حججی

بگذارید این طور بگویم که همه ما باید برای وطنمان مثل شهید حججی باشیم، همان طور که او سرش را داد ما هم برای کشورمان باید همین‌قدر از جان گذشته باشیم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - بسم‌ا... مصاحبه را که گفتیم، مهین‌دخت کدیور صدایش را صاف کرد و گفت: افتخارم این است که عمرم به معلمی گذشته است و ما حساب کردیم از عمر 82 ساله او، 59سال به تدریس گذشته است. او صبح یک روز بهاری 45 دقیقه پای تلفن نشست و با حوصله به سوالات ما جواب داد. از پنج ماه پیش گفت که در مراسم قدردانی از بازنشستگان خیر صندوق بازنشستگی کشوری مهمان تهرانی‌ها شده بود و گله کرد از ربیعی وزیر تعاون و رفاه و گفت قرار بوده بعد از مراسم هم از او خبر بگیرد و این اتفاق نیفتاده! مابقی مصاحبه اما به مرور خاطراتش گذشت، روایتی شنیدنی از روزهایی که او از یکی از روستاهای آباده قدم در راه تحصیل گذاشت؛ تا امروز که نامش بین خیران بازنشسته کشور می‌درخشد.

خانم کدیور شما متولد سال 1315 هستید،در آن روزها تحصیل نعمتی بود که نصیب خیلی از بچه‌های آن نسل نمی‌شد، مخصوصا اگر دختر بودند، شما چطور توانستید درس بخوانید؟

اتفاقا من هم برای درس خواندن مشکلات زیادی داشتم. من در یکی از روستاهای آباده به دنیا آمدم، سال‌های زیادی مجبور شدم در خانه درس بخوانم بدون این که معلمی داشته باشم، یعنی خودم درس می‌خواندم و می‌رفتم امتحان می‌دادم و می‌رفتم سال بالاتر. آن موقع هم که در روستاها اصلا دبیر خصوصی و... وجود نداشت. همه چیز بستگی به خودت داشت. من هم علاقه زیادی به درس خواندن داشتم و همین علاقه من را جلو برد. البته پدر و مادرم هم نقش مهمی در این موضوع داشتند و هردو انسان‌هایی فوق‌العاده روشنفکر بودند. پدرم با این که کشاورز بود اما شرایط تحصیل را برای همه بچه‌هایش فراهم کرد.

از همان روزهای تحصیل به معلمی فکر می‌کردید؟

بله واقعا تدریس را دوست داشتم، البته وقتی دیپلمم را گرفتم خیلی از دبیرهایی که دورادور من را می‌شناختند به من می‌گفتند در رشته پزشکی ادامه تحصیل بده، استعدادش را داری اما من به خاطر علاقه‌ام به آموزش، معلمی را انتخاب کردم.

اولین بار چه سالی و کجا به عنوان یک معلم سر کلاس رفتید؟

سال 1338. دبستان دخترانه‌ای بود در خمینی‌شهر فعلی اصفهان. من یک مدتی در این مدرسه به بچه‌ها درس دادم و بعد هم منتقل شدم به خود اصفهان، بعد هم که امتحان دادم و دردانشگاه قبول شدم و رفتم برای گرفتن لیسانس. بعد از این که مدرکم را گرفتم باز برگشتم به معلمی و آن موقع بود که از اصفهان منتقل شدم به شیراز و از همین جا بود که این افتخار را داشتم چندسالی را هم با زنده‌یاد بهمن بیگی پدر آموزش عشایر کشورکار کنم که واقعا جزو بهترین سال‌های کاری‌ام است. بعد هم که شرایط تحصیل در خارج از کشور برایم پیش آمد و یک مدتی هم انگلیس بودم و سال 55 از دانشگاه کمبریج انگلستان مدرک زبانم را گرفتم.

پس به خاطر این همکاری تجربه تدریس در مدارس عشایر را هم دارید؟

بله. همین طور است، من چون خودم در روستا به دنیا آمده بودم و از محرومیت‌های روستاییان و عشایر خبر داشتم و از طرف دیگر می‌دانستم چقدر دانش آموز با استعداد در بین آنها وجود دارد، انگیزه پیدا کردم به دانش آموزان عشایر هم درس بدهم.

حتما سختی‌های زیادی را هم تحمل کردید؟

بله اما چون تدریس را دوست داشتم این سختی‌ها اصلا به چشمم نمی‌آمد، مثلا یک دوره‌ای من را فرستاده بودند به دهات فیروز آباد، من باید هر روز صبح زود با یک مینی‌بوس راه می‌افتادم، بعد وسط راه پیاده می‌شدم و دو کیلومتر را پیاده می‌رفتم تا به دهی به اسم «زنجیرون» برسم و به بچه‌های این ده درس بدهم. واقعا کار آسانی نبود، اما من هر روز صبح با انگیزه زیادی این راه را می‌رفتم و هر روز غروب برمی‌گشتم.

در سال‌هایی که تدریس می‌کردید، شاگردها شما را به چه خصوصیت اخلاقی‌ای می‌شناختند؟

من خیلی معلم جدی‌ای بودم و واقعا سرکلاس در کارم غرق می‌شدم یعنی اگر صبح که می‌خواستم از خانه بیرون بروم، خانه‌ام آتش هم گرفته بود وقتی به مدرسه می‌رسیدم این اتفاق یادم می‌رفت. آن روزها شاید خیلی از شاگردهایم فکر می‌کردند من معلم سختگیری هستم، اما الان که سال‌ها از آن روزها گذشته وقتی روز معلم یا روز مادر هنوز یادم می‌کنند و این مناسبت‌ها را به من تبریک می‌گویند، خیلی‌هایشان اعتراف می‌کنند هرچه من گفته‌ام به صلاحشان بوده است.

