به گزارش مشرق، از خیابان مولوی که وارد خیابان حاجابوالفضل یکم و سپس خیابان شهیداحمدی میشوی قدمآهسته میکنی. آنها که مسیر اولشان است راه کج میکنند و با ترس از همان مسیری که آمدهاند باز میگردند، اما کسبه و مشتریانی که کسبشان در این راسته است ناگزیر قدم در این معبر هولناک میگذارند. خیابان شهیداحمدی، راسته پارچه فروشان و دوزندگان است. از سمت راست، راه به دالان اصلی بازار و از معبرها و کوچههای اطراف که جزیی از منطقه بازار است به قلب بازار میرسد. این راسته از بازار و معبرهای آن اما مدتی است در تسخیر معتادان و قاچاق فروشان است. آن چه این جا خرید و فروش و مصرف میشود افیون است. زمین و دیوارهای خیابان را دود آتشهای افروخته معتادان سیاه کرده است.
بوی آتشافروزیشان فضای همه مغازهها را هم پر کرده است. برای رسیدن به مغازهها باید از میان انبوه معتادان برای خودت معبری باز کنی. موسی از کسبه قدیمی است که بیش از ۳۰سال است رزقش را از اینجا به خانه برده است. چند معتاد که جلوی مغازهاش پلاس شدهاند را از خواب بیدار میکند. آنها خمار از آنچه در شب بر آنها گذشته به سختی به کنجی میخزند. کلید میاندازد و کرکره را بالا میدهد. قدم به داخل مغازه که میگذاری بوی دود فضا را پر کرده است. روی همه پارچهها را دودههای آتشی فرا گرفته که معتادان شبها مقابل مغازهاش روشن میکنند. شیلنگ آب میگیرد و بقایای آتش و ادرار به جا مانده معتادان را به کناری میراند. «این بساط هر روزمان است. اینها را از هرندی رانده و به اینجا پناه آوردهاند. کار ما پارچه فروشی است و خیلی از مشتریانمان خانمهای تولید کننده هستند. خودمان جرئت آمدن سر کار نداریم، مشتریانمان پیش کش. مدتی است که متوجه شدهام اینها که این جا مواد مصرف میکنند خودم هم به بوی آن اعتیاد پیدا کردهام. این را چند روز قبل فهمیدم. وقتی به سفر رفتم حالت کسی را داشتم که مواد به او نرسیده بود. حالا که به محل کارم برگشتهام دوباره مثل قبل شدهام.»
موسی طرحهایی که پلیس برای جمع آوری معتادان اجرا کرده را از رسانهها دنبال کرده است. پرسشم را در نگاهم میخواند و میگوید: «مأموران کلانتری میآیند، گشتی میزنند، معتادها را کیش میکنند و به دنبال کار خودشان میروند. معتادها و قاچاق فروشها با دیدن ماشین پلیس به کوچهها فرار میکنند، اما لحظاتی بعد همین آش است و همین کاسه. بخشی از این محل با کلانتری ۱۱۳ بازار و بخشی با ۱۱۶کلانتری مولوی است. از مدتی قبل کسبه هزینه تأمین مأمور از کلانتری مولوی را تقبل میکردند و وضع برای چند ساعت خوب میشد، اما از وقتی هزینه قطع شد همه چیز به وضع قبل برگشته است. خیلیها هم وعده میدهند. همراه چند نفر به پلیس مبارزه با مواد مخدر رفتیم و درخواست کمک کردیم، اما وضع همان است که میبینید.»
وارد کوچه اکباتانینژاد که میشوی دیگر از باز کردن معبر خبری نیست. کوچه تنگ و تاریک است. انبوه معتادان آنقدر زیاد است که کسی را یارای عبور نیست. زن و مرد تنیده در هم بساطشان را به پا کردهاند. پیرمردی مواد فروش از جمعشان جدا میشود. میگوید: «مواد را از قاچاق فروشها میگیرم. خودم مصرف کننده هستم. مصرف یک وعده را میگیرم و مواد را برایشان میفروشم.»
بهرام فروشنده عمده مواد غذایی است. معتقد است که مسئولان از حل کردن این معضل درماندهشدهاند: «اگر با ۱۱۰ تماس بگیریم کسی به حرف ما توجه نمیکند مگر اینکه بگوییم معتادان در حال نزاع هستند تا سروکلهشان پیدا شود. البته اینها مدام با هم درگیر میشوند. آن وقت مأموران گشت کلانتری ۱۱۳ بازار میآیند و دادی میزنند و میروند. آنها هم مستأصل شدهاند. میگویند که با اینها چکار کنیم؟! راستش را بخواهید واقعاً از این وضع خسته شدهایم. زن و بچه مردم جرئت رفت آمد به این بخش بازار را ندارند و ما هر روز مشتریانمان را از دست میدهیم. اینها را از شوش و هرندی کوچدادهاند به این بخش بازار.»
چند زن که با دیدن جماعت معتادان راهشان را کج کردهاند به شتاب در حال دور شدن هستند. یکی از آنها میگوید: راستش را بخواهید تا حالا این همه معتاد را یکجا ندیده بودیم! از ترس اینها بود که تصمیم گرفتیم از محل دیگری خودمان را به بازار ارامنه برسانیم. خدا کند که معبرهای دیگر از این خبرها نباشد! محمد از دیگر کسبه محل است. میگوید بیش از ۳۰سال است که این جا کار میکند. او میگوید:«چند بار از تلویزیون آمدند گزارش گرفتند و رفتند، اما مشکل ما حل نشد. قبلاً برای مصرف به کوچههای اطراف میرفتند، اما مدتی است که علناً مصرف میکنند و از کسی هم ترسی ندارند. راستش را بخواهید ما از آنها میترسیم. گاهی باید صبر کنیم تا بساطشان را جمع کنند تا بتوانیم وارد مغازهمان شویم. اگر با آنها درگیر شویم تهدیدمان میکنند به آتش زدن مغازه یا سرقت. این محل سرویس بهداشتی عمومی ندارد بخاطرهمین، همین محیط را آلوده کردهاند. هر بار که با پلیس تماس میگیریم میآیند و گشتی میزنند و میروند. از دست آنها هم کاری ساخته نیست. نه کیوسک ثابت دارند و نه کسی برای حل این مشکل قدم بر میدارد.»
معبرها تنگ و تو در تو است که هر کدام به راستهای در بازار میرسد. گله به گله نشسته یا در حال پرسه زدن هستند. کافی است برای مدتی در جای خودت درنگ کنی. به سان ضربالمثل قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود جمع میشوند و اجتماع بزرگی را شکل میدهند. از محل که دور میشوی اما بوی تعفن، ادرار و افیون پر کرده فضا را.
منبع: روزنامه جوان