قانون حفظ آثار ملی

روز ۱۵ آبان ۱۳۰۹، سه روز پس از تصویب «قانون حفظ آثار ملی» در مجلس، اولین تقاضا برای کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران از سوی یک منبع آمریکایی یعنی موزه دانشگاه پنسیلوانیا داده شد.

به گزارش مشرق، روز ۱۵ آبان ۱۳۰۹، سه روز پس از تصویب «قانون حفظ آثار ملی» در مجلس، اولین تقاضا برای کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران از سوی یک منبع آمریکایی یعنی موزه  دانشگاه پنسیلوانیا داده شد. بعد از مدتی فردی به نام دکتر  اشمیت به عنوان نماینده  این گروه باستان‌شناسی در ایران انتخاب شد.

او در مدت حضور خود در ایران به عنوان نماینده  موزه  دانشگاه پنسیلوانیا اشیای گرانبهای بسیاری را از کشور خارج کرد.   وقتی رضاخان با حمایت انگلیسی‌ها در ایران کودتا کرد، در مقابل فشارهای سیاسی خارجی کاملاً ضعیف و شکننده و نگران تبلیغات خارجی مخالف بود. دولت‌های انگلیس، آمریکا، روسیه و حتی فرانسه با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم پهلوی، از شرایط بهره کامل بردند و امتیازاتی گرفتند که رژیمی مستقل با پشتوانه مردمی هرگز حاضر به اعطای آنها نبود.

مهم‌ترین امتیازی که دولت ایران در این دوره اعطا کرد موافقتنامه نفت ۱۹۳۳ بود. امتیاز دیگر، شیلات دریای خزر بود که سال ۱۹۲۷ به روسیه داده شد. امتیازهای دیگری که به همان اندازه مهم است ولی شناخته شده نیست، امتیازهای باستان‌شناسی است که در فاصله سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۱ به موزه‌های آمریکایی داده شد. به نظر می‌رسد در اصل توافقی بین قدرت‌های سه‌گانه بر سر باارزش‌ترین منابع ایران یعنی آثار باستانی‌، نفت و خاویار برقرار شده بود.

در حالی که آمریکاییان با دقت زیاد خود را از تجارت خاویار و نفت کنار کشیده بودند، انگلیسی‌ها و روس‌ها هم متقابلاً دخالتی در کاوش‌های باستان‌شناسی آمریکایی‌ها در ایران نداشتند. در مقایسه با کاوش‌های باستان‌شناسی بزرگی که آمریکایی‌ها در ایران انجام می‌دادند، فقط یک باستان‌شناس مهم انگلیسی به نام سر «اورل استین» در دهه ۱۹۳۰ در ایران کار می‌کرد و بخشی از کار استین هم به نمایندگی از طرف دانشگاه‌ هاروارد بود.  

تصادفی نبود که آمریکایی‌ها هیچگاه با تسلط انگلیسی‌ها بر امور نفتی ایران به چالش برنخاستند و برای انگلیسی‌ها هم هیچگاه برتری آمریکایی‌ها در مسائل باستان‌شناسی ایران مورد تردید واقع نشد. در حالی که کنترل سیاسی و نظامی ایران در دست انگلیسی‌ها بود، باستان‌شناسی ایران بعد از سال ۱۹۲۵ کاملاً به انحصار آمریکایی‌ها در آمد.

برخی بر این باورند اعطای امتیاز باستان‌شناسی در ایران به آمریکایی‌ها در برابر ممانعت انگلیسی‌ها از اعطای امتیاز نفت شمال ایران به آمریکا بود. انگلیسی‌ها مصمم بودند جلوی نفوذ آمریکایی‌ها به مسائل نفتی ایران را بگیرند و برای جبران عدم دسترسی آمریکایی‌ها به نفت ایران، دسترسی انحصاری آنها به آثار باستانی ایران را فراهم کردند.

روس‌ها هم برای اینکه کاملاً بی‌بهره نمانند، در نهایت اختیار شیلات دریای خزر را در دست گرفتند که شامل صادرات پرسود خاویار بود.   همانگونه که «آرتور چستر میلسپوی» آمریکایی، مستشار کل مالی ایران تا سال ۱۹۲۷ توضیح داده و بر اساس شواهدی که ارائه کرده‌، اعطای امتیاز شیلات ۱۹۲۷ به روس‌ها به معنای فروش کامل حقوق و منافع ایران بود.

ایران تا پایان دوره امتیاز شیلات در سال ۱۹۵۲ یعنی زمان نخست‌وزیری محمد مصدق‌، نتوانست اداره شیلات دریای خزر را باز پس گیرد. اعطای چنین امتیازهایی به معنای حیف و میل کامل منابع ثروت ایران بود. آنگونه که میلسپو می‌گوید رضاشاه در این دوره تا جایی که توانست ایران را «دوشید». به مدت ۲۰ سال از ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ بیشتر درآمد نفت ایران صرف خرید تسلیحات شد و حداقل ۶۰ تا ۶۵ درصد بودجه سالانه دولت (که منحصراً از درآمدهای نفتی بود) برای ارتش و پلیس هزینه شد.   حیف و میل منابع در این دوران حیرت‌انگیز بود.

اگر این منابع مالی صرف آموزش، زیرساخت‌ها و پیشرفت‌های صنعتی و کشاورزی می‌شد، امروز ایران در میان کشورهای جهان سوم نبود. سال ۱۹۴۱ که رضاشاه ایران را ترک کرد، ۸۵ تا ۹۰ درصد جمعیت ایران بی‌سواد بودند. ۴۰ سال بعد، وقتی پسر و جانشین او کشور را ترک کرد، با وجود «تمدن بزرگ» دوسوم مردم کشور بی‌سواد باقی مانده بودند. با توجه به چنین مسائلی می‌توان دریافت که چرا ایران با وجود فرهنگ، تاریخ و منابع عظیم طبیعی و نفتی، پیشرفت نکرده است.

