به گزارش مشرق، خاورمیانه طی چند دهه اخیر در میان افکار عمومی جهان نماد جنگ و بحران در جغرافیای جهان تبدیل شده است و با وجود آنکه در بسیاری از مناطق همچون آمریکای لاتین، شرق آسیا، شرق اروپا و حتی بخشهای زیادی از آفریقا با عبور از کشمکشهای سیاسی وارد مرحله رقابتهای اقتصادی شدهاند، اما همچنان خاورمیانه کانون بحرانهای بینالمللی است.
ناظران دلایل متعددی همچون ثروتهای طبیعی منطقه، قدرتهای فرامنطقهای در تحولات کشورهای خاورمیانه و همچنین مرزهای درهمتنیده قومی-مذهبی موجود را دلیل قرمز بودن وضعیت امنیتی در این منطقه طی دهههای متمادی میدانند اما تردیدی نیست که کیفیت نامطلوب حکمرانی در کشورهای عربی خاورمیانه و حضور رهبران ماجراجو در این منطقه نقشی بسیار مهم داشتهاند. میتوان ادعا کرد که عقبماندگی اقتصادی و اجتماعی خاورمیانه از دیگر مناطق جهان ناشی از همین رهبران ضعیف خاورمیانه است.
بیشتر بخوانید:
صدام حسین، معمر قذافی، بنعلی تنها نمونههایی از این رهبران هستند که با تصمیمات ماجراجویانه و اشتباهات محاسباتی هزینههای گزافی بر سرنوشت کشورهای خود وارد کردند و تأسفآور است که اذعان کنیم این رهبران ماجراجو همچنان در بسیاری از کشورهای خاورمیانه زمام امور را در دست دارند و با تصمیمات خود در حال هدایت منطقه به سوی ادامه تنش و آشوب هستند.
محمد بن زاید، ولیعهد ابوظلبی که این روزها در رسانههای عربی با عنوان «شیطان خاورمیانه» نام برده میشود، آخرین نمونه و نسخه بهروز شده از رهبران خطرناک و آشوبطلب خاورمیانهای است. وی طی یک دهه گذشته با خانهنشین کردن برادرش خلیفه بن زاید، رئیس امارات متحده عربی، سکان هدایت این کشور جنوب خلیج فارس را به دست گرفته است و حالا دستهای پنهان وی در بسیاری از بحرانهای خاورمیانه در حال آشکارشدن است.
محمد بن زاید که رابطه بسیار خوبی با جریانهای نئوکان آمریکایی و لابی صهیونیستی دارد نقش دلالی جهت بهبود رابطه دوستانش با هیئت حاکمه جدید آمریکا را ایفا میکند، بهطوری که به عنوان عامل قدرتگیری محمد بن سلمان در عربستان معرفی میشود. وی به لطف همین رابطه خوب با نئوکانها و صهیونیستها در ساختار سیاسی ایالات متحده توانست زمینه ملاقات مهم محمد بن سلمان با ترامپ را در واشنگتن و همچنین سفر ترامپ به ریاض را فراهم کند.
مخالفان محمد بن سلمان تأکید میکنند که دلیل کمک محمد بن زاید این بوده که بنزاید علاقه نداشت نا محمد بن نایف ولیعهد برکنار شده سعودی به قدرت برسد و برای همین هدف کمک کرد تا پسر سلمان امروز به تنهایی منتظر نشستن بر تخت پادشاهی باشد.
نقش پر رنگ محمد بن زاید در بحران جاری در شورای همکاری هم مشهود است بهطوری که او با اقدامات خرابکارانه خود مانع از تحقق هرگونه توافق برای حل این بحران میشود، چرا که وی قطر را دشمن اصلی خود در منطقه میداند و برخلاف تجلی ظاهری این بحران، عربستان سعودی است که دنبالهروی امارات شده است، نه برعکس.
برای درک ذهنیت محمد بن زاید درباره تحولات منطقه باید در نظر داشت که در نگاه این فرد، اسلام سیاسی خطرناکترین تهدید است و هر گرایشی از اسلام که تمایل به حضور دین در سیاست دارد، باید سرکوب شود. سفارت امارات برای تضعیف جایگاه اسلامگرایانه در تونس نقش مهمی ایفا کرد، در لیبی به بهانه مقابله با تروریستها جنگندههای اماراتی اقدام به بمباران مواضع مخالفان خلیفه حفتر کردند، مصر هم جایگاه جولان بنزاید بود و وی با کمکهای سخاوتمندانهاش نقش مهمی در سرنگونی محمد مرسی داشت.
همچنین در فلسطین هم وی تلاش قابل توجهی برای تضعیف حماس و بهقدرت رساندن محمد دحلان دارد. رسانهها همچنین از نقش امارات در حمایت از کودتای ترکیه میگویند اما جالبترین بخش ماجرا آنجاست که حتی فعالان در شبکههای اجتماعی در عربستان تأکید دارند که دستگیریهای اخیر برخی از علمای سلفی-اخوانی در این کشور هم به توصیهها و مشورتهای محمد بن زاید به محمد بن سلمان مرتبط است.
آنچه گفته شد، تنها اشاراتی مختصر درباره اقدامات خرابکارانه محمد بن زاید در منطقه است که تلاش دارد با پنهان کردن دست خود ذر بسیاری از این تلاشها از پشت پرده اوضاع را براساس اهداف خود طراحی کند و نشان میدهد رشد درآمدهای نفتی امارات در طی سالهای گذشته منجر به ایجاد توهم قدرت در وی و تمایلش برای ایفای نقشی فراتر از ظرفیتهای ژئوپولتیک کشورش است.
محمد بن زاید، امارات را در همان مسیری قرار داده است که کویت در دهه 1980 میلادی با ماجراجوییها و دخالتهایش طی کرد و قطر هم طی سالهای قبل دنبال نمود، اما هر دو کشور وقتی با روی سخت دنیای سیاست مواجه شدند، وادار به دست کشیدن از ماجراجوییهایشان شدند اما در این مسیر هزینههای زیادی را متحمل گریدند با این حال هیچ تضمینی وجود ندارد که بن زاید هم همانند همتایان قطری و کویتی خود بتواند با خوش شانسی از بحران عبور کند.