گروه جهاد و مقاومت مشرق - اسفند سال گذشته چند روز مونده به سال تحویل رفته بودم گلزار شهدا...داشتم بین مزار شهدا قدم میزدم و فاتحه می خوندم که یهو چشمم به یه خانمی افتاد..دستاش می لرزید...خوب نمیتونست حرف بزنه..گفتم حاج خانمی! مادر شهیدی؟
انگار دل مادر پر بود تا با یکی حرف بزنه؛ یه نگاه به قد و هیکلم کرد و خندیدو بی مقدمه گفت: درست قد و هیکل تورو داشت؛ ده سال طول کشید تا بیاد؛اومد یه کوچولو شده بود. نیمه_شعبان بدنیا اومد؛ بخاطر همین اسمشو "سیدمهدی" گذاشتم.
هر سال روز مادر که می شه خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشه، هدیه ای به من می ده و پیشانی ام را می بوسه. جدش سنگینه بشین واسش فاتحه بخون...!
بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. تو همین لحظه به یه جا خیره شد و لبخندی زد و پیش خودش گفت: وسایلشو هنوز دارما...پیراهنش_کفش_شونه ش... هر هفته پنج شنبه ها سر مزارش میام می شورم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی منو صدا می کنه و چند بار میگه: - مامان!
سه بار این کار را انجام می ده. سرم را روی قبر می ذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. گذشت و گذشت.
تا چند روز پیش رفیقم گفت مادر شهید غزالی فوت کرده. فقط دیدار اون روز با مادر تو خاطرم زنده شد....هوای پدر مادرای شهدا رو داشته باشین...پیر شدن!
شادی روح این مادر شهید و همه ی والدین شهدا که بینمون نیستن صلوات.
شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی، از شهدای لشکر ۲۵ کربلا در عملیات والفجر۶. محل شهادت چیلات... مزار شهید : مازندران.قائمشهر. آرامگاه سید نظام الدین