به گزارش مشرق، حاشیههای حاتمبخشی یک مسئول بیربط به عرصه فرهنگی تا به امروز ادامه دارد. حاشیههایی که میتوان در میان خیل اظهار نظرات و گفتارها، واقعیتهای دردناک تبلیغات آثار فرهنگی را برجسته کرد. تبلیغاتی که میتوانست در این سالها مشکلات فرهنگی کشور را تا حدودی مرتفع سازد؛ اما با سخت کردن وضعیت، فرهنگ نیز به کالایی برای فروش تبدیل شده است.
محمد صادق حسنی، سرپرست سازمان ورزش شهرداری تهران - با دقت بخوانیم، سرپرست سازمان شهرداری تهران و نه مدیرکل این سازمان - در مراسم رونمایی از فیلم «سریک» به واسطه حضور سردار آزمون در یک فیلم مستند حاتمبخشی میکند و از اهدای چند بیلبورد به این فیلم سخن میگوید. این در حالی است که این حاتمبخشی به هیچ عنوان در حیطه کاری ایشان نیست و احتمالاً آقای حسنی تفاوت میان استرابورد شهری و بیبلورد و عرشه را هم نمیدانسته است. او در یک فضا جوگیرانه و البته با شعاری دهان پرکن - «یک چهره ارزشی و ورزشی» - اقدام خود را توجیه شده مییابد.
در همان فضای پرتشنج و با توجه به استفاده از لفظ بیلبورد قیمت شگفتآوری منتشر میشود که میتوانست کلیت جامعه هنری را برآشفته کند. آن هم برای یک فیلم مستند از یک کارگردان فیلم اولی که قرار است فیلمش در بخش هنر و تجربه به اکران درآید. فارغ از اینکه بهاره افشاری بدون رعایت نوبت اکران در هنر و تجربه مسیر خود را همواره شده دیده است، اکنون خود را در برابر پیشنهادی مییابد که برای فیلمی چون «خاله قورباغه» هم مهیا نیست. علت انتخاب «خاله قورباغه» مهم بودن سینمای کودک نسبت به به تصویر کشیدن اسب یک بازیکن فوتبال است.
درهمین رابطه بخوانید:
«بهاره افشاری» بیلبوردهای اهدایی شهرداری را پس داد!
هدیه میلیاردی شهرداری به «بهاره افشاری» +فیلم
واکنش شهرداری تهران به اهدای ۲۰ بیلبورد به بهاره افشاری
این رویداد مرا به یاد ایامی میاندازد که محمود صلاحی، مدیرعامل وقت سازمان فرهنگی هنری شهرداری درباره وضعیت پردیس تئاتر تهران مدام از اختصاص بیلبورد به این پردیس بزرگ تئاتری سخن میگفت. به این نکته توجه داشته باشیم که از منظر سازمانی محمود صلاحی مقامی بالاتر از مقام حسنی داشته و البته در آن ایام رئیس زیباسازی شهرداری تهران رابطه بسیار حسنهای با بدنه تئاتری داشت، از همین رو بود که تهران مملو از استرابوردهای تبلیغاتی تئاترها شده بود.
با این وجود محمود صلاحی هیچگاه نتوانست بیلبوردی برای پردیس تئاتر تهران مهیا کند. این اتفاق در زمانه اوحدی، مدیرعامل تازه هم رخ نداده است. به این نکته نیز توجه کنید که مدیر تازه سازمان زیباسازی شهرداری تهران مدیرکل سابق اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران است و بیش از هر شخص دیگری میداند وضعیت تبلیغات محصولات فرهنگی با چه موانع اقتصادی عجیب و غریبی مواجه است. او میداند که بدون داشتن پول نمیتوان بخشی از شهر را به یک وسعت تبلیغاتی برای عرصههای فرهنگی کرد و شاید به همین دلیل باشد که با حضورش در سازمان زیباسازی ناگهان برای هر استرابورد شهری از هنرمندان تئاتر 1میلیون تومان طلب میکند.
از این ماجرا بگذریم و این پرسش را بایگانی کنیم که چرا صلاحی نمیتوانست برای مهمترین اتفاق تئاتری شهرداری در تمام 121 سال وجود «بلدیه تهران» یک بیلبورد در منطقه استقرار پردیس بگیرد؛ اما آقای حسنی میتواند با یک لبخند شیرین و امیداورم محجوب به حیا، 20 بیلبورد را به یک فیلم اولی بسپارد. فارغ از اینکه اصلاً این فیلم به چه میزان ظرفیت اکران دارد.
در این بلبشو، بهاره افشاری در یادداشتی به معنای انصراف از دریافت این هدیه ناجوانمردانه نوشته است «فضای مهآلود و سیاستزدهای که این روزها بر جامعه حاکم شده، باعث میشود از هر رفتاری، تعبیر سیاسی شود.»
شخصاً اظهار نظر سیاسی در این زمینه نخواندهام و با توجه به حیطه کاریم بیشتر اظهارات مبنی بر عدم عدالت در تبلیغات آثار فرهنگی بوده است، به خصوص جامعه تئاتری که از تلویزیون و رادیو و روزنامه و هر ابزار تبلیغاتی محروم است و فروش خود را در پناه فضای مجازی یافته است. وضعیت منفی تبلیغات فرهنگی نیز ربطی به دولت کنونی یا سابق ندارد. ربطی به شهرداری و صداوسیما ندارد. همه مانعی برای تبلیغ یک کتاب یا نمایش بودهاند. خانم افشاری کاش به حافظه تاریخی خود رجوع میکردند و میگفتند تاکنون بلیبورد تبلیغاتی چند ناشر یا کتاب را در تهران دیده است.
او در یادداشت خود مینویسد «این هدیه، هدیه شخصی از سوی یک نهاد به یک فرد نبود. پر واضح است نهادهایی مانند شهرداری و صداوسیما یکی از وظایفشان کمک به آثار فرهنگی مستقلی است که در فضای بغرنج اقتصادی این روزها سعی در ادامه حیات و بقا دارند. این اولین بار نیست و صد البته آخرین بار هم نخواهد بود که ارگانهایی نظیر شهرداری و تلویزیون امکاناتی نظیر بیلبورد و تیرزهای تبلیغاتی خود را با تخفیفهای حداکثری یا به شکل رایگان در اختیار اهالی فرهنگ قرار میدهند تا از این طریق امکان حیات را برای آنها فراهم کنند.»
خانم افشاری به عنوان یک تئاتری میگویم هیچگاه برای هنرمندان تئاتری چنین هدیهای، از سوی هیچ یک دستگاههای مذکور قائل نشده است. حتی برای پیشکسوتانی چون قطبالدین صادقی، محمدرضا خاکی و مهمتر از همه دکتر علی رفیعی شهردای چنین هدیهای باز نشدهای ارسال نکرده است. گروههای تئاتری با گیشه ضعیف خود تنها موفق به گرفتن تخفیفهای موقتی، آن هم بر اساس دوستی با مدیران مربوط شدهاند. وضعیت برای کتاب بغرنجتر هم میشود. در حالی که تبلیغ کالایی چون کتاب در ایران براساس قوانین مشمول تخفیفهای بسیار است؛ اما به سبب فقدان صرفه اقتصادی، از جدول تبلیغات شهری حذف شده است.
خانم افشاری در حالی از «بیلبوردهایی بودند که همواره جهت معرفی و تبلیغ آثار فرهنگی در زمانی تعریف شدهاند» که اساساً چنین چیزی وجود ندارد. هیچ بیلبوردی با هدف خاص فرهنگی در تهران وجود ندارد. بیشتر بیلبوردهای تهران در اجاره شرکتهای تبلیغاتی است و برخی برندهای مشهور نیز برای خود عرصههای تبلیغاتی شهری مجزا دارند. تئاتر شهر یک بلیبورد در برابر قامت خمیدهاش دارد یا ایرانشهر حتی تابلو راهنمای شهری هم ندارد. این مسئله برای سالن باقدمتی چون مولوی دردناکتر است که کسی در عبور از خیابان 16آذر نمیفهمد از کنار مولوی عبور میکند. خانم افشاری بیلبورد تبلیغاتی تماشاخانه سنگلج در کجای تهران مستقر شده است، سنگلج قدیمیترین سالن فعال تهران است.
خانم افشاری گفته است این وظیفه شهرداری بوده است که از سینمای مستقل حمایت کند و باید پرسید خانم افشاری نام دو فیلم از همان سینمای مستقل را نام ببرید که 20 بیلبورد شهری برای حمایت اقتصادی از آن مشمولش شده باشد. شهرداری وظایف متعددی دارد که شاید یکی از مهمترین حمایت از فرهنگ باشد. در بیشتر کشورهای صاحب تئاتر شهرداریها از تئاتریها حمایت مالی میکند و در ایران یک سالن با هفت سالن در تعطیلی مطلق به سر میبرد؛ چون شهرداری حاضر به ارائه بستههای حمایتی به هنرمندان نیست. خانم افشاری در حالی در مقام یک تهیهکننده از زحمات یک ساله گروهش سخن گفته است که نمیداند ماجرا دقیقاً متوجه ایشان است. عدمدرک شرایط واقعی تبلیغات شهری مهمترین تقصیر شماست؛ چرا اگر افشاری یک تهیهکننده آگاه از وضعیت بود، در برابر حسنی از جامعه هنری دفاع میکرد تا با لبخندی آن را بپذیرد و سپس در نامهای رد کند. خانم افشاری شما هدیه را باز کرده پس فرستادید.