به گزارش مشرق، هشتم خردادماه سال ۹۵، مأموران پلیس پایتخت با اعلام مفقودی مرد ۲۸سالهای به نام هوشنگ در رباطکریم، تحقیقات خود را آغاز کردند. پلیس در اولین گام از تحقیقات خود جسد مرد جوانی را داخل چاهی کشف کرد که سرش از بدنش جدا شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و تشخیص هویت، مشخص شد جسد متعلق به هوشنگ است که خانوادهاش اعلام مفقودی کردهبودند. به این ترتیب پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد.
خانواده مقتول در بازجوییها به مأموران گفتند پسرشان مدتی قبل در کشتارگاهی مشغول کار بود. در بررسیهای میدانی پلیس مشخص شد که مقتول مردی بدنام بود که با نوجوانان افغان رفت و آمد داشت.
این سرنخ باعث شد تا مأموران چند نوجوان افغان را تحت بازجویی قرار دهند تا اینکه در این بازجوییها به پسر نوجوان ۱۷سالهای به نام فؤاد مظنون شدند. پسر نوجوان در همان بازجوییهای اولیه با اقرار به قتل مرد جوان ایرانی در خصوص انگیزهاش گفت: «مقتول به من تعرض کرده بود و برای حفظ آبرویم مجبور شدم او را بکشم.»
با اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم پرونده کامل و به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز متهم از کانون به دادگاه اعزام شد و پرونده مقابل هیئت قضایی به ریاست قاضی بابایی قرار گرفت. ابتدای جلسه اولیایدم درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و با قبول جرمش گفت: «پدرم بعد از آنکه از افغانستان به ایران آمد مشغول کار شد. ۱۱ساله بودم که او به دیسک کمر مبتلا شد و از آنجائیکه خانوادهام وضع مالی خوبی نداشتند، مجبور شدم دنبال کار بروم.
آنجا بود که بعد از پایان دوره اول راهنمایی در کشتارگاه به کار سلاخی گوسفندان مشغول شدم. هوشنگ در کشتارگاه کار میکرد.
روزی به بهانهای مرا سوار ماشینش کرد تا دوری بزنیم. بعد از طی مسافتی او نگه داشت و دو لیوان آبمیوه خرید. متهم در ادامه گفت: «بعد از خوردن آبمیوه بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم او مرا آزار داده است.
خواستم شکایت کنم، اما او تهدید کردکه از من فیلم دارد و اگر در این باره با کسی حرفی بزنم آنرا پخش میکند.
از ترس آبرویم حرفی نزدم، اما پیگیر بودم تا فیلم را برگرداند.» متهم در خصوص روز حادثه گفت: «آن روز با هوشنگ قرار داشتم تا فیلم را از او پس بگیرم. در این مدت متوجه شده بودم او فرد بدنامی است و از نوجوانان افغانی سوءاستفاده میکند. به همین دلیل برای اطمینان چاقویی همراه خودم بردم و در صندلی عقب ماشین نشستم.
کمی که از محل دور شدیم من همه حواسم به این بود تا گوشی او را در ماشین پیدا کنم و پنهانی آنرا بردارم که ناگهان او بیشرمانه دوباره درخواست رابطه داشت و خواست به صندلی جلو بروم.
در آن لحظه وقتی فهمیدم از گوشی خبری نیست چاقو را درآوردم و یک ضربه به گردنش زدم که ناخواسته به شاهرگش خورد و خیلی زود نفسش قطع شد. از ترس اینکه شناسایی نشود سرش را از بدنش جدا کردم و داخل چاهی انداختم و گریختم. بعد از قتل خیلی تلاش کردم تا گوشی را پیدا کنم، اما موفق نشدم.»
سپس متهم در آخرین دفاعش گفت: «باور کنید قصدم دفاع بود تا آبرویم نرود.»
در ادامه هیئت قضایی، در خصوص سن متهم که مدعی بود متولد ۷۸ است و هنگام ارتکاب جرم نمیدانسته مجازات آن اعدام است سؤالاتی را مطرح کرد.
قاضی رو به پدر و مادر متهم گفت: آیا فرزندتان در ایران متولد شده است؟
خانواده متهم: بله در یکی از بیمارستانهای اسلامشهر متولد شد، اما چون تبعه افغان بودیم شناسنامه صادر نشد.
قاضی: آیا گواهی دال بر اینکه او در این تاریخ متولد شده است، نگرفتید؟
خیر.
قاضی: پس چطور به مدرسه میرفت؟
به حساب مدرسه پول میریختیم.
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.
منبع: روزنامه جوان