به گزارش مشرق، کمیل خجسته در صفحه اینستاگرامش درباره وضعیت فعلی جامعه نوشت:
چه باید کرد؟ این روزها حرفهای بسیاری از علاقمندان به کشور حول این علامت سوال میگردد. برای پاسخ به این سوال باید سوال پیشینی را جواب دهیم تا بتوانیم به سوال اصلی خود برسیم.
سوال پیشینی این است: در چه وضعیتی قرار داریم یا وضع مملکت چه جوریست؟ وضع امروز ناشی از برخورد یک محور خارجی با یک زمینه داخلی است. این محور خارجی با تغییر استراتژی امریکا نسبت به ایران شکل گرفته است. در واقع استراتژی مداخله اوباما جای خود را به استراتژی فشار ترامپ داده است.
اگر اوباما با دستکش مخملی زیر دست چدنی به دنبال تغییر رفتار بود که " لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ" دومی از نمایش دست چدنیاش اساسا ابایی ندارد. درست مانند الگویی که بوش پسر داشت. او هم در نطقهای انتخاباتیاش میگفت امریکا اقتصاد و نیروی نظامی قدرتمندی دارد و بیخود وقتش را در سازمانهای بینالمللی تلف میکند و همانجور هم در دوران ریاستش عمل کرد.
ترامپ از الگوی دوگانه ترس – یأس استفاده میکند که "الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولیاءَه". غلبه یأس - ترس حریف را ناتوان از واکنش میکند و تسلیم به سازش میکند. امریکای امروز میداند که توان ترساندن ایران ندارد. تجربیات آنها در منطقه، موشکهای آماده به دفاع امتحان پسداده و گسترش عمق راهبردی دفاعی ایران تا مرزهای استراتژیک امریکا یعنی رژیم صهیونیستی توان تهدید را از آنان گرفته است.
پس چون از ترس کاری پیش نمیرود بر اشاعه یأس استوار میشود. همان چیزی که وکیل ترامپ در میتینگ منافقین گفت که اعتراضات ایران سازماندهی ما بود. همان چیزی که منافقین اعلام میکنند، همان چیزی که صهیونیستها درباره میزان و شدت عملکردشان درباره فضای مجازی فارسی اعلام میکنند و.... هشتگ محبوب آنها دیگر تعامل با دنیا نیست بلکه آنها براندازم را هشتگ میزنند. محور خارجی بر ایران امروز اینگونه عمل میکند.
اما این محور ناامیدی امروز در ایران چرا برای عدهای باورپذیر شده است؟ دلیل آن وجود زمینه داخلی آن است که سبب شده یأس هم رشد کند و هم تعمیم داده شود.
این زمینه از اینجا ناشی شده که متاسفانه دولت از ابتدای کارش برای حل مشکلات مردم با تک گزینه اعتماد به غرب پیش رفت. وقت چهارساله اول تا امروز خود را صرفا روی آن گذاشت و نشد آنچه توقعش بود.
دوم اینکه مردم احساس نمیکنند مدیران اجرایی همدرد های خوبی برای مشکلاتشان هستند که قرار بود آخر ای ماه تو همدرد من مسکین باشی.
نشانه این وضع چیست؟ مردم پروژهی کلان جاری نمیبینند. قانون یا قانونگذارانی نمیبینند که بخواهد تحولآفرین باشد که بخواهد از وضع موجود عبورشان دهد. این بیحرکتی و تعلیق اقتصاد به وعده غرب فرصت داده تا زخمها زمان نمایش پیدا کنند تا باز زمان مانور روی آن فراهم شود.
مگر نه اینکه ماجرای صندوقهای اعتباری با ورود و اولتیماتوم برخیجاها متولی امرش را به تکاپو انداخت و بخش اعظمی از ماجرای مردم را حل کرد؟! مگر نه اینکه ماجرای آب خرمشهر و آبادان با کار جهادی و بسیجی و به سرانجام رساندن یک پروژه 5ماهه در 2ماه ختم به خیر شد یا خیلی چیزهای دیگر. مرهم زخم معلوم است.
وقتی فشار رویت است، وقتی در جنگ اقتصادی هستی باید حالت جهادی داشته باشی که وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا کَبیرًا. پس محور فشار خارجی بر زمینه کم تحرکی و عدم همدردی مسئولین با مردم قرار گرفته است و توانسته احساس یأس را باورپذیر کند.
حد نهایت پروژه یأس ایجاد احساسبنبست در مردم است که راهی برای عبور از مشکلات نیست. در مقابل این وضعیت باید چه کرد؟ اول اینکه تجربه همین روزها حتی نشان داده مشکلات راه حل دارد و با تحرک بیشتر و کار جهادی گرهها باز میشود.
اما درباره این وضعیت دو گروه وظایفی دارند. اول دولتمردان که تغییر آرایش هم دادهاند. دستور رهبری درباره بسیج همه قوا در قالب شورای هماهنگی اقتصادی ذیل قوه مجریه در جهت اجرای هماهنگ برنامهریزیهای اقتصادی دولت برای عبور از این مرحله -اگر از تعلل دولت در راهاندازی آن بگذریم- یکی از بزرگترین اتفاقاتی بود که در این مدت رخ داد و این یک فرصت عالی برای دولت مستقر برای عبور از مشکلات است.
دولتمردان باید دو نقص را جبران کنند: بیتحرکی و در میدان نبودن را.
اما در سوی مردم چه؟ اولین کار شکستن مارپیچسکوت است. وقتی افراد احساس میکنند در یک جمعی در اقلیت هستند جرئت ابراز نظر از آنها گرفته میشود.
اما شکستن مارپیچ سکوت از بیان ایجاد میشود. کسانی که فکر میکنند راه دارند باید راهشان را بیان کنند تا جامعه ببینداحساس بن بست یک احساس رسانهای است.اینکه رهبری دردیدار دانشجویان هشدار دادند "که اگر آرمانها را تکرار و مطالبه نکنید؛ افکار عمومی زیر بار این حجم عظیم و وسیع تهاجم قطعاً ویران خواهد شد." به همین شکستن مارپیچ سکوت اشاره دارد.
دوم اینکه در شرایط جنگی راه حل پیروزی گردهم آمدن مردم زیر چتر منافع ملی است و این شرایط برای یک جنگ تمام عیاراقتصادی هم صادق است.
در کتاب هنر تحریم که درباره تحریمهای ایران است آمده "کشورها رفتارهایشان را براساس اولویتهای ملی سازماندهی میکنند. دیپلماسی فشار تلاش میکند تا دستهای از منافع را در مقابل دستهای دیگر از منافع قرار دهد." و به این نحو درون جامعه اختلاف بیندازد.
اینروزها صدای واحد از درون حاکمیت بیرون میآید. تغییر ادبیات دولت –تا هروقت که این روند ادامه داشته باشد- فرصتی است برای اینکه هدف محوری ایجاد تحریمها یعنی ایجاد دوگانگی درون جامعه را خنثی کند. راز دستبوسی حاج_قاسم هم در اینجا نهفته است.
امروز تجربه به جامعه اجازه داده است که منافع ملی حول "عبور از تحریم"در حال شکلگیری باشد.کما اینکه در سال92جامعه بعد از مناظره سوم انتخاباتی احساس کرد منافع ملیاش از راه "مذاکره با تحریمکنندگان" میتواند تامین شود. در این جنگ اقتصادی-رسانهای برای عبور از پروژه ناامیدسازی، آنچه که ازسوی مردم است با "تکرار آرمانها و بیان راهحلها" و"وحدت حول منافع ملی" میسر خواهدشد.