به گزارش مشرق، از منظر مسیحیت کلیسا دارای نوعی تقدس بوده و پاپ، دارای عصمت است و این باور در مسیحیان چنان جدی است که کلیسا و پاپها را روح القدس(1) به مسیر عصمت هدایت میکند. در آیین کاتولیک، پاپ در منصب مرجعیت به اتکای موافقت مجمع مومنان واتیکانی، بلکه فی حد نفسه، از لغزش و خطا مصون است و حتی به تعبیر برخی محققان مسیحی(2) پاپ واسطه عصمت کلیساست و محال است که خداوند اجازه دهد پاپ کلیسا به سوی خطا رهنمون گردد. با این حال عصمت کلیسا و پاپ مورد تایید عمومی مسیحیان نیست، اما پاپ مقدسترین فرد در میان مسیحیان است.
سریال «پاپ جوان» با تالیفی متفاوت، ارزیابی دیگری از جایگاه پاپ در میان مسیحیان را ارائه میکند. شخصیت محوری سریال «پاپ جوان» در مقام رئیس کلیسای کاتولیک، مجموعهای از کنشهای متضاد است، گاهی چنان مقدس و گاهی چنان سکولار و گاهی چنان خداناباور.
لنی بلاردو (جود لاو) در روایتی مجازی، به عنوان جوانترین عضو کلیسا، به مقام «پاپ» منصوب میشود تا رهبری کاتولیکهای جهان را بر عهده بگیرد. «پاپ جوان» در جهانی تخیلی برای نخستین بار در رویایی هیولایی و افسون زده غوطهور است و با آشفتگی دیوانهواری، بر کرسی عالیترین مقام مذهبی جهان مینشیند. اما وقتی از رویای پاپ جوان فاصله میگیریم و با ابعاد شخصیت انسانی او آشنا می شویم درخواهیم یافت، او جوان یتیمی است که توسط پدر و مادر هیپی خود سالها قبل رها شده است و در شرایطی عجیب، یتیمی روی کرسی پدر معنوی رهبر کاتولیکهای جهان مینشیند.
پاپ توسط کاردینالهای مقیم رم، در مجمع انتخاب پاپ برگزیده میشود. اما نکته عجیب این است که کاردینالهای مقیم پس از انتخاب لنی بلاردو، از انتصاب او به عنوان «پاپ پیوس سیزدهم» بشدت پشیمان هستند. او آمریکایی زندگی میکند، مسیحی میاندیشد و بر سکولاریسم و همنجسگرایی میتازد. پاپ جوان، در نزدیکی میدان سنت پیتر وارد دنیای تازهای میشود و زندگی تازهای را تجربه میکند، اما آغاز دراماتیک سریال در مورد رهبر نمایشی کلیسای کاتولیک با یک سئوال بنیادین آغاز میشود. آیا «پاپ پیوس سیزدهم» واقعا به ذات ابدی و ازلی خداوند جهان آفرین ایمان دارد؟ طبیعی است که کارگردان برای دریافت باور به خدا و تجلی ایمان، مسیر شک در مقابل ایمان را پاپ جوان میگذارد. با گذشت چند قسمت اولیه مخاطب درخواهد یافت که قصد کارگردان به هیچ کسب حصول یقین نیست و مولفه به صورت دهشتناکی مخاطب را میان ایمان و الحاد رها میکند.
کلیت سریال با شیطنتهای نه چندان گل درشت ایمان مسیحی را به چالش میکشد. با توجه به دیدگاه مسیحی اگر خداوند محال است که اجازه دهد هیچ خطایی از پاپ سر نزند، چرا انتخاب شورایی و به نوعی جمع در انتخاب پاپ موثر است؟ این نخستین سئوال کلیدی و تحلیلی سریال است که کارگردان با یک میزانسن خاص به آن پاسخ میدهد. یک گفتگوی جمعی کاملا هوشمندانه پاسخ لازم را به مخاطب میدهد تا بنیان مشروعیت رئیس کلیسای کاتولیک را هدف قرار دهد. در سکانس شورا و گفتگوی کاردینالها،(3) در نیمه نخست قسمت اول، کاردینال رنگین پوست خطاب به جمعیت «کاردینالها»، در باغ اصلی واتیکان میگوید واقعا پاپ را روح القدس انتخاب میکند؟ در همان صحنه ابتدایی راجع به همین موضوع صحبتی به میان میآید که اغلب کاردینالها پس از به قدرت رسیدن پاپ درباره انتخاب پاپ توسط روح القدس بحث می کنند.
کاردینال اُزولینز ( ولادمیر بی بیک) کهنه کار پاسخ میدهد واقعا فکر میکنی که روح القدس را پاپ انتخاب میکند؟ و دیگری سئوالی میپرسد که واقعا انتخاب پاپ به کاردینالهای مستقر واتیکان وحی شده است؟ و پاسخ کاردینال اُزولینز به نوعی موید اصلی رویکرد کارگردان است. و یکی از آنان با شیطنت پاسخ میدهئ کاردینال وُیلو (سیلویو ارلاندو) همان روح القدس زمینی است.
این دیالوگ اشاره به کاردینال ویلو دارد که به همراه کاردینال اسپنسر، در انتخاباتی شورایی موفق شدهاند که لنی بلاردو را روی کرسی رئیس کلیسای واتیکان بنشانند. با اینکه آراء جمعی کاردینالها در انتخاب لنی (جود لاو) موثر بوده است اما آنها انتخاب لنی را نتیجه وحی از جانب روح القدس می دانند. این مقدمه کوتاه نشان می دهد مولف و سازنده این سریال از همان ابتدا تاکید واضحی بر قداست زدایی از کاردینالهای مستقر در کلیسای واتیکان دارد و نمایش ضعف شخصیتهای محوری بخشی از دستمایه داستانی را در بر میگیرد.
برای نمایش این ضعف در سکانس بعدی میبینیم که پدر معنوی پاپ جوان، مایکل اسپنسر (جیمز کرامول) که به روایت کاردینالهای مستقر هم اکنون از وی متنفر است پس از آنکه نمی تواند مقام ریاست کلیسای کاتولیک را بدست بیاورد، در حالیکه شاگرد معنوی او روی این کرسی نشسته است اقدام به خودکشی میکند. تکبر و غرور زمینی او را در هم شکسته است و ایمان مسئله کاردینال کهنه کار نیست. در جهنم بودن کسی که خودکشی میکند تنها به این خاطر است که نجات عیسی مسیح را رد نموده است؛ نه صرف عمل خودکشی. در کتاب مقدس نام چهار شخص که خودکشی کردهاند آمده است: شائول (اول سموئیل 31 :4)، آخیتوفل (دوم سموئیل 17: 23)، زمری (اول پادشاهان 16: 18)، و یهودا (متی 27 :5). همۀ آنها مردانی شریر، خطاکار و گناهکار بودند. کتاب مقدس خودکشی را برابر با قتل میشمارد (که همانا کشتن خود میباشد). خدا تنها شخصی است که میتواند تصمیم بگیرد، چه وقت و چطور کسی بمیرد. وقتی این قدرت را در دستان خود میگیریم، از نظر کتاب مقدس، به خداوند کفر ورزیدهایم.من نمیتوانم باور کنم که یک مسیحی که اقدام به خودکشی نموده باشد، نجاتش را از دست بدهد و به جهنم برود. طبق تعلیم کتاب مقدس هر شخص از آن لحظهای که حقیقتاً به عیسی مسیح ایمان میآورد، حیات جاودانی دارد (یوحنا 3 :16).
در این سریال مشخص است که کنشها و واکنشهای شخصیتها در سلوک ایمانی کلیسایی آنان هیچ ربطی به ایمان ندارد. در واقع سریال وقتی روی شخصیتهای مذهبی دست میگذارد تا به آنها نسبت خطاکاری دهد و مسیر دراماتیک اثر با نمایش ضعفهای انسانی آنان پیش میرود. مخاطب از همان قسمت نخست سریال متوجه میشود که با کاراکترهایی مواجه است که چاشنی انسانی قویتری دارند. «پائولو سورینتینو» مولف این اثر، در ادامه سریال با دیدگاهی کاملا انتقادی به سلاخی، پرسوناژهای دین مدار رفته است.
پاپ جوان در مقابل درگاه خداوند به شکل مستعدانه و عجیبی دعا میخواند اما در همان قسمت نخست و حکمرانی مذهبی خود در مقابل «دون توماسو»(مارچلو روملو) اعتراف می کند که باورش به خداوند کم رنگ شده است. اطرافیان پاپ، کشیش ها و کاردینال های مستقر در واتیکان چگونه افرادی هستند.
«کاردینال ویلو» ( سیلویو اورلاندو) که به شوخی در سکانس جمع شدن کاردینالها به او لقب روح القدس واتیکان را میدهند – کسی سبب شده پاپ جوان به قدرت برسد - یکی از علاقه مندان فوتبال به «ونوس وینل دورف» مجسمه ای کوچک در کتابخانه پاپ جا خوش کرده است علاقهمند است و تمنای نگاهش، ریشه در افکار ناپاک او دارد. او فرزند نامشروعی دارد که شب هنگامان از کلیسا بیرون می رود تا از او پرستاری کند. «ویلو» پس از مدتی از حضور «لنی بلاردو» در مقامی پاپی ناراحت است و خدعه میکند که او را از این مقام عزل کند. وی همسر یکی از نگهبانان کلیسا – استر- را تهدید کرده تا پاپ را اغوا کند و او با بدست آوردن مدارکی پاپ جوان را از این مقام خلع کند.
کاردینال گوئرز مونس «پاپ جوان» که ساعتهای متمادی با یکدیگر گفتگو دارند.گوئرز به صورت مخفیانه در اتاقش و به صورت پنهانی مشروبات الکی مصرف میکند. با این حال این کشیش منحرف ساکن در واتیکان، را برای حل کردن مشکل «کورتول» به نیویورک میفرستد.کورتول به واسطه جایگاه اسقفیاش در نیویورک باند مافیایی بزرگی درست کرده است و او نیز مثل اغلب اسقفها و کاردینالهایی که در این سریال میبینیم تمایلات همجنسگرایانه دارد و از پسران جوان و نوجوان سوء استفاده میکند. حتی والنته دستیار پاپ با استر رابطه نامشروع دارد. دیدگاه سورونیتو چرک و پلشت است که حتی ندیمه پاپ را همنجسگرا و شرابخوار نشان میدهد و این هنجسگرا مامور میشود پرونده رسوایی همنجسگرای دیگری را حل و فصل کند.
اما کاراکتر کاردینال دوسولیر(اسکات شفرد) از همه پرسوناژهای فیلم جالبتر است. او دوران کودکی اش را با با پاپ جوان گذرانده است و در مقام کشیش در کلیسایی در سن «پدرو سولا» - شهری کوچک در هندوراس- با همسر «کارلوس گارسیا»( تونی پلانا)، سرکرده یک باند مواد مخدر، رابطه نامشروع دارد و توسط گارسیا در بازگشت به هندوراس کشته میشود. همه کشیش ها و اسقفها و کاردینال ها از منظر سازنده منحرف هستند.
شخصیتهای مصون از گناه در این سریال بسیار تعداد اندکی هستند و اگر آلودگی در آنها وجود ندارد به بیماریهای روانی و تشویشهای حاد دچارند. این تصور چرک و پلشتی که از روحانیون دینی در سریال پاپ جوان میبینیم، ربطی به دین مسیحی ندارد. قانون نفی دینی پسارنسانسی مثل یک عقده چرکی از هنر روشنفکری سر ریز میشود و به هر بهانه نقد نمایشی کلیسا، سنگی از داخل مدیوم سینما و تلویزیون به سوی آیین و مذهب پرت میشود.
این نخستین باری نیست که صنعت سریال و فیلمسازی، بواسطه نقد روحانیون مسیحی و کشیشها مسیحیت را به چالش میکشد. دامنهبه چالش کشیدن کشیشها در حوزه داستان نویسی قدمت فراوانی دارد در سریال پاپ جوان ابعاد غریزی و غلبه نفسانی و بدون امساک کشیشها روی محور تاثیر دارد و ناخواسته رمان پرنده خارزار (The Thorn Birds) نوشته کالین مک کلاف نویسنده استرالیایی در سال 1977 به نگارش درآمد. از روی این رمان در سال 1983 مینی سریالی تلویزیونی کوتاهی ساخته شد. روایت در مورد کشیشی است که میخواهد در واتیکان رشد کند اما هربار که به استرالیا بازمیگردد با مگی رابطه جنسی برقرار میکند.
نمونه رادیکالتر این سریال«جنایتهای پدر آمارو» است که توسط کارلوس کاررا ساخته شد. داستان فیلم درباره کشیش جوانی به نام آمارو است که در شهری کوچک مأموریت مییابد به پدر بنیتو در ادارهی کلیسا کمک کند.آمارو با دختری شانزدهساله آشنا میشود و به تدریج احساسات جنسی او فرصت ظهور و بروز پیدا میکند. امیلیا، از آمارو باردار میشود اما پدر روحانی از پذیرش مسئولیت کودک سر باز میزند و در جریان سقط جنین، امیلیا فوت میکند.
البته فیلمسازان در حوزه سینما از قدیم الایام با رهبران دینی و کشیشها مواجه داشتهاند نمونه بارز آن فیلم شب ایگوآنا (جان هیوستن) است که ریچارد برتون نقش کشیشی را بازی می کند که نمیتواند از نوشیدن مکرر مشروب و روابط نامشروع با زنان چشم پوشی کند.
در این سالها سینما درباره موضوع انحرافات جنسی در کلیسا فیلم های متعددی ساخته شده است و نمونه شاخص آن اسپات لایت (تام مک کارتی) است. داستانی در مورد روزنامه بوستون گلوب که از کودک آزاری در کلیسای کاتولیک ظاهرا پرده برداری کرد.
به هر حال کلیسا مکان مورد مقدسی از منظر سینماگران نیست و هر چند بار که توانسته اند نیشیگونی از مذهبیون با نقد شخصیتهای مذهبی گرفتهاند.نمونه توهین دیگری را فرانکو زفیرلی دگرباش ساخت.زفیرلی با وجود دگرباشی ادعا کرده بود که معتقد به کلیسای کاتولیک است و مدتی مشاور تصویری پاپ بندیکت شانزدهم بود. فیلم برادر خورشید خواهر ماه فرانسیس (یا فرانچسکو) که در زمان پاپ اینوست سوم، فرقه فرانسیسکن را در مسیحیت بنیان نهاد.
در این فیلم زفیرلی تاکید دراماتیک خاصی روی جلوه شیطانی و فریبکارانه پاپ اینوت سوم دارد، فیلمسازی که خودش را کاتولیک افراطی میداند چهره ریاکایانه ای را از پاپ در این فیلم به تصویر میکشد. نمود معجزهگری که با پاپ پاپ وارد چالش بنیادین میشود.
در سریال پاپ جوان در مورد کاراکتر «تونینو پتولای» (فرانکو پینللی) وجود دارد. مردی که ادعای شفا دارد و معلوم نیست توسط پاپ جوان چه بلایی بر سرش میآید. او دلش نمیخواهد غیر از خودش کسی قدرت معجزهگری داشته باشد و تاپایان سریال نیز سرنوشت «تونینو پتولای» نا معلوم میماند.
یکی از دیگر از آثار نفرت انگیز سینما در نقد مذهب به با دستمایه قرار دادن روایتی در مورد کلیسا و کشیشان، فیلم نام گل سرخ (ژانژاک آنو) محصول 1986 با اقتباسی از رمانی از امبرتو اکو،است. تاکید دراماتیک داستانی اثر بازهم درباره فساد و تباهی در کلیساست. کشیش انگلیسی با نام ویلیام باسکرویل (شان کانری) است که به همراه دستیارش آدسو ملک ( در اوایل قرن چهاردهم میلادی،) برای شرکت در پژوهشی مذهبی درباره عیسی (ع)، به صومعهای در شمال ایتالیا میروند. راهب بزرگ صومعه، باسکرویل را از مرگ مرموز یکی از کتابداران صومعه بزرگ آگاه میکند. در پس این قتلهای پیوستهای که در این صومعه اتفاق میافتد، باسکرویل پی به ارتباطات جنسی راهبهای جوان میبرد و متوجه می شود که توعه علمی همچنان توسط کلیسا سرکوب میشود.ظاهرا تنها روایت داستانی که روشنفکران از کلیسا در چنته دارند تجاوز جنسی و روابط مخدوش است و کشیشها را در اغلب روایتهایش دیو تصویر میکنند.
البته نقد جایگاه پاپ در آثار متعددی دستمایه فیلمهای متعددی بوده که میتوان غیراز برادرخورشید، خواهر ماه به «پاپ باید بمیرد» (پیتر ریچارسون) محصول 1991، «عذاب و اکستازی» (کارول رید) محصول 1965، «ما یک پاپ داریم» (نانی مورتی) محصول 2011 ، به نقد جایگاه پاپ میپردازد و به نوعی این جایگاه مذهبی را به چالش میکشد. شاید تنها فیلمی که پاپ را در جایگاه قهرمانی قرار میدهد فیلم سرخ و سیاه (جری لاندون) است که پاپ بر علیه نازیها قیام می کند و به همین دلیل جایگاه متفاوتی با همه پاپهایی را دارد که روی پرده سینما تصویر شدهاند.
اما نکته قابل تحلیل در مورد این سریال این است که سازندگان قصد کردهاند سریالی مشابه خانه پوشالی(محصول نت فلیکس) بسازنند. چون رقابت شدیدی میان نت فلیکس و HBO وجود دارد و در این رقابت کلیسا و جایگاه قابل اعتنای پاپ قربانی میشود. اگر سریال خانه پوشالی درباره مناسبات غیر انسانی کاخ سفید ساخته شده و سورونتینو تصمیم داشته مشابه این سریال را بسازد، راه را بسی اشتباه رفته است. چرا که رهبر کلیسای کاتولیک شدن برای پاپ در مسیر مذهب گام برداشته، اما فرانک آندرود (کوین اسپیسی) خانه پوشالی و همتایان واقعیاش از مرداب پلشت سیاست گذشتهاند و کاخ سفید و واتیکان به هیچ وجه قابل قیاس نیستