به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس که چندی پیش از وخامت حال یکی از فرماندهان دوران جنگ خبر داده و پیشنهاد کرده بود که به دیدار این فرمانده مظلوم در بیمارستان برویم، خبر از شهادت این شیرمرد داد و نوشت:
فرمانده هم پر کشید و رفت.
آهای همرزمای قدیمی که وقت نداشتید به فرمانده سر بزنید.
آهای فرزندان سرداران شهیدی که فرمانده همرزم باباتون بود ولی به هر دلیلی نرفتید ملاقاتش.
آهای رفقا ... صیاد به اندازه یک کمپوت آناناس هم از هیچکس توقع نداشت.
برادر صیاد محمدی، فرمانده، همرزم شهیدان متوسلیان و همت و کریمی و دستواره و ... رفت.
امروز رفت.
صیاد محمدی آن قدر مظلوم و پاک بود که گلایه داشت و می گفت من 30 سال گمنام بودم، برای چی من رو معرفی کردی و از گمنامی درآوردی؟
دم همتون گرم رفقا.
یادتونه گفتم؟
دیروز احمد پاریاب، امروز صیاد محمدی، فردا یکی دیگه از خومون ...
انا لله و انا الیه راجعون
آخرین عکس دو نفره با شهید!
این هم از آخرین عکس دو نفره با کسی که مهیای رفتن بود!
تقصیر من بدبخت چیست؟!
فرمانده، یادته توی بیمارستان بهم نگاه کردی و گفتی: اگه الان مصطفی اینجا بود، دو تا کشیده می زدم زیر گوشش که چرا تو رو تنها گذاشت و رفت!
حالا به کی بگم؟
کی زیر گوش من کشیده می زنه؟
کی دست منو میگیره؟
حالا که رفتی، سلام منو به مصطفی برسون.
خیلی دوستت داشت.
چه صفایی می کنید با هم و با همه شهدا و اهل بیت (ع).
بعد 35 سال پیدات کردم، ولی بعد یکی دو ماه از دستت دادم.
این روزهای آخر که نیومدم پیشت، می دونستم و میدیدم داری می ری.
به خدا دیگه دلش رو نداشتم.
به فکر منم باشید دیگه.
سنگ که نیستم.
عجب رسمی داره روزگار.
از قول منم دو تا بزن زیر گوش مصطفی و بگو که همتون بی معرفتید.
جا موندم میدونی یعنی چی؟
واموندم.
تنهام.
خسته شدم.
بس نیست؟!
هجران، عقوبت عشق است... حضرت علی (ع)