به گزارش مشرق، طرحی که این روزها تحت عنوان «معامله قرن» برای از بین بردن آرمان فلسطین در منطقه مطرح شده، شامل بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و عوامل و تحولات مختلف در خاورمیانه است. کنار هم گذاشتن پازلهای این طرح آمریکایی- صهیونیستی، پشت پرده بسیاری از تحولات و رویکردها طی سالهای اخیر در حاکمیت کشورهای مربوطه را نشان می دهد. طرحی که آمریکا برای تضمین امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه دنبال میکند، با حمایتهای بیدریغ عربستان سعودی، اردن و تعداد دیگری از رژیم های عربی حاشیه خلیح فارس دنبال میشود. این کشورها پیش از این برای امتیازهای قابل توجهی که در موضوع فلسطین تقدیم دشمن میکردند، دستاوردهای حداقلی نظیر ادامه روند سازش و پیشبرد مذاکرات را مطالبه میکردند، اما این روزها تنها برای جلب رضایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در روند عادی سازی روابط با تلآویو، حاضرند حتی شهر راهبردی قدس را قربانی کنند.
آنچه در این گزارش که مرکز مطالعاتی باحث آن را تهیه کرد، مورد توجه قرار گرفته است، بررسی طرفهای مرتبط با توطئه بین المللی موسوم به معامله قرن و مراحل مختلف این طرح برای از بین آرمان فلسطین است. با وجود اینکه بسیاری از این عوامل نشان میدهد که فرصتی بیسابقه برای رژیم صهیونیستی جهت تحمیل مطالبات نژاد پرستانه خود به ملت فلسطین به وجود آمده، اما عنصر تاثیرگذار در این روند جوانان انقلابی و مقاوم فلسطین و سایر کشورهای عربی است که میتواند تمامی معادلات را به هم زده و دشمن را در رسیدن به اهداف خود ناکام بگذارد.
متغیرهای متعدد بین المللی قبل از کنفرانس مادرید در سال 1991 به ویژه فروپاشی اتحاد شوروی و یکه تازی آمریکا در فرماندهی جهان و اختلال در موازنه قدرت منطقه ای به نفع اسرائیل باعث شد تا جنبش آزادیبخش فلسطین از این تحولات به عنوان بهانه ای برای ورود به روند سازش ذلتبار با رژیم صهیونیستی در اوسلو استفاده کند. سازشی که بعدها مشخص شد تنها یک فریب بین المللی بزرگ برای توقف انتفاضه و از بین بردن آرمان فلسطین به صورت نهایی بود. در رابطه با تحولات بین المللی همزمان با این اتفاق می توان به اشغالگری رژیم صدام حسین در کویت با تشویق آمریکا و شکاف و تزلزل ایجاد شده در اردوگاه عربی و پایان دادن به شرایط همبستگی میان کشورهای عربی اشاره کرد. همچنین ادامه انتفاضه سنگ که در سال 1987 آغاز شده بود، و رهبران آن روند سازش را در پیش گرفته بودند یکی دیگر از عواملی بود که باعث شد رهبران جنبش آزادی بخش بر این موج دراماتیک تحولات سوار شوند.
در همین رابطه « محمود عباس » رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و یکی از مهندسین اصلی توافق در آن زمان در رابطه با توافق مذکور می گوید. « ما در صورتی که در اجرا درست عمل میکردیم، میتوانستیم به یک دولت دست پیدا کنیم و اگر در فرم و اجرای توافق نادرست عمل میکردیم، فاجعه ای بزرگ برای ما درست می شد.» اما اتفاقی که در نهایت رخ داد، این بود که شکاف ها و تفسیرهای متناقض و اقدامات اجرایی نامناسبی از بندهای توافق امضا شده میان تشکیلات خودگردان و رژیم غاصب صهیونیستی صورت گرفت که طبعا همواره به نفع جریان های قویتر بود. همین موضوع در نهایت منجر به بروز فاجعه دوم فلسطینی شد.
استاد محمد حسنین هیکل در رابطه با این برهه زمانی می گوید« شاید انفاضه تنها مرهمی بود که می توانست بخشی از احترام را به وجهه کلی [ فلسطین] بازگرداند. این در حالی بود که عرب های خارج از سرزمینهای اشغالی نیز مانند اسرائیلیها در داخل سرزمینهای اشغالی از آن می ترسیدند.» طی سالهای طولانی و خسته کننده مذاکرات، سوالهایی مطرح بود مبنی بر اینکه آیا این مذاکرات به تشکیل دولت واقعی و دارای تمامیت ارضی در فلسطین منجر می شود یا اینکه رژیمی موهوم و ضعیف و منزوی شرکت می گیرد. به ویژه در شرایطی که مشارکت فلسطینیها در کنفرانس مادرید از موضع ضعف بود و به این ترتیب اسرائیل می توانست تمامی متغیرات را به نفع خود تغییر دهد.
اسرائیل در همین راستا مذاکرات دوجانبه را به طرف فلسطینی تحمیل کرد و سازمان ملل متحد را از روند سازش دور نگه داشت. این موضوع باعث شد آمریکا بتواند بر روند سازش مسلط شده و به عنوان تنها ناظر این روند خود را نشان دهند. دکتر نصیر العاروری در این رابطه می گویند: مادرید به عنوان نقطه تحولی در درگیریهای عربی و اسرائیلی به شمار میرود، عربها در برهه ای از تاریخ، موجودیت رژیم صهیونیستی را نپذیرفتند ، اما در مرحلهای دیگر از تاریخ جهان که شامل از بین رفتن استعمار بود، نه تنها موجودیت آن را پذیرفتند، بلکه مشروعیت آن به عنوان یک دولت را نیز قبول کردند، آن هم قبل از آنکه اسرائیل به اشغالگری در اراضی آنها اعتراف کنند. این اتفاق یک اتفاق بی سابقه در تاریخ مذاکرات بود.
به این ترتیب رژیم صهیونیستی در مقدمه اعلامیه توافق اوسلو به حقوق ملی ملت فلسطین و حق بازگشت آوارگان اعتراف نکرد، بلکه "حقوق سیاسی و مشروع مشترک" را به رسمیت شناخت و جنبش آزادی بخش را به عنوان تنها نماینده ملت فلسطینی پذیرفت، آن هم مشروط به این عبارت که این جنبش متعهد شود که اقداماتی که رژیم صهیونیستی خشونت و تروریسم می خواند، یعنی مقاومت در برابر اشغالگری را محکوم کند.
بر اساس این توافق همچنین تمامیت ارضی رژیم صهیونیستی در مناطقی که عقب نشینی از آن ها صورت گرفته بود، بار دیگر گسترده شد و حضور ارتش رژیم صهیونیستی که به صورت مجدد در آنها مستقر شده بود، به رسمیت شناخته شد. دکتر علی الجرباوی معتقد است که مشکلات اجرای توافق در متن اعلام شده آن بود، چرا که ضعف گسستی در ارتباط میان اجزای آن وجود داشت و این توافق تنها متمرکز بر ترسیم مرزهای عمومی بود و بسیاری از مسائل و جزئیات و نتایج را به صورت مبهم و نامعلوم رها کرده بود تا طرف قویتر در موازنه قدرت بتواند آن را به نفع خود تفسیر کند. به این ترتیب تمامی مسائل اساسی از جمله حقوق آوارگان و مرزها و آبها و توقف شهرک سازی و مسائل دیگر به تعویق افتاد و به روندی واگذار شد که مذاکرات حل و فصل نهایی نامیده میشد.
به صورت کلی میتوان گفت که اساس بسیاری از اظهارنظرها و بیانیهها و مواضع رهبران فلسطینی و جنبشهای اسلامی و ملی موجود در فلسطین که مخالف توافق بودند؛ به رسمیت شناختن جنبش آزادیبخش از سوی اسرائیل برای این رژیم بود، چرا که این تشکیلات را از هویت و محتوای ملی و مبارزاتی خود تخلیه کرده و آن را در راستای منافع اسرائیل قرار گرفته بود که هیچ خدمتی به منافع فلسطینیها نمیکند.
