بیا نظر بده بگو چیکار کنیم.جامعه فقط خونتون نیست.نمیشه مجرمو تو خیابون ول کرد.اگر با خواهر خودتم همین کارو بکنن،حاضری از این چرندیات ببافی؟
  • مهدی IR ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    4 1
    به دلیل جریحه دار شدن روح جامعه باید اختلاف دیه رو دولت پرداخت کنه و سریع قصاص بشه کسی که هم قصاص وهم اعدام براش بریدن دیگه جای گذشت و وقت تلف کردن نداره ! بعد دواعدم تازه وکیل طرف میخواد با گرفتن رضایت و اعلام توبه یک جانی رو نجات بده ! هرچی طولش بدن بیشتر خانواده ستایش عذاب میکشن وتهدید میشن
  • امیر IR ۱۴:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    3 6
    خشونت،خشونت میزاید.اعدام وقتل هردو یک شکلند،فقط توجیهات فرق میکنه...باید راه درست رو رفت،همانطورکه خیلی کشورها عمل کرده درنتیجه خوب هم گرفته اند...به هرحال یه روز مردم ما باید از کینه ورزی و نفرت پراکنی خسته بشن و روزه اندیشیدن و درک کردن بیارن...
  • IR ۲۱:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    0 0
    باید اعدام شود صدبار و اما چرا مسئولین داگستری در اعدام و قصاص این جانی کوتواهی می کننداین یک سوال است برای مردم
  • معصومه رضایی US ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
    0 0
    واقعابرات متائسفم بخاطرپول دارین از خون ی بچه 7ساله میگذرین میتونی ب جای این متن شماره کارت بزاری تامردم پول دیه ستایشوبریزن ن این که خودتونوالکی توجهی کنی

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس