به گزارش مشرق به نقل از دفتر مطالعات تاریخ معاصر، در آخرین ماه های منتهی به انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، شاهد شدت یافتن اعتراضات و اعتصابات مردمی در خیابان ها و نهادهای دولتی هستیم. معترضان به حکومت پهلوی، آشکارتر از همیشه نوک پیکان حملات خود را به سوی شخص شاه نشانه گرفتند، تا جایی که تمام شعارها، اعتراضات و اعتصابات مردم متوجه شخص شاه شد.
در این مرحله علاوه بر مردم که خواستار برکناری شاه از راس قدرت و مجازات او بودند، عدهای از گروه ها و کشورهای خارجی صاحب نفوذ و منفعت از وجود سلطنت پهلوی در ایران، به این نتیجه رسیدند که تنها راه فائق آمدن هرچه سریعتر بر بحران های وارده بر کشور ایران و حفظ منافع کشور متبوع خودشان، رفتن شاه به خارج از کشور به صورت موقتی است. البته در این میان گروههایی نیز بودند که منافع خود را در حضور شاه و نرفتن او به خارج از کشور میدانستند و بر همین اساس به جد مخالف رفتن محمدرضا پهلوی از کشور بودند.
با ترسیم خلاصهای از فضای سیاسی مستقر در آن دوران و مناقشه بر سر رفتن یا نرفتن شاه به خارج از کشور، در ادامه این نوشتار قصد داریم به صورت مبسوطتر به بیان دیدگاه ها و استدلال موافقان و مخالفان خروج شاه -در بین گروه های داخلی و خارجی- بپردازیم.
۱) گروه های موافق خروج شاه از ایران
موافقان خروج شاه از کشور را میتوان به دو گروه خارجی و داخلی تقسیم کرد. در واقع از سردمدار موافقان خارجی این دیدگاه، میتوان از آمریکاییان نام برد، که بیشترین تلاش را در این راستا برای راضی کردن شاه به خروج از کشور انجام دادند. همچنین از مهمترین گروههای داخلی موافق رفتن شاه نیز میتوان از گروه کابینه تازه تشکیل شده به نخست وزیری شاپور بختیار نام برد که هر یک از این دو گروه به دلایل و انگیزه های خاصی خواهان رفتن شاه بودند که به ترتیب بیان میشود:
الف) هیئت دولت آمریکا
آمریکاییان با همه اختلافات درونی و تحلیل های غلط در ارتباط با ثبات و بقای ایران، بر سر یک موضوع اجماع نظر داشتند و آن اینکه دیگر امیدی به بقای سلطنت شاه وجود ندارد و با سقوط سلطنت پهلوی و پیروزی آیت الله خمینی، منافع آمریکا در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از این جهت تمام راههای ممکن را برای حفظ منافع خود در ایران بررسی و اقدامات لازم را برای آن اندیشیدند. آن ها در انتها به این نتیجه رسیدند که شاه ایران به عنوان مهمترین متحد و حافظ منافع استراتژیک رژیم آمریکا در منطقه نباید از قدرت کنار رود. زیرا آن ها احساس میکردند چنین عملی از یک سو موجب بیاعتمادی در میان سران مستبد دیگر دولتهای مورد حمایتشان نسبت به ایالات متحده میشود و از سوی دیگر نه تنها منافع شان با روی کار آمدن انقلابیون در ایران و منطقه محدود میشود، بلکه مردم دیگر کشورهای منطقه نیز به این اعتماد بنفس میرسند که بر علیه مستبدین تحت حمایت آمریکا دست به قیام بزنند.
بدین ترتیب راهکار آمریکاییان برای فیصله دادن به بحران به وجود آمده و نجات رژیم پهلوی، دوری و مسافرت چند ماهِ شاه به خارج از کشور بود تا بدین طریق هم انقلابیون آرام شوند و از خواستههای خود مبنی بر سرنگونی رژیم دست بردارند و هم در ادامه دولت شاپور بختیار -در ظاهر- به عنوان دولتی مستقل و خارج از کنترل شاه نشان داده شود تا بتواند آماده فراهم ساختن شرایط برای جلوگیری از سقوط و از همپاشیدگی کامل کشور ایران گردد.
به عنوان مثال «سایروس ونس» وزیر امور خارجه آمریکا در آن دوران، تصمیم بر خروج شاه را یک «تصمیم عاقلانه» نامید و افزود: «با بودن شاه در ایران امیدی به پایان ناآرامی ها وجود ندارد». چرا که ونس معتقد بود با حضور شاه، بختیار نمیتواند مخالفان را قانع کند که شاه اختیارات خود را به او تفویض کرده و دست او را در اجرای حکومت باز گذاشته است. بنابراین این تاخیر او در خروج از کشور میتوانست «عواقب وخیم و مصیبتباری برای حکومت بختیار به وجود آورد.»
همچنین سایروس ونس وزیر امور خارجه آمریکا در کتاب خود بیان میکند، سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران نیز وقتی وخامت اوضاع رژیم را درک کرد، در ضمن ارسال گزارشی به وزارت خارجه تاکید کرد که «کلیه عناصر معتدل در داخل و خارج دولت در این امر اتفاق نظر دارند که شاه باید هرچه زودتر کشور را ترک کند.» بدین ترتیب روز چهارم ژانویه(۱۴ دی ماه) جلسهای با حضور کارتر در کاخ سفید تشکیل گردید و نظر سفیر و وزیر امور خارجه مورد تایید قرار گرفت و تصمیم گرفته شد که به شاه اعلام شود که پرزیدنت کارتر تصمیم شاه را برای خروج از ایران و تشکیل یک شورای سلطنتی تایید میکند و از مسافرت وی به آمریکا استقبال مینماید.
اما در این میان «برژینسکی» مشاور امنیتی کاخ سفید از دیدگاه دیگری با خروج شاه موافق بود. وی شاه وحشتزده و مستأصل در تصمیمگیری را مزاحم کودتا بر علیه انقلابیون میدانست؛ لذا از نظریه خروج شاه از ایران حمایت میکرد؛ زیرا بر این عقیده بود که شاه مانع اصلی هر اقدام قاطعانهای در ایران است و با خروج او از ایران بحران به نقطه اوج میرسد و در نتیجه نیروهای مسلح، در وضعی قرار خواهند گرفت که پیش از سقوط روحیه، و از هم پاشیدگی کامل، دست به کودتا خواهند زد.
ب) کابینه شاپور بختیار
شاپور بختیار نیز که تازه به سمت نخست وزیری رسیده بود، مانند آمریکاییان اعتقاد داشت با رفتن شاه بحران کشور فروکش میکند. او چنین میپنداشت که رهبران انقلاب و مردم با خروج موقت محمدرضا قانع میشوند و دست از خواستههای خود و سرنگونی رژیم میکشند و بدین ترتیب رفتن شاه یک پیروزی برای او محسوب می شود؛ به عنوان نمونه، بختیار در مصاحبهای با روزنامه «نیویورک تایمز» به خوبی نگرش و استدلال خود را از موافقت با رفتن شاه بیان میکند و چنین میگوید: «به محض رفتن شاه مخالفت حضرت آیتالله خمینی کاهش خواهد یافت.»
فرماندهان نیروهای نظامی تنها گروهی بودند که با رفتن شاه موافق نبودند و بیش از هر گروه دیگری از رفتن شاه وحشت داشتند. چرا که محمدرضا شاه با سیطره بر تمامی ارکان نظامی کشور، هر نوع ابتکار عمل و خلاقیت را از فرماندهان ارتش سلب کرده و سبب شده بود که فرماندهان نظامی در غیاب شاه، هیچ اعتماد به نفس و استقلالی برای خود قائل نباشند.
علاوه بر این مورد بختیار میپنداشت با حضور شاه و قدرت طلبی وی نمیتواند قدرت را به صورت کامل قبضه کند و دائماً در کار او مداخله خواهد شد. بر همین اساس بختیار در کتاب خود به وضوح تصریح میکند: «اصرار داشتم که برای اداره مملکت، طبق اصولی که همیشه به آنها پایبند بودهام، دست باز داشته باشم. حضور اعلیحضرت بدون شک مانع از اجرای این اصول میشد. اگر موفق میشدم نظمی نسبی در مملکت برقرار کنم، پادشاه با دسیسههای متعارف آن را بلافاصله بر هم میزد.»
۲) گروه مخالف خروج شاه از ایران
در این میان فرماندهان نیروهای نظامی تنها گروهی بودند که با رفتن شاه موافق نبودند و بیش از هر گروه دیگری از رفتن شاه وحشت داشتند. چرا که محمدرضا شاه با سیطره بر تمامی ارکان نظامی کشور، هر نوع ابتکار عمل و خلاقیت را از فرماندهان ارتش سلب کرده و سبب شده بود که فرماندهان نظامی در غیاب شاه، هیچ اعتماد به نفس و استقلالی برای خود قائل نباشند. به همین جهت بیشتر آن ها به شدت با طرح رفتن شاه از ایران مخالف بودند و سعی در منصرف کردن او داشتند. به عنوان نمونه سرلشکر پاکروان رئیس اسبق ساواک خروج شاه را فرار از مسئولیت میدانست و لذا تصریح میکرد که نباید بگذاریم برود.
بر همین اساس کمیته بحران متشکل از فرماندهان نظامی، شامل: ارتشبد طوفانیان معاون وزیر جنگ، سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی، سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی، دریاسالار حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی و سپهبد مقدم رئیس ساواک با رفتن شاه مخالف بودند و در ادامه از میان اعضای کمیته بحران، ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد مشترک مامور شد نزد شاه برود و اصرار کند که او از مسافرت منصرف شود.
همچنین فرماندهان نظامی در ملاقات با ژنرال هایزر اولین درخواستشان جلوگیری از خروج شاه بود. آنها همگی تصریح میکردند که اگر شاه برود آن ها نیز مجبور به فرار از ایران خواهند شد. به عنوان مثال قرهباغی به ژنرال هایزر یادآور میشود که اگر شاه برود، او نمیتواند انسجام ارتش را حفظ کند و در ادامه هایزر را تهدید میکند که اگر شاه برود او هم همراه با شاه کشور را ترک خواهد کرد.
فرجام
سرانجام تمامی عوامل همچون اعتراضات، اعتصابات و فشار کشورهای خارجی صاحب منافع در ایران، سبب شد تا شاه به این نتیجه برسد که کار از کار گذشته است و بهترین وضعیت را برای خودش چنین تصور کند که هرچه زودتر از این فضا دور شود و تا مدتی در خارج کشور بماند و در این مدت قدرت را به شاپور بختیار که به ظاهر مخالف او بود بسپارد، تا بدین طریق پس از مدتی با فروکش کردن اعتراضات، حداقل بتواند سلطنت مشروط و فرماندهی نیروهای مسلح را برای خود حفظ کند.
بدین ترتیب شاه تسلیم نظر موافقان خروجش از کشور شد و در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ به همراه ملکه، ایران را به مقصد مصر و به بهانه استراحت ترک کرد اما بر عکس تمام پیش بینیها نه تنها اوضاع کشور بهتر نشد، بلکه انقلابیون متوجه شدند که انقلاب به پیروزی و رژیم شاهنشاهی به سقوط نزدیکتر شده است و به همین دلیل در آن روزهای آخر اعتراضات خود را شدت دادند و در نهایت با ورود امام خمینی رهبر انقلاب به کشور، نهضتی را که از سال ها قبل شروع شده بود را به نتیجه رساندند.