بنابر آنچه که گفته شد مقاومت ملت فلسطین در برابر اشغالگری امری طبیعی به شمار می رود. عملیات شهادت طلبانه برای وارد آوردن بیشترین خسارتها به صفوف نظامیان و شهرکنشینان رژیم اشغالگر قدس یکی از این موارد بود. چرا که در روند مبارزه حق علیه باطل اردوگاه ضعیفتر تنها به این علت که صاحب حق است و متمسک به مبانی و ارزشها و قوانین است، نمی تواند حق خود را بگیرد، بلکه باید عوامل قدرت و بازدارندگی را نیز برای خود به دست آورد.
سنت تاریخ به ما نشان داده است که دشمن در صورتی که زور در اختیار داشته باشد، حتی اگر باطل باشد میتواند خود را پیروز درگیریها نماید. عملیات شهادت طلبانه یکی از ابزارهای قدرتی بود که ملت فلسطین در مقابل ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در اختیار داشت و موفق شد موازنه وحشت را که آریل شارون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی آن را "وحشت اسلامی" نامیده بود، در سرزمینهای اشغالی ایجاد کند. شارون خواستار ایجاد نوعی وحشت اسرائیلی برای واکنش به این اقدام بود و همین موضوع باعث بروز جنایتها و کشتارهای وحشتناک ضد ملت فلسطین شد تا آنها را از مقاومت در برابر اشغالگری بازدارد.
به این ترتیب واقعیت بزرگ و فاجعه باری که عربها نمیخواهند آن را بپذیرند و برخی فلسطینیها حتی آن را به رسمیت نمیشناسند، این است که روند درگیریها در شرایط کنونی به سمتی پیش رفت که رژیم صهیونیستی رویکردها و دیدگاههای نژادپرستانه و افراط گرایانه خود را به تمامی فلسطینیها و عربها تحمیل کرده است. نام این روند را نمیتوان با دروغ و فریب، سازش گذاشت. چرا که در سازش معمولاً راهحل به صورت میانه و متوازن به دست میآید که دو کفه ترازو با هم برابر باشند ، یا لااقل فاصله زیادی از هم نداشته باشند.
تحولات دراماتیک زیادی که در عرصه فلسطین به وقوع پیوسته و همچنان دنبال میشود، شامل افزایش اقدامات تجاوز طلبانه رژیم صهیونیستی ضد فلسطینیها و شکاف موجود در عرصه گروههای فلسطینی و تسلط حماس بر نوار غزه و تجاوز اسرائیل به این منطقه در اواخر سال 2008 بخشی از نتایج و پیامدهای شکست روند سازش است که از توافق اوسلو و ملحقات آن آغاز شده است. ابهام موجود در نقشه راه ارائه شده در سایه ملاحظات اسرائیل و تضمینهای آمریکا برای رژیم صهیونیستی در خصوص سازش نهایی در نهایت منجر به ایجاد سازش یک جانبه از طرف اسرائیل شد.
به صورت کلی توافق اوسلو ابهامات بیشماری دارد که زمینه را برای برداشتهای دو جانبه و یک جانبه و آغاز روند عادی سازی فراگیر روابط با رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن این رژیم از سوی رژیمهای متوالی عربی و تبادل هیئتهای دیپلماتیک با این رژیم مهیا می کند. کشورهای عربی این اقدام را با این بهانه انجام میدهند که «ما به چیزی که فلسطینیها رضایت میدهند، راضی هستیم و نمیخواهیم کاتولیکتر از پاپ شویم» میتوان پیروزی اسرائیل در این عرصه را بر اساس اظهارات عاموز عوز نویسنده شهیر اسرائیلی به صورت خلاصه توصیف کرد که می گفت 13 سپتامبر 1993 دومین پیروزی بزرگ در تاریخ صهیونیسم به شمار میرود.
