گروه جهاد و مقاومت مشرق - امیرحسین انبارداران، نویسنده و ناشر اختصاصی دفاع مقدس و از اهالی قم، برای درگذشت مادر شهید محمدرضا شفیعی یادداشتی را نوشته و برای مشرق ارسال کردند که متن کامل آن، چنین است:
محمدرضا در عملیات کربلای چهار مجروح می شود و پیکر نیمه جان او را به اردوگاه اسارت می برند. روزگاری می گذرد، او قفس تن را تاب نمی آورد و مزد مجاهدتش را با شهادت می گیرد. بعثی ها پیکرش را دور از چشم نمایندگان صلیب سرخ در دل خاک اردوگاه پنهان می کنند و بی خبرند که خورشید پشت ابر نمی ماند. سالها می گذرد و هنگام تبادل پیکرها وقتی به این پیکر می رسند آن را سالم می یابند؛ انگار فقط ساعاتی از شهادت آن اسیر گذشته است. بعثی ها با همه ی توان تلاش می کنند پیکر شهید محمدرضا شفیعی سالم به ایران برنگردد....
پیکر را مدتها زیر آفتاب داغ عراق می گذارند..... با انواع مواد شیمیایی در صدد امحاء آن پیکرند اما... هیچکس غیر از مادر و اطرافیان او خبر ندارند رمز و راز سالم ماندن این پیکر مطهر چیست.
شانزده سال قبل وقتی پیکر سالم محمدرضا سالم به وطن برگشت آوازه ی این بازگشت خاص و باشکوه مثل نسیمی معطر بر تن جامعه جاری شد. آوازه اش حتی به رهبر هم رسید؛ وقتی در دیدار با این خانواده تأکید کرد خبر دارد از همه ی ماجرا.
مادر شهید چشم و چراغ ملت بود و وقتی پسرش برگشت شمع محفل عام و خاص هم شد. دسته دسته زائرین از دور و نزدیک به دیدارش می آمدند تا از رمز و راز نهفته در وجود مادر باخبر شوند، مادر، رمز و راز را می گفت و زائران دخیل می بستند بر آن همه تقدس و تطهیر. مادر، کم با وضو شیر نداده بود به این پسر، و پسر، کم اشک چشمان خویش را که در روضه ی سیدالشهدا بر چشمانش شکفته بود بر پیکر و لباس خویش ننشانده بود، نمازها و تهجدهای شبانه ی آن پسر هم کاری کرده بود کارستان، که پیکرش را سالم برگرداند. همه ی این وقایع را «آقا» می دانست و حتی بیشترش را هم، که خبر داشت محمدرضای شهید خوش مَشرب هم بوده است.
مادر، شانزده سال چشم انتظار بازگشت چنین پسری نشسته بود، شانزده سال پس از بازگشت آن پیکر هم با حیات طیبه اش ملجاء و پناه دورافتادگان از قافله ی شهدا بود؛ بسیار بودند حاجتمندانی که به دیدار این مادر خاص می آمدند و نذر و نیازی بر شهیدش می آوردند و حاجت خویش می گرفتند.
مادر، شبهای احیاء رمضان امسال را هم تجربه کرد و دوری فرزندش را تاب نیاورد. مردم ولایتمدار و شهید پرور قم با دهان روزه و با عزت فراوان پیکر این مادر را تشییع کردند و آن پیکر در کنار پیکر مادر سردار شهید جواد دل آذر در گلزار شهدای علی بن جعفر قم مهمان شد تا نزدیک باشد به فرزندش.
راقم این سطور یقین واثق دارد روح آسمانی آن شهید خاص اینک والده ی مکرمه ی خویش را به مهمانی خداوند رحمان برده است. شاید شایسته باشد متصدیان مربوطه در کشور در اقدامی شایسته بیت مسکونی این شهید خاص و مادر مکرمه اش را به موزه ای ماندگار تبدیل کنند تا سندی بر حقانیت سربازان خمینی کبیر در هشت سال دفاع مقدس بوده، و نیز محفلی برای حضور عاشقان و دلسوختگان وادی شهادت باشد.