سرمقاله روزنامه ها

بن‌سلمان نمی‌داند که جنگ با ایران می‌تواند باعث ایجاد هرج و مرج در خاورمیانه شود، هرج و مرجی که به محو شدن عربستان سعودی می‌انجامد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

آقای بن سلمان متشکریم!

 جعفر بلوری در کیهان نوشت:
نام «محمد بن سلمان»، جوان سی و چند ساله سعودی دو سالی می‌شود که بر سر زبان‌ها افتاده. از همان ابتدای کار که پست حساس وزارت دفاع عربستان را بدون هیچ مقدمه و مؤخره‌ای تصاحب کرد، تحلیلگران تیزبین پیش‌بینی کردند که در خاندان آل‌سعود، اتفاقات مهمی جریان دارد. در همان ایام هم بود که رفته رفته، اظهارات به شدت ضدایرانی و کم‌سابقه سعودی‌ها آغاز شد. عادل الجبیر، وزیر خارجه کم‌تجربه و جوان سعودی شاید جزو نخستین افرادی بود که مسئولیت اظهارات به شدت «ادبیات ضد ایرانی» را به وی سپرده بودند!
تغییر و تحولات این‌چنینی در جامعه سیاسی عربستان اما همزمان شده بود با مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 طوری که در همان ایام همین تحلیلگران نوشتند که، ممکن است نگرانی سعودی‌ها از گشایشی که در نتیجه مذاکرات هسته‌ای می‌تواند عاید ایران شود، باعث اتخاذ چنین رویکردی علیه ایران شده است! بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفت، برجام اگر تنها یک فایده داشته باشد، آن نزدیک کردن کشورهای عربی به اسرائیل بوده است! نزدیک شدن برخی کشورهای مرتجع عربی به اسرائیل از جمله تحولاتی بود که، طی همان دو سال گذشته، علنی شد. به عبارت دیگر، اگر این «نزدیکی»، به مذاکرات هسته‌ای هم مربوط نبوده باشد، قطعا به روی کار آمدن بن‌سلمان مرتبط است.


بن سلمان چند ماه بعد، ضمن حفظ پست وزارت دفاع، جانشین ولیعهد عربستان هم شد تا این تحلیل که می‌گفت، وی به دنبال «تخت پادشاهی» است، به واقعیت نزدیک‌تر شود. تا این که خبر رسید، وی «محمد بن نایف»، ولیعهد عربستان را هم کله‌پا کرد؛ و همین روزهاست که جانشین پدر بشود!
قلع و قمع بی‌سابقه شاهزادگان، علمای دینی، برخی کارشناسان عربستانی و چهره‌های کشوری و لشکری از جمله متعب بن عبدالله، رئیس گارد ملی عربستان دیگر شکی باقی نگذاشت که، بن‌سلمان خواب‌های زیادی برای عربستان و منطقه دیده است. در تمام طول این تحولات، سعودی‌ها دست از ادبیات ضدایرانی خود برنداشته و تا توانستند، با تطمیع یا تهدید کشورهای فقیر یا کوچک منطقه و آفریقا، برگزاری نشست‌های متعدد، اجاره ارتش و فرمانده، تشکیل ائتلاف، به ویژه دادن رشوه و صرف صدها میلیارد دلار، علیه ایران جوسازی کردند. سعودی‌ها حتی حمله به یمن را هم به شکلی به ایران نسبت داده و گفتند، برای مقابله با نفوذ تهران، وارد این جنگ شده‌اند!  نشست به شدت ضدایرانی اخیر اتحادیه عرب که در ریاض برگزار شد، آخرین نمونه از تلاش‌های این جوان تشنه قدرت علیه کشورمان بوده و قطعا، آخرین تلاش ضدایرانی وی نیز نخواهد بود. تلاش برای آماده کردن افکار عمومی عربستان و سایر کشورهای عربی منطقه جهت عادی‌سازی روابط با اسرائیل، و رسوایی بی‌سابقه گروگانگیری نخست‌وزیر یک کشور (سعد حریری) از دیگر سیاست‌ها و اقدامات بن‌سلمان بوده که همواره با چاشنی حملات لفظی به ایران، دنبال شده است. محاصره اقتصادی قطر به بهانه نزدیکی این کشور به مقاومت فلسطین و ایران را نیز به لیست بلند ماجراجویی‌های جناب بن‌سلمان اضافه کنید.


این تحرکات کار را به آنجا رسانده که امروز تحلیل‌ها از «تلاش بن‌سلمان برای کودتای آرام جهت رسیدن به قدرت» رسیده به «آیا بن‌سلمان به دنبال جنگ مستقیم با ایران است؟» گزارش‌ها و اخبار زیادی هم درباره امکان رویارویی مستقیم ایران و عربستان منتشر شده است. تمام این تحولات با همه گستردگی و اهمیت‌شان، طی همین یکی دو سال گذشته رخ داده است! اما چرا؟ پشت‌پرده این ماجراجویی‌ها چیست و نتیجه آن به کجا ختم خواهد شد؟
انگیزه «بن‌سلمان» شاید همان داستان تکراری و قدیمی «شیرینی قدرت» و «پشت‌گرمی» به حمایت‌های یک قدرت (اینجا آمریکا) برای رسیدن به تخت پادشاهی باشد.  شاید هم مثل خیلی از تحولات و بحران‌های اخیر، پای آمریکا و اسرائیل در میان است که با دادن وعده و وعیدهایی، او را وارد این بازی خطرناک کرده‌اند. اینجا باید انگیزه این دو رژیم را هم جست و جو کرد. ممکن است تاریخ مصرف خاندان آل‌سعود به پایان رسیده و سازندگان این خاندان به این نتیجه رسیده باشند که دیگر احتیاجی به آنها ندارند و باید ضمن جنگ افروزی بین دو کشور عربستان و ایران، ریشه سعودی‌ها را بکنند. به قول ستون‌نویس نشریه آمریکایی هافینگتون‌پست، چه بسا آمریکا می خواهد، بلایی که سر صدام آورد را به سر بن سلمان آورد و در نهایت، مثل یک جوراب کهنه، به دورش اندازد:
«این آمریکایی‌ها بودند که صدام را برای حمله به جمهوری اسلامی جوان (تنها یک سال پس از انقلاب اسلامی) تشجیع کردند. آن روزها دولت در دست رونالد ریگان بود و بوش پدر نیز معاونت وی را بر عهده داشت. شاه‌نشین‌های خلیج‌فارس هم پول این نبرد را می‌دادند. امروز هم این ترامپ و اسرائیل هستند که محمد بن سلمان را برای مقابله با ایران، جلو می‌اندازند. اما بن‌سلمان یا نمی‌داند یا فراموش کرده که صدام را همان کسانی از تخت به زیر کشیدند که برای جنگ با ایران، به وی قوت قلب می‌دادند؛ این‌ها کسانی نبودند جز دار و دسته رامسفلد، دیک چنی و ولفوویتز. از بن‌سلمان هم استفاده خواهند کرد و پس از استفاده، مثل یک جوراب کهنه دورش می‌اندازند.»


دلیل این ماجراجویی‌ها، چه شیرکردن‌های این جوان توسط آمریکا و اسرائیل برای جنگ‌افروزی علیه ایران باشد، یا تلاش های این دو برای سر به نیست کردن خاندان سعودی، چه حتی تلاش‌های یک جوان جویای نام و قدرت برای رسیدن به پادشاهی، هر چه باشد، سعودی‌ها تاکنون، نه تنها هیچ طرفی از آن نبسته‌اند بلکه،  به قول «جفری دیوید فلتمن»، معاون دبیر کل سازمان ملل نتیجه عکس هم گرفته‌اند:
«به یمن نگاه کنید. عربستان با هدف اعلامی مقابله با نفوذ ایران و حمایت از دولت مستعفی یمن ائتلاف عربی تشکیل داد. من از شما می‌پرسم. نفوذ ایران در یمن، حالا بیشتر است یا وقتی این جنگ شروع نشده بود؟...در لبنان نیز نمی‌دانم واقعا چه اتفاقی برای سعد حریری افتاده، اما وزیر مشاور عربستان علنا گفته بود لبنان علیه عربستان اعلان جنگ کرده است و اکنون شاهد معجزه اتحاد بین سنی‌ها و شیعیان در لبنان علیه عربستان برای اولین‌بار در  طول دهه‌های گذشته  هستیم و این اصلا به نفع سعودی‌ها نیست.»
هر آن ممکن است، خبر نشستن «بن سلمان» به تخت پادشاهی عربستان رسانه‌ای شده و حتی وی که با سیاست‌های به اصطلاح اصلاحات فرهنگی‌اش، همه را غافلگیر کرده، بلافاصله، عادی سازی روابط با اسرائیل را هم رسما اعلام کند. حملات لفظی علیه کشورمان را تشدید کرده و به قیمت خالی شدن خزانه اش، علیه‌مان باز هم هزینه کند و برای جبران این کسری، شاهزادگان بیشتری را تلکه کند.  اما اگر تحولات به همین سرعتی که تاکنون پیش رفته پیش برود، زمان زیادی نخواهد برد که بشنویم، آل‌سعود به سرنوشتی که ستون‌نویس هافینگتون‌پست پیش‌بینی کرده، دچار شود. یا حتی  حماقت را به جایی برساند که علیه کشورمان اعلان جنگ نماید، اما نتایج همه این احتمالات پیش از این به خوبی پیش بینی شده است:
«بن‌سلمان نمی‌داند که جنگ با ایران می‌تواند باعث ایجاد هرج و مرج در خاورمیانه شود، هرج و مرجی که به محو شدن عربستان سعودی می‌انجامد. او همچنین نمی‌داند که آمریکایی‌هایی که امروز وی را برای جنگ تشویق می‌کنند، می‌توانند مانند پرونده عراق، باز هم کنترل اوضاع را از دست بدهند و آن روز، کل شبه جزیره عربستان بر روی طبقی دیگر از طلا، به ایران پیشکش خواهد شد.» (هافینگتون پست)
 به نظر می‌رسد باید از آقای بن سلمان به خاطر همه این ماجراجویی‌ها، تشکر کرد!
 
 

طرح ترامپ برای به آشوب کشاندن اروپا

امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:

بازنشر سه توئیت ضد اسلامی توسط رئیس جمهوری آمریکا ، توفانی از خشم را در سراسر جهان به راه انداخته است . از رقبای سیاسی در داخل آمریکا تا رهبران دیگر کشورهای جهان ، اقدام دونالد ترامپ را در بازنشر سه ویدئوی ضد اسلامی محکوم کردند . ترامپ ویدئوهای ضد اسلامی منتشر شده درحساب کاربری توئیتر "جایدا فرانسن" نایب رئیس یک گروه راست گرای افراطی در بریتانیا موسوم به "اول بریتانیا" را بازنشر کرد. البته ضدیت ترامپ با مسلمانان موضوع جدیدی نیست . وی در سال 2015 ، پیش از ورود به رقابت های انتخاباتی مدعی شد که اسلام از آمریکا متنفر است . وی سپس در جریان رقابت های انتخاباتی وعده داد در صورت راه یابی به کاخ سفید از ورود مسلمانان به آمریکا جلوگیری خواهد کرد . ترامپ همچنین در نطق آغازین ریاست جمهوری آمریکا در اقدامی سنت شکنانه و بی سابقه از عبارت " اسلام گرایان تروریست " یاد کرد و یک هفته بعد از نشستن بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا فرمان ممنوعیت سفر اتباع هفت کشور مسلمان به آمریکا را صادر کرد . با این حال ، هیچ کدام از این اظهارات و اقدامات به اندازه بازنشر سه ویدئوی اسلام ستیزانه از یک فرد نژادپرست و افراطی بریتانیایی ، میزان هم سویی و همراهی رئیس جمهوری کنونی آمریکا را با جریان های نژادپرست و ضد اسلامی به نمایش نگذاشته است .

این اقدام تا جایی نگران کننده بوده است که ترزا می ، نخست وزیر بریتانیا ، کشوری که روابط ویژه استراتژیک با آمریکا دارد ، از اقدام ترامپ به شدت انتقاد کرده است . متعاقبا نیز ترامپ در لحنی غیر معمول در مناسبات لندن و واشنگتن ، به نخست وزیر بریتانیا توصیه کرده است به جای ایراد گرفتن از رئیس جمهوری آمریکا به وظیفه خود در مبارزه با تروریست ها عمل کند . در "روابط ویژه استراتژیک " میان آمریکا و بریتانیا کمتر زمانی سابقه داشته است که سران دو کشور علنا از یکدیگر انتقاد کنند ، آن هم نه بر سر موضوعات حساس تجاری یا نظامی، بلکه انتشار چند ویدئو . اقدام دونالد ترامپ ، رئیس جمهوری آمریکا در بازنشر چند ویدئوی اسلام هراسانه ، خشم مقامات دولتی و سیاسی از هر طیف و جناح و حزبی را برانگیخته تا جایی که یک بار دیگر بحث لغو سفر ترامپ به بریتانیا مطرح شده است . از دید افکار عمومی، بریتانیایی ها و مقامات این کشور ، اقدام ترامپ به بازنشر ویدئوهای منتشر شده در صفحه شخصی "جایدا فرانسن" معاون گروه افراطی " اول بریتانیا " بیش از این که حرکتی ضد اسلامی باشد ، با هدف بر هم زدن ثبات و امنیت اجتماعی بریتانیا و رواج دادن گرایش های افراط گرایانه و خشن در این کشور است . وزارت کشور بریتانیا ، گروه " اول بریتانیا " را تشکلی نفرت پراکن و خشونت ورز معرفی کرده است . با این حال ، برآوردهای رسمی در بریتانیا حکایت از آن دارد که گرایش به گروه " اول بریتانیا " در این کشور چندان نگران کننده نیست . اما بازنشر ویدئوهای فرانسن از سوی رئیس جمهوری آمریکا که بیش از 44 میلیون دنبال کننده در توئیتر دارد ، عملی با هدف جهانی کردن نظریات این گروه افراطی است . ضمن این که درباره هر سه ویدئوی بازنشر شده از سوی ترامپ مشخص شده که اتهام خشونت ورزی مسلمانان صحت نداشته است . به عنوان مثال ، صحنه پرت کردن یک جوان از بلندی ساختمان که فرانسن آن را به گروه های افراطی عراق نسبت داده بود ، مربوط به قیام در مصر بوده است یا فردی که به ظاهر مسلمان است و مجسمه مریم مقدس را به زمین می زند، از اعضای داعش و در سوریه بوده است یا در ویدئویی که به مخاطب القا شده  است یک مهاجر معلول هلندی را هدف ضرب و شتم قرار می دهد، ضارب، مسلمان نبوده و هلندی بوده است.


شواهد متعددی وجود دارد که نشان می دهد ترامپ به عمد در تلاش است جریان های افراطی و نژادپرست را در داخل و خارج از آمریکا احیا و آنان را تقویت کند . برای رئیس جمهوری کنونی آمریکا نیز تفاوت چندانی ندارد که از نژادپرستان آمریکایی ضد سیاه در جریان درگیری های نژادی در شهر شارلوتزویل ایالت ویرجینیا حمایت کند یا از گروه های نژادپرست ضد اسلامی بریتانیایی پشتیبانی کند. برای دونالد ترامپ هر فرد ، گروه یا جمعیتی که هویت آمریکایی امتداد یافته از نژاد انگلوساکسونی پروتستان مذهب نداشته باشد ، غیر خودی تلقی می شود و باید از بین برود .هم اکنون این نگرانی در کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا شدت گرفته است که ترامپ با انگشت گذاشتن بر منازعات نژادی و مذهبی و تحریک گروه های افراطی ، در نهایت اروپا را به آشوب بکشد . این قاره به دلیل مشکلات عدیده اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مستعد بروز نا آرامی ها و تنش های اجتماعی است . حملات مداوم رئیس جمهوری آمریکا به مسلمانان از یک سو می تواند موجب اقدامات تلافی جویانه در اروپا شود و از سوی دیگر چراغ سبزی باشد از سوی کاخ سفید که گروه های افراطی همچون " اول بریتانیا " به حملات بیگانه ستیزانه خود شدت بخشند .شعله های این آتش در آمریکا با حوادث شارلوتزویل ایالت ویرجینیا با قتل یک فعال ضد نژادپرستی توسط گروه های دست راستی افراطی روشن شده است . اکنون این نگرانی در نزدیک ترین متحد سیاسی - نظامی واشنگتن نیز پدیدار شده است که آتش افروخته ترامپ در آن سوی اقیانوس اطلس به این سو نیز سرایت کند و جامعه ملتهب بریتانیا از دوران انتقال برگزیت را به آشوب بکشد . به همین دلیل نیز از نخست وزیر بریتانیا تا سران احزاب و شخصیت های کلیسا هر یک با تندترین ادبیات ممکن ، دونالد ترامپ را محکوم کردند . با این حال به نظر نمی رسد رئیس جمهوری آمریکا حتی به سبب وجود " روابط ویژه استراتژیک " با بریتانیا قصد داشته باشد از رویکرد نژادپرستانه ، بیگانه ستیزانه و اسلام هراسانه خود دست بردارد .  اشاعه این تفکر سرآغاز جنگ های نژادی ، مذهبی و تمدنی در آینده خواهد بود مگر این که جهانیان یک صدا رفتارهای نفرت پراکنانه دونالد ترامپ و جریان ملی گرایان نژادپرست حامی وی را محکوم کنند .

مسؤولیت جاسوس‌های مذاکرات با کیست؟

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

فیلمی در فضای مجازی منتشر شده که در آن صحنه‌هایی از فیلمبرداری با ساعت مچی وجود دارد. صحنه‌هایی که به ادعای سازندگان کلیپ متعلق به تصاویری است که دری‌اصفهانی از جلسات هیات ایرانی در مذاکرات برجام ضبط کرده و برای یکی از رابطان یک سرویس جاسوسی خارجی ارسال کرده است. سخنگوی قوه قضائیه در پاسخ به پرسشی درباره فیلم منتشر شده از نحوه جاسوسی دری‌اصفهانی چنین گفته است: «ایشان یک اتهامی داشته و این اتهام در دادسرا رسیدگی شد و رفت دادگاه و محکوم شد و تجدیدنظر تایید کرد اما از جزئیات پرونده و ساعت و اینها اطلاع ندارم اما یک مطلب را می‌دانم؛ ایشان از جلساتی که شرکت می‌کرده و با هیات 1+5 بوده، به صورت مخفیانه گزارش تهیه و ضبط کرده است». یعنی تا اینجای کار محکومیت دری‌اصفهانی تایید شده است و از آنجا که جزئیات ابدا در عمق این فاجعه تاثیری نخواهد داشت و ما هم قاعدتا به جزئیات پرونده و نحوه ارسال اطلاعات برای بیگانگان توسط ایشان دسترسی نداریم، لذا بنا را بر همان حداقلی که جناب اژه‌ای بیان کرده‌اند می‌گذاریم. ایشان محکوم شده‌اند و حکم محکومیت‌شان از مرحله تجدیدنظر نیز گذشته است و این نیز کاملا مشخص است که اطلاعاتی را از تیم مذاکره‌کننده ایرانی به شکل مخفیانه جمع‌آوری کرده و به بیرون درز داده است.


حالا سوال اساسی اینجاست: مسؤولیت خسارت‌هایی که از راه این حفره اطلاعاتی بر ملت تحمیل شده بر عهده چه کسی است؟! مساله آیا فقط با محاکمه و مجازات دری‌اصفهانی قابل پایان یافتن است؟! رئیس‌جمهور در چهارمین نشست خبری خود در دولت اول‌شان در تاریخ 8 شهریور 93 تاکید کردند: «همه مسؤولیت مذاکرات با من است.» اکنون و پس از مشخص شدن این رسوایی بزرگ آیا این درخواست زیادی است که از رئیس محترم جمهور دعوت کنیم در این زمینه به طور شفاف به ملت پاسخ دهند؟ البته نه از نوع پاسخ‌هایی که در رسانه ملی هر از گاهی به ملت ارائه می‌دهند و همه کارها را روی غلتک و در حال تکمیل شدن می‌دانند. نه! پاسخگویی و توضیحاتی از جنس دیگر؛ پاسخی که ملت را متوجه کند که لامپ آفتاب‌تابان برجام را چه کسی دزدیده و چرا با وجود آن همه خوشبینی و خوشحالی و وعده و وعید هنوز گرمای آفتاب‌تابان برجام، استخوان تحت فشارهای اقتصادی‌شان را گرم نکرده است. مسؤولیت میلیاردها دلار پولی که خرج برنامه هسته‌ای ایران شد و در پشت میز مذاکرات به طرفه‌العینی به ثمن‌بخس با چک بی‌محلی به نام برجام تاخت زده شد و جز پوستین وارونه دل‌خوش‌کنکی از آن باقی نماند، با چه کسی است؟ مسؤولیت خون شهید پرویز منشادی، شهید سیدعلی موسوی، شهید رمضان رستمی، شهید پرویز احمدی، شهید عنایت‌الله امینی، شهید علی‌اصغر حسین‌زاده‌احمدی، شهید محمدعلی مهدوی، شهید سیداحمد طیب‌زاده دزفولی، شهید مسعود علیمحمدی، شهید مجید شهریاری، شهید داریوش رضایی‌نژاد و شهید مصطفی احمدی‌روشن با چه کسی است؟ آیا خون این شهدای هسته‌ای از ابتدای انقلاب تاکنون با این وضعیت تقریبا هیچ، به هدر نرفته است؟
برجام و همه مسائل اطراف و اکنافش مانند میوه‌ای است که شیرینی و مغز آن توسط برخی نوش جان و تفاله‌اش هم تف شده است. جالب اینجاست که بسیاری تحلیلگران و روزنامه‌نگاران در ایران وجود دارند که با غور برعکس در تاریخ انقلاب و با آسمان ریسمان‌های بیشماری که می‌کنند، به دنبال پیدا کردن نفوذی‌ها و عوامل شبکه‌های زرسالار جهانی در میان مسؤولان مختلف جمهوری اسلامی هستند و فقط کافی است رفتار یک چهره سیاسی را نتوانند تحلیل کند، آنگاه به سرعت سراغ ساختن تحلیل‌هایی می‌روند که نه می‌شود پذیرفت‌شان و نه می‌شود ردشان کرد ولی همین‌ها امروز در مواجهه با جاسوس از آب درآمدن یکی از اعضای ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران در مذاکرات منتهی به انعقاد برجام به شکل پرسش‌برانگیزی سکوت پیشه کرده‌اند؟ شاید از تبعات انتقاد و نقد موثر و بی‌پروا به دولت معتدلان بیم دارند- که البته ترسی بجاست- و شاید در میان پروژه‌های دیگری که دارند این مساله حداقل تا 4-3 سال آینده فرصت مطرح شدن نیابد. هر چه هست امروز کسانی که مسؤولیت اصلی در برجام را داشته‌اند و در راس آنها رئیس محترم جمهور هیچ احساس نمی‌کنند که باید به کسی توضیح بدهند و از نظر آنان حالا اینگونه شد که شد و ما که نمی‌خواستیم اینگونه بشود و در تحلیل نهایی این آمریکاست که بدعهد و خبیث است. همین چند ماه پیش بود که رئیس‌جمهور کره‌جنوبی به خاطر اعمال نفوذ دوست صمیمی‌اش در تصمیماتش بارها از مردم کره‌جنوبی عذرخواهی و در نهایت هم استعفا کرد و به خانه‌اش برگشت اما اینجا خبری از این حرف‌ها نیست و اینجور مسائل اساسا سوسول‌بازی به حساب می‌آید و هیچ نیاز نیست به خاطر ضرری که جاسوسی یک عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای برای ملت به بار آورده از آنها عذرخواهی کرد. البته این شامل قسمت‌های شیرین ماجرا و تجلیل‌ها و در نوشابه باز کردن‌ها و القاب و مدال‌های قهرمانی در عرصه دیپلماسی نمی‌شود. آن کارها به موقع خود و به اندازه کافی و بل بیش از اندازه کافی انجام شده است و حالا که همه عکس‌های یادگاری‌شان با برجام را گرفته‌اند و خبر خیلی خاصی از آن همه باغ سیب و گلابی و آفتاب‌تابان و  گشایش‌های خارجی در عرصه‌های مالی و سرمایه‌گذاری نشده است، مته به خشخاش گذاشتن کار عنودان و منتقدان مستحق قعر جهنم خواهد بود. حالا باید راه‌های جدیدی را آزمود و مابقی مشکلات و چالش‌ها را با همان سیاق به سرانجام رساند. حالا باید سر وقت موشک‌های زبان‌بسته نیروهای نظامی رفت و مشکلات‌شان را رفع و رجوع کرد.

اروپا بازویی حقوقی برای فشار به ایران

محمد اسماعیلی در جوان نوشت:

1 ـ «پایان یافتن ایران‌هراسی» از دستاوردهای توافق هسته‌ای ایران و گروه1+5 از روز امضای برجام عنوان شده است؛ دستاوردیی که به دلایل متعدد غیرواقعی و با رجوع به تحولات اخیر منطقه غیرقابل باور است.

اگر چه پس از توافق هسته‌ای تهدیدات لفظی مقامات غربی و منطقه‌ای به شکل تصاعدی افزایش یافته اما نباید پروژه ایران هراسی به روز رسانی شده را فقط در الفاظ و ادبیات ضد ایرانی محدود کرد ؛ فراتر از آنکه باید به قطعات پازلی توجه داشت که امریکا، کشورهای اروپایی و شیوخ منطقه به ویژه در ماه‌های اخیر با هدف توسعه بخشیدن به پروژه ایران هراسی درکنار هم قرار داده‌اند. اروپایی‌ها اعم از انگلیس ، فرانسه و آلمان در پروژه ایران هراسی با متهم کردن ایران به حمله موشکی به فرودگاه ریاض (ماکرون: به نظر می‌رسد موشکی که از یمن به عربستان شلیک شد، ایرانی باشد. 19آبان96) و درخواست برای رسیدگی شورای امنیت به مسئله ایران نشان دادند که بالاتر از«معرفی کردن ایران به عنوان ناقض صلح و امنیت بین‌الملل»در تلاش برای ایجاد یک فرایند حقوقی در عرصه بین‌المللی هستند، شبیه همان فرایندی که علیه فعالیت هسته‌ای ایران طی شد و به صدور شش قطعنامه شورای امنیت علیه کشورمان انجامید و دولت یازدهم نهایتا ضرورت دید میز مذاکره را تنها راهکار مناسب ارزیابی کند. 

2ـ پارلمان اروپا در قطعنامه جدید خود از ایران می‌خواهد دست از حمایت انصارالله یمن بردارد، ترزامی نخست وزیر انگلیس در دومین سفر متوالی خود به منطقه، ایران را متهم به رفتارهای ضدصلح می‌کند و ماکرون در گفت‌وگو با فرانس24 ضمن متهم کردن ایران به رفتارهای خلاف امنیت و ثبات منطقه‌ای خواهان مذاکرات مجدد با کشورمان می‌شود. روز گذشته نیز دبیرکل اتحادیه عرب مدعی شد که اعراب آماده همکاری با ایران هستند به شرط آنکه ایران «رفتارهای خود در منطقه» را تغییر دهد.

 نقش امریکا، اروپا و مرتجعین منطقه‌ای برای رویارویی با ایران به‌رغم تفاوت‌ها یک نقطه مشترک مهم دارد و آن «فشار برای وادار کردن ایران به مذاکره در حوزه‌های غیرهسته‌ای» و «تکمیل فرایند حقوقی جهت صدور قطعنامه‌های شورای امنیت» است. «شبهه سکوت مقامات امریکا»، «تشدید مواضع ضد ایرانی مقامات اروپایی»، «افزایش هم افزایی اروپا با شیوخ منطقه‌ای در تخطئه وجهه ایران» همگی نشان می‌دهد که محور غربی–عربی صحنه رویارویی با ایران را تا حدودی دچار تغییر کرده و نقش اول جهت «مقابله حقوقی–کیفری» در این میان از امریکا به اتحادیه اروپا منتقل شده است.