یکی از مظاهر عمده غارت ثروت‌های ایران در دوره رضاشاه تاراج آثار باستانی ایران توسط دولت‌های غربی بویژه آمریکا بود؛ غارتی که مجوز حکومت رضاخان را با خود داشت. با ظهور حکومت پهلوی در سال ۱۹۲۵ درهای ایران به روی باستان‌شناسان خارجی باز شد. این امر باعث لغو امتیاز انحصاری فرانسوی‌ها در اکتبر ۱۹۲۷ و تصویب قانونی جدید در مورد آثار باستانی در نوامبر ۱۹۳۰ شد. با بهره‌گیری از موقعیت جدید و این باور که در ایران باستان‌شناسی آمریکایی به درخشان‌ترین موفقیت‌هایش نائل خواهد شد، موزه‌های آمریکایی متعددی با هدف کاوش‌های باستان‌شناسی به ایران هجوم آوردند.

در این زمینه، «هوراس اچ. اف. جین» مدیر موزه باستان‌شناسی پنسیلوانیا در سال ۱۹۳۱ در نامه‌ای به «والاس اسمیت موری» مدیر بخش امور خاور نزدیک وزارت خارجه اشاره می‌کند که باز شدن درهای ایران به روی باستان‌شناسان خارجی برای نخستین‌بار موقعیتی کم‌نظیر ایجاد کرده است. از نظر «اریک اف. اشمیت‌» مدیر هیات اعزامی باستان‌شناسی موزه پنسیلوانیا در ۱۹۳۱ به دامغان‌، ایران «یک بهشت باستان‌شناسی بکر» بود. در حین بازدید موزه‌هایی مانند موزه هنر متروپولیتن نیویورک و موزه‌های اسمیتسونین در واشنگتن‌، فهم این حقیقت که همه این آثار در فاصله سال‌های ۱۹۲۵ تا۱۹۴۱ یافت شده‌اند مرا [نویسنده] شگفت‌زده کرد.

خصوصاً توجه من به این مطلب جلب شد که دارایی‌های گسترده موزه متروپولیتن که مربوط به دوره‌های ساسانی و اسلامی است و شامل سفالـینه‌های بسـیار ارزشـمند و بی‌همـتایی از نیشـابور است، همه در دهه ۱۹۳۰ به دست آمده‌اند. چگونه محرابی بزرگ از مسجدی در اصفهان پس از گذشت ۱۳۰۰ سال، از جایگاه واقعی‌اش به نیویورک منتقل شده است؟ چگونه این محراب از کشوری مسلمان خارج شده است؟

در حین تحقیق، از روی مدارک وزارت خارجه آمریکا دریافتم که این محراب جزو مجموعه وسیعی از اشیا و ساخته‌های مذهبی بوده که قاچاقچیان در دهه ۱۹۳۰ به سرقت برده‌اند. در گزارش وزیرمختار آمریکا در ایران، «چارلز سی‌ هارت» آمده است مظنون اول تاراج برنامه‌ریزی شده مکان‌های مقدس و مساجد ایران، باند قاچاق «پوپ - رابنو» بوده‌اند. «آرتور اپهام پوپ» (۱۹۶۹-۱۸۸۱) شهروندی آمریکایی و دلال اشیای عتیقه بود و بسیاری او را متخصص هنر اسلامی می‌دانستند. او ارتباط نزدیکی با حکومت پهلوی از جمله شخص رضاشاه داشت.

رابنو دلال بزرگ اشیای عتیقه بود که پوپ از طریق او بیشتر معاملاتش را انجام می‌داد. گزارشی از وزارت خارجه آمریکا در سال ۱۹۴۲ در این باره هست که چگونه این محراب در دهه ۱۹۳۰ به مالکیت موزه هنر متروپولیتن نیویورک در آمده است. این گزارش بر هویت قاچاقچیان تأکید می‌کند: دار و دسته «پوپ – رابنو». البته باید اشاره کنیم که بر اساس مدارک‌، باستان‌شناسان آلمانی نیز که در دهه ۱۹۳۰ برای موزه‌های آمریکایی در ایران کار می‌کردند مظنون به دزدی و قاچاق آثار باستانی بودند.

برخی اتباع برجسته انگلیسی در بین‌النهرین نیز چنین دزدی‌هایی کرده‌اند. مدارک وزارت خارجه آمریکا نشان می‌دهد پرفسور «ارنست ای‌ هرتسفلد» (۱۹۴۷-۱۸۷۹) بالاترین مقام مسؤول در باستان‌شناسی ایران در آن زمان، بارها در حین خارج کردن آثار باستانی «بدون اطلاع دولت ایران» مچش گرفته شده است. تاراج گسترده گنجینه‌های ایرانی در فاصله سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ فقط با کمک و راهنمایی دولت آمریکا و رضایت و همکاری رژیم نوپای پهلوی در ایران ممکن بود.

دولت آمریکا نیز مکرراً به دولت ایران برای «اهدا»ی مقادیر وسیعی از آثار باستانی پیدا شده به مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو فشار می‌آورد. به علاوه همانطور که اسناد وزارت خارجه نشان می‌دهد و دیپلمات‌های آمریکایی صراحتاً بیان می‌کنند، مؤسسه شرق‌شناسی کمترین حق قانونی و اخلاقی را برای تملک اشیای مکشوفه در کاوش‌های تخت‌جمشید نداشته‌ است.

منبع: روزنامه وطن امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس