به گزارش مشرق، سید محمود علیزاده طباطبایی که همه او را به وکیل خانواده مرحوم هاشمی میشناسند، در دهه شصت و بعد از آن مسئولیتهای مختلفی در کشور داشته است. از دورانی که مسئول بستن بودجه نظامی و دفاعی کشور در سازمان برنامه و بودجه بود تا دورانی که از حضور در مجلس چهارم بازماند. آخرین مسئولیت شاخص وی نیز عضویت در شورای شهر اول تهران بود.
علیزاده علاوه بر اینها کسی بود که همافران را در تاریخ 19 بهمن 57 به دیدار امام خمینی در مدرسه علوی آورد و سابقه همافری را در کارنامه خود دارد. برای مصاحبه با وی درباره شخصیت مرحوم هاشمی و سیاستورزی ایشان به هیئت رئیسه کانون وکلا رفتیم و از اول آشناییاش با مرحوم هاشمی تا لحظه فوت ایشان را برای ما روایت کرد.
در ادامه گزیدهای از مصاحبه 2 ساعته علیزاده طباطبایی با تسنیم را مشاهده میکنید.
* آغاز آشنایی با هاشمیرفسنجانی
اولین ارتباط مستقیمی که من با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتم در کمیته استقبال از امام بود. اواخر دی ماه 1357 که کمیته استقبال از امام تشکیل شد مدتی بود که من از نیروی هوایی فراری بودم و توسط مرحوم مهندس نیکخواه که اخیرا فوت کرده که از اعضای نهضت آزادی بود از من دعوت شد که در مدرسه رفاه در کمیته استقبال با لباس نظامی نیرو هوایی اگر بتوانید حضور پیدا کنید و گفتند اگر تو بتوانی با لباس نیرو هوایی در اینجا حضور داشته باشی برای روحیه افرادی که به این مراجعه می کنند خیلی خوب است. من از اول بهمن 1357 با لباس همافری در روابط عمومی کمیته استقبال شروع به کار کردم. آقای دانش منفرد رئیس مدرسه علوی و اولین فرمانده سپاه و رئیس کمیته استقبال کارت من را امضاء کرد. ما در کمیته استقبال بزرگانی مثل شهید بهشتی، شهید مطهری، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی و آیتالله منتظری و حاج احمد را مرتب میدیدیم.
تاسیس انجمناسلامی نیروی هوایی
من در نیرو هوایی، «انجمن اسلامی نیرو هوایی» را تشکیل دادم و من عضو شورای مرکزی آن بودم و دورادور ارتباطاتی داشتیم، آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و ما مسائل داخل ارتش را به این دو بزرگوار اطلاع میدادیم. ارتباطم با آیت الله هاشمی نزدیک تر و صمیمانه تر شد و ضمن اینکه با آیتالله خامنهای هم ارتباط داشتیم چون یک تعداد از همافرها در مشهد با آیتالله خامنهای ارتباط داشتند بخصوص همافر نوروزی که معلم زبان انگلیسی آقا بودند.
نقش روحانی در تعطیلی انجمناسلامی نیروی هوایی
خدمت حاج احمد آقا رسیدیم معتزض بودیم که ما بچه مسلمانهای ارتش هستیم. ما انجمن اسلامی را تشکیل دادیم حالا دکتر روحانی آمده بخشنامه کرده که همه انجمنها منحل و همه برگرند سر کارهایشان و روابط عمومی کارشان را انجام خواهد داد. سرلشکر شاکر رئیس ستاد مشترک بود و این را بخشنامه کردند و در آن جلسه هم بحث تندی با دکتر روحانی داشتیم که گفتند برید دنبال کار فنی خودتان و روابط عمومی کار انجمن اسلامی را انجام میدهد. ما گفتیم اینها که تا دیروز گوگوش را میآوردند از این به بعد میخواهند آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری را بیاورند؟! ما قبول نمیکنیم.
فشار اقتصادی در دهه 60 خیلی بالا بود
من چون لیسانس اقتصاد حقوق و هم فوق لیسانس حقوق و هم سابقه نظامی داشتم، رفتم سازمان برنامه و بودجه و مسئول بودجه دفاعی شدم. ارتباط نزدیک من با آقای هاشمی از اینجا شروع شد و دهه 60 دهه خیلی سخت بود فشار اقتصادی خیلی بالا بود اقتصاد مقاومتی اقتصاد دهه شصت بود. بودجه کشور که الان 530 هزار میلیارد تومان است، آن روز 400 میلیارد تومان بود که این بودجه 400میلیارد تومانی 200 میلیارد تومان برای نیروهای مسلح بود. من مسئول بخش دفاعی-امنیتی سازمان برنامه و بودجه بودم و در ارتباط با بودجههای دفاعی درگیری گستردهای با نیروهای مسلح داشتم آنها بودجه بسیار زیادی میخواستند که ما نداشتیم.
ماجرای شکایت ترکان پیش هاشمی
آقای ترکان مدیرعامل صنایع دفاع شده بودند و سر بودجه با من خیلی درگیر بود. یکی دوبار شکایت من را به آقای هاشمی کرد و من به آقای هاشمی توضیح دادم. ایشان هم به کار کارشناسی خیلی اهمیت میداد و اعتبار قائل بودند. وقتی آقای ترکان رئیس صنایع دفاع شدند، درگیریها یک مقدار بیشتر شد. یک بار شکایت کرد و آقای هاشمی من را خواستند رفتم .خدمت آقای هاشمی ایشان نسبت به من یک مقدار تند شدند و وقتی توضیح دادم قانع شد.
پیشنهاد دادیم سپاه و ارتش ادغام شوند
در اواخر 1365 و اوایل 1366 ستاد فرماندهی کل قوا به پیشنهاد سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد، ما طرح ادغام نیروهای مسلح را داده بودیم. صنایع دفاع و سپاه را ادغام کرده بودیم، وزارت دفاع و سپاه را ادغام کردیم و پیشنهاد داده بودیم که ارتش و سپاه نیز ادغام شود که با فوت امام(ره) قضیه متوقف شد. آقای روغنی زنجانی به عنوان معاون طرح و برنامه ستادکل و من به عنوان جانشین طرح و برنامه ستاد کل آنجا مستقر شدم و تیم هفت هشت نفر ژنرالها را به آنجا بردم.
عاقبت شوخی با علی لاریجانی
من ارتباط با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتم تا سال 1371 که از نطنز در انتخابات مجلس شرکت کردم و رای آوردم و پیروز شدم اما انتخابات باطل شد. من به شدت ناراحت شده بودم. وقت گرفتم به خدمت آقای هاشمی رفتم گفتم انتخابات را باطل کردند! ایشان هم گفتند که هرجا باشی میتوانی خدمت کنی. برو سازمان برنامه بودجه خدمت کن و از این نماینده مجلس هم خیلی موثرتر هستی. بعد از چند وقت که به سازمان برنامه و بودجه رفتم با فشار نیروهای مسلح گفتهاند علیزاده طباطبایی نباید مدیریت دفاعی باشد. با آقای علی لاریجانی رییس ستاد سپاه بودند گفتگویی به شوخی و جدی داشتیم. گویا این صحبت من را برای آیتالله خامنهای فرستاده بودند.آقای روغنی زنجانی به من گفت تو در سپاه چه گفتهای؟ گفتم در مورد مسائل شوخی و جدی بودجه صحبت کردیم. وقت ملاقاتی گرفتیم و خدمت آقا رسیدم و توضیحات خود را بیان کردم. آنجا آیتالله خامنهای از من تقدیر کردند.
حکم هاشمی برای ذیحسابی
آقای مرعشی رئیس دفتر آقای هاشمی من را صدا کرد و خواستند و به من گفتند ما تصمیم گرفتیم شما را به عنوان نماینده رئیس جمهور و ذی حساب ستاد حکم بدهیم و یک حکم برای من نوشتند. من به آقای مرعشی گفتم با احترامی که برای شما قائل هستم فقط با حکم شخص آقای هاشمی حاضرم این مسئولیت را برعهده بگیرم چون بالاخره من میخواهم با 7 وزیر عضو ستاد ارتباط داشته باشم باید حکم از رئیس جمهور بگیرم. قانون هم میگوید که نماینده رئیس جمهور رئیس کمیسیون مرکزی و ذی حساب با حکم رئیس جمهور انتخاب شوند. بعد یک دیداری با آقای هاشمی داشتم و گزارش خدمتشان دادم و گفتم من ظرف یک سال میتوانم درآمد ستاد را ده برابر کنم. آقای هاشمی گفتند تو برنامه بودجهای هستی، میدانی 10 برابر یعنی چقدر؟ گفتم بله عدد و رقمها نشان میدهد که پولهای ستاد دارد خورده میشود و بعد به خزانه خود ستاد نمیآید.
ماجرای چک یک میلیاردی برای کرباسچی
یادم هست یک بار آقای بشارتی به من زنگ زد و گفتند فوری یک چک یک میلیارد تومانی برای شهرداری تهران بکش. گفتم من چنین کاری نمیکنم گفتند من دستور میدهم. گفتم شما در چارچوب قانون میتوانید دستور بدهید. بعد گفتند من جانشین ستاد هستم گفتم آقای بشارتی شما در چارچوب قانون دستور بدهید من اجرا میکنم. آقای بشارتی تلفن را قطع کردند بعد آقای مرعشی زنگ زدند و گفت چه شده؟ با آقای بشارتی اختلاف پیدا کردید؟ گفتم بله درخواست خارج از چارچوب قانونی از من داشتند آقای مرعشی گفت هاشمی میگوید که چک را بدهید به آقای بشارتی. من به آقای مرعشی گفتم به آقای هاشمی بگوید که قانون به شما هم چنین اجازهای را نداده است گفتند پس باید چکار کنیم من گفتم راهش را پیدا میکنم گفتند راهش چیست؟ گفتم راهش این است که ما اعضای ستاد را دعوت میکنیم اعضای اصلی هم نمیآیند و چون جلسه فوری است اعضا، معاونان خود را خواهند فرستاد مثلا دادستان معاون خود را میفرستد. در دفتر آقای بشارتی جلسه را برگزار خواهیم کرد. در جلسه هم من مطرح میکنم که شهرداری تهران برای مسائل فرهنگی این مبلغ پول را میخواهد. هیچ کس هم مخالفت نمیکند آن وقت میشود مصوبه ستاد و میتوانیم پول را پرداخت کنیم. خلاصه جلسه را همان روز برگزار کردیم. چند تا از وزرا هم نیامدند و این تصویب شد چک یک میلیاردی را دادیم به آقای کرباسچی.
واکنش هاشمی به انتقاد از فرزندانش
به آقای هاشمی گفتم میتوانم انتقادی از شما داشته باشم گفتند بگو چه انتقادی داری؟ گفتم در مورد بچههای شما است گفتند بگو. گفتم بچههای شما از رانت استفاده میکنند. آقای هاشمی گفتند پدر شما چکاره است؟ گفتم پدر من در یکی از روستاهای نطنز کشاورز است، گفتند تحصیلاتت چی است؟ گفتم فوق لیسانس حقوق از دانشگاه شهید بهشتی دارم. گفتند محسن فوق لیسانس مهندسی دارد از یک دانشگاه خارجی. آخرین پست تو در دولت چه بوده؟ گفتم مسئول بودجه دفاعی سازمان برنامه و بودجه بودم. گفت حالا محسن هم تحصیلاتش در سطح شما اما سنش چند سال از تو کمتر است الان مدیر صنایع موشکی و صنایع دفاع است. این از رانت استفاده کرده؟ من واقعا شرمنده شدم گفتم در مورد فعالیتهای اقتصادی بچهها چطور؟ ایشان گفتند اتفاقا یک بار حضرت امام به من گفتند که آقای ریشهری گزارشی در مورد بعضی تخلفات دادهاند، من خدمت حضرت امام گفتم این گزارشات را مستقیم به دستگاه قضا تحویل بدهند.
در نیروی هوایی میگفتند مهدی هاشمی جای ولیعهد را گرفته
من آن زمان ارتباطی با فرزندان آقای هاشمی نداشتم شاید با هیچکدام از بچههای ایشان ارتباط نداشتم فقط با مهدی یکی دوبار معترضانه برخورد کردم چون مهدی به نیروی هوایی میآمد و پرواز میکرد من هم ارتباط خود را با نیرو هوایی حفظ کرده بودم.پرواز آموزشی بود. با ستاری خیلی رفیق بود میآمد و پرواز آموزشی میکرد. در نیروی هوای شایعه شده بود که مهدی جای ولیعهد را گرفته است چون قبلاً ولیعهد میآمد و پرواز آموزشی میکرد. من یک بار به محسن گفتم که مهدی این کار را انجام میدهد که محسن به من گفت مهدی با ستاری رفیق است و کار خلافی هم نمیکند.
اشرافیگری از کجا شروع شد؟/ متخصصین با ارزشها بیگانه هستند
آقای رهگذر به من گفت ما الان میخواهیم برنامه سازندگی را شروع کنیم من نیاز به کارشناس دارم. من اگر کارشناس پتروشیمی از بنگلادش و کره بیارم حداقل باید ماهی 3 هزار دلار به آنها حقوق میدهند اگر یک کارشناس ایرانی معادل آن داشته باشم ماهی هزار دلار حقوق بدهم میشود 140 هزار تومان و این بحث تجمل و اشرافیگری از اینجا شروع شد. به هر جهت مملکت نیاز به سازندگی و نیاز به متخصص داشت. متخصص هم با ارزشها بیگانه بود. تخصص با ارزش ها سازگاری ندارد یعنی ما در جنگ با این مشکل مواجه بودیم. ما در زمان جنگ در نیرو هوایی در انجمن اسلامی مبلّغ ایمان بودیم ولی خلبان ها میگفتند وقتی پشت هواپیمای اف 14 مینشینی اگر امامزاده هم باشی باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم، اگر بی دین و مذهب هم باشیم باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم با دعاکردن نمیتوانیم از موشک سام فرار کنیم. یک واقعیتی بود و درهایی که بین تخصص و تعهد وجود داشت. متخصصین ما خیلی با ارزشها سازگار نبودند مملکت برای سازندگی نیاز به متخصص داشت وقتی میخواستیم پتروشیمی، سد، راه بسازیم نیاز به مهندسین داشتیم که اینکاره باشند و به اینها خیلی نمیتوانستیم بگوییم که بیایید و ایثار کنید و بایستی نیازهای مادیشان را تامین میکردیم. سازندگی فرهنگ خاص خودش را دارد یا ما نیاز به سازندگی داریم یا نداریم ما که برای تشکیل حکومت طراحی و نظریهپردازی نکرده بودیم. ما عین نظریه غربی را گرفتیم یک چاشنی اسلام را هم به آن اضافه کردهایم برای توسعه طراحی نکرده بودیم. 40 سال گذشته است هنوز آقایان نمیدانند توسعه اسلامی یعنی چه؟ هنوز از حوزه چیزی بیرون نیامده که آقا برنامه توسعه ما بایستی چه جور باشد! اصلا اسلام افزایش تولید و تولید انبوه را قبول دارد یا نه؟ کسی نرفت دنبال اینها کاری انجام بدهد.
بودجه شورای نگهبان کفاف نمیداد
در سال 67 بودجه شورای نگهبان 6 میلیون تومان بود. ارزشمدارترین دستگاه ما شورای نگهبان است. آقای دکتر حبیبی هم وزیر دادگستری بود و هم عضو شورای نگهبان. پیش من آمد و گفت آقای طباطبایی من برای پول بنزین ماشین آقایان و برای پول تایپ ماندهام. تو 500 هزار تومان به این بودجه اضافه کن. من 500 هزار تومان اضافه کردم. در ستاد بودجه که زنجانی رفیق 20 ساله من بود یک دادی سر من زد و گفت مملکت ندارد، برای چه میخواهی بودجه را زیاد کنی؟
امروز کارشناسی در کشور تعطیل شده
من فکر میکنم آقای هاشمی از نقدپذیرترین مسئولین بوده است و واقعا به نظر کارشناسی اهمیت میداد. کارشناس راحت جلوی آقای هاشمی حرفش را میزد و حرفش را به کرسی مینشاند برخلاف امروز که کارشناسی در کشور تعطیل شده است یعنی از زمان آقای خاتمی این تعطیلی شروع شد. زمان آقای احمدینژاد که برنامه و بودجه کلا تعطیل کردند، در این 6 سال هم که آقای روحانی یک آدم کاملا سیاسی، غیر متخصص و غیرکارشناس را گذاشت رئیس سازمان برنامه و بوجه و وضع همین جور ادامه دارد.
حجاریان و عبدی و... شیفته تئوریهای غرب شدند
در دولت آقای خاتمی یک فضای بازی ایجاد شد و شورای نگهبان تحت فشار قرار گرفت و یک عده صلاحیتشان تایید شد اینها کسانی بودند که صلاحیتشان در مجلس 4 و 5 رد شده بود. بعد از ریاست جمهوری آقای هاشمی، چپها تقریباً حذف شدند اما با این حال آقای هاشمی با اعتدال رفتار کرد. مجمع تشخیص مصلحت نظام و مرکز تحقیقات استراتژیک نظام را داد دست چپها و این آقای خوئینیها را گذاشت آنجا. وی هم همه بچههای تسخیر لانه را آنجا جمع کرد. اینها همان اول انقلاب جزو نیروهای تندرو و حزباللهی بودند امثال سعید حجاریان، جلاییپور، عباس عبدی و.... رفتند دانشگاه و درس خواندند و با تئوریهای غرب آشنا شدند و شیفته تئوریهای غربی شدند. حالا دولت افتاده بود دست آقای خاتمی و آقای خاتمی اینها را دور خود جمع کرد. داخل دولت که نمیتوانست ببرد چون هیچکدام تجربه کار اجرایی نداشتند.
حجاریان گفت هاشمی مُرده
در آنسالها من رفتم با آقای نوری صحبت کردم و گفتم بیاییم محسن هاشمی را بگذاریم شهردار تهران. محسن سالها در مترو بوده و تجربه دارد و مدیر لایقی هم هست. گفت فکر میکنی رای داشته باشد. گفتم من هستم، فروزش، حسین درودیان، غرضی و... هم هستند، فکر کنم بتوانیم. گفت شما با سعید حجاریان صحبت کنید ببینید سعید موافق است؟ رفتم پیش سعید حجاریان و گفتم اما حجاریان گفت ما هزینه کردیم تا هاشمی را حذف کردیم تو میخواهی دوباره مرده را زنده کنی؟ ذهنیتهایشان این بود. اینها در مجلس شروع کردند آن بازیها را درآوردند که آقای هاشمی انصراف داد و بعد هم بحث «عالیجناب سرخپوش» را مطرح کردند. البته منظورشان هاشمی نبود آنها می خواستند بالاتر را بزنند ولی از هاشمی شروع کردند و بعد که در مجلس هفتم حذف شدند تندروهای این طرف آمدند با آقای هاشمی درگیر شدند و آنها هم با آن تندی برخورد کردند.
نحوه اطلاع از فوت مرحوم هاشمی
من آن روز منزل آقای نوری بودم، حدود ساعت 5، سر قیطریه که پیچیدم داخل شریعتی از همین خبرگزاری شما تماس گرفتند و گفتند آقای هاشمی را بردند بیمارستان؟ من گفتم نمیدانم؛ سریع رفتم سمت بیمارستان وقتی رسیدم خیلی شلوغ بود من را شناختند و راهم دادند داخل بیمارستان. رفتم دیدم مشغول احیا بودند ولی دکتر هاشمی و دکتر طباطبایی آنجا بودند و همینجا دکتر هاشمی اعلام کرد که مرگ طبیعی به نظر نمیرسه و از همانجا شروع شد که مرگ ایشان طبیعی نیست و همانجا از آقای هاشمی خون گرفتند ولی خون گم شد که اینها دلایلی است که قضیه را مشکوک می کند. همانجا محسن و محمد آقا با درایت جلوی شایعات را گرفتند. حضرت آقا دستور دادند شورای امنیت ملی قضیه را بررسی کند و این را من از محسن شنیدم که یک خونی از قبل در آزمایشگاه بوده یا از همان پنبههای خونی که در زمان احیاء چک کردند، دیدند میزان اورانیوم در خون ده برابر میزان مجاز است که فاطمه خیلی نگران بود و میگفت در خون من و مادر هم دو برابر میزان مجاز است و درمان این قضیه فقط توسط پزشکان انرژی هستهای امکان پذیر است. من همانجا که از بچههای آقای هاشمی سوال کردم که فکر میکنید کار که باشد؟ گفتند که بایستی کار اسرائیل باشد و نوع مرگ شبیه مرگ یاسر عرفات است اما آقای هاشمی به هر جهت 82 سال سن داشتند و فوقش دو یا سه سال دیگر میماندند ولی هرچه بود آقای هاشمی با عزت رفتند.
هاشمی به رهبری میگفت من حجت دارم از شما تبعیت کنم
آقای هاشمی همانطور که در مقابل امام(ره) رک بودند، در مقابل آیت الله خامنهای هم رک بودند و میرفتند حرفشان را میزندند. این حرف را در مصاحبههایشان هم زدهاند که "من میروم حرفم را میزنم گاهی اختلاف نظر هم داریم اما خدمت ایشان بیان میکنم و دلیل و استدلالم را میگویم." با این حال آقای هاشمی به رهبری میگفت شما حجت ندارید که از من تبعیت کنید. شما باید به اجتهاد خود عمل کنید ولی وقتی شما تصمیم گرفتید، من حجت دارم که از شما تبعیت کنم و مخالفت نمیکنم، ولی این اختلاف نظر را داشتند و قطعا هم یک عده شیطنت کردند و یک عده نقششان این بود که رابطهها را بهم بزنند.