آخرین نمونه از مصادیقی که نشان می‌دهد اروپا ضمن دریافت نقش امریکا در «مقابله حقوقی »، به‌دنبال جلب نظر شیوخ منطقه است قطعنامه‌ای است که روز پنج شنبه پارلمان اروپا با اکثریت آرا تصویب و از ایران خواست «حمایت از شبه‌ نظامیان حوثی( بخوانید مجاهدین انصارالله) را متوقف کند». صدور این قطعنامه را باید در امتداد رفتارهای ضدایرانی اروپایی‌ها در روزهای اخیر و قطعه‌ای از پازل «صدور قطعنامه‌های شورای امنیت علیه کشورمان» دانست؛ شبیه رویکردی که این کشورها در مسیر «پرونده حقوق بشری ایران» دنبال کردند و از پاییز92 تا پاییز96 با اقدامات فشرده و هدفمند و اتخاذ روش‌های «سندسازی مکتوب و شفاهی»، «متهم کردن ایران به نقض حقوق بشر در تریبون‌های رسمی»، «گزارش دهی به گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» و «دیدار رسمی هیئت‌های دیپلماتیک این کشورها با فعالان حقوق بشر در داخل کشور» توانستند از قطعنامه‌های حقوق بشری در اتحادیه اروپا شروع و نهایتا  مهم‌ترین گام‌های تعریف شده در مسیر«صدور قطعنامه‌های حقوق بشری علیه ایران» را که همان صدور قطعنامه‌های ضد ایرانی کمیته سوم حقوق بشر سازمان ملل و مجمع عمومی سازمان ملل است سازماندهی کنند.

همچنین در روز گذشته دفتر نخست‌وزیری انگلیس می‌گوید: «انگلیس و عربستان درباره رفتارهای ثبات‌زدای ایران در منطقه ابراز نگرانی و بر سر تلاش بیشتر در سطح بین‌المللی برای مقابله با ایران توافق کردند». در همان ابتدایی که اروپایی‌ها در تدارک بودند تا مقدمات صدور قطعنامه‌های سازمان ملل -  مسئله‌ای که با توجه به روند مورد اشاره به زودی اتفاق می‌افتد- علیه ایران به بهانه حقوق بشر را بسترسازی کنند بسیاری از فعالان جریان غربگرای داخلی اصل آمد و شد اروپاییان به تهران و دیدار با فعالان غائله 88 و صدور قطعنامه‌های پارلمان اروپا به همین بهانه را مسئله‌ای روتین و عادی می‌دانستند. 

3ـ افزایش سفر مقامات اروپایی در هفته‌های اخیر به منطقه غرب آسیا و رشد مواضع ضدایرانی در حالی با شبهه سکوت مقطعی امریکایی‌ها در قبال پرونده موشکی همراه شده است که دستگاه سیاست خارجه در مواجهه با بازی حقوقی–سیاسی اعضای ارشد اتحادیه اروپا روشی منسوخ شده را به کار گرفته است و آن ساده انگاری رویکردی است که اروپایی‌ها تا وضع «قطعنامه‌های تحریمی سازمان ملل» درپیش گرفته‌اند. همزمانی گستاخی و پرونده‌سازی اروپایی‌ها با حضور محمد جوادظریف در«همایش گفت‌وگوهای مدیترانه‌ای» در رم تنها به بیان جملات اینچنینی از سوی وی منتهی می‌شود: «ما با سیاست‌هایی که در واشنگتن اتخاذ می‌شوند مشکل داریم ، سیاست‌های امریکا درباره منطقه، بسیار خطرناک و عجولانه هستند». یا در مقابل اتهامات اخیر ماکرون عنوان می‌کند: «اوه، ابیجان! همانجا که ما دیشب از آنجا حرف‌های جالب زیادی از ماکرون شنیدیم.»

درحالی جامعه ایرانی شاهد مدارای بدون نتیجه، این بار در قبال اروپا هستند که تجربه مدارای مستمر با امریکا در چهارسال گذشته تنهاسه ضلع «تحریم، تهدید و تهمت زنی» به ایران را تقویت کرد ، رویکردی که در نوع مواجهه اخیر با اروپا درحال تکراراست. حال در شرایطی فعالیت‌های ضدایرانی اروپا با محوریت« تکمیل فرایند حقوقی جهت صدور قطعنامه‌های شورای امنیت»افزایش یافته که ملاطفت کنونی با هم پیمانان امریکا حاوی دستاورد نبوده و استمرار آن قطعاً نتیجه‌ای همانند شش قطعنامه ضد هسته‌ای این بار در حوزه تروریسم یا موشکی نخواهد داشت.

برادر شغال

در سرمقاله روزنامه "صبح نو" آمده است:

حدود سه‌ماه پیش، نوعی بهم ریختگی در سازوکارهای سیاست خارجی دولت آمریکا قابل مشاهده بود، مثلا تغییر سخنگوهای کاخ سفید و وزارت خارجه یا به‌طور همزمان، برکنارکردن سفرای آمریکا در سراسر دنیا توسط رییس‌جمهور این کشور. مصادیق تناقض‌گویی هم متعدد بودند، به‌نحوی که صرفا در قضایای مربوط به ایران، مثلا کاخ‌سفید می‌گفت که درخواست ترامپ برای دیدار روحانی صحت ندارد و وزارت خارجه آن‌را تکذیب می‌کرد یا وزارت خارجه می‌گفت که برجام نقض نمی‌شود و کاخ سفید خلاف آن‌را و الخ. حالا روزنامه‌های عمده، خبر از برکناری تیلرسون و جایگزینی رییس سیا به‌جای او می‌دهند و به‌جای پومپیو، یک سناتور تندرو می‌آید.  وجه شبه همه این‌ها، ضدیت با ایران، وابستگی به لابی صهیونیستی و مخالفت تمام با برجام است؛ یعنی نباید این‌گونه تصور کرد که یک آدم متعادل حذف و یک آدم افراطی بر سر کار آمده، چه این‌که همین تیلرسون بود که یک‌ماه قبل در شرق آسیا، گفت که سیاست آمریکا، براندازی رژیم ایران است (و اسفا که ما از او به شورای امنیت شکایت نکردیم) و سخنان مشابه دیگر.

▫️آنچه شایسته توجه است، اولا یک‌دست‌تر شدن رویکرد آدم‌های فعال در این حوزه است که اگر تیلرسون از قدرت نرم سخن می‌گفت، آن‌ها به قدرت سخت از نوع خرابکاری و ناامنی و ترور علاقه‌مندند و به سیاق برخی سریال‌های سیاسی آمریکایی سال‌های اخیر، کشتن چهره‌های مهم حکومتی در ایران را در سرمی‌پرورانند و زهی خیال باطل.

آسیب اجتماعی؛ دولت، جامعه

سیدرضا صالحی امیری در روزنامه ایران نوشت:
رئیس سازمان امور اجتماعی کشور در هفته قبل اعلام کرد: 10 تا 12 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند، 19 میلیون نفر در شرایط بدمسکنی قرار دارند، 24 درصد جوانان بیکار هستند، 8 درصد از تولید ناخالص ملی در تصادفات از بین می‌رود، هشت و نیم میلیون نفر با مشکل خشکسالی و مهاجرت مواجه هستند و 23 درصد مردم با یکی از اختلالات روانی دست‌به‌گریبان هستند. به مجموعه این آسیب‌ها، آمارهای نگران‌کننده حاشیه‌نشینی، خشونت، فرار از خانه، تکدیگری، اعتیاد، ناهنجاری، فساد اداری و سیستمی و نیز ناامنی را باید افزود. همه این آمارها و آسیب‌ها یک پیام نگران‌کننده به‌همراه دارد و آن اینکه در بطن مجموعه برنامه‌های توسعه بعد از انقلاب، کمتر به مقوله آسیب‌های اجتماعی پرداخته شده است. من معتقدم که این مسأله باید فراتر از دولت و در سطح نظام سیاسی و همچنین در سطح جامعه به‌عنوان بخشی از مسئولیت اجتماعی دیده شود. مقوله‌ای به‌نام اعتماد، مشارکت و مسئولیت‌پذیری اجتماعی بحث حیاتی و مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده‌است. رشد فزاینده شهرنشینی در دهه‌های اخیر و بی‌توجهی به مناسبات فرهنگی و اجتماعی در درون شهرها و فقدان برنامه استراتژیک و بلندمدت، به افول اعتماد، رضایت و مشارکت اجتماعی منجر شده است.


برای رسیدن به هدف مطلوب اجتماعی در افق چشم‌انداز 1404 ما نیازمند برنامه‌های بسیار عاجل، عملیاتی و همچنین الزاماتی در فرآیند مدیریت، ساختار، بودجه و منابع انسانی هستیم. مهم‌ترین نیاز امروز ما در حوزه آسیب‌های اجتماعی، انسجام کارکردی میان همه حوزه‌های درگیر در این مسأله است. دولت، قوه قضائیه، مجلس، شهرداری‌ها، نهادهای مردمی، حوزه‌های علمیه، نخبگان و دانشگاه، شهرداری‌ها و خصوصاً رسانه‌ها، همه و همه یک رسالت و مسئولیت مشترک ملی و اجتماعی دارند. وضع موجود حاکی از یک شکاف اجتماعی و اقتصادی وسیع در متن جامعه است. جمع زیادی از فقر رنج می‌برند، بیش از 12 میلیون حاشیه‌نشین با انبوهی از آسیب‌های اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کنند. بیش از 2 میلیون معتاد، فضای اجتماعی را آلوده کرده و خانواده‌های خود را در شرایط سخت و ناگوار قرار داده‌اند. آمار روزافزون طلاق بخش زیادی از خانواده‌ها را دچار چالش و بحران کرده که خود و فرزندانشان بستر آسیب‌های جدید اجتماعی خواهند شد. متأسفانه گستردگی آسیب‌های اجتماعی و پیچیدگی آن، دسترسی به راه‌حل‌های ممکن را سخت‌تر کرده است.
چندگانگی مراجع و مراکز مداخله‌گر و فقدان مدیریت یکپارچه و منسجم در حوزه آسیب‌های اجتماعی به پیچیده‌تر و لاینحل شدن مشکل دامن زده است. در این راستا، ضمن تقدیر از تلاش‌های انجام شده همه سازمان‌ها و نهادهای مرتبط و ضمن ارزیابی مثبت از تشکیل سازمان امور اجتماعی در وزارت کشور، به اعتقاد نگارنده، ما نیازمند تشکیل وزارت امور اجتماعی یا سازمان امور اجتماعی (در سطح معاون رئیس جمهوری و عضو دولت) هستیم تا با هم‌افزایی و همگرایی همه ظرفیت‌های موجود، بتوانیم قدم‌های مؤثری در این راستا برداریم.


در صورت تداوم وضع موجود، حتی در چشم‌انداز 1404 یعنی 7 سال دیگر نیز قطعاً به مقصد و مقصود نخواهیم رسید. از این منظر، اینجانب بر این باورم که با تشکیل یک نهاد ملی با حضور همه سازمان‌های درگیر، قوانین پویا و جامع، برنامه استراتژیک، منابع و بودجه کافی، با یک حرکت جهادی و مسئولیت‌پذیری همه حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، رسانه‌ای، دینی و دانشگاهی می‌توان انتظار تحولی را در آینده داشت. بخش زیادی از کارشناسان این حوزه معتقدند الزامات جدید قانونی، ساختاری، بودجه‌ای و سیستمی با یک برنامه تحولگرا، عملیاتی و عقلانی یک ضرورت انکارناپذیر است. البته باید توجه داشت که بیش و پیش از صدور بخشنامه و دستورالعمل و الزام و اجبار، باید باور ملی در میان ارکان حاکمیت شکل بگیرد. باید باور کنیم که نقطه عزیمت ما برای رسیدن به قله‌های توسعه، حل چالش‌های فراگیر اجتماعی است و همه اینها ممکن نیست مگر با ایجاد پیوند و همبستگی و اعتماد میان دولت ـ ملت در بطن جامعه.

یکی از شاخص‌های کلیدی توسعه در هر جامعه‌ای، مشارکت ملی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی آحاد ملت است. هر برنامه‌ای بدون مشارکت شهروندان ابتر خواهد ماند. ما معتقدیم که با ایجاد رضایت، اعتماد، مشارکت و همبستگی اجتماعی و از طرف دیگر در سطح ملی با تشکیل یک نهاد پویا و کارآمد در سطح وزارتخانه یا معاونت رئیس جمهوری می‌توان نابسامانی، بی‌سامانی و بی‌هنجاری موجود را به سامان و هنجار تبدیل نمود. سخن آخر اینکه، راه‌حل اساسی معضلات و آسیب‌های اجتماعی، تعامل و کنشگری دائمی میان دولت با نخبگان، رسانه‌ها، افکار عمومی و جامعه هدف است. در این صورت است که می‌توانیم از رشد شتابان این پدیده شوم جلوگیری کرده و همچنین با مدیریت سرعت تغییرات و تحولات، به اهداف مورد نظر دست پیدا نماییم.

احمدی‌نژاد دیگر خطر ندارد

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:

این روزها احمدی‌نژاد از چهره‌ای سیاسی به معمایی سیاسی بدل شده است و رسانه‌های اصولگرا با موضع‌گیری نه‌چندان تند و متناسب، و گاه با سکوتی ممتد، به رازوارگیِ این چهره سیاسی بیش از پیش دامن می‌زنند. یکی از موارد قابل استناد، گزارشِ پنج‌شنبه «کیهان» است که در برابر اتهامات این چهره سیاسی به اشخاص و نهادهای حقوقی، مَنشی مصلحت‌جویانه در پیش گرفت و ضمن دلجویی از اشخاص و نهادهایی که مورد اتهام واقع شده‌اند، به صبوری دعوت‌شان کرد و از آنان خواست با سکوت دربرابر احمدی‌نژاد آب به آسیاب دشمن نریزند. در گزارش آمده است که احمدی‌نژاد فریب حلقه انحرافی، فتنه‌گران و غرب‌گرایان را خورده، گرچه در برخی از سطرهای این گزارش از رئیس دولتِ نهم و دهم ستایش و حمایت هم شده است. این روش بی‌سابقه «کیهان»، معمای احمدی‌نژاد را پیچیده‌تر می‌کند و این شائبه را در ذهن خوانندگان و مردم به‌وجود می‌آورد که این رسانه نیز از ادامه افشاگری هراسان است یا به آغاز و سرانجامِ این «مهندسی تخریب» اشراف دارد. آنچه این روزها بیش از پیش عیان می‌شود این است که احمدی‌نژاد با مهندسی تخریب در پی قدرت است. اگر او تا دیروز با تخریب هاشمی رفسنجانی به قدرت می‌رسید، امروز با تخریب مدیران نهادهای قضایی در پیِ بازسازی قدرت و رؤیای ازدست‌رفته خویش است و شاید حداقل دستاورد این حملات گریز از محاکمه باشد. تمام گروه‌های سیاسی و حتی خود احمدی‌نژاد می‌دانند با اندک پشتوانه مردمی، او در سیاست کاری از پیش نمی‌برد. 

