به گزارش مشرق، سریع برویم سراغ اصل مطلب. نوجوانی در سن بلوغ است، سن بزرگترین تحولات در زندگی انسان، سن تلاش برای یافتن مهمترین سوالات زندگی، سن بحران هویت؛ سن پرسیدن این سوال از خود که «من کیستم؟» اگر نوجوان در این سن، پاسخ مناسبی برای این سوالات پیدا نکند، بسیار بعید است که در سنی بالاتر بتواند راه را از چاه تشخیص بدهد. از سوی دیگر، اساسا نوجوان به دنبال سرگرمی است و در این دوران، مهمترین ابزار او برای یافتن این سرگرمی رسانهها هستند. در این میان همواره سینما یکی از مهمترین ابزارهای رسانهای برای جذب مخاطبان نوجوان بوده است. سینمایی که رویا میسازد، همزادپنداری برمیانگیزد و نخستین بذر باورهای ریشهدار را در بطن آدمی مینشاند. چه نیکوست که سینمای ما پاسخ دهد برای یکی از مهمترین مخاطبانش چه کرده است؟ چقدر فیلمهای نوجوانپسند ساخته است؟
چقدر نقش اول فیلمهایش را از میان نوجوانان انتخاب کرده است؟ چقدر در ترسیم دنیای داستانهای این سینما، نقشهای اصلی را به نوجوانان سپرده است؟ اصلا یک نوجوان ایرانی چقدر میتواند نیازها و رویاهایش را در آینه سینمای ایران را تماشا کند؟ برای درک عمق فاجعه بد نیست قدری مقایسه کنیم! مقایسه مضامین تولیدات سال گذشته سینمای ایران با تولیدات کارخانه رویاپردازی آمریکا، «هالیوود». کارخانهای که هر سال پرفروشترین آثارش یا «نوجوانپسند» است یا «نوجوانمحور».
بد نیست برخی فیلمهای سالهای نزدیک این سینما را از نظر بگذرانیم... «هری پاتر» اثری است که هنوز با گذشت چند سال از توزیع آخرین رمان و اکران آخرین قسمت از فیلمش طرفداران بسیاری دارد و در نظرسنجیها، محبوبترین رمان نوجوان جهان شمرده میشود. داستان این مجموعه، روایت پرتکرار آخرالزمان است، آخرالزمانی که جادوی سیاه برپا کرده و به رهبری ولدمورت و مرگخواران میخواهد انسانها و سایر جادوگران را به نیستی هدایت کند و خود در رأس هدایت عالم قرار گیرد. این وسط صرفا یک «نوجوان» میتواند از پس ولدمورت بربیاید؛ نوجوانی به نام هری پاتر که وظیفه نجات دنیا بر گردنش قرار میگیرد و همچون یک قهرمان با تحمل رنجهای فراوان این بار سنگین را با موفقیت حمل میکند. عطش مبارزه» نام دومین رمان محبوب دنیا پس از هری پاتر است که مجموعه فیلمهای ساخته شده از روی آن هم محبوبیت فراوانی در میان نوجوانان داشته است.
این بار هم با تصویری از آخرالزمان مواجهیم. آخرالزمانی که در آن پس از جنگهایی خونین، ایالت «کپیتول» بر ۱۲ ایالت کشور «پانم» مسلط شده و حکومت دیکتاتوری خود را بر آنان تحمیل کرده است. در این بین هر سال ۲۴ نوجوان دختر و پسر از هر ایالت انتخاب میشوند و در رقابتی خونین، فقط یکی از آنها زنده بیرون میآید تا همگان جنگهای خونین سالهای دور را به یاد بیاورند و فکر شورش دوباره را از سر بیرون کنند. تا اینکه این بار هم یک «نوجوان» دختر به نام «کتنیس اوردین» به عنوان منجی معرفی میشود.
نوجوانی که در طول داستان به نماد مبارزه با حکومت ظلم تبدیل میشود و تنها کسی است که میتواند همه ایالتها را بر ضد کپیتول متحد کند و مردم کشورش را از شر حاکمان زورگو رهایی بخشد. «پرسی جکسون» فیلم نوجوانمحور دیگری است که باز هم از مجموعه رمانی محبوب به همین نام ساخته شده است. این بار هم در فضایی آخرالزمانی به واسطه گم شدن «صاعقه زئوس» جنگی بزرگ در میان خدایان در آستانه وقوع است؛ جنگی که میتواند تمام دنیا را از بین ببرد.
این وسط منجی، نوجوانی حرامزاده به نام «پرسی جکسون» است که مادرش انسان است و پدرش پوسایدون، خدای دریاها. نیمه خدایی که با وجه انسانیاش در مقابل خدایان میایستد و دنیا را از خطرشان نجات میدهد. «تبدیلشوندگان» نام مجموعه فیلم پرفروشی است به کارگردانی «مایکل بی» که در آن آیندهای به تصویر کشیده میشود که برخی ماشینها با استفاده از هوش مصنوعی قادر شدهاند تغییر شکل دهند و به غولهایی آهنین تبدیل شوند.
ماشینهایی که به ۲ دسته طرفداران انسانها و دشمنان آنها تقسیم میشوند و به جنگ با یکدیگر میپردازند و دسیسههایی برای نابودی نوع بشر میچینند. این بار هم یک نوجوان به نام «سم ویت ویکی» قرار است دنیا را نجات دهد و با کمک گرفتن از ماشینهای طرفدار انسان تلاش میکند هوش مصنوعی سایر ماشینها را مقهور خود کند. «ارباب حلقهها» نام فیلم-رمان معروف دیگری است که با محتوای آخرالزمانی متفاوت خلق شده توسط «جیآرآر تالکین» به یکی از محبوبترین داستانهای تاریخ معاصر تبدیل شده است. این بار هم با اینکه اساساً موجودات تصویر شده در داستان انسان نیستند ولی باز نقش اول داستان یک «هابیت نوجوان» به نام «فرودو» است که قرار است با مراقبت از حلقهای که به او سپرده شده دنیا را از شر نیروهای شیطانی نجات دهد.
لیست بلندبالای آثار نوجوانمحور غربی و آمریکایی به این زودیها تمام نخواهد شد. در «زندگی پای»، شاهد تلاش خستگیناپذیر یک نوجوان هندی به نام «پای» برای مبارزه با طبیعت و سرنوشت هستیم که از دل این نبرد تماشایی، تحول روحی عظیمی در او ایجاد میشود.
در «بشدت بلند و به طرز غیرقابل باور نزدیک» شاهد روایتی عاطفی از موثرترین رویداد تاریخ معاصر یعنی «یازده سپتامبر» هستیم که در آن یک نوجوان، به دنبال این است پدرش را که در این واقعه کشته شده بیشتر بشناسد. در «اسب جنگی» شاهد این هستیم که چگونه یک نوجوان با تلاش فراوان یک اسب را کاری و سپس جنگی میکند. اسبی که قرار است داستان جنگ اول جهانی را از نگاه او مشاهده کنیم. در «انجمن شاعران مرده» این بار شاهد مسائل، نیازها و رویاهای نوجوانان در بستر یک مدرسه رسمی در انگلستان هستیم. نوجوانانی که با راهنمایی معلمشان یاد میگیرند برای یافتن درس زندگی باید از مدرسه به جامعه رفت و دم را غنیمت شمرد.
در «هیوگو » شاهد آن هستیم که یک نوجوان یتیم به نام هیوگو، جایگاه خود را در لابهلای چرخدندههای عالم پیدا میکند و عاملی میشود برای احیای بنیانگذار سینمای مدرن، «ژرژ ملیس». در «هزارتوی فان» شاهد آن هستیم که دنیای زیر زمین برای احیای خود نیاز به بازگشت شاهزادهای دارد که سالها پیش به دنیای روی زمین رهسپار شده است تا اینکه در آخر این شاهزاده نوجوان با قربانی شدنش، شادی را به دنیای زیر زمین بازمیگرداند... همه نمونههای یادشده از سینمای «نوجوانمحور» بودهاند.
اگر نه چنانچه از منظر «نوجوانپسند» بودن به این سینما نگاه کنیم دریچههای عظیمتری از نمونههای موفق پیش روی ما قرار خواهد گرفت، چرا که اساسا اگر یک فیلم «نوجوانمحور»، «نوجوانپسند» ساخته نشود به بخش اعظمی از رسالت خود نخواهد رسید.
***
حال قدری بیاییم سراغ سینمای خودمان، قدری با خود خلوت کنیم... و آثار سالهای گذشته سینمای ایران را به یاد بیاوریم... در قدم بعدی در ذهنمان قدری مرور کنیم و دنبال تعدادی نوجوان در این سینما بگردیم... میبینید! اوضاع خیلی خراب است. «نوجوانمحور» بودن و «نوجوانپسند» بودن پیشکش؛ در بخش اعظمی از فیلمهای سینمای ایران حتی در نقشهای فرعی فیلم هم اثری از یک نوجوان پیدا نمیشود. در فیلمهایی هم که نوجوانها در آنها حضور دارند معمولا وضعیتشان یکی از این موارد است:
۱- نوجوانها یتیم هستند و بدسرپرست و در نتیجه شایسته دلسوزی و ترحم
۲- در منجلابی غیرقابل بازگشت گیر افتادهاند.
۳- دست تقدیر، بار تامین معیشت خانواده را بر دوش آنها گذاشته
۴- زیر دست و پا هستند و مزاحم و مایه دائمی نگرانی پدران و مادرانشان
۵- به طرز چندشآوری با مسائل بلوغ و تحول جنسی در حال دست و پنجه نرم کردن هستند.
و این وسط در این بازنمایی ناعادلانه، هیچ کس نقشهای اصلی را به نوجوانان نمیدهد. نوجوانان ایرانی نهتنها مثل نوجوانان امریکایی نمیتوانند به مسائلی در اندازه عالم هستی فکر کنند و به فکر نجات دنیا از دست شرور عالم باشند، بلکه حتی وظیفه نجات خانوادهشان نیز بر عهدهشان قرار نمیگیرد ( اگر چه در سینمایی که بزرگترهایش هم هیچگاه نمیتوانند در نقش یک قهرمان ایفای نقش کنند، شاید انتظار زیادی باشد که بخواهیم نوجوانان نقش این قهرمانها را ایفا کنند!)
به همین مناسبت برای آنکه شاهدی بر مدعایمان بیاوریم، بد نیست مروری داشته باشیم بر فیلمهای سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر و ببینیم آخرین فیلمهای سینمای ایران چقدر و چگونه به نوجوانان پرداختهاند: ایتالیا ایتالیا، آزاد به قید شرط، شماره ۱۷ سهیلا، دریاچه ماهی، نگار، کوپال، سوفی و دیوانه، ماه گرفتگی، خوب، بد، جلف، آذر، ماجرای نیمروز، زیر سقف دودی، سارا و آیدا، سد معبر، قاتل اهلی، یک روز بخصوص، خفگی، رگ خواب، کمدی انسانی، گشت ۲، اشنوگل، فصل نرگس، یادم تو را فراموش، ترومای سرخ، ایستگاه اتمسفر. میبینید! به همین راحتی ۲۵ فیلم از دایره بررسیمان خارج شد، چرا که اساسا اثری از رده سنی نوجوان در این آثار نیست یا نقش مربوط به نوجوان آنقدر فرعی است که دیدن یا ندیدنش تفاوتی ندارد!
جالب است که در این فیلمها حتی کودکان نیز به تصویر کشیده نشدهاند و در ۶۰ درصد آثار سال گذشته سینمای ایران حتی یک انسان زیر ۱۸ سال هم در میان شخصیتهای اصلی فیلم پیدا نمیشود!! سینمایی بزرگسالانه و مرتجع که در بخش اعظمی از خود به طرزی غیرقابل باور و غیرقابل توجیه، دهه هشتادیها و دهه نودیها را به طور کامل از صحنه روزگار محو کرده است. ماجرای کودک و نوجوان ۲ داستان کاملا متفاوت است ولی ما نقداً کودکان بین ۷ تا ۱۲ سال را هم در میان نوجوانان فرض میکنیم تا بشود تعدادی فیلم مرتبط با قشر نوجوان در سینمای ایران پیدا کرد!
با این پیشفرض در ۱۵ فیلم زیر، کم و بیش ردپایی از نوجوانان قابل رؤیت است: او، خانه دیگری، دعوتنامه، تابستان داغ، ماجان، ویلاییها، آباجان، فراری، بدون تاریخ بدون امضا، انزوا، مادری، پشت دیوار سکوت، کارگر ساده نیازمندیم، اسرافیل، ۲۱ روز بعد. اما ببینیم چقدر این فیلمها به نوجوانان فرصت خودنمایی دادهاند. در فیلم «او» نوجوانها صرفا موجوداتی زیر دست و پا هستند که فایدهای جز ایجاد اختلال در آسایش بزرگترها ندارند. در فیلم «آباجان» هم شاهد وضعیتی مشابه هستیم؛ جایی که نوجوانان فقط بلدند شیطنت کنند و آرامش مدرسه را به هم بزنند.
در آخر هم این نوجوانان مزاحم، در انفجار مدرسهشان توسط بمب رژیم بعث عراق به صورت یکجا جان میسپارند. در «خانه دیگری»، نوجوانها فقط میرقصند و صحنهها را به لحاظ صوتی و تصویری پر میکنند! در فیلم بسیار ضعیف «دعوتنامه»، نوجوان فیلم مریض است و به همین دلیل پدرش برای تامین معاش خانواده و درمان بیماری فرزند رو به دزدی میآورد.
در فیلم «تابستان داغ»، نوجوان فیلم به پدر مرحومش رفته و نهتنها باری از مشکلات خواهر بزرگترش برنمیدارد که دائما بر مشکلات او نیز میافزاید. در فیلم «ماجان» باز هم همه مشکلات زیر سر فرزند معلول خانواده است که میان پدر و مادر جدایی میاندازد و پدر برای دفع شر فرزندش میخواهد به هر قیمتی از دست او خلاص شود. در «پشت دیوار سکوت» باز مواجهیم با ۲ نوجوان که خونشان با خونهای آلوده، آلوده شده و مادرشان در تامین مخارجشان ناتوان است. در فیلم «ویلاییها» باز کودکان نقش موثری ندارند و صرفا برای ایجاد حس همذاتپنداری مخاطب با مادران و همسران رزمندگان مورد استفاده قرار میگیرند.
در فیلم «بدون تاریخ بدون امضا»، نوجوان فیلم در اثر بیماری یا تصادف با ماشین در همان ابتدا میمیرد و همه بدبختیهای بزرگترها از زمان مرگ او آغاز میشود. در «انزوا» همه بدبختی پدر زندانی این است که بعد از مرگ همسرش نمیتواند در دوران مرخصی کسی را پیدا کند که از بچههایش نگهداری کند. در «مادری» (یا بهتر است بگوییم خالگی!) دوباره نوجوانان یا مایه نگرانی مادران و پدران در حال طلاق هستند یا مایه خنداندن مخاطب در وانفسای غمها و اندوههای بیشمار فیلم.
در «کارگر ساده نیازمندیم» نوجوانها فقط استدلالی هستند برای جاانداختن میزان بدبختی یک مادر، پس از به قتل رسیدن همسرش. و بالاخره در «اسرافیل»، نوجوانهای دختر دانشآموز به طرزی چندشآور آسایش معلمشان را بر هم میزنند و دائما اسباب زحمت و مزاحمت را برای او و زندگی خصوصیاش به بار میآورند. همانطور که مشاهده کردید در بیشتر فیلمهایی هم که اثری از نوجوانان در آنها پیدا میشود، هیچ نقش مثبت، موثر یا فعالی به نوجوانان داده نشده و معمولا نوجوانان یا وظیفه پر کردن جهان داستان فیلم را دارند یا دلیلی هستند برای امتداد بدبختیهای بزرگترها.
این وسط در میان فیلمهای سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر، شاید فقط بتوان ۲ فیلم را یافت که به نحوی مثبت و موثر به نوجوانان پرداختهاند. یکی فیلم «فراری» ساخته «علیرضا داوودنژاد» و دیگری فیلم «۲۱ روز بعد» ساخته «محمدرضا خردمندان».
در فیلم «فراری»، شاهد نیازها و آرزوهای یک نوجوان دختر شهرستانی هستیم که در اثر مواجهه با فضای مجازی و خلأهای فرهنگی پیرامونش، دچار بحران هویت شده و در سودای گرفتن یک عکس با صاحب تنها فراری قرمز موجود در ایران، از شهرش به تهران فرار کرده است. مطمئنا بسیاری از نوجوانان دختر، در آینه فیلم «نوجوانمحور» فراری میتوانند بخشی از مشکلات و رویاهای خودشان را مشاهده و از فیلم پیامی برای تغییر مسیر زندگیشان دریافت کنند؛ جایی که کارگردان، محوریت روایت خود را بر دوش آرزوهای یک دختر نوجوان قرار داده و به نحوی همذاتپنداریبرانگیز، تصویری سالم و گیرا از معضلات اختلاف طبقاتی و تاثیرات گسترش بیرویه ماهواره و فضای مجازی در زندگی نوجوانان ارائه شده است. در فیلم «۲۱ روز بعد»، «مرتضی سعدی» نوجوانی است از اهالی قلعهحسنخان که با مادر و برادر کوچکش محسن زندگی میکند.
پدرش را از دست داده و مادرش با وجود بیماری سخت، کار میکند. در این میان بار اصلی زندگی روی دوش مرتضی قرار میگیرد. او که بشدت به سینما علاقه دارد، در میانه مسیر و مواجه شدن با مشکل مادرش، هدفش از فیلمساز شدن را از شهرت تغییر میدهد به سوی پول درآوردن برای درمان مادر. این میشود که برای پول درآوردن دست به کارهای متنوعی میزند؛ از کار در کارواش گرفته تا شرطی بازی کردن در یک گیم نت، دستفروشی در اتوبان و چشمبندی و شعبدهبازی برای نگاه داشتن قطار در جلوی چشمان هممدرسهایها. نکته بسیار مهم فیلم ۲۱ روز بعد قرار دادن نوجوان فیلم در جایگاه یک «قهرمان» است، قهرمانی که آرزوهایی بزرگ در سر دارد و همه تلاشش این است که خانوادهاش را از بند مشکلات برهاند. فیلمی که مطالعه آن میتواند مسیری درست را پیش پای فیلمسازانی بگذارد که میخواهند به «دوران مهم نوجوانی» توجه بیشتری داشته باشند.
***
با یک حساب سرانگشتی میبینیم که فقط ۲ فیلم از ۴۴ فیلم جشنواره فجر سال گذشته به نحوی فعال و موثر به مساله نوجوان پرداختهاند. یعنی کمتر از ۵ درصد از کل تولیدات یک سال سینمای ایران! واقعیتی که بیشتر به یک کابوس شبیه است. سهم یکی از مهمترین و مستقیمترین مخاطبان سینمای ایران از این سینما به ۵ درصد هم نمیرسد! انگار سینمای ایران میخواهد سر به تن دهه هشتادیها نباشد! تازه این مشکل را که هم حل کردیم، باید برویم سراغ مشکل بعدی که آیا اساسا این سینما برای مخاطبان نوجوان ما جذاب است؟
چقدر میشود صفت «نوجوانپسند بودن» را به فیلمهای ایرانی اطلاق کرد؟ نوجوانی که در لابهلای آثار سینمای ایران به دنبال پاسخ سوالات مهمش میگردد... اینکه آیا من نوجوان صرفا موجودی اضافه و باری سنگین بر دوش جامعه و بزرگترها هستم؟ یا اینکه برای خودم کسی هستم و میتوانم آینده کشورم و شاید دنیا را تغییر بدهم؟! پاسخ سینمای ما بزرگترها به توقعات بجای دهه هشتادیها چیست؟
منبع: روزنامه وطن امروز