به گزارش مشرق، لیلا که در گروه تبهکاران(!) دانشگاه قرار دارد، به همراه دوستانش دور استاد را شلوغ میکنند تا او بتواند گوشی موبایل استاد را از روی میز بردارد و سوالات امتحان را به سرعت از گوشی استاد بدزدد اما بعدها استاد متوجه این کار میشود و سوالات امتحان را تغییر میدهد. بچهها «حامد» را مقصر این کار میدانند، او دانشجویی مذهبی است و از این ماجرا خبری ندارد. با این وجود دخترها در یک کلاس خلوت دور او را میگیرند و قصد آزار و اذیتش را دارند که در نهایت او مجبور میشود به شیوه شیخرجبعلی خیاط خود را از پنجره به بیرون پرتاب کند.
لیلا و دوستانش علیه او هوچیگری راه میاندازند اما کمیته انضباطی دانشگاه متوجه میشود که حامد در این ماجرا تقصیری ندارد، در نهایت حامد همه مشکلات را به گردن میگیرد و دختر از اخراج از دانشگاه رهایی پیدا میکند. جذبه حامد و شخصیتش در لیلا اثر میکند و او را عاشق خود میسازد؛ اتفاقی که دقیقا در تنهایی لیلا رقم زده شد! هر چند نیتخوانی بلد نیستیم اما میتوان با نگاهی مثبت این چند خط را سیر داستانی سریال «پدر» در ذهن نویسنده – حامد عنقا - دانست. مجموعهای که به دلایلی در روزهای آخر از کنداکتور سریالهای رمضانی خارج شد و این روزها روی آنتن شبکه 2 رفته است.
پدر در قسمتهای ابتدایی خود ریتم تندی را برای روایت انتخاب کرد و خیلی زود به اصل قصه رسید اما رسیدن به اصل قصه همان و انتقادات فراوان از هر سو به این سریال پرچالش همان. سریال پدر اگر چه تلاش دارد مضمونی معنوی و اخلاقی را برای مخاطبان روایت کند اما سیر غیرمنطقی و بعضا خندهدار آن باعث شد خیلی زود به سوژه طنز شبکههای اجتماعی تبدیل شود. روایتی غیرمنطقی که در هر پیرنگ داستانی آن حفرههای فراوانی به چشم میآید و انگار نه انگار که مخاطب دارای عقل و توانایی فهمیدن است؛ اینکه چگونه گوشی استاد دزدیده شده و او متوجه نمیشود؟ اینکه لیلا چگونه به این راحتی سوالات امتحان را در کسری از ثانیه از گوشی هوشمند استاد پیدا میکند و آنها را در میان دوستانش نشر میدهد؟!
آیا شخصیت حامد هنگامی که با مزاحمت همکلاسیهایش روبهرو شد، نمیتوانست به جای پریدن از پنجره طبقه دوم ساختمان، راه در کلاس را انتخاب کند و خیلی زود با کنار زدن همکلاسیهایش از کلاس خارج شود؟ آیا دانشجویان با یک نمره کم در امتحان میانترم مشروط میشوند که ترس از مشروطی آنها را به دزدیدن سوالات وادار کرد؟! هرچند به تعداد سکانسهای سریال پدر میتوان ایراد فیلمنامهای و منطقی از آن گرفت اما نباید چندان از این امر تعجب کرد، چرا که نویسنده پرمشغله این سریال که در عین نویسندگی، کارهایی نظیر تهیهکنندگی سریال، حضور در مراکز تحقیقاتی، اجرای برنامههای تلویزیونی، سردبیری و... را دنبال میکند، عجیب نیست که در سریالهایش تا این حد شاهد رویدادهای بیمنطق باشیم. تلویزیون هم احتمالا پیام اخلاقی سریال را دلیل کافی برای سرمایهگذاری روی این مجموعه دانسته است.
از سوی دیگر، شخصیت تیپیکال و یکپارچه سفید حامد در کنار شخصیتهای سیاه و خاکستری طرف مقابل، از الگویی تکراری بهره میبرد که سالهاست مانند دایناسورها منقرض شده است و حتی فیلمهای هندی هم سالهاست از این چنین طراحی شخصیتهای دوقطبی فاصله گرفتهاند! روایتهای اینچنینی اگرچه ممکن است در بیانی تاریخی یا بر منبر بسیار باورپذیر باشد اما اقتضای سینما و تلویزیون و انتظار مخاطب امروزی از آن به گونه دیگری است. اگر بناست روایتی تاریخی را از چند دهه گذشته به امروز بکشانیم باید درباره تفاوت عصر حاضر با گذشته نیز تامل کنیم و بستر داستان برای روایت چنین موضوعی - خود را از پنجره به بیرون انداختن - آماده شود اما بیاهمیت بودن نسبت به منطق روایت باعث میشود اسطورهای تخیلی خلق کنیم که نه تنها به هدف خود -یعنی تاثیر بر مخاطب – نمیرسد، بلکه خود به امر ضدتبلیغی تبدیل میشود. آنجایی که سیدمرتضی آوینی از ابتذال در سینما یاد میکرد دقیقا همین جا بود که وقتی میخواهیم روایتی اخلاقی و معنوی داشته باشیم، بیشک باید اقتضای مدیوم رسانه را بشناسیم و الا اثری مبتذل با تاثیری معکوس خلق خواهیم کرد. هرچند تلویزیون طی این سالها در واقعگراتر شدن مجموعههای نمایشی خود پیشرفت چشمگیری داشته است و پدر جزو استثناهای آن محسوب میشود اما تصویر کاریکاتوری رسانه ملی از دانشگاه، مورد انتقاد همه طیفهای فرهنگی و سیاسی قرار دارد؛ روایتی دهه شصتی از دوگانه «ریشو- قرتی» در دانشگاه که این سالها مدام از طریق رسانه ملی بازتولید میشود؛ کاراکترهای مذهبی که با انبوهی ریش و سر پایین و تسبیحی به دست معرفی میشوند و گاهی اوقات پرخاشگری جزو لازمههای طراحی شخصیت آنهاست و طیف مقابل آن که تقید چندانی به دین و فرهنگ عرف جامعه ندارند و عمدتا رفتارهای ناپسند از آنهاسر میزند.
اتفاقی که شاید سرآغاز آن را باید سریال «در پناه تو» دانست و در سالهای بعد نیز همین الگو در سریالهای پرمخاطبی همچون «ترانه مادری» تکرار شد. همین روند در سینما با «دلشکسته» برجسته شد و تداوم یافت. حلقه وصل 2 قشر مذهبی و غیر مذهبی هم عمدتا عشق و عاشقی است که بین این دو رخ میدهد و آنها را از هم متاثر میکند. اگر این دو قشر هم در فیلمهای مرتبط با دانشگاه حذف شوند، نخ تسبیح آنها - یعنی عشق و عاشقی - حذف نخواهد شد. کارکرد دانشگاه در مجموعههای نمایشی عمدتا به محلی برای عاشق شدن و بعضا شکست عشقی تقلیل یافته است و این امر مدتهاست در سریالها و آثار سینمایی به وفور یافت میشود. در این میان، باید پرسید آیا نگاهی که امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب به دانشگاه و دانشجو دارند، صرفا در نمایش یک دانشجوی معصوم و دور از اشتباه است که خود را از هرگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی به دور میداند یا آنکه به دنبال دانشگاهی چمرانساز هستند که با تمام تواناییهای علمی، در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نیز سرآمد جبهه انقلاب و شخصیت محبوب همه طیفهای فرهنگی و سیاسی جامعه میشود؟
منبع : وطن امروز