پس در سطحی کلان‌تر نمی‌تواند آسیبی به ساختار نظام بزند و نهادهای رسمی را از کار بیندازد. احمدی‌نژاد چون گوی فولادی است که از آن برای تخریب ساختمان‌های فرسوده استفاده می‌کنند. اگر این طرز تلقی درست باشد استراتژی دوقطبی احمدی‌نژاد معنایی تازه پیدا می‌کند. استراتژی‌ای که سازوکاری ساده دارد، اما آنچه ساده نیست انتخاب و گزینش قطب دیگر این دوقطبی است. با بازگشت به تجربه‌ هاشمی‌- احمدی‌نژاد می‌توان عملکرد احمدی‌نژاد را بازشناخت. دوقطبی‌های که او می‌سازد، چندان با نظام مهندسی‌شده سیاست مغایرت ندارد. او زمانی به هاشمی رفسنجانی حمله کرد که بسیاری از دوستان «آیت‌الله» سکوت اختیار کرده بودند و ته دل‌شان از اینکه اسطوره هاشمی فرو بریزد، غنج می‌زد. در رمان «برادران کارامازوفِ» داستایفسکی، وقتی اسمردیاکف -پیشکارِ کارامازوف‌ها- پدرِ خانواده را می‌کشد، پسر بزرگ‌تر با خشم فریاد می‌زند، چرا پدرم را کشتی؟ اسمردیاکف با خونسردی پاسخ می‌دهد، من کاری را کردم که تو می‌خواستی. ایوان می‌پرسد، من از تو خواستم پدرم را بکشی! و اسمردیاکف می‌گوید، به زبان نیاوردی ولی من می‌دانستم این را می‌خواهی...احمدی‌نژاد چون گوی تخریب عقب‌وجلو می‌رود و کارش تخریب سازه‌هاست. این گوی به دیوارهای قدیمی و نقاط حساس می‌خورد تا آن‌ها را فرو بریزد.

اما اینکه بعد از آن چه رخ خواهد داد، چندان قابل پیش‌بینی نیست. اگر هاشمی‌رفسنجانی زیرک نبود و پروژه احمدی‌نژاد را ناکام نمی‌گذاشت، اکنون آینده پیش‌رو شفاف‌تر بود. اما این پیرِ سیاست آدمی نبود که با ترفندهای سیاست‌مداری تازه‌ به‌دوران‌رسیده پا عقب بکشد و برعکس به استقبالش رفت و از فرصت پیش‌آمده بیشترین بهره را برد تا مردمی را که سال‌ها از دست داده بود، دوباره به‌دست آورد. احمدی‌نژاد در پروژه تخریبِ هاشمی شکست خورد و دلیل این شکست روشن است. از این منظر، تحلیل‌هایی از این دست که احمدی‌نژاد در پی دیده‌شدن است، اگر هم واقعیت داشته باشد، تنها بخشی از ماجراست. همان‌قدر که رسانه‌های اصلاح‌طلب از کنش‌های احمدی‌نژاد به نفع خود سود می‌برند، تا حرف‌های ناگفته را بگویند، سیاسیونِ کهنه‌کار نیز از این گوی تخریب سود خود را می‌برند. رئیس دولت نهم و دهم هرقدر پیش می‌رود چهره‌ای رازگونه و معمایی‌تر پیدا می‌کند و مردم بیش از آنکه به خود او باور داشته باشند به شعبده‌هایش چشم دوخته‌اند تا شاید بخشی از حقایقِ پنهان رؤیت شود. احمدی‌نژاد، هیچ خطری ندارد و بیش از آنکه در پی خلق سیاست باشد در خدمت سیاست است. مهم‌تر از همه اینها احمدی‌نژاد پشتیبانی چهره‌ای همچون آیت‌الله مصباح را از دست داده که زمانی در تثبیت جایگاه سیاسی او نقش تعیین‌کننده‌ای داشته است. حالا رئیس دولت نهم و دهم بدون مردم و این عقبه سیاسی ابزاری در خدمت سیاست و سیاسیون است. ابزاری که سیاست را نه در بیرون بلکه در درون و به نفع جریان‌های ذینفع تغییر خواهد داد. ابزاری که روزی به جایگاه خویش بازخواهد گشت. احمدی‌نژاد هویت تاریخی‌ خود را این‌گونه رقم زده است و از بخت‌یاری اوست اگر سرنوشتی تلخ‌تر در انتظارش نباشد.  

ازبقایی تابقالی سیاسی !

محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:

این روزها مردِ عجیبِ سیاستِ ایران بیش از هر وقتی خبرساز شده است. همین امسال بود که در اوج ناباوری و با وجود نهی صریح رهبری، در وزارت کشور حاضر شد و برای انتخابات ریاست جمهوری نام‌نویسی کرد.
هنوز شوک آن داستان تمام نشده بود که قصه جدید بقایی آغاز شد. قصه بقایی را هم یکسره به خودش ربط داده و معتقد است پشت‌پرده‌ محکومیتِ بقایی، تسویه حساب با او است. طعنه‌ی این اعتقادش را هم در جمله‌ی «ما با خانواده لاریجانی مخالفیم» می‌زند. او اصرار دارد اتفاقاتی که برایش می‌افتد را به همین جمله ربط دهد. سخن بقایی نیز از طعنه گذشته است و صراحتا اتهاماتی را وارد می‌کند. این شیوه‌ احمدی‌نژاد و احمدی‌نژادی‌ها البته تازگی ندارد. او زمانی رقیبان اصلاح‌طلبِ خود و از همه مهم‌تر زمانی مرحوم هاشمی را همین‌گونه می‌نواخت. یعنی همه‌ شکست‌ها و مشکلاتش را به «لولوی هاشمی» حواله می‌داد.
آن زمان البته در قدرت بود و بُردِ تخریب‌هایش این‌چنین کم نبود. نه نیاز به بست نشینی داشت و نه زنبیل؛ تنها با اشارتی از او، صدا و سیما، رسانه های دولتی و اصول‌گرایان، همه پشتش صف می‌کشیدند و از اتهاماتی که وارد می‌کرد دفاع می‌کردند. سرمایه‌های زیادی سوزانده شد تا او صیانت داشته باشد. احمدی‌نژاد خود نیز بسیار باهوش بود؛ برای حمله و ایجاد دوقطبی مهارت عجیبی داشت. طوری وانمود می‌کرد که رقیبش کسی در قامت هاشمی است و او دارد شاخِ این غولِ بزرگ سیاسی را می‌شکند. و از این طریق کسب هویت می‌کرد و با نشان دادنِ حریفی قَدَر، به مبارزه خود اصالت می‌بخشید.


او آن زمان که از رسانه و پول و قدرت بهره وافر داشت سعی می‌کرد نشان دهد در اوج مظلومیت دارد با اصلاح‌طلبان و مرحوم هاشمی می‌جنگد. از رسانه ملی هرگونه توهین و اتهامی که می‌توانست انتشار می‌داد و اصول‌گرایان نیز تمام قامت از این اقدامات حمایت می‌کردند. به بزرگان نظام توهین می‌شد اما حتی اجازه دفاع به آنان داده نمی‌شد! اصول‌گرایان، احمدی‌نژاد را فرصت مبارکی برای خود می‌دیدند؛ فرصتی برای حذف رقیبان خود. البته تقوای بلندی می‌خواهد که ظلم به رقیبت را نپسندی و از حقی که حریف دارد دفاع کنی. اینکه سیدمحمد خاتمی، امروز تمجیدهای مشایی از خاتمی و حمله های احمدی‌نژاد به رقیبان خاتمی را نمی‌پسندد، از تقوای بلندِ سیاسیِ او است.
این البته شگرد احمدی‌نژاد است. همیشه دست به گریبانِ مشاهیر می‌شود تا بُرد سخنش افزوده شود. همیشه به نام های بلند گیر می‌دهد تا صدایش بلندتر شود. این‌بار نیز با زیرکی خود را اپوزیسیون «خانواده لاریجانی» معرفی می‌کند تا از داستان بقایی، بقالی سیاسی کند. در واقع او متخصص در طراحی زمین بازی است. او میز بازی را چندان می‌چیند که خود مدافع پابرهنه‌گان و مستضعفین باشد و رقیبش هر چه گوید در جایگاهِ اشرافیت سیاسی یا اقتصادی تعبیر شود. او خود را زیر دست و پا می‌اندازد تا مظلومیتش کبود شود! طوری بازی می کند که حریف، هر سنگی که سمتش پرتاپ کند دیوار ادعای او را بلندتر کند.


اکنون نیز بازی را تا جایی پیش برده که اگر تبرئه شود ، حقانیت او را نشان می‌دهد و خواهد گفت می‌خواستند به او ظلم کنند اما با افشاگری نگذاشت. اگر هم محکوم شود اوج مظلومیت خود را نشان داده است و خواهد گفت که این محکومیت تاوانِ همان «مخالفت با خانواده لاریجانی» است. احمدی‌نژاد متخصص در این‌گونه بازی هاست. تنها مشکل او اکنون این است که نخبگان سیاسی و رسانه‌های اصلاح‌طلب او را همراهی نکردند. مشایی پیشتر با نامه به خاتمی، در واقع تلویحا از اصلاح طلبان دعوت کرده بود تا پای معامله‌ای برد-برد با احمدی‌نژاد بروند و اصلاح‌طلبان احمدی‌نژاد را ساز کنند و احمدی‌نژاد نیز رقیب اصلاح طلبان را رسوا سازد. اما تیرش به سنگ خورد.
در هر حال امروز احمدی‌نژاد در حال مصادره نمایندگی مستضعفان است. با زنبیل و دست بانداژ و ژستِ اپوزیسیون به میدان می‌آید تا همین را اثبات کند. باید نشست و دید عاقبت بازی احمدی‌نژاد چه خواهد شد.

بودجه شرکت ملی نفت با رویکرد حسابرسی عملکرد

محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:

دولت اگر بخواهد اولین گام شفاف سازی بودجه را بر اساس عملکرد بردارد ، باید تکلیف بزرگ‌ترین بنگاه اقتصادی خود یعنی شرکت ملی نفت را بر این اساس روشن سازد.

آنچه در زیر می خوانید پیشنهاد مشخص و شفافی است برای گام نهادن در وادی بودجه بندی و بودجه‌ریزی شرکت ملی نفت با رویکردی که دولت ادعای آن را دارد . بدون تعیین تکلیف بودجه بزرگ ترین بنگاه اقتصادی دولت یعنی شرکت نفت ، احصای درآمدهای واقعی و هزینه های حقیقی بودجه 97 کل کشور ممکن نیست .

اگر دولت عزم بودجه ریزی بر اساس عملکرد دارد، کافی نیست متن زیر را از دید خریداری فقط بخواند!

به منظور اعمال حق مالک و تامین سهم متولی و تسجیل سهم متصدی از عواید هیدروکربوری مندرج در قانون نفت در بودجه سنواتی و تداوم  آن در سنوات اجرای برنامه ششم و تامین اعتبار لازم برای اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها و احصای مصادیق انفالی و شفاف سازی عملکرد مالی آن و حصول اطمینان از ثبات قوانین و مقرراتی که لازمه برنامه ریزی و تصمیم گیری و مدیریت در وزارت نفت و همچنین الزام متصدی به رعایت سقف تولید با هدف صیانت از مخازن و کنترل قیمت مقرر می گردد :

الف - معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور مکلف است بخش هفتم قسمت سوم بودجه سال 97 کل کشور به شماره طبقه بندی 200000 را به سامانه انفال اختصاص داده و در سه بند ، بند اول منابع حاصل از فروش و صدور نفت خام و بند دوم منابع حاصل از فروش گاز طبیعی و بند سوم  منابع حاصل از میعانات گازی را به تفکیک در جدول شماره 6 این قانون در سال 1397 احصاء نموده و سایر مصادیق اصل "45" را از سال 1398 به بعد در بودجه سنواتی پیش بینی و عناوین آن را احصاء نماید. به طوری که در پایان برنامه ششم اهم مصادیق انفال در این بخش به تفکیک هر بند احصاء گردد.

ب- وزارت نفت مکلف است از طریق شرکت‌های مادر تخصصی مربوطه قراردادهای فروش نفت خام را از طرف دولت با رعایت قوانین و مقررات امضا نموده و وجوه حاصل از فروش و صدور نفت خام به هر صورت ارزی یا ریالی را به رعایت احکام آمره مندرج در اصل "53" و مواد "39"و"11" قانون محاسبات عمومی به حساب تمرکز وجوه ارزی و ریالی مفتوحه از این باب نزد بانک مرکزی ایران واریز نماید تا در حد اعتبار مصوب اولا به حساب ردیف درآمدی 210100 قسمت سوم بودجه سال 97 منظور ، ثانیا به نصاب مقرر در قانون هدفمند کردن یارانه ها به حساب صندوق توسعه ملی و ثالثا مازاد آن به حساب ذخیره ارزی حسب مورد واریز شود.

ج- وزارت نفت مکلف است از طریق شرکت های مادر تخصصی ذیربط قراردادهای فروش گاز و میعانات گازی را از طریق دولت ، رعایت قوانین و مقررات مربوط امضا نماید و وجوه حاصل از فروش و صدور گاز را به حساب تمرکز وجوه ارزی و ریالی مفتوحه نزد بانک مرکزی حسب مورد واریز نماید تا در حد اعتبار مصوب به حساب منابع ردیف درآمدی 210102 ، 210101 بند دوم و سوم از بخش مذکور در قسمت سوم بودجه کل کشور منظور شود و مازادآن را به حساب ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی حسب مورد واریز گردد.

د- وزارت امور اقتصادی و دارایی (معاونت هزینه و خزانه دار کل کشور) مکلف است با افتتاح دو حساب ارزی و ریالی برای هر یک  از سه ردیف درآمدی عواید حاصل از صدور و فروش نفت خام و گاز طبیعی و میعانات گازی به تفکیک اقدام و گردش مالی هر یک را برحسب عناوین مندرج در قسمت سوم قانون بودجه برحسب بخش و بند در صورتحساب عملکرد موضوع ماده "103" قانون محاسبات عمومی منعکس نماید، به گونه ای که مابه‌التفاوت منابع تحصیل شده درآمدی از این باب و مصارف اعتبار مصوب تامین شده طبق قانون به صورت مانده حساب ذخیره ارزی در پایان سال در صورتحساب عملکرد نشان داده شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
    3 1
    مسؤولیت خسارت‌هایی که با جاسوسی افرادی مثل دری اصفهانی بر ملت تحمیل شده بر عهده چه کسی است؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس