به گزارش مشرق، از زمانی که دونالد ترامپ بر مسند قدرت تکیه زده تا به امروز، تقریبا به طور میانگین هر هفته یک نطق، بیانیه، اجرائیه، اعلامیه و به طور کلی عملکردی در مواجهه با ایران داشته است. سوالی که به وجود می آید این است که دلیل این اقدامات خصمانه دونالد ترامپ و به طور خاص دلیل تمرکز آمریکا بر روی ایران در دوره ترامپ چیست؟ در پاسخ می توان از یک سو به عصبانیت ایالات متحده از الگوی نظم منطقه ای ارائه شده از سوی ایران و از دیگر سو به ناتوانی آمریکا در به ثمر رساندن مقاصدش اشاره کرد.
نخست، ایران و الگوی نظم منطقه ای
بسیاری از کارشناسان بین المللی بر آن هستند که نظم منطقه ای در غرب آسیا، دچار تغییرات فراوانی شده است. این تغییرات اولا محصول افول هژمونی آمریکا در نظام بین الملل و ثانیا ظهور قدرت های جدید و تغییر هندسه نظام بین المللی است. به طور خاص در منطقه غرب آسیا بازیگرانی چند در حال عرضه توانمندی های خود به عنوان بازیگران تاثیرگذار در صحنه منطقه ای هستند. مثلا در یک دهه گذشته ایران توانسته با کنار زدن رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای تبدیل به الگویی با ثبات از نظم مورد نظر در منطقه شود.
کریستین ساینس مانیتور در گزارشی مفصل با عنوان «چگونه ایران – ابرقدرت جدید خاورمیانه – در حال بسط نفوذ خود در منطقه خاورمیانه است؟» می نویسد «پیروزی ایران که از میدان های جنگ علیه داعش در عراق، سوریه و فراتر از آن ظهور کرد، ایران را به ابرقدرتی منطقه ای بی نظیر با ظرفیت قدرت سخت و قدرت نرم بیشتر به منظور شکل دادن به رویدادهای خاورمیانه تبدیل کرده است که تا پیش از آن تجربه نشده بود. امروز ایران به واسطه سال های بعد از مبارزه با داعش و تقویت متحدانش در خارج از کشور، تضعیف رهبری ایالات متحده [توسط ایران] و پیشدستی و تسلط مکرر بر رقیب اصلی منطقه ای خود یعنی عربستان سعودی به عنوان قدرت مسلط در منطقه ظهور کرده است.»
نویسنده سپس با بیان اینکه «یکی از روایت های منطقه خاورمیانه این است که فرمانروایان تلاش می کنند تا اثر خود را در این کشورها نشان دهند» به نفوذ هژمونیک ایران در منطقه غرب آسیا اشاره کرده و عنوان می دارد «این چیزی نیست که در خصوص اعمال نفوذ آمریکا، روسیه و قدرت های خارجی در دهه ها بیان شود.» طبیعی است که این پدیده با رضایت آمریکایی ها همراه نباشد و از همین رو تلاش می کنند تا از تمام ابزارهای خود برای خارج کردن ایران از صحنه رقابت منطقه ای خارج کنند. علت اصرار آمریکایی ها برای خروج ایران از صحنه قدرت ورزی در منطقه این است که آن ها شدیدا از به خطر افتادن موقعیت آمریکا در صحنه بین المللی هراسانند.
مسئله تغییر نظم غرب آسیا، مقوله ای نیست که به راحتی برای آمریکایی ها قابل هضم باشد. در خصوص این تغییر نظم که متناسب با تغییر توانمندی های بازیگران تعریف شده است، دو ماه پیش بود که جان مک کین بیان داشت «مشکلی که سالیان سال است که آمریکا درگیر آن است و هنوز که هنوز است نتوانسته آن را حل کند، نظم منطقهای در خاورمیانه است که هم داخل کشورها و هم فیمابین کشورها حاکم بود، این نظم مدتهاست که با شتابی بیسابقه از میان رفته است. قدرت و نفوذ آمریکا رو به افول است. بدیهی است، با خروج آمریکا از منطقه، خلاء قدرت موجود را نیروهای ضد آمریکایی [منظور ایران است] پر کردهاند.» روایت جان مک کین در خصوص از بین رفتن نظم آمریکایی روایت یکی از سرسخت ترین طرفداران نظم خشونت پراکن آمریکایی در این منطقه است و نباید از کنار آن به راحتی عبور کرد.
رویارویی قدرت ایران و آمریکا اگر با هر عنوان دیگری تلقی شود، به واقع حق ماجرا را ادا نمی کند، این رویارویی، نزاع بر سر نظم مطلوب است که دست بر قضا آمریکایی ها در آن شکست خورده اند. در همین خصوص خبرگزاری سی ان ان بیان می دارد «حقیقت این است که چند دهه تحریم و انزوا نتوانسته مانع از رشد نفوذ ایران در منطقه شود و به نظر هم نمیرسد که در سایه دولت فعلی در امریکا، واشنگتن بتواند با دوستان اندکی که در کنار این کشور باقی ماندهاند به هدف خود که پایان دادن به نفوذ ایران است برسد.» بنابراین و حتی طبق روایات غربی ها، نفوذ آمریکا در منطقه غرب آسیا رو به کاهش بوده و این کشور از توان تحمیل نظم مطلوب خود به منطقه غرب آسیا ناکام بوده است.
دوم، آمریکا و تلقی سنتی از مقدورات و محذوراتش
نباید و نمی توان قدرت آمریکا را در لفاظی های این کشور خلاصه کرد، قدرت آمریکا را باید در محذورات و مقدورات آن پی گرفت. نگاهی به اسناد امنیت ملی و گزارش های اندیشکده های این کشور و کشورهای غربی در خصوص ظرفیت هایی که در ایالات متحده برای بازیگری این کشور در صحنه بین المللی وجود دارد، تا اندازه ای می تواند پاسخ گوی این موضوع باشد که آیا آمریکا از همان ظرفیت بازیگری که پیش از دهه 2000 میلادی برخوردار بود، برخوردار است یا خیر.
جان مرشایمر در خصوص قدرت رو به تنزل آمریکا در منطقه بیان می دارد «خاورمیانه تنوعی از کشورهای مختلف را دربرمیگیرد و آمریکا نیز از سال 2001 بر خاورمیانه تمرکز کرده است. اگر به آنچه آمریکا در عراق انجام داد، نقشی که در درهم شکستن سوریه داشت و نقشی که در لیبی و افغانستان داشت، نگاه کنیم، به سابقهای غمانگیز برمیخوریم. حضور آمریکا در خاورمیانه به صلح و رفاه منجر نشده، بلکه هژمونی مرگ و تخریب ایجاد کرده است. بهترین راه برای آمریکا بیرون ماندن از خاورمیانه است. مردم آن منطقه خودشان باید سیاستشان را اداره کنند. آمریکا میخواهد مطمئن شود که نفت در کنترل کسی نباشد و این هدف را باید داشته باشد. ما باید نیروهای خود را خارج نگه داریم و در شرایط اضطرار [با هدف تأمین امنیت نفت] آنها را وارد میدان کرده و سپس خارج کنیم. ما نباید چیزی شبیه دکترین بوش را در خاورمیانه دنبال کنیم.»
این سخنان مرشایمر علاوه بر اذعان به قدرت آشوب زای آمریکا در منطقه روی دیگری نیز دارد و آن توجه به ناتوانی آمریکا است. گزارش راهبردی شاخص قدرت نظامی آمریکا، در سال 2015، وضعیت قدرت نظامی این کشور را بررسی کرده است. در این گزارش آمده است «جایی که توان ارتش از لحاظ ظرفیت و قابلیت در سطحی پایینتر از سطح متوسط «جزئی» قرار دارد و از لحاظ آمادگی نیز در سطح نسبتاً پایین قرار گرفته است.» گزارش سال 2015 میافزاید ارتش آمریکا جهت انجام فعالیتهایی فراتر از این [یک منازعهی منطقهای جدید] با مشکلاتی روبهرو خواهد شد و مطمئناً از تجهیزات کافی جهت پرداختن تقریباً همزمان به دو رویداد منطقهای عمده برخوردار نیست. این گزارش اضافه میکند کاهش مداوم منابع مالی و متعاقباً تنزل نیروی نظامی باعث شده تا این نیرو تحت فشارهای چشمگیری قرار گیرد. فرایندهای اساسی نگهداری و تعمیر به تعویق افتادهاند. واحدهای کمتری (عمدتاً پلتفرمهای نیروی دریایی و نیروهای عملیات ویژه) در معرض فرایند استقرار عملیاتی چرخشی و طولانیمدتتر قرار میگیرند.»
به دلیل ناتوانی از اعمال سیاست هایی که به تعبیر مرشایمر «هژمونی مرگ» را در منطقه غرب آسیا به وجود آورده است، آمریکایی ها ایران را در نقطه مقابل سیاست های خود تعریف کرده اند و بر آنند که مانع اصلی رسیدن به این مهم، ایران است.
به این دلیل است که غرب آسیا صحنه هماوردی قدرت ها شده است. تمام تلاش آمریکا نیز در این خلاصه می شود که این کشور به دنبال به حاشیه راندن قدرت ایران در این نزاع است، چرا که آمریکایی ها به خوبی می دانند مانع اصلی آن ها در راه تسلط بر منطقه غرب آسیا، نه روسیه و نه چین، بلکه در اینجا ایران است. ایران است که تمام سیاست های سلطه طلبانه آمریکا در منطقه را به چالش کشیده است و آمریکایی ها نیز تلاش می کنند به هر طریقی این کشور را از صحنه رقابت خارج کنند. تقلای دونالد ترامپ و تیم امنیتی به همین دلیل است. حتی برخی کارشناسان موضوع انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به قدس را نیز ایران عنوان کرده اند. رئیس مؤسسه آیندهنگری و امنیت اروپا در این خصوص بیان می دارد «ترامپ نظر خود درباره قدس را تغییر نخواهد داد؛ هدف اصلی و کلیدی ایجاد جبههای واحد متشکل از سعودیها، آمریکاییها و اسرائیلیها، محدود کردن ایران و مهار آن است.»