به گزارش مشرق، عاشورا گنجینهای از معارف است که در ابعاد مختلف ظهور یافته است؛ از ابعاد اندیشگی و معرفتی گرفته تا وجوه مختلف هنری. شعر نخستین هنری است که با تأثیرپذیری از این واقعه، مجال بروز یافت و توانست مصیبت اهل بیت(ع) را با واژگانی ساده اما با محتوایی پرمغز به مخاطب و مستمع منتقل کند.
طی 14 قرن گذشته از حماسه عاشورا تاکنون، اشعار مختلفی از سخندانان و شاعران متولد شده است. از منظر کارشناسان، اولین شعر به زبان فارسی درباره کربلا و قیام اباعبدالله الحسین(ع) به قرن چهارم بازمیگردد؛ زمانی که شاعری آزادیخواه در مرو دیده به جهان گشود. او را نخستین شاعر شیعیمذهب زبان فارسی میدانند. به اعتقاد پژوهشگران و محققان، هرچند آثار اندکی از کسایی مروزی به یادگار مانده، اما مقام او در ادبیات به اندازهای است که او را در کنار رودکی، شهید بلخی و دقیقی طوسی میدانند.
جعفر شعار، از اساتید دانشگاه و پژوهشگر، درباره مقام شعری او مینویسد: «کسایی از ستارگانی است که در سپیدهدم تاریخ ادبیات فارسی طلوع کرد. با وجود اشعار اندکی که از این سراینده باقی مانده، از شاعران سرشناس است و در قرنهای نزدیک به عصر خود نام و آوازه بیشتری داشته است. شعرش در برخی از زمینهها با اشعار شاعران بزرگ چون رودکی و فردوسی پهلو میزند و از حیث دقت خیال و باریکی اندیشه پایگاهی والا دارد. تصویرهای شاعرانه و خیالانگیز در اشعاری که از او باقی مانده است، کم نیست.
کسایی در عین سخنوری، دارای عقیدهای راسخ و ایمانی استوار است. وی شیعی پاکدلی است. در بیان مدح و منقبت پیامبر(ص) و خاندان او خلوص دارد. از غلو و گزافهگویی پرهیز میکند. اگرچه مدیحهسراست، اما مدح پیشه نیست. به پیامبر گرامی(ص) و خاندان پاک او سخت ارادت میورزد. امیرالمومنین علی(ع) را شیر خداوند، حیدر کرار، و خط پرگاری میداند که پیغمبر مرکز آن است. رسول خدا(ص) دانش خود را به علی داده است، چون ابر بهاری که بارانش را نصیب گلزار میکند. عبدالجلیل قزوینی درباره تشیع وی بر آن است که در کسایی خود خلافی نیست، که همه دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی(ص) و آل اوست. با این حال به درستی روشن نیست که وی شیعه امامی اثنی عشری بوده است یا شیعه اسماعیلی؟...».
بخشی از اهمیت اشعار کسایی در این است که قسمتی از شعر خود را در راه تبلیغ سیاسی و فکری به کار انداخته است. گفته میشود اولین شعر به یادگار مانده به زبان فارسی درباره کربلا و قیام اباعبداللهالحسین(ع) از اوست در قصیدهای بلند که با این ابیات آغاز میشود:
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل
آورد نامۀ گل باد صبا به صهبا...
در ادامه بخشهایی از این قصیده که به واقعه کربلا میپردازد، به مناسبت اربعین حسینی بازنشر میشود:
دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
آن نازش محمد پیغمبر مؤید
آن سید ممجّد شمع و چراغ دنیا
آن میر سربریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
تنها و دلشکسته بر خویشتن گرسته
از خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا
از شهر خویش رانده وز ملک برفشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ملک مولی
مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بیرحم و بیمحابا
بیشرم شمر کافر ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا
تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده
بی آب کرده دیده تازه شود معادا
آن کور بسته مطرد بی طوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما
صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خون کوشا
پاکیزه آل یاسین گمراه و زار و مسکین
وآن کینههای پیشین آن روز گشته پیدا
آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا
آن زینب غریوان اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا
مؤمن چنین تمنی هرگز کند؟ نگو، نی
چونین نکرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا
آن بیوفا و غافل غرّه شده به باطل
ابلیسوار و جاهل کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا
تخم جهان بی بر این است و زین فزونتر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا
بر مقتل ای کسایی! برهان همی نمایی
گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما
مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد سم خر مسیحا
تا زندهای چنین کن دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا...