به گزارش خبرنگار وبلاگستان مشرق، نويسنده وبلاگ جلبك ستيز در آخرين مطلب خود به مناسبت فرارسيدن ماه عزاي اهل بيت (ع) نوشت: به تقویم رو میزی ام نگاه می کنم. تنها چند روز تا محرم مانده است. آری چند روز. در کوچه و خیابان که راه می روی، خیمه ها را می بینی که به یاد خیمه هایی که روز عاشورا بر زمین افتادند، برافراشته می شوند.
پرچم عزای حسین را که می بینی ناخودآگاه اشک، مهمان صحن چشمان گنهکارت می شود. بوی سیب که به مشامت می رسد به یاد می آوری که باید آماده شوی برای ماه میهمانی. ماه میهمانی حسین(ع)، ماه میهمانی حنجر علی اصغر، ماه میهمانی پیکر عربا عربای علی اکبر، ماه میهمانی دستان قلم شده عباس، ماه میهمانی ام المصائب زینب کبری!
زینب از مصائب بعد از شهادت برادرش می گفت. از اینکه بعد از او چقدر جای برادر شهیدش در خانه شان خالی ماند. او تک پسر خانه بود. بعد از پدرش که چند سال پیش از دنیا رفته بود، او دیگر مرد خانه شان شده بود. اما زینب از اینکه همنام «ام المصایب» بود خوشحال است. اقتدا کرده بود به بانوی هم نامش در عزای برادر بزرگترش. اگر امروز بر سر خواهر و مادر، سایه برادر نیست، زینبی هست که حسین وار رجز مردانه می خواند در برابر تمام بی غیرتان مرد نما! امروز آنها خانواده شهدا هستند در جامعه ای که نام امام زمان(عج) را یدک می کشد.
جامعه ای که کمتر نشانی دارد از اسلام ناب محمدی ، اما تا دلت بخواهد نشانه دارد از آخرالزمان! ضایع شدن نماز، پیروی از شهوات، خیانت در امانت، زنان سوار بر زین، کوهان شتر بر سر زنان، منکر شدن معروف و معروف شدن منکر، فساد علنی، جابجایی حق و باطل، بازیچه شدن قرآن، شباهت زنان و مردان در پوشش و رفتار و هزاران نشانه دیگر در جامعه ای است که با خون امثال برادر زینب آبیاری شده است.
اگر امروز زینب به لطف برادر شهیدش و به لطف تمام رنجهای یک خانه بی مرد، با سهمیه به دانشگاه برود انگشت نما میشود در میان دوستانش. شاید تنها او بداند در دل همکلاسی اش چه می گذرد. همکلاسیی که پدرش به تبعیت از «عباس» به فرمان امام زمان اش لبیک گفت و روانه میدان نبرد شد. پدری که دو پایش را هدیه برد برای ابوالفضل و سی سال خوابیدن بر روی یک تخت تنها ارمغانی است که برای او باقی مانده است. باز به خیابان های شهر می روی، همان خیابان هایی زنان و مردانش فریاد می زنند که ماییم نشانه های اخرالزمان(عج) اما شیطان درونت قایمکی در گوشت نجوا می کند که راه زیاد است تا «ظهور»! تو میدانی که ظهور نزدیک است اما باور نداری؛ ایمان نداری که باید خود را مهیا سازی برای پا در رکاب گذاشتن، برای پا جای پای برادر زینب گذاشتن.
تو میدانی اما گاهی قلقلکت می دهد هوای نفس، قلقلکت می دهد حبّ دنیا، حبّ جاه و مقام. "مهدی" را می شناسی؟ "مهدی" همان رفیقی که در عزای حسین (ع) هر سال پا به پای تو ، زیر بیرق عزا سینه می زد، اشک می ریخت و اگر چاره داشت در غم سقای کربلای خون گریه می کرد؛ "مهدی" همان رفیقی که دو سال است به زیر خروارها خاک آرمیده است.
همان کسی که شبهای محرم پای روضه های «هاشمی نژاد» اشک می ریخت؛ امروز در برزخ، حسرت یک دقیقه سینه زنی در خیمه اباعبدالله را دارد. شاید حالا "مهدی" ها خوب می دانند ارزش پیراهن مشکی محرم را و امروز من و تو لایق دیدار گشته ایم. لایق زار زدن در غم اول مظلوم عالم. تو می توانی ضمانت کنی که سال بعد محرم میهمان حسین باشی؟ نه بگذار نزدیکتر بگویمت! می توانی ضمانت کنی تاسوعای امسال لیاقت سقایی دسته های عزاداری را به تو بدهند؟ پس غنیمت بشمار تک تک لحظه های حضور زیر بیرق عزای حسین را.
غنیمت بشمار حسین را که سفینه نجاتی است که بادبانش به وسعت تمام جهانیان است. تفاوت کشتی نجات حسین با کشتی نجات نوح در شیوه دعوت است، نوح به دنبال افراد لایق بود برای دعوت اما حسین به دنبال بهانه است. محرم و صفر بهترین زمان است برای خلاف جریان شنا کردن. امروز بهترین لقبی که می توانی بگیری «امّل» است. آخر در آخر الزمان معروف منکر می شود و منکر معروف! دوستانی که تو را «امّل» خطاب می کنند از افعال معکوس بهره می جویند. وقتی به تو می گویند «امّل» یعنی تو راه درست را انتخاب کرده ای! در آخر الزمان اگر می خواهی دین ات را حفظ کنی باید قدرت تحمل شعله آتش بر کف دستت را داشته باشی!
باید مردانه بایستی در برابر امواج خروشان شهوت درونت! اگر مرد خلاف جریان شنا کردن هستی محرم بهترین فرصت است برای استارت زدن! اگر مردش هستی بسم الله! لباس رزمت را به تن کن و راهی جبهه نبرد با نفست شو! جهاد اکبر کن با پیراهن مشکی محرم!