به گزارش مشرق، در چند روز اخیر برخی رسانههای اصلاحطلب از انتشار نامهای صحبت میکنند که در آن برخی اصلاحطلبان افراطی و اپوزیسیون خارج از کشور خواستار مذاکره مستقیم با رئیسجمهور آمریکا شده بودند.
در صدر این نامه که نام غلامحسین کرباسچی، احمد منتظری، حسین کروبی و اپوزوسیون خارج از کشور همچون جمیله کدیور، رضا علیجانی و . . . دیده میشود، این افراد خواستار مذاکره با رئیس جمهور آمریکا شدهاند.
بیشتر بخوانید:
نامه عجیب برخی اصلاحطلبان با "تِم تسلیم" در برابر ترامپ
واکنش آصفی به نامه اصلاحطلبان درباره مذاکره با ترامپ
این درخواست مذاکره با رئیسجمهور آمریکا در حالی صورت گرفت که ترامپ، رئیس جمهور آمریکا هفته گذشته در کنفرانس خبری که بعد از دیدار با "کیم جونگ اون" رهبر کره شمالی داشت، بدون اشاره به خروج آمریکا از برجام نسبت به آنچه بازگشت ایران پای میز مذاکره ابراز امیدواری کرده بود.
به اعتقاد برخی کارشناسان این انتشار این نامه نشان داد تلاش آمریکا برای فشار بیشتر بر ملت ایران که با خروج واشنگتن از برجام، آغاز شده بود، ضلع دیگری دارد که آن، نقش کاتالیزوری برخی عوامل داخلی در ایران است.
گرچه بارها بدعهدی آمریکا و بیفایده بودن مذاکره با این غرب علیالخصوص آمریکا در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است اما مجددا در این گزارش بر تجربههای مذاکرات گذشته ایران با آمریکا و غرب و همچنین بدعهدی این کشور مروری خواهیم داشت:
** مذاکرات بازرگان- برژینسکی
آبان ماه 1358 مهدی بازرگان رئیس دولت موقت با برژینسکی در شهر الجزیره دیدار کرد؛ دیداری که جنجالهای فراوانی در پی داشت. در این دیدار بازرگان به همراه ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه وقت و شهید مصطفی چمران، وزیر دفاع دولت موقت خواستار تحویل شاه به جمهوری اسلامی شدند که آمریکاییها در این زمینه کارشکنی کرده و نهایتا هم حاضر به تحویل شاه به ایران نشدند.
** سال 59 و قرارداد الجزایر؛ عهدشکنی جدید آمریکا
از جمله عهدشکنیهای آمریکا در ماجرای آزادی گروگانهای تسخیر لانه جاسوسی در تهران و عمل نکردن به تعهداتش در بیانیههای موسوم به الجزایر است.
در واقع پس از تسخیر سفارت آمریکا در ایران، دولت امریکا، به منظور حل مسئله گروگانها، تمام گزینهها را آزمود و به انواع فریبها دست زد. در سوی مقابل، مجلس شورای ملی نیز در 11 آبان 1359، شروط چهارگانهای تعیین کرد که به دولت امکان و اجازه حل اختلافات مربوط به گروگانها با آمریکا را میداد و بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی، مأموریت یافت که از طریق انجام مذاکرات با دولت الجزایر، این مسئله را در چارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی حل و فصل کند، از این رو مذاکرات غیرمستقیم با امریکا، با واسطه مقامات الجزایری جریان پیدا کرد و نتیجه آن رسیدن به چند متن مشترک بود که به عنوان «بیانیههای الجزایر» شناخته میشود.
سرانجام در 19 ژانویه 1981 (29 دی ماه 1359)، بیانیههای الجزایر درباره آزادی 52 گروگان آمریکایی، صادر شد و چند ساعت بعد از آنکه بهزاد نبوی، سرپرست هیئت ایرانی طرف مذاکره، متن موافقتنامه را در تهران امضا کرد، وارن کریستوفر، معاون وزارت امورخارجه امریکا نیز در الجزایر آن را امضا کرد.
در این توافق، دولت ایران متعهد به آزادی گروگانها شد و آمریکا نیز متعهد به عدم مداخله در امور ایران، استرداد داراییهای ایران، لغو تحریمهای تجاری ایران، حل و فصل دعاوی خود علیه ایران و برگشت داراییهای خانواده محمدرضا پهلوی شد.
به دنبال صدور بیانیه الجزایر و امضای دستورالعمل اجرایی آن توسط جیمی کارتر در پایان آخرین روز ریاست جمهوریاش در 19 ژانویه 1981 ( 29 دی 1359)، دولت آمریکا بلافاصله حدود 7.955 میلیارد دلار از داراییهای ایران را به حساب امانی مقرر در توافقات انتقال داد. یک روز بعد از صدور بیانیهها، در 30 دی 1359، تعداد 52 آمریکایی آزاد و از راه الجزایر به آمریکا منتقل شدند. دولت آمریکا از پرداخت کامل مطالبات ایران خودداری کرد و عدم پایبندی خود به مفاد بیانیههای الجزایر و نیز قوانین بینالمللی را نشان داد و به صورت کاملاً آشکار، در اجرای بیانیههای الجزایر کارشکنی کرد.
هر چند به دنبال پیگیریهای فراوان، دولت امریکا که با افرادی همچون بنیصدر در ارتباط بود، دستور آزاد کردن 2میلیارد دلار از داراییهای ایران را صادر کرد، اما سرنوشت داراییهای کلان ایران در پیچ وخم دستگاه قضایی امریکا تعیین میشد و تعهدات امریکا در بیانیههای الجزایر، عمدتاً جنبه عملیاتی و اجرایی پیدا نکرد.
علاوه بر اینها، آمریکا تحریمهای تجاری را که به موجب بیانیهها ملغی اعلام کرده بود، در طول سالهای جنگ تحمیلی و پس از پایان آن به انواع و روشهای دیگر برقرار و حتی تشدید کرد، این در حالی است که تعهدات مذکور در بیانیههای الجزایر محدود به زمان خاصی نبود.
** مذاکرات سعدآباد
اکتبر سال 2003 (مهر 82) وزاری خارجه سه کشور اروپایی وارد ایران میشوند تا برای اولین بار پیرامون حق غنی سازی جمهوری اسلامی مذاکره کنند. هدف اولیه هیئت اروپایی آن طور که خود آنها گفتند، توقف غنیسازی و تعلیق بود. حجتالاسلام روحانی رئیس تیم مذاکرهکننده ایرانی، در جریان این مذاکرات عدم تزریق مواد رادیواکتیو به سانتریفیوژها را میپذیرد که به گفته محمدجواد ظریف، معنای آن این بود که ایران غنیسازی را انجام نخواهد داد. اما زیادهخواهی غربیها به این جا ختم نمیشود، آنها میگویند تمام فعالیتهای غنیسازی باید معلق شود.
با اتمام زمان پیشبینی شده برای مذاکرات، حجت الاسلام روحانی اعلام میکند که زمان رفتن پیش رئیسجمهور و ارائه گزارش مذاکرات فرا رسیده است. وزیر خارجه آلمان با کوبیدن مشت بر روی میز، هیئت ایرانی را تهدید میکند که اگر قبل از جلسه با رئیسجمهور به توافق نرسیم، سوار بر هواپیما شده و به کشورهایمان باز میگردیم!
هیئت ایرانی نیز برای راضی کردن آنها، تفسیر تعلیق را به البرادعی و آژانس واگذار میکنند و البرادعی بر خلاف تفسیری که روز گذشته از معنای تعلیق به مقامات ایرانی گفته بود، تعریف هیئت اروپایی را میپذیرد. اشتباهی که بعدها رئیس دولت اصلاحات نیز به آن اذعان کرد.
در واقع ایران انتظار داشت ضمن توافقی که با اروپاییها داشته است، امتیازات اقتصادی به دست آورد، ولی هیچ امتیازی دریافت نشد و مجبور به تعلیق بخش اعظمی از صنعت هستهای شدند.
پذیرش تعلیق و پروتکل الحاقی، راسا توسط تیم مذاکرهکننده به دلیل آنچه به آن «اعتمادسازی» میگفتند و بدون مصوبه مجلس پذیرفته شده بود. گمان میرفت وجود واژه «داوطلبانه» مشکلی پیش نخواهد آمد. اما با طراحی دقیق تیم اروپایی، روند ماجرا به گونهای دیگر رقم خورد. جک استراو ماجرای حیلهی اروپاییها به ایران برای پذیرش خواست غربیها را در کتابش شرح میدهد. وی میگوید که چطور با یک تهدید به عدم ملاقات با رئیسجمهور تیم مذاکره کننده خواسته آنها را میپذیرد.
** مذاکره سفرای ایران و آمریکا در بغداد
با روی کار آمدن دولت نهم و تاکید این دولت بر عدم تعلیق غنیسازی اورانیوم، ایران از یک سو به پیشرفت برنامه هستهای دست یافت اما از سوی دیگر چندین قطعنامه در شورای امنیت علیه ایران به تصویب رسید.
بهرغم این مسائل، رئیس دولت نهم رویکردی متفاوت را نسبت به آمریکاییها و رابطه با این کشور در پیش گرفت. نامه احمدینژاد به جورج بوش در سال 1384 از سوی بسیاری از تحلیلگران به عنوان یک تابوشکنی مطرح شد. البته احمدینژاد در این نامه جورج بوش را به توحید و رعایت کرامت انسانی و دست برداشتن از ظلم و ستم دعوت کرده بود.
در مهمترین تحول، در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد و بوش، ایران و آمریکا در تیرماه 1387 سه بار در مورد بحران عراق پای میز مذاکره نشستند. در این مذاکرات حسن کاظمی قمی سفیر ایران در بغداد با طرف آمریکایی به رهبری رایان کراکر سفیر آمریکا در عراق درباره ثبات در عراق گفتوگو کردند. مذاکرات تهران-واشنگتن در بغداد نتایج ملموس و مثبتی را در پی نداشت و آمریکاییها نهایتا عراق را با بحران بزرگی به نام داعش مشغول کردند.
** مذاکره جلیلی و معاون وزیر خارجه آمریکا
با پیروزی اوباما در انتخابات آمریکا و پیش از آغاز به کار رسمی دولت وی، اخباری مبنی بر مذاکرات ویلیام پری نماینده اوباما و مجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد محمود احمدینژاد منتشر شد.
رئیسجمهور ایران نیز در مقاطع مختلف از تغییر ادبیات اوباما استقبال کرد. اما مهمترین اظهارات احمدینژاد در طول سفر به مجمع سازمان ملل متحد انجام شد که در آن سعی کرد لحن نرمتری را در مقابل آمریکاییها در پیش بگیرد.
احمدینژاد در سخنانی، ایران را برای آمریکا یک فرصت دانست و در جایی دیگر با حمایت از شعار تغییر اوباما اعلام کرد: «در صورت تحقق این تغییر ملاقات ایران و آمریکا در هر زمان و در هر مکانی میتواند رخ دهد.»
از سوی دیگر باراک اوباما در مبارزات انتخاباتی خود بر گفتوگوی بدون پیششرط با جمهوری اسلامی ایران تاکید کرده بود.
با این حال، اندکی پس آغاز به کار دولت دهم، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و ویلیام برنز معاون وزیر امور خارجه در حاشیه مذاکرات ایران و گروه 5+1 در ژنو، به صورت دوجانبه گفتوگو کردند.
محور این مذاکره که نهم مهرماه 88 انجام شد، پرونده هستهای ایران بود. ملاقات مقامات دو کشور در این سطح، از فروردین ماه سال 59 که روابط رسمی میان دو کشور قطع شد، بیسابقه بوده است.
نتیجه آنکه مذاکرات ایران و آمریکا بر خلاف آنچه که بسیاری می پندارند با سیاستهای دوگانه این کشور نتیجهای در بر نداشت.
** برجام سند روشن بدعهدی آمریکا
تیرماه سال 95 برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام در راستای توافق جامع بر سر برنامه هستهای ایران و بدنبال تفاهم هستهای لوزان، بین ایران و گروه 5+1 (شامل چین، فرانسه، روسیه، انگلستان، آمریکا و آلمان) منعقد شد.
مذاکرات رسمی برای طرح جامع اقدام مشترک دربارهٔ برنامه اتمی ایران با پذیرفتن توافق موقت ژنو بر روی برنامه هستهای ایران از نوامبر 2013 شروع شد و به مدت 20 ماه ادامه داشت و در آوریل 2015 تفاهم هستهای لوزان شکل گرفت.
بر اساس این توافق مقرر شد، ایران ذخایر اورانیم غنی شده خود را پاکسازی کند و ذخیرهسازی اورانیوم با غنای کم را تا 98 درصد قطع کند؛ همچنین ایران موظف شد تعداد سانتریفیوژهای خود را تا حدود دوسوم و حداقل به مدت 15 سال کاهش دهد.
ایران از طرف مقابل خواسته بود به تحریمهای شورای امنیت، اتحادیه اروپا و ایالات متحده (تحریمهای ثانویه) علیه ایران پایان دهند. اما در حالی که ایران در زمان تعیین شده به همه تعهدات خود عمل کرد آمریکا هیچ گاه زیر بار عمل به تعهدات خود نرفت و حاضر به تعلیق کامل تحریمها علیه ایران نشد.
وندی شرمن و عباس عراقچی؛ معاونان وزرای خارجه ایران و آمریکا در حاشیه مذاکرات هستهای
ماجرا آنقدر بیخ پیدا کرد که ولیالله سیف رئیس کل بانک مرکزی در سال 95 و در مصاحبه با تلویزیون بلومبرگ اعلام کرد: برجام تاکنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است.
در نهایت نیز دونالد ترامپ در 18 اردیبهشت 97 با زیر پا گذاشتن برجام و قطعنامه 2231 سازمان ملل متحد، از برجام خارج شد و اعلام کرد که به هیچ توافقی در این زمینه پایبند نیست و تحریمهای بسیار شدیدی را نسبت به قبل از برجام، علیه ایران اعمال خواهد کرد.