سرویس فرهنگ و هنر مشرق - روز پنجشنبه هفته گذشته خبری در رسانهها منتشر شد که مثل یک زلزله چندین ریشتری، فضای فرهنگی – مدیایی کشور را تکان داد. هیچ کارشناس خوشبین فرهنگی، در میان جمعیت هشتاد و پنج میلیونی ایران نمیتوانست باور نمیکند که «علیاصغر پورمحمدی» مدیریت محترم شبکه سوم سیما تن به بازنشستگی دهد. ایشان در مقطعی از مدیریت این شبکه کنار گذاشته شدند، اما در دوره ریاست عبدالعلی عسگری پس از حذف از مسند معاونت سیما دوباره سکان شبکه سوم سیما را در دست گرفتند.
اما در مواجهه با این خبر این سئوال مهم پیش میآید که چرا خبر این تغییر در حجم وسیعی منتشر شد؟ چرا با واکنشهای متعددی در فضای مجازی روبرو بوده است؟ پور محمدی مدیری بود که عمدتا با تهیهکنندگان صاحب تریبون رسانهای همکاری داشت و با تغییر چنین مدیری در سازمان صدا وسیما، عده بیشماری از طریق رسانهها و فعالان رسانهای به این تغییر واکنش نشان خواهند داد. حتی در دوره ضرغامی که پورمحمدی از سازمان صدا و سیما کنار گذاشته شد، محمدرضا شفیعی یکی از تهیهکنندگان سازمان مراسم باشکوهی را برای وداع با پورمحمدی تدارک دید. پس در نخستین تحلیلی که میتوان ارائه کرد این موضوع را باید در نظر داشت که بسیاری از تهیهکنندگان سیما که به صورت انحصاری با شبکه سوم سیما همکاری میکنند به این خبر واکنش نشان خواهند داد. از قضا مدیر جایگزین برای بسیاری از صاحبان آثار در شبکه سوم سیما ناشناخته است و به صورت طبیعی حجم این واکنشها چند برابر خواهد شد. همین مسئله نشان میدهد مدیران جوان سازمان باید دست به تغییر روند انحصاری تهیه و تولید در سیما بزنند تا یک تغییر بزرگ در مجموعههای نمایشی و برنامههای تولیدی بیرون از سازمان صورت پذیرد.
قبل از اینکه به مساله جانشین جناب پور محمدی بپردازیم نکته حائز اهمیت، مسئله ضرورت بازنشستگی مدیران ارشد و میانی سازمان است. یکی از انتقادات سرسختانه رسانهها به مدیریت صدا و سیما در ادوار مختلف طرح همین مسئله است. پرسشی که به کرات از سوی رسانهها مطرح شد. چرا مدیرانی که در دوران جناب آقای لاریجانی و محمد هاشمی به تلویزیون ملی ایران آمدند؛ همچنان در پستهای ارشد سازمانی حضور دارند و مدیریت میانی سیما هیچگاه با تغییری مواجه نمیشود؟ و در طول این سالها این مجموعه معین مدیران از این شبکه به آن شبکه و از این شبکه به شبکه دیگری در رفت و آمد هستند. برخی تصور میکنند طرح چنین انتقاداتی صرفا غرضورزی سیاسی نسبت به مدیران دوره قبل و موضع گیری رسانهها، کاملا شخصی و حزبی است. در صورتیکه اغلب منتقدان رسانه ملی به صورت یکصدا به گردش چند نفر در مدیریت سیما در سه دهه اخیر انتقاد دارند. مدیری که از دهه شصت و هفتاد در سازمان مشغول بکار شده ، مناسبات اجتماعی دهه هشتاد را به زحمت میشناسد و به نوعی درک مدرن از مناسبات اجتماعی و فرهنگی دهه نود نخواهد رسید و به طبع آن حتی مناسبات و تغییر شکل برنامه سازی را متوجه نخواهد شد. مدرنیزاسیون مدیایی به سرعت در حال تغییر است، اما این مدیران، همچنان گرفتار استراتژیهای دهه شصت هستند. به همین دلیل فرم و شکل اخبار تا پایان دهه هشتاد هیچ تغییری در اجرا و فرم نداشت و طرح این موضوع سادهترین مثالی است که میتوان عنوان کرد.
مدیران باتجربه اما بازنشسته مورد اشاره، در دورهای که حجم شبکههای ماهوارهای افزایش یافت، تصور میکردند افزایش شبکههای تلویزیونی میتواند اثر شبکههای ماهوارهای را کمرنگ کند و مدیر دیگری تلقی اشتباه دیگری داشت که افزایش تولید سریالهای پر کیفیت به زعم خودش اما نازل و ضعیف، در حجم فراوانی، میتواند به افزایش مخاطب سیما کمک شایانی کند. هر دو نگره غلط بود و تجربه نشان که این طرز تلقی به بن بست خواهد خورد. در دوران پر مخاطب و خاطرهانگیز تلویزیون در دهه هفتاد مگر چند سریال تولید وطنی در شبکههای مختلف سیما پخش میشد؟ در آن دوره، یعنی دهه هفتاد، میان تولیدات خارجی و سریالهای وطنی یک تلورانس خاص و قابل اعتنا وجود داشت. اما همان مدیریت جوان و شجاع دهه هفتاد در اثر محافظه کاری، برای باقی ماندن روی کرسیهای مدیریت شبکههای مختلف، تغییر رویکرد دادند و اصرار به تولید سریالهای وطنی طبق گزارش روزنامه بانی فیلم، میزان بدهیهای سازمان در سال 1392 به تهیهکنندگان تولیدات نمایشی به مرز پانصدمیلیارد تومان رساند.
آنچه که در عرصه مدیریت رسانه و مخصوصا اداره سازمان صدا و سیما از اهمیت برخوردار است، کیفیت مدیریت است. با نگرش مدیریت دهه شصتی و دهه هفتادی نمیتوان رسانه ملی را که عمده مخاطبانش نوجوان و جوان هستند، اداره کرد. تغییر اصغر پورمحمدی یک عملیات ضربتی سازنده و به موقع از سوی معاونت سیما محسوب میشود. مستقل از اینکه چه کسی جانشین ایشان شده، مدیریت سازمان صدا و سیما نیاز به نیروهای تازه نفسی دارد.
از زمان کوتاهی که علی فروغی روی این کرسی نشسته، انتقادات گستردهای در فضای مجازی و برخی رسانهها منتشر شده که با کمی رصد درخواهیم یافت، درج و انتشار هرگونه انتقادی درباره رفتن پور محمدی و جانشینی علی فروغی بیش از آنکه جنبه سیاسی داشته باشد (که علی الظاهر دارد) با مساعدت مالی تهیهکنندگانی صورت میگیرد که از این تغییر و تحول مدیریتی متضرر خواهند شد و به صورت طبیعی مدیر جایگزین که انتظار میرود عملکرد متفاوتی داشته باشد، احتمالا در پرمخاطبترین شبکه سیما دست به تغییر کلان در نظام تهیهکنندگان کلیشهای سیما خواهد زد. متاسفانه یکی از ضرباتی که تلویزیون میخورد عمدتا از سوی تهیهکنندگانی است که با یک وجاهت سیاسی خودساخته و ظاهری، ساز و کار تولید در سیما را انحصاری کردهاند.
اما در مورد جایگزینی فروغی مستقل از هر قضاوت و رویکرد سیاسی باید خوشحال باشیم که یک مدیر جوان، مدیریت شبکه جوان کشور را برعهده گرفته است چرا که رسانه ملی تنها با تغییر نسل مدیرانش با طراوات خواهد شد. خیل ملامتهای منتشر شده به دلیل دیدگاههای اوست و خطاب به منتقدانش باید گفت باید به این مدیر جوان فرصت داد. مستقل از هر قضاوت سیاسی درباره فرد، اگر تحولی پس از در یک دوره زمانی، در شبکه سوم سیما حاصل نشد میتوانند دیدگاههای مدیریتی ایشان را نقد کنند. اما مدعیان آزاد اندیشی، آنچه به باد نقد گرفتهاند، شخصیت و کاراکتر مدیر جوان شبکه سوم سیما است. این روش نقد و نیش زدن به دیدگاههای سیاسی یک فرد، مغایر با اصول آزاد اندیشی و نقد است.