وقتی موفقیت شاگردان قدیمی تان را می‌بینید چه احساسی پیدا می‌کنید؟

خوشحال می‌شوم، چون می‌بینم توانستم راه زندگی را به آنها نشان بدهم، این برای من خیلی ارزشمند است چون یکی از اهداف من همین بود. فقط خدا می‌داند من زندگی‌ام را فدای شاگردانم کردم و به این انتخابم افتخار می‌کنم، حتی زمانی که در انگلیس درس می‌خواندم این فرصت برایم پیش آمد همانجا بمانم، اما آنقدر به وطنم و کشورم علاقه‌مند بودم که برگشتم و سال‌های زیادی سخت کار کردم و با حقوق معلمی و پس اندازم یک خانه خریدم در همین خیابان عفیف‌آباد شیراز که بهترین جای شیراز است .

همین خانه‌ای را می‌گویید که به ساخت بیمارستان در آباده اختصاص دادید؟

بله‌. این خانه را 5/2 میلیارد تومان قیمت گذاشتند که من همه شش‌دانگ آن را که 252 متر است، دو دستی برای ساخت بیمارستان قلب و عروق شهرستان آباده اهدا کردم.

الان که چندسال از این تصمیم گذشته از آن پشیمان نیستید؟

نه اصلا. من معتقدم وقتی شما دستی را برای بخشش دراز می‌کنی، خداوند متعال دست دیگرت را می‌گیرد و بدون شک این اتفاق می‌افتد.

از شما به خاطر گذشتن از یک خانه دو ونیم میلیارد تومانی به عنوان خیر نمونه کشوری قدردانی شد، هرچقدر فکر می‌کنیم دو و نیم میلیارد با حقوق معلمی جور در نمی‌آید!

درست فکر می‌کنید، حقوق معلمی واقعا کم است، من هم با پس اندازم این خانه را خیلی وقت پیش خریدم و با گذشت سال‌ها چون در موقعیت خوبی بود ارزش پیدا کرد و قیمتش بالا رفت. باورکنید من حتی یک شاهی ارثیه پدری هم نداشتم و ارثیه‌ام را هم بخشیده بودم و این خانه را با زحمات معلمی خریدم

از آقای وزیر خبری نشد که نشد

از خانم کدیور به عنوان یکی از خیران بازنشسته کشور قدردانی شد، اگر از او درباره اینکه حس و حالش پس از قدردانی بپرسید، می گوید:واقعیتش این است آدم هرکاری را که انجام می دهد، باید برای رضای خدا باشد و به ‌ تشکر دیگران فکر نکند. من هم وقتی این کار خیر را انجام می دادم دنبال این قدردانی و تشکرها نبودم . وقتی هم که من را برای این مراسم به تهران دعوت کردند، درباره انگیزه های این کار نیم ساعت برای مردم صحبت کردم. در مرداسمی که برای قدردانی از خیران بازنشسته گرفته بودند وزیر ‌تعاون کار و رفاه اجتماعی نیز حضور داشت. خانم کدیور دراین باره می گوید:اتفاقا وقتی نوبت سخنرانی به آقای ربیعی رسید، اولین چیزی که گفتند این بود که من از آشنایی با خانم کدیور خیلی خوشحالم و گفتند که از این به بعد دائما با شما در تماس خواهم بود .اما از آن روز دیگر خبری از ایشان نشد که نشد.

به خواست خدا قدم در راه خیر گذاشتم

چرا تصمیم به انجام کار خیر گرفتم؟! من برای این تصمیم چند دلیل داشتم، فکر می‌کنم مهم‌ترینش به خاطر صداقتی که در این چند سال در کارم داشتم، خداوند این فکر و عقیده را در ذهن من ایجاد کرد و این راه را پیش پای من گذاشت تا من هم در راه خیر قدم بردارم؛ دوم به خاطر این بود که در خانواده‌ای رشد کردم که خودشان اهل کار خیر بودند. دلیل بعدی هم این بود که من معتقدم هرکدام از ما به عنوان یک ایرانی، باید به زادگاه مان خدمت کنیم و اگر امروز در جایگاهی هستیم و موفقیم، این موضوع درحقیقت ارثی است که ما از زادگاهمان برده‌ایم و باید خمس و زکات این ارث را با کار خیر بپردازیم و زادگاهمان را نباید فراموش کنیم. بگذارید این طور بگویم که همه ما باید برای وطنمان مثل شهید حججی باشیم، همان طور که او سرش را داد ما هم برای کشورمان باید همین‌قدر از جان گذشته باشیم.

آقای_ بطحایی _بخواند

متاسفانه امروز معلم‌های زیادی را می‌بینم که بدون علاقه به کارشان ادامه می‌دهند و از این موضوع متاسفم و اگر یک روزی پیش بیاید آقای وزیر آموزش و پرورش را ببینم حتما درباره وضعیت امروز مدارس با ایشان درد دل می‌کنم ومی گویم آقای بطحایی الان در مدارس ما مساله آموزش اصلا جدی گرفته نمی‌شود. معلم‌ها اصلا از خودشان مایه نمی‌گذارند، به وظیفه‌شان سر کلاس عمل نمی‌کنند و شاگرد را مجبور می‌کنند در خانه با خودشان همان درس‌ها را به صورت خصوصی بخواند! اما این درست نیست! من می‌گویم معلم اگر قبول کرده که معلم باشد باید عاشق کارش هم باشد.

*روزنامه جام جم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس