به گزارش مشرق، «غلامرضا صادقیان» در سرمقاله روزنامه «جوان» نوشت:
سردار شجاع ایران قاسم سلیمانی، پیام فتح آشکار را صادر کرد. در پیام او شاید به جهت تواضعی که از او سراغ داریم، ندیدیم که نوشته باشد او و سربازانش، نه یک گروه شورشی که یکی از قویترین و پرشمارترین ارتشهای جهان را که به جهت تعصب در جنگیدن، چند برابر یک ارتش بزرگ قدرت داشتند، به زانو درآوردند. کم نبودند ارتشهای مشهور جهان در ۲۰۰ سال گذشته و در جنگ دوم که با کشته شدن اولین سربازشان یا دریافت یک بیانیه تهدید، عرصه را به دشمن واگذار یا اعلام بی طرفی کردند و در مقابل دیدیم که داعش چگونه تا نفر آخر و با چه تعصبی در قلعه آخر خود میجنگید.
سلیمانی و نیروی مقاومت از این جهت بر یکی از سرسختترین و پرشمارترین نیروهای مسلح تاریخ غلبه کردند. نیروهایی که در آغاز کار جز مردم بیدفاع و غیرمسلح پیش روی خود مقاومتی نداشتند و به اعتراف ترامپ و کلینتون از امریکا و عربستان و بسیاری از اروپاییها، پول و سلاح و تجهیزات و از اسرائیل، اطلاعات میگرفتند و به همین خاطر به سرعت قلمرو خود را گسترش دادند. غلبه بر چنین داعشی حقیقتاً غلبه بر امریکا، عربستان و برخی از دنبالچههایش در منطقه و غلبه بر اروپا و برخی دیگر از کشورهای منطقه است که در آغاز نفع خود را در پیشرویهای داعش میدیدند. عصبانیت ترامپ، بن سلمان و نتانیاهو که امروز دیوانهوار حذف داعش به دست ایران را مداخله ایران در منطقه و حمایت از تروریسم مینامند، برای اثبات چنین پیروزی بزرگی کافی است.
ترکیب پول تمامنشدنی عربستان و سلاحهای مدرن امریکایی و تعصب نیروهایی که فقط ۶ هزارنفر از آنها به شکل انتحاری با خودروهای پر از مهمات خود را به صفوف مردم عراق و سوریه و نیروهای مقاومت میکوبیدند، برای امریکا و عربستان جای شبهه باقی نگذاشته بود که میتوانند داعش را تا ۳۰ یا ۴۰ سال دیگر در منطقه مستقر کنند و مستمر نگه دارند اما آنچه در محاسبات آنها نبود یا بود اما سعی میکردند برای تسکین خود آن را از ذهن بیرون کنند، قدرتی مرکب از مقاومت مردمی و رهبری دینی بود که سمبلهای آن نیروهای حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق، فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان و نیروی قدس ایران به شمار میآیند.
خاطرهای را از شهید سردار همدانی نقل میکنند که در آغاز محاصره دمشق، ارتش سوریه برای بازپسگیری یک کوچه از تروریستها چند هفته جنگید و دهها کشته داد و سرانجام چند تروریست را که متعصبانه میجنگیدند، به اسارت در آورد. در میان این اسرا نوجوانی بود که او را یک صبح تا ظهر به دست فردی روحانی میسپارند تا از او درباره دلایل جنگیدنش بپرسد و جست و جو کند. اما در پایان از همان نوجوان میشنود که «شما یک صبح تا ظهر است که مرا از ملاقات رسول خدا محروم کردهاید!» این فهم کور را در کنار آخرین سلاحهای امریکایی و گنجینههای دلارهای نفتی سعودی بگذارید تا بدانید چطور در یک زمان کوتاه، یایتختهای سوریه و عراق به محاصره داعش درآمد و برای همه استراتژیستها در اتاقهای فکر جهان یقین شد که در زمانی کوتاه تر از آن دمشق و بغداد سقوط میکنند و پیشروی به سوی تهران آغاز میشود! در همان زمان محاصره دمشق، سردار سلیمانی در جلسهای با سردبیران روزنامهها در شورای عالی امنیت ملی، تأکید کرد که تروریستها بسیار پیش رفتهاند و با محاسبات معمول جنگی «کار اسد تمام است.» سردار البته از کسی که در پیام خود، او را «رهبر عزیز و شجاع» نامیده است، دستور مقاومت داشت و اینکه وعده خدا برای پیروزی بر مشرکان به شرط مقاومت، محقق است. سلیمانی و نیروهای مقاومت اکنون شش سال پس از محاصره بغداد و دمشق، نشان دادند که «محاسبات معمول جنگ» را به چالش کشیدهاند و فهم عرفی از شکست و پیروزی در جنگهای بزرگ را تغییر دادهاند.
سردار شجاع ما نه فقط جنگید که بار رفت و آمدهای دیپلماتیک میدان جنگ را نیز خود به دوش کشید. او دو بار در سفر به روسیه که با استقبال شایسته پوتین روبه رو شد، پوتین و روسها را متقاعد کرد برای حفظ آینده خود از زخم داعش در منطقه چچن، پشتیبانی هوایی از مقاومت را در حد ممکن به عهده بگیرند و این مدیریت فرامنطقهای جنگ، معجزه دیگری از سردار ما بود که آن را غافلگیرانه بر سر حامیان داعش کوبید.
به عنوان کسی که روحیه نوجوانان ایرانی را در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق درک کرده است و احساس ایثار و شهادت را در آن زمانها، متعالیترین احساس برای یک ملت میداند، معتقدم یکی از مهمترین دستاوردهای مبارزه با داعش «تازه کردن فرهنگ ایثار و شهادت» در ذهن نسل چهارم انقلاب است.
امریکا و اسرائیل یک بار دیگر به جوان نسل جدید انقلاب ایران مزه شهادت را چشاندند و انعکاس آن را هم در تشییع جنازه شهید محسن حججی به تماشا نشستند. امریکا و اسرائیل واداده دیگری هم در این جنگ دارند. ارتش داعشی آنها پایان یافته و یک ارتش مردمی دیگر به نام «نیروی مقاومت» از افغانستان تا سوریه شکل گرفته که پشت مرزهای اسرائیل مستقر شده است. حال مقابل نام سلیمانی در دایرهالمعارفها چه باید نوشت تا هزار سال دیگر کسی که به این نام میرسد، قطرهای از عظمت کار او و همرزمانش را درک کند؟ شاید آن زمان چنین نوشته باشند: «قاسم سلیمانی سردار ایرانی و فاتح جنگی نابرابر بود. سال ۱۳۹۰ هجری گروهی شورشی با ایدئولوژی تکفیری بر بخشهای اصلی دو کشور عراق و سوریه که وارث تمدنهای قدیمی بشری بودند، مسلط و با مقاومت نیروهای مردمی روبه رو شدند.
هدف نهایی آنها هجوم به ایران به عنوان قدیمیترین تمدن بشری و پرچمدار دین آخرین پیامبر مرسل بود. نزدیک به ۲۰۰ هزار مرد مسلح که پیشرفتهترین سلاحهای جنگی و ثروتی فراوان در اختیار داشتند و شمارشان از شمار ارتشهای دهها کشور مدرن در همان زمان بیشتر بود، به فاصله اندکی تا پشت پایتختهای سوریه و عراق پیش رفتند. آنها پوست اسیرانشان را میکندند و آنها را زنده زنده میسوزاندند و کودکان را زنده میپختند و در دیس برنج، جلوی مادرانشان میگذاشتند. در یک طرف این نبرد، مردم مسلمان دو کشور و نیروهای مقاومت به فرماندهی قاسم سلیمانی سردار ایرانی صف آرایی کردند و در طرف دیگر یک تمدن مجهز ۲۰۰ ساله اما وحشی به نام امریکا، یک رژیم قاتل کودکان و زنان بی دفاع به نام اسرائیل و حاکمان ثروتمند شنزارهای جنوب خلیج فارس به پشتیبانی هم در آمدند. شش سال بعد درست در روزهایی که رئیسجمهور پیشرفتهترین و ثروتمند ترین کشور آن زمان یعنی امریکا اعتراف کرد که این گروه شورشی را کشور او تأسیس کرده است، سلیمانی نامهای به رهبر انقلاب ایران نوشت و آن را اینگونه آغاز کرد: انا فتحنا لک فتحا مبینا»