کافی

مرحوم کافی در مصاحبه‌ای رسما اعلام کرد: امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می‌شود اعلام می‌کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می‌روی.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - تا حالا مراسم روضه‌خوانی رفته‌اید؟ اگر مشتری چنین مراسمی هستید؛ بعد از این کمی برید توی بحر بچه‌هایی که با بزرگ‌ترها همراه می‌شوند و می‌آیند، روضه‌خوانی‌! دنیایی دارند برای خودشان.

جدا از بازیگوشی‌های دوست‌داشتنی‌شان، کنجکاوی آنها دیدنی است، بخصوص وقتی که آدم بزرگ‌ها دست روی چشمانشان می‌گذارند و گریه می‌کنند! نگاه بچه‌ها به این مناسک، نشان می‌دهد چقدر برایشان جالب است که بفهمند چه دلیلی یا حرفی اشک آدم‌بزرگ‌ها را درآورده اگر در بچگی با مادر یا پدر خود به مراسم روضه‌خوانی می‌رفتید، حتما الان از آن مراسم کلی خاطره دارید. بخش زیادی از خاطرات کودکی‌ام را همین مراسم روضه‌خوانی پر کرده است، آن زمان تقریبا هر روز در خانه یکی از همسایه‌ها به مناسبتی بساط روضه‌خوانی برپا بود، راستش را بخواهید در همین مراسم بود که خیلی چیزها را یاد گرفتم، شاید اولین‌اش گریه کردن با دلیل بود، گریه کردن برای مرور غمی یا مصیبتی. یاد گرفتم که حتی گریه هم زمانی دارد و مکانی؛ روضه که تمام شد گریه را هرچند شدید و عمیق تمام کنی و دیگر کشش ندهی که بی‌فایده و بی‌تاثیر می‌شود. در همین روضه‌خوانی‌ها بود که به علم کلام و فن بیان پی‌بردم و فهمیدم که اگر سخن‌ات حرف حساب باشد و بیانت خوب و گیرا چقدر آدم پای حرف‌ات می‌نشینند و بعد حتی صحبت‌هایت را نقل می‌کنند و گوش به گوش می‌رسانند که فلانی چنین گفت و چنان گفت. اگر حرفت و بیانت خوب باشد و حرف تازه‌ای داشته باشی مردم از دور و نزدیک راه می‌افتند و می‌آیند تا منبرت را از دست ندهند. مراسم روضه‌خوانی به من یاد داد، برای حرف حساب همیشه گوش شنوا هست.

شاید باورتان نشود اما من یکی از پا منبری‌های مرحوم شیخ احمد کافی بودم. هنوز زنگ صدایش در گوشم است و به‌یاد دارم وقتی در ظِل گرمای آخر تموز سال 57 خبر فوت شیخ کافی رسید، مادرم که نشسته بود در سایه و داشت چهل‌تیکه‌اش را می‌دوخت، به گونه‌اش زد و ای وایی گفت و بلند شد، چادر به‌سر کرد و به کوچه زد تا از در و همسایه بپرسد راست است که شیخ کافی تصادف کرده و درگذشته؟ من هم که همه جا به دنبال مادر روان بودم، از پرس و جوهای مادر فهمیدم که بله، شیخ کافی در جاده مشهد تصادف کرده و درگذشته است. چهل سال از درگذشت مرحوم کافی می‌گذرد و من هنوز هم میزان علاقه مادر و کلا مردم نیشابور به روضه‌ها و سخنرانی‌های حاج احمد کافی برایم جالب است. حالا می‌دانم که مرحوم کافی یکی از سخنوران و واعظان بسیار مسلط بوده که سفر بسیار می‌رفته و به هر شهری که وارد می‌شده با شنیدن خبر ورودش به شهر جماعت زیادی به‌استقبالش می‌رفتند و پای منبرش می‌نشستند و او گاهی چند روز در آن شهر می‌مانده و سخنرانی‌های سلسه‌وار خود را به سرانجام می‌رسانده.

اگر به نیشابور سفر کرده باشید حتما می‌دانید که مسجد جامع نیشابور یکی از قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین مسجدهای جامع کشور است. یادم هست وقتی خبر می‌رسید که شیخ احمد کافی به نیشابور آمده مردم از صبح زود به مسجد می‌رفتند تا جایی در صحن یا شبستان‌ها پیدا کنند. آنهایی که دیرتر می‌رسیدند روی پشت‌بام و کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف مسجد می‌نشستند تا منبر او را از دست ندهند. آن‌طور که حجت‌الاسلام محسن کافی، پسر مرحوم کافی به شیعه نیوز گفته: «چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت؛ نخست اخلاص ‌که از این جهت کم نظیر بودند، زمانی که در اوج شهرت بودند و وارد شهری می‌شدند، تمام شهر به استقبال او می‌آمدند. هرجا ایشان را دعوت می‌کردند، می‌پذیرفتند حتی در یک روستای دور افتاده. دوم این‌که به زبان مردم حرف می‌زد و اصلا از اصطلاحات طلبگی استفاده نمی‌کرد و مهم‌ترین مفاهیم دینی را به‌گونه‌ای می‌گفتند که حتی کارگر بی‌سواد هم از منبر ایشان بهره می‌برد سوم، خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوق‌العاده بود، با صدای خوش و توسل به حضرت ولیعصر(عج) منبر را شروع می‌کردند و زمانی که دل‌ها آماده می‌شد مطالب و نصایح خود را می‌گفتند و بعد روضه کاملی هم می‌خواندند و منبری کامل داشتند ؛ مقید به ساعت هم نبودند و اگر می‌دید جلسه‌ای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول می‌کشید، ایشان اصلا در پی مطرح کردن خود نبود و این هم از اخلاص ایشان بود.»

بعدها که بزرگ شدم و مشتری کتاب‌های دکتر علی شریعتی، در برخی از کتاب‌های او نام کافی را هم دیدم و فهمیدم هم حاج شیخ احمد کافی و هم دکتر شریعتی که اصالتا خراسانی بودند، اهل سخنوری و روشنگری بودند اما مخاطب
مرحوم کافی مردم کوچه بازار و عموم مردم بود و مخاطب دکتر شریعتی خواص و قشر دانشجو. هر دو هم در روشنگری خلق‌ا... سهم زیادی داشتند.

از برخی نوشته‌های دکتر شریعتی و سخنرانی‌هایش متوجه شدم این دو میانه خوبی با هم نداشتند و حالا فکر می‌کنم اگر این دو با هم خوب بودند و کنار هم می‌ماندند شاید اتفاقات بهتری رخ می‌داد. جالب اینجاست که مرگ هر دو مشکوک بوده و برخی ساواک را دلیل مرگ آنها می‌دانند.

درباره مرحوم احمد کافی، پسرش گفته: «‌زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود مبنی بر این که به عنوان اعتراض به رژیم پهلوی، کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهم‌ترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار می‌شد و مرحوم کافی در مصاحبه‌ای رسما اعلام کردند: امسال جشن نداریم؛ ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می‌شود اعلام می‌کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می‌روی‌؟!

ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کرده و راهی مشهد شد؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان به‌خاطر مشکلاتی که داشت در خدمت حاج آقا نبودند و بعدها معلوم شد راننده جدید در سانحه تصادف بی‌تقصیر نبوده و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه‌ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند مرحوم کافی خطاب به راننده می‌گوید: جعفر چرا چنین می‌کنی! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد تصادف مرحوم کافی ساختگی و به دستور شاه بوده است، اما جزئیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از سانحه تصادف دیگران را به بیمارستان شهر می‌برند، اما حاج آقا را به بیمارستان ارتش می‌برند و از همان لحظه اول هم اعلام کردند حاج آقا کشته شده و احتمالا در بیمارستان ارتش ایشان را از بین
برده باشند.»

پایه‌گذار مهدیه تهران مرحوم حاج احمد کافی بوده که در سال 47 ساخت آن را با کمک‌های مردمی شروع می‌کند، مکانی که دعاهای ندبه‌اش معروف بوده و مردم زیادی را به چهار راه گمرک می‌کشانده. تبحر مرحوم کافی در سخنرانی‌هایش این بود که مسائل روز مملکت را از منظر دین ردیابی می‌کرد و به مردم دستورالعمل‌هایی می‌داد که نه وعده بود و نه دور از ذهن. او فن وعظ و خطابه را بلد بود و می‌دانست فقط ایجاد شور در مردم کافی نیست باید آگاهی مردم را افزایش داد. همین ویژگی‌هاست که نام «کافی» را بعد از گذشت‌ 40 سال از فوت او هنوز زنده نگه داشته است.

*روزنامه جام جم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس