به گزارش مشرق، چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی صبح امروز با پخش سرود ملی جمهوری اسلامی ایران و قرائت قرآن توسط سیاح گرجی و اعلام برنامه توسط یراق بافان در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما آغاز شد.
در ابتدای این کنگره حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس شورای سیاست گذاری چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانیِ اسلامی به ارائه سخن پرداخت و ضمن خوش آمد گویی و سپاس از حضور و تشریک مساعی شرکت کنندگان چهارمین کنگره علوم انسانیِ اسلامی گفت: در شرایطی آغازگر این کنگره مهم هستیم که بحران ناشی از افول و غروب تفکر و خردورزی، روز به روز شرایط سخت تری را به جهان تحمیل می کند. شاید امروز کمتر کسی منکر این واقعیت باشد که سلطه مستبدانه مدرنیسم بر بخش مهمی از حیات جمعی بشر، جان و روح تفکر آزاد و انتقادی را گرفته و با تبدیل علم به یک خط راست و ممتد و همچنین یکدست سازی نهادهای علمی، علم انسانی و اجتماعی را به سود عمل زدگی، به مجموعه ای از کلیشه ها تبدیل ساخته است که برآیند آن، نگاهی یکنواخت به مسائل و راه حل های آن از سوی دانشمندان علوم انسانی می باشد.
وی افزود: یکی از دغدغه کنگره علوم انسانیِ اسلامی هموارسازی مسیر حضور علوم انسانیِ اسلامی در ساحت عمل است. نباید از نظر دور داشت که علوم انسانیِ اسلامی در عین باور به عمق نگری و فاصله گرفتن از عمل زدگی و سطحی گرایی، حضور راهگشای خود در ساحت عمل- به ویژه نقش آفرینی در پیشرفت همه جانبه کشور- را یک مفروض اساسی می داند.
وی تصریح کرد: چهارمین کنگره علوم انسانیِ اسلامی مانند کنگره های قبلی، علاوه بر رونق گفتمان علوم انسانیِ اسلامی و ایجاد یک اتمسفر علمی جدید در دانشگاهها، وظیفه خود را در هموار سازی و جهت بخشی صحیح به مسیر تحقیق و پژوهش در عرصه علوم انسانیِ اسلامی جستجو می کند.
رضا غلامی: قوانین متحجرانه علوم انسانی را وارد بحران ناکارآمدی کرده است
حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رئیس شورای سیاستگذاری چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانیِ اسلامی، صبح امروز ۲ آبان ماه در مراسم افتتاحیه چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما به ارائه سخن پرداخت که متن کامل آن از نظر شما می گذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
سلام و عرض ادب دارم خدمت برادران و خواهران گرامی، اساتید و پژوهشگران ارجمند حوزه و دانشگاه و جا دارد در بدو کلام از حضور و تشریک مساعی شما عزیزان در چهارمین کنگره علوم انسانیِ اسلامی صمیمانه سپاسگزاری نمایم.
از باب وظیفه، در مراسم شروع به کار این کنگره عظیم، لازم می دانم ضمن بیان برخی دغدغه ها، گزارشی هرچند مختصر از روند برگزاری چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانیِ اسلامی حضورتان ارائه کنم.
در شرایطی آغازگر این کنگره مهم هستیم که بحران ناشی از افول و غروب تفکر و خردورزی، روز به روز شرایط سخت تری را به جهان تحمیل می کند. شاید امروز کم تر کسی منکر این واقعیت باشد که سلطه مستبدانه مدرنیسم بر بخش مهمی از حیات جمعی بشر، جان و روح تفکر آزاد و انتقادی را گرفته، و با تبدیل علم به یک خط راست و ممتد و همچنین یکدست سازی نهادهای علمی، علم انسانی و اجتماعی را به سود عمل زدگی، به مجموعه ای از کلیشه ها تبدیل ساخته است که برآیند آن، نگاهی یکنواخت به مسائل، و راه حل های آن از سوی دانشمندان علوم انسانی می باشد.
شاید بیان این حقیقت برای همه کس آسان نباشد که علوم انسانی مدت هاست به نام فلسفه گریزی با عمق بینی و درک گوهری مقولات و پدیده ها وداع کرده و با انتقال و حاکم ساختن روش های رایج سایر علوم بر علوم انسانی، علوم انسانی را به یک موجود تک چشم بدل ساخته که قادر به مشاهده و تفسیر بخش مهمی از واقعیت های عالم نیست. اگر در گذشته، شعار اصلی علم، گشودن مستمر پنجره های جدید به روی دنیا بود، امروز به اذعان بسیاری از اندیشمندان غربی، علم مدرن، خود پای عالمان را به زنجیر کشیده و توان برداشتن قدم های بلند و گشودن پنجره های نو به سوی عالم را از آنها گرفته است، به طوری که هم اکنون اصل پویایی و تکامل علم با چالش رو برو شده و علم از یک جریان خروشان به یک مرداب بزرگ تنزل پیدا کرده است که قانون های یکنواخت و تکراری آن برای فهم و حل مسائل، دانشمندان این علوم را هم با یأس روبرو ساخته است. قانون های علمی جدید گرچه در ظاهر امر خود را ابطال پذیر یا نقد پذیر معرفی می کنند لکن در عمل چنان از خود در برابر نقدها و به تبع آن، تحول، سرسختی نشان می دهند که بیش از اینکه در قامت یک قانون علمیِ در حال تطور و تکامل جلوه گر شوند، در قامت تابوهایی جلوه گر می شوند که علوم انسانی باید مستمراً به سمت آنها تعظیم کند.
آنچه مسلم است، علوم انسانیِ اسلامی ذاتاً به سمت تفکر و خردورزی آزاد گرایش دارد. توجه به روند شکوفایی تمدن اسلامی در دو قرن ۴ و ۵ هجری قمری، این واقعیت را روشن می کند که نه تنها سیاست یکدست سازی علم و نهادهای علمی و تبدیل دانش به کلیشه رواج نیافت بلکه بر عکس، آنچه موجب شد تا در این مقطع طلایی، باب های تازه ای به روی علوم انسانی و اجتماعی باز شود، تابوشکنی و مهیاسازی بسترهای مساعد برای ظهور تفکرات متنوع و متکثری بود که تنها راه ماندگاری آنها مقاومت در برابر نقدهای عقلانی آن روزگار تلقی می شد.
چیزی که امروز باید در عمق تفکر حاکم بر علوم انسانیِ اسلامی نهادینه شود و علوم انسانیِ اسلامی را به جریان پرخروشی تبدیل کند که قادر است در ذیل جهان بینی الهی و ظرفیت های منحصربفردی که باز شدن چتر جهان بینی الهی بر سر علوم انسانی ایجاد می کند، دائماً جامعه اسلامی را با گشایش های علمی تازه روبرو کند. این یک واقعیت است که باز شدن چتر جهان بینی الهی بر سر علوم انسانی، نه فقط چشم دوم علوم انسانی را برمی گرداند، بلکه با گشودن راه اتصال زمین به آسمان، میدان تنگ علوم انسانیِ سکولار را به میدانی باز و بی نهایت مبدل می کند که بر خلاف تصورات بی مبنا، این گشایندگی در قلمرو علم، به بهبود کارکرد روش شناسی تجربی در متن علوم انسانی نیز کمک های بزرگی خواهد کرد.
برادران و خواهران گرامی!، خوشوقتم از اینکه خدمتتان عرض کنم، هرچند هنوز بخش مهمی از ظرفیت های منحصربفرد علوم انسانیِ اسلامی ظهور و بروز لازم را پیدا نکرده و تا رسیدن به نقاط مورد نظر، چند دهه فاصله قابل برآورد می باشد لکن علوم انسانیِ اسلامی امروز با عبور از مراحل ابتدایی و تقویت لایه های زیرینِ تفکر بنیادی خود، هر روز در عرصه ای جدید به عنوان رقیبی جدی برای علوم انسانی سکولار و غربی رخ نمایی می کند. هرچند روند تقویت و تکامل علوم انسانی سقفی ندارد اما مهم این است که طی دهه اخیر ساخت و تقویت تفکر بنیادی علوم انسانی اسلامی سرعتی چشم گیر پیدا کرده و دهها دیدگاه و نظریه در این زمینه ارائه و سپس در معرض نقد قرار گرفته است، البته نباید از نظر دور داشت که استمرار حرکت علوم انسانیِ اسلامی مستلزم سرمایه گذاری مناسب و همچنین حضور جدی تر اساتید نخبه در صحنه است.
نمی توانم پنهان کنم که سرمایه گذاری کشور چه مادی و چه معنوی در زمینه تحول بنیادی در علوم انسانی در حد صفر است و عملاً آنچه امروز در کشور رخ می دهد محصول حرکت خودجوش اساتید و محققانی است که شرایط را برای ایجاد یک تغییر تاریخی در علوم انسانی مساعد دانسته و با بضاعت خود وارد صحنه شده اند؛ لکن نباید انکار کرد که برای ادامه این حرکت، سرمایه گذاری های صحیح و هدفمند ضروری است. از سوی دیگر، غلبه بر پیچیدگی های حاکم بر روند نوسازی علوم انسانی و عبور از بن بست های نظری و یا کاربردی، چیزی نیست که بتوان بدون بهره گیری حداکثری از قوه نخبگی و حتی ظهور نوعی نبوغ فکری توأم با شجاعت، بر آن فائق آمد چیزی که در ماههای اخیر ذهن مسئولین کنگره علوم انسانیِ اسلامی را به خود مشغول ساخته است.
دغدغه دیگر کنگره علوم انسانیِ اسلامی هموارسازی مسیر حضور علوم انسانیِ اسلامی در ساحت عمل است. نباید از نظر دور داشت که علوم انسانیِ اسلامی در عین باور به عمق نگری و فاصله گرفتن از عمل زدگی و سطحی گرایی، حضور راهگشای خود در ساحت عمل- به ویژه نقش آفرینی در پیشرفت همه جانبه کشور- را یک مفروض اساسی می داند. در این میان، از یک طرف، رسیدن به یک اندیشه قوی برای اتصال تئوری به عمل، و ورود علوم انسانی به ساحت قاعده گذاری های خُرد و جزئی در عرصه های گوناگون آن هم در پوشش یک نظم نو، و از طرف دیگر، اقناع مدیران کشور به بهره گیری حقیقی از نسخه های علوم انسانیِ اسلامی، یکی از سرفصل های کاری جدی کنگره برای آینده می باشد که به لطف الهی برخی مقدمات آن در حال فراهم سازی است.
چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانیِ اسلامی مانند کنگره های قبلی، علاوه بر رونق گفتمان علوم انسانیِ اسلامی و ایجاد یک اتمسفر علمی جدید در دانشگاهها، وظیفه خود را در هموارسازی و جهت بخشی صحیح به مسیر تحقیق و پژوهش در عرصه علوم انسانیِ اسلامی جستجو می کند، البته پوشیده نیست که کنگره در هر دوره، با انتشار نزدیک به یکصد مقاله علمی و پژوهشی در رشته های گوناگون، سهم مهمی را به خود در روند تولید علم اختصاص داده است لکن مهم تر از تولید این مقالات، اقداماتی است که در قالب رساله های دکتری یا پژوهش های مستقل در دانشگاه ها و مراکز علمی به این ساحت اختصاص می یابد و حتی تدریجاً راه را برای تأسیس رشته های جدید علوم انسانیِ اسلامی و تربیت مدرسین این علوم در نظام آموزش عالی باز می کند.
مایلم خدمتتان عرض کنم که کنگره علوم انسانی اسلامی در فاصله کنگره سوم تا چهارم، با راه اندازی و تداوم انتشار کتاب نظریه- به عنوان کتابی در عالی ترین سطح علم و تحقیق برای انتخاب و معرفی نظریه های برتر در عرصه علوم انسانیِ اسلامی- و همچنین با استمرار اختصاص جایزه علوم انسانیِ اسلامی به نظریه پردازان و نوآوران برجسته، در پی الگوسازی و گسترش نظریه پردازی و ابداع در علوم انسانیِ اسلامی- نه فقط در ایران بلکه در جهان اسلام- می باشد و آنچه در این دو روز ( یعنی امروز و پنج شنبه در قم ) ملاحظه خواهید کرد، اثربخشی تلاش های کنگره در این میدان را تا حدی معرفی می کند.
همان طور که در سال های قبل هم عرض شد، کنگره علوم انسانیِ اسلامی یک حرکت کاملاً مشارکتی است و به هیچ نهاد و دستگاهی تعلق ندارد. آنچه ملاحظه می کنید، نتیجه فعالیت ۱۰ کمیسیون تخصصی است که هر یک از این کمیسیون ها با محوریت یکی از دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی حوزوی یا دانشگاهی و البته با کمترین هزینه اداره می شود؛ از این روست که شایسته می دانم به عنوان خادم شما در این کنگره، از تک تک مجموعه هایی که در فراهم سازی زمینه برپایی چهارمین کنگره علوم انسانیِ اسلامی نقش آفرینی نمودند و ذکر نام آنها میسرنیست، و همچنین از دبیر علمی و کارکنان دبیرخانه دائمی کنگره به خاطر کوشش های عالمانه و مجدانه خود در مسیر برگزاری چهارمین کنگره تشکر و قدردانی نمایم. از خداوند متعال مسألت می کنم، ما را در ادامه این حرکت، به ویژه ابتکارات و سرمایه گذاری های تازه و انشاءالله برگزاری پنجمین کنگره در سال ۱۳۹۸ موفق بدارد. مجدداً از حضور گرم و صمیمی شما اساتید و پژوهشگران گرامی خصوصاً اساتید پیش کسوت که با حضورشان به این حرکت معنا بخشیدند، سپاسگزاری می کنم.
قائمینیا: دین میتواند در علوم انسانی انقلاب مفهومی به راه بیندازد
حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا قائمی نیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در مراسم افتتاحیه چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی در مرکز همایش های بین المللی صدا و سیما به ارائه مقاله خود پرداخت و گفت: دین و علم دو دستگاه معنایی جدا نیستند. آنها در ذهن دو فضای شناختی خاص را ترسیم میکنند که با هم روابط بسیار پیچیدهای دارند. این دو فضا با هم به طور شناختی تلفیق میشوند و از این تلفیق و آمیختگی فضای دیگری حاصل میآید که «علم دینی» نام دارد. بنابراین، علم دینی حاصل تلفیق مفهومی علم و دین است.
وی افزود: دین به مثابه طرحواره در این تلفیق عمل کرده، ساختار کلی تلفیق را تعیین میکند. به عبارت دیگر، ساختار فضای این تلفیق را دین تعیین میکند. این نکته نشان میدهد که علم دینی صرفاً حاصل تأثیر مبانی خاص دینی در علم نیست و تأثیر دین در علم بسیار پیچیده است. تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است. به عبارت دیگر، دین ممکن است در روی صحنه علم تأثیر بگذارد یا در پشت صحنه علم. مراد از تأثیر بیرونی (یا تأثیر در پشت صحنه علم)، تأثیر در مبانی فلسفی و مبادی مابعدالطبیعی علم و ارزشهای حاکم بر علم است و مراد از تأثیر درونی (یا تأثیر در روی صحنه علم)، تأثیر در محتوای درونی علم ـ تأثیر در نظریات و مدلها و تلفیقها و مسائل و غیره ـ است. دین درون خود ایدههای فلسفی و مابعدالطبیعی خاصی دارد و با هر مبنای فلسفی همخوان نیست. علم در مواجهه با دین رنگ آن ایدهها و مبانی را میگیرد.
سردبیر فصلنامه ذهن در ادامه سخنانش گفت: دین در دو سطح بیرونی با متافیزیک علم تماس پیدا میکند: یکی در سطح مبانی و مبادی متافیزیکی علم و دیگر، در سطح متافیزیک حاصل از علم. علم، همان طوری که بر متافیزیک خاصی مبتنی است، برای برخی منبع الهامبخش متافیزیک خاصی هم شده است. گاهی دین با این نوع متافیزیکهای ثانوی نیز تماس پیدا میکند. معمولاً میان متافیزیک ثانوی و علم فاصله وجود دارد و نتایج مابعدالطبیعی هم در پرتو پیشفرضهای مابعدالطبیعی خاصی از دستاوردهای علم حاصل آمده است. تأثیر ارزشی دین ـ تأثیر در ارزشهای حاکم بر علم ـ محدود به سطح خاصی نیست و دین میتواند دست کم در چهار سطح علم؛ یعنی جمعآوری دادهها و مقولهبندی دادهها و روشهای گزینش نظریات در علم و تبیین رفتار عاملان تأثیر بگذارد.
این محقق و نویسنده کشورمان بیان کرد: تأثیر درونی هم یا تأثیر مفهومی است یا نظری. در تأثیر مفهومی دین در دستگاه مفهومی علم و در تصورات و مقولهبندی آن دست برده، آن را دگرگون میسازد. به عبارت دیگر، در این صورت دین طرح مفهومی جدید در علم درمیافکند و دستگاه مفهومی تازهای را به علم عرضه میکند، اما در تأثیر نظری، دین در محتوای تصدیقی و در فرضیهها و نظریات و مدلها و غیره دست میبرد.
وی اظهارکرد: علوم تجربی رابطه مدولی، وعلوم انسانی رابطه کلگرایانه، با دین دارند. از این رو، دین در علوم طبیعی و تجربی انقلاب مفهومی به بار نمیآورد، ولی میتواند در علوم انسانی انقلاب مفهومی به راه بیندازد. ارتباط درونی دین با علم ممکن است به معنای تحتاللفظی و یا غیرتحتاللفظی (استعاری) باشد؛ بدین معنا که گاهی ممکن است باورهای دینی و مضمون کتاب و سنت در درونمایه علم به طور مستقیم و صریح تأثیر بگذارد (ارتباط تحتاللفظی) و یا به طور ناپیدا و غیرمستقیم در آن دست ببرد (ارتباط استعاری). در ارتباط درونی، دین میتواند در فرایند فرضیهربایی و تبیین و تفسیر و در استعارهها و مدلهای علمی تأثیر بگذارد و پیدایش تلفیقهای مفهومی جدیدی را موجب گردد.
قائمی نیا تصریح کرد: در تلفیق، میان فضای علم و فضای دین روابط و نگاشتهایی برقرار میشود و سپس، فضای مفهومی جدیدی به وجود میآید. امکان تلفیق مفهومی علم و دین همواره در علم وجود دارد و موجب میگردد که فضاهای مفهومی جدیدی در علم پیدا شود. علم دینی تنها با فرض واقعگرایی (رئالیسم) همخوان است. علم با واقعیتهایی طبیعی یا اجتماعی سر و کار دارد (رئالیسم هستیشناختی). علم در پارهای از موارد به آن واقعیتها دست مییابد (رئالیسم معرفتشناختی). واقعگرایی در علم دینی را نباید بدین معنا دانست که هر جزئی از علم با جزئی از عالم خارج یا با جزئی از واقعیت مورد نظر متناظر است.
وی با اشاره به اینکه معماری علم دینی به طور تدریجی صورت میگیرد، گفت: علم یک فرایند تاریخی تدریجی است. هیچ گاه نباید انتظار داشت که علم دینی به نحو مطلق و یکجا صورت گیرد. مهندسی علم جزء به جزء و تدریجی صورت می گیرد. مهندسی علم به طور مطلق و یکجا امکانپذیر نیست. شکلگیری پارادایم ها و فرضیات و مدلها و غیره هم تدریجیاند.
حجت الاسلام قائمی نیا بیان کرد: ما همواره با علمهای دینی رو به رو میشویم. فیالمثل، اقتصاد اسلامی یا انسانشناسی اسلامی واحد ـ بر فرض تحقق این قبیل علوم ـ نخواهیم داشت، بلکه اقتصادهای اسلامی و انسانشناسیهای اسلامی داریم و همواره باید در انتظار باشیم که اقتصادهای اسلامی و انسانشناسیهای دیگری ظهور کنند. تکثر در علم اجتنابناپذیر است.
وی با بیان اینکه دین و علم رابطه مکانیکی و جبری ندارند. تأکید کرد: خلاقیت آدمی و روشهای بشری در این میان فاصله افکندهاند. سرشت علم با تکثر عجین شده است. آن گونه که رئالیستهای خام میگفتند، علم آینه تمامنمای واقع نیست، بلکه علم آمیزهای از کاشفیت و خلاقیت است و خلاقیت عالم نیز در علم تأثیر دارد. دانشمند تلاش میکند تا عالمی نزدیک به عالم واقع بسازد. عالم او هرگز انطباق کامل با عالم واقع نخواهد داشت. سخن فوق معنای «اسلامی» بودن علم را نشان میدهد. اسلامی بودن یک علم هرگز به معنای انطباق کامل آن با دین یا واقع نیست؛ چرا که علم، هر چه باشد، تا حدّی حاصل خلاقیت عالم بوده، آمیزهای از کاشفیت و خلاقیت است. دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان میدهد تا انطباق کامل محتوا را. علم در چارچوبش از حدودی فراتر نمیرود و علم دینی به مثابه شبکهای است که دین در مرزهای آن قرار دارد. دانشمند درون این شبکه را با خلاقیت خود و از ترکیب اطلاعاتی که از زمینههای دیگر حاصل میآید، پر میکند.
قائمی نیا بیان کرد: بسیاری از کسانی که درباره علم دینی سخن گفتهاند، رویکردی کلامی به مسأله داشتهاند و از این باب وارد بحث شدهاند که ببینند از دین چه انتظاری باید داشت. اگر دین را پدیدهای حداکثری در نظر بگیریم، به طور طبیعی باید انتظار داشته باشیم که دین جامعهشناسی و اقتصاد و طب و غیره هم به ما بدهد. اگر هم دین پدیدهای حداقلی باشد نباید انتظار داشته باشیم که علومی از این قبیل در دین باشد. به اعتقاد نگارنده، رویکرد کلامی در تبیین وضعیت علم دینی از نوعی مغالطه ناشی میشود. برای ایضاح این مغالطه باید به رویکرد بدیل توّجه کرد. رویکردی که در این اثر برای تعیین تکلیف علم دینی مبنا قرار گرفته رویکرد معرفتشناختی است. معرفت علمی باید مورد تحلیل معرفتشناختی قرار بگیرد. این نوع معرفت چه مؤلفههایی دارد؟ و چگونه پیدا میشود؟ تحلیل ساز وکار معرفت علمی و این که علم چیست و چگونه شکل میگیرد، میتواند سرنوشت علم دینی را روشن سازد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تأکید کرد: پر واضح است که در رویکرد معرفتشناختی وارد حوزه فلسفه علم، به معنای وسیع که شامل علوم طبیعی و انسانی است، میشویم و با انبوهی از مباحث پیرامون سرشت علم جدید و کالبدشکافی آن رو به رو میشویم. برای تبیین علم دینی باید به سرشت علم جدید و مباحث فلسفه علم توجه کرد. خود علم دینی هم مشمول مباحث فلسفه علم میشود و باید به سرشت آن و نحوه شکلگیریاش توجه کرد. فلسفه در این چارچوب ابزاری برای حلّ مسایل مفهومی بنیادی راجع به علم است.
تقوی: برای تحول در علوم انسانی نیازمند تغییرات اساسی در کلیات هستیم
سیدمحمدرضا تقوی استاد روانشناسی دانشگاه شیراز در مراسم افتتاحیه چهارمین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی که در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما برگزار شد، گفت: برای تحول در علوم انسانی نیازمند تغییرات اساسی در کلیات هستیم که کار سادهای نیست، با دریافتن کلیات میتوان جزییات را تغییر داد.
وی با اشاره به مبانی هستیشناسی، عنوان کرد: در پیشفرضهای انسانشناسی باید انسان را یک مجموعه بسیط بینیم تا عملکردهای آن را تحلیل کنیم آنچه فلاسفه در بعد معرفتشناسی و روانشناسان در بعد روان شناسی مورد بررسی قرار دادند نشان میدهد که نفس قوای متعددی دارد که هر لحظه با هم در تعامل هستند.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز اظهار داشت: نفس انسان در نشئه مادی حیات وقتی به نطفه رسیده جنین و سپس متولد میشود با طبیعت اجتماع و خالق خود در تعامل است و از آن تاثیر میپذیرد، قوای وجودی او با عوالم وجودی هماهنگی می کند قوه حس او با طبیعت قوه مثال او با برزخ و فوق عقل با عالم قییامت و قوع فوق عقل با عالم عرش هماهنگی میکند. ما باید این هماهنگی را دریاببیم و ببینیم که چه عاملی خروجی رفتار انسان را شکل میدهد و این عوامل را چگونه میتوان در مراحل رشدی، سلامتی و بیماری شناخت.
وی با بیان اینکه نفس انسان در حال اشتداد جوهری است، ابراز کرد: انسان با حواس شروع میکند حواس با اشتداد بیشتر و با ادراک معانی جزئی تقویت شده و با قوه عقلانی در این مسیر پیش میرود.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز با اشاره به دیدگاههای زمان ارسطو و افلاطون، عنوان کرد: در روزگار این دو بررسی کردند که دستگاههای ادارکی بشر به چه شکل عمل میکند، در واقع دیدگاه تجربهگرایی، عقلگرایی و ارادهگرایی را مورد بررسی قرار دادند.
تقوی با اشاره به این آیه از قرآن کریم، «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»، گفت: وقتی کودک متولد می شود چیزی را نمیداند مشخص است که منظور علم زیرساختهای دانشی و فطری در انسان وجود دارد اما در تصادم با واقعیت و اجتماع به منصه ظهور میرسد، اما در این حال که از صفر شروع می کند نطفه را گاهی برخی بزرگان با نقطه تعبیر کردند اما در عین حال ابزاری در اختیار اوست که عمدتا حس، عقل و قلب در اختیار او است که هر کدام مجزا کاری میکند و بخشی از ادراک را به عهده دارد به این شکل نیست که تعامل اینها با یکدیگر عمل کند.
وی افزود: به عبارت دیگر تقریبا کمتر پدیده ای را می توانید احصاء کنید که جنبههای حسی، عقلی و قلبی را کامل داشته باشد، وقتی به تعامل اینها بسیار مهم است یعنی شناخت به تنهای حس هم اراده هم به تنهایی کار نمی کند همه در تعامل با هم مطرح میشوند.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز ابراز کرد: شناخت، حس و اراده به تنهایی کار نمیکند همه در تعامل با هم مطرح میشوند، حس، عقل و قلب با یکدیگر درگیر بوده و با یکدیگر اشتداد جوهری دارند، با وجود این باز هم نمی توانیم رفتار انسان را توجیه کنیم عوامل دیگر مثل هیجانات ما درگیر هستند که قوای ادارکی ما را تحت تاثیر قرار میدهند احادیث در این زمینه زیاد هستند، وقتی گفته میشود که هنگام خشم تصمیم نگیرید، تصمیم فعالیت شناختی است و این نشان می دهد که هیجان درگیر فرایند شناخت می شود، نمی توان رفتار انسان را تبدیل کرد بدون اینکه بعد هیجانی انسان را در آن دخالت داد.
تقوی اظهارکرد: ژنتیک، نطفه پاک و لقمه حلال این سیستم را تحت تاثیر قرار می دهد کما اینکه امام حسین وقتی لشکر مقابل را نصیحت می کند و آنها هلهله می کنند امام می فرمایند شما سخنان مرا فهم نمی کنید چراکه شکم های شما از مال حرام انباشه شده است پس امام فهم را به مال حرام نسبت میدهند.
وی بیان داشت: آموزش های غلط، نظام تعلیم و تعلیم، خانواده وگذشته فرد، فرهنگ درست و نادرست جامعه، امراض روحی، حسد، کینه، بخل، مسائل اخلاقی و جسمانی، امیال، آرزوها، خواستها و طلبها، اراده ها، منویات، اهداف و غایات فرد، نوع تعامل او با طبیعت و خود و خالقش همه درگیر هستند، نکته کلیدی این است که نه تنها این عوامل و احتمالا سایر عوامل دیگری که میتواند اضافه شود درگیر هستند بلکه نکته مورد توجه این است که اینها هم با هم تعامل دارند، پس ما با داستان پیچیده ای درگیر هستیم.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز گفت: مکاتب وقتی میخواهند شناخت، رفتار و نفس انسان را تبین کنند، می بینیم که آنها نمی توانند با تجربه گرایی و خرد گرایی آن را تبین کنند چرا که این کار بسیار دشوار است و نیاز به وساطت دارد ما به کمک فلاسفه و دروس معرفت نفس می توانیم به این اداراکات برسیم و اینجاست که این تعامل بسیار سازنده بین فلسفه و روان شناسی ایجاد میشود.
وی تصریح کرد: تفاوت اساسی ما با روان شناسی معاصر این است که هنجار مدار است و ملاک سلامت را عملکرد متوسط افراد میداند میانگین سلامت و بیمار را سلامتی می گیرد و به میانگین عملکرد جمعیت توجه دارد در حالیکه در اسلام معیار سلامت ملاک مدار است که ملاک رفتار امام معصوم(ع) است که به ما می گوید سلامتی و انحراف کجاست.
تقوی افزود: بنابراین ما علاقهمند میشویم که رفتار امام را بررسی کرده و الگوها را شناسایی کنیم دوره جنینی، نوزادی، رشد جسمی اخلاق چه شیوه داشته باشد، پس ما باید کنش، بینش و رفتار امام را مورد بررسی قرار دهیم، امام دنبال چه هدف و آرزوهایی است، امام با گروه های مختلف مردم و جامعه برخورد می کنند، امام مسیر حق را چگونه هدایت میکند، چکونگی برخود امام با عواطف دیگران و بسیاری مسائل دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز در پایان سخنانش گفت: حوزویان باید این الگوها را استخراج کنند و دانشگاهیان باید با توجه به وضعیت موجود جامعه این الگوهای نظری را عملیاتی کنند و تا ما به این الگوها نزدیک شویم و علم نافع را از همین اینجا می توانیم استخراج کنیم که هستی برای آن به وجود آمده است و امام دنبال آن است، هر چه به این کمک کند علم است و به درد ما می خورد، وحدت علوم و طبقه بندی علوم همه باید در یک مسیر و جهت قرار گیرند .
مظفر اقبال: باید با جهانبینیهای موجود مقابله کنیم/چالش تمدن نوین اسلامی
مظفر اقبال رئیس مرکز اسلام و علوم کانادا در چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی که صبح امروز ۲ آبان ماه در مرکز همایش های صدا و سیما برگزار شد، گفت: ما در باره علمی صحبت می کنیم که بتواند تمام نیازهایی که از آن انتظار داریم را مرتفع کند، مفهوم انسان و بشر که از طریق وحی به آخرین پیامبر آسمانی(ص) رسیده است را احیا کنیم.
وی ادامه داد: در دومین کنگره علوم انسانی اسلامی و در خلال سالهایی که من در ایران حضور داشتم شاهد توسعه و پیشرفت های قابل تاملی بوده ام، در چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی که هم اکنون در حال برگزاری است نیز شاهد بروز پیشرفتهایی هستیم که داریم این شتاب را ماورای مکاتب فکری موجود حرکت می دهیم، تعامل بین تمدنهای اسلامی و با یک جهان بینی متفاوتی نسبت به سده ۱۸ و ۱۹میلادی حرکت میکنیم و این نقطه شروع ما هست و این چالشی که روبروی ماست، چالش تمدن نوین اسلامی است.
مظفر اقبال تاکید کرد: ما باید از طریق مکاتب غربی این قیاس را انجام دهیم و به سطحی برسیم که قبلا هم این طور نبوده است. این اولین باری است که این جنبش اسلامی شکل گرفته است و ما می خواهیم با جهان بینی های موجود مقابله کرده و با مفهوم بشر و انسان نقطه مقابل تقابل را رقم بزنیم تا اتصال دهیم به مواردی که به پیامبر(ص) وحی شده بود.
این استاد دانشگاه کانادا خاطرنشان کرد: اگر نقطه نظرات تاریخی را در نظر بگیریم ما در برهه هایی از تاریخ خیلی خوش بین بودیم، اما این امیدمان از دست رفت، ما راجع به کشورهای عربی صحبت می کنیم اما زبان قرآن چه زبانی است که بحث رشته های علمی هم وقتی مطرح می شود، ببینیم که چطوری باید بیشتر ارتباط برقرار کنیم.
وی افزود: حضرت محمد(ص) آمدند به زبان عربی که با آن صحبت می کردند تعالیم خود را ارائه دادند یعنی همه از آن ترمینولوژی واحد تبری کردند، مثلا اگر کلمه «الله» را در نظر بگیریم، آنها از این واژه استفاده می کردند و می دانستند «الله» وجود دارد و این یک چیز جدیدی بود و جهان خبر از این مفهوم جدید نداشت تا اینکه وحی اتفاق افتاد و همه این تعالیم و مصادیق آمدند و ارتباط برقرار کردند با خالق هستی بخش که همان الله است؛ یعنب مفهوم یک پروردگار و اللهی که دیگر شریکی ندارد.
مظفر اقبال تصریح کرد: قرآن، چارچوبی را به ما ارائه می دهد تا بتوانیم همه شاخه های علوم انسانی و اسلامی را تحت آن تدوین کنیم، اگر چنانچه این مفهوم علوم انسانی بیاید منعکس با دستاوردها و مطالعات قرآنی شود و اگر بیایید تمام تحقیقات انجام شده در روانشناسی و سایر علوم را در نظر بگیرید، می توانید ببینید کیفیت این ویژگیهای بارز را که برگرفته از مطالعات قرآنی است.
وی ادامه داد: چگونه می توانیم جامعه شناختی علوم انسانی اسلامی را مشخص کنیم و یا تاریخ اسلامی را چطور می توانیم مورد بررسی قرار دهیم. ببینیم نقطه مقابل تاریخ اسلامی به چه صورتی بوده است و با هم قیاس شان کنیم.
این استاد دانشگاه در عین حال اضافه کرد: ما سه وضعیت نفس را در اینجا داریم؛ نفس اماره در علوم قرآنی و نفس شهوانی و و سه مرحله ای را که من گفتم افراد می توانند از آن گذر کنند تا بتوانند از بدو پیدایش زندگی خودشان در واقع مراحل تعالی را سپری کنند.
وی افزود: مکتب فکری غرب خود این را بر اساس عقل گرایی خود آن را ایجاد می کند و مانند یک حالت حصار شده ای که هیچ پنجره ای رو به بهشت ندارد و فصل جدیدی به سمت خالق خود نمی تواند بگشاید، پس ببینید ما این مفهومی را که از بشر مطرح می کنیم در بحث تمدن اسلامی کاملا متفاوت از چیزی است که از مکاتب و علوم انسانی غربی برگرفته شده است.
مظفر اقبال در ادامه سخنانش گفت: این در واقع دو بار در طول تاریخ تاثیر خود را در تمدن اسلامی گذاشته است که بار اول که خیلی گسترده بود و ترجمه های زیادی از فلسفه یونانی داشتیم، همین طور بحث تمدن هندی به زبان عربی را هم داشتیم و اینها آمدند و مکتب فکری را رقم زدند که در آن برهه پابرجا بود.
وی افزود: ما از نقطه نظر معنویت تمدن اسلامی را بررسی کنیم خیلی غنی و با صلابت تر از آن چیزی است که ما از مکاتب دیگر گرفته ایم، آن قدر تمدن اسلامی ناب است که باید از نقاط مثبت آن استفاده کرده و آسیبهایش را در نظر نگیریم.
این استاد دانشگاه کانادا تأکید کرد: تمدن مسلمانان خیلی در قرون ۱۸ و ۱۹ به صورت ناقصی بروز و ظهور داشت و پر از مشکلات بود به خاطر نفوذ سکولاریسم در بطن علوم انسانی و اسلامی و تاثیر بدی که داشت و بعد مستعمره سازی کل جهان اسلام را داشتیم که در اقصی نقاط جهان رخ داد و سیستمهای آموزشی را از این طریق از بین بردند و بعد اندیشمندانی را نداشتیم که به بحث علوم انسانی اسلامی تسلط داشته باشند.
مظفر اقبال گفت: در ارتباط با جهان و کائنات باید بفهمیم که ما کجا قرار می گیریم؛ ابن سینا، خیام و دیگر دانشمندان اسلامی به خوبی اشاره کرده اند که هنوز هم تئوری هایی که مطرح کرده اند و ارتباط خوبی هم دارد اما این تئوری های به سده های ۱۸ و۱۹ بر می گردند و این آخرین وضعیت عقل گرایی بود و بعد آن چه شد و آمدیم از جهان بینی غیراسلامی در سیستم های آموزشی ما ن استفاده کردیم.
وی با بیان اینکه این وضعیتی که وجود دارد را قبلا هرگز در بطن تمدن اسلامی مشاهده نکرده بودیم، گفت: آمدند این تماس زبان شناسی در خصوص اندیشمندان اسلامی را از کتابها پاک کردند و ارتباطی که انها با وحی و تعالیم انسانی داشته اند قطع کرده اند، ما آن سنتهای محض زبان شناختی خودمان را ارزش مند می دانیم تا بتوانیم در احیای این وضعیت شروع خوبی داشته باشیم و می تواند کشورهای اسلامی را دربربگیرد تا بتوانیم از آن بهره ببریم و در مستعمره سازی از آن استفاده کنیم.
مظفر اقبال تاکید کرد: باید قالبی را ایجاد کنیم تا در آن به توسعه و اشاعه علوم انسانی و اسلامی بپردازیم و مکاتب اسلامی در همه جا وجود دارد و دانشگاه ها در دنیای اسلام تأسی می شوند مخصوصا زمانی که بحث مستعمره سازی مطرح بود اما در ایران اتفاق خوبی رخ داد و این نور زیبای وحدانی علوم انسانی و اسلامی را حفظ کردند.
این استاد دانشگاه کانادا بیان کرد: این دانش جهان بینی و بحث تعالیم وحی شده تنها امید ما برای توسعه هستند. ما نمی خواهیم نابود کنیم و می خواهیم ساختار را دوباره بازتعریف کنیم هم در علوم انسانی و بحث کلی که به علوم انسانی و اسلامی عنوان می شود را بازتعریف کنیم، در برهه زمانی کوتاه مدت هم ممکن نیست و موارد بنیادی و اساسی است.
وی افزود: باید نسل جدیدی از اندیشمندان و متفکران اسلامی را تربیت کنیم تا قواعد و ارکان اصلی علوم انسانمی را منطبق با علوم انسانی اسلامی و سنت های برگرفته از اسلام را دوباره ساماندهی کنند و اگر این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم اهدافمان را محقق کنیم .
مظفر اقبال تصریح کرد: متاسفانه مسلمانان در بحث دانش اسلامی در واقع هنوز گام های موثری را بر نداشته اند،ما اگر می گوییم اسلام دانش جهان بینی خود را دارد و در ارتباط با کائنات، انسان و جهان اما این را هم باید در نظر بگیریم که این دانشهای نوین زندگی و دانش طبیعی ما نابود کرده اند.
این استاد دانشگاه کانادا یادآور شد: باید نسل جدیدی از اندیشمندان اسلامی را تربیت کنیم که هم قلمرو انسان و هم خداوند را بفهمند و به مکانیسمی دست پیدا کنند تا این وضعیت عملکرد را خالص کند. در این راستا ترجمه هم خیلی کمک می کند و زبانهای مدرن و جدید و زبانهای بین المللی و مسلمانان خیلی مهم است.
وی با بیان اینکه باید یک سیستم آموزشی واحد داشته باشیم، خاطرنشان کرد: تعالیم مان را با آموزه های وحیانی رسول اکرم(ص) نیز باید تطبیق دهیم؛ چه در آموزشهای مدرسه و چه در دانشگاه های مان.
این استاد دانشگاه کانادا گفت: ما باید مراکزی را تأسیس کنیم که به اشاعه دانش و هم افزایی فکری مبادرت کنند و مراکز تعالی فکری ایجاد کنیم، تا بتوانیم امتیازهای فیزیکی را جذب کنیم اگر مسلمانان به شهرهای توس و مشهد بیایند و مراکز علمی را تشکیل دهند و ارتباط علوم را با خالق هستی برقرار کنند و علوم وحیانی آنگاه است کخه علوم انسانی و اسلامی را می توانیم راه اندازی کنیم.