بر اساس آنچه که گفته شد شکست توافق اوسلو تنها یک شکست برای این توافق نامه نبود، بلکه شکست پروژه مذاکرات در برابر دشمنی بود که غیر از زبان زور و مقاومت هیچ زبان دیگری را متوجه نمیشود. ما پیروزی های بزرگی در سال 2000 و 2006 در لبنان داشتیم و اهداف تجاوز رژیم صهیونیستی به نوار غزه در سال 2009 با شکست مواجه شده و پیش از آن نیز ارتش اشغالگر قدس در سال 2005 مجبور به عقب نشینی از نوار غزه شده بود. علاوه بر این ها نیز نمونه ها و مثال های مشخصی در رابطه با درست بودن و مفید بودن گزینه مقاومت در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی وجود دارد.
معامله قرن در بستر تاریخ
سایت بی بی سی عربی در تاریخ 13 دسامبر 2017 خبری عجیب را در رابطه با اسکان آوارگان فلسطین منتشر شد و تاکید کرد که به اسنادی دست پیدا کرده است که نشان میدهد حسنی مبارک رئیس جمهور اسبق مصر پروژه اسکان آوارگان فلسطینی را پذیرفته است. این شبکه دولتی انگلیس بر اساس قانون آزادسازی اطلاعات در این کشور اسناد محرمانهای را به دست آورده است که نشان میدهد مبارک سه دهه پیش و در راستای تسلیم در برابر مطالبات و فشارهای آمریکا، اسکان آوارگان فلسطین در مصر را پذیرفته بود. با این وجود مبارک شرط کرده بود که در صورتی اسکان آوارگان در اراضی خود را میپذیرد که توافقی در زمینه چهارچوب سازش در درگیری های عربی و اسرائیلی به وجود آید.
اسناد موجود نشان می دهد که مبارک در جریان دیدار خود با مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس درخواست آمریکا از او و موضع خود در جریان این مذاکرات را تشریح کرده است. این نشست در جریان سفری به لندن در مسیر بازگشت از واشنگتن در فوریه سال 1983برگزار شد. وی در آمریکا نیز با رونالد ریگان رئیسجمهور این کشور دیدار کرده بود. این دیدارها تنها 8 ماه بعد از اشغالگری رژیم صهیونیستی در لبنان در سال 1982 صورت گرفت، که به بهانه مجازات جنبش آزادیبخش فلسطین در پی ترور شلومو ارگوف سفیر این رژیم در انگلیس انجام شده بود.
اسناد موجود نشان میدهد د در سایه تحولات متشنج در منطقه خاورمیانه، مبارک تلاش داشت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به پذیرش تشکیل رژیم فلسطینی بر اساس کنفدرالی با اردن قانع کند تا بتواند زمینه تشکیل دولت مستقل فلسطین در آینده را فراهم کنند. بر اساس گزارشی که از این نشست تهیه شده مبارک به تاچر اعلام کرد که هنگامی که از وی خواسته شد که آوارگان فلسطینی را در خاک خود بپذیرد، به آمریکا اعلام کرده که در شرایطی این کار را انجام دهد که بخشی از رویکرد فراگیر برای رسیدن به راهحل باشد. البته وی گفته بود که خطرات ناشی از این اقدام را درک می کند.
تاچر نیز در واکنش به این هشدار گفته بود که سازش آینده در فلسطین هر چه که باشد به گونه ای نخواهد بود که فلسطینیهای آواره بتوانند به سرزمینهای اشغالی بازگردند. تاچر دیدگاه تشکیل دولت فدرالی بین اردن و دولت فلسطین را تایید کرده و گفت که این راه حل چیزی است که برای بیشترمردم قابل تصور است. وی در عین حال ملاحظاتی را نسبت به تشکیل دولت مستقل فلسطین از اردن مطرح کرد و گفت که برخی اعتقاد دارد که تشکیل چنین دولتی میتوانند آن را تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی قرار دهد.
دکتر اسامه الباز مشاور سیاسی حسنی مبارک در واکنش به این ملاحظات میگویند که این یک تصور اشتباه بود و هیچ دولت فلسطینی نمی تواند تحت سلطه روسها واقع شود. این دولت در ابعاد اقتصادی وابسته به کشورهای عربی نفت خیز میبود و آنها به شدت با تشکیل دولتی تحت نظر اتحاد جماهیر شوروی مخالفت می کردند. عربستان سعودی یکی از این کشورها است که هرگز اجازه وقوع چنین اتفاقی را نمیداد.