گروه جهاد و مقاومت مشرق - گاهی دلم برای ازدواج هایی به سبک شهدا تنگ می شود.
ازدواجی به سبک شهید ردانی پور
که بجای اینکه به فکرِ برگزاری مراسم تجملاتی باشد به فکر رساندن کارت عروسی به حرم حضرت معصومه بود.
مراقب بود در مجلسش گناه نشود.
آخر حضرت زهرا مهمان ویژه ی مجلسش بود.
ازدواجی مثل شهید میثمی
که شبِ عقد از همسرش مُهر در خواست کرد تا نماز شُکر بجا آورد.
میتوانست مثل خیلی های دیگر شب عقد مشغول رقص و بی بند و باری باشد اما فهمید که همسر نعمت خداست و در قبال نعمت باید شکر کرد نه عصیان.
یا مثلا ازدواجی شبیه به شهید مدق
که همسرش گفت نمیخواهم مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن و شاخه نبات باشد.
او هم میتوانست هزار جور بهانه بیاورد و بگوید مهریه پشتوانه است و حق زن است و ...
یا دلم برای ازدواجی به سبک شهید کلاهدوز تنگ شده
که خرید عقد همسرش یک حلقه و یک جفت کیف و کفش بود و مراسم عقدش را خیلی ساده با سی چهل نفر مهمون برگزار کرد.
یا شهید محمد ابراهیم همت
که زندگی شان را در اتاق کوچکی روی پشت بام شروع کردند!
دریغ از یک چراغ خوراک پزی در اوایل زندگی.
یا شهید مهدی باکری
که اهل سادگی و از تجملات بیزار؛
که زندگی را در دو اتاق خانه ی پدری شروع کردند!
همراه با وسایل ضروری زندگی که آن قدر کم بود در یک پیکان استیشن جا می شد.
آن روزها مراسم را ساده میگرفتند در انتخاب همسر به تقوا و دیانت توجه میکردند نه پول و ظواهر خدایی عمل میکردند و علوی زندگی می کردند.
این روزها سخت درگیر تجملات و ظواهر شدیم و معترض هم هستیم که چرا اینقدر طلاق و بدبختی زیاد است.
ما بجای توجه به "شعائر" الهی به "ظواهر" دنیوی توجه میکنیم.
به راستی که همه ی ما میدانیم راه اهل بیت و شهدا چیست.
و وای به حال ما که میدانیم و اینگونه عمل می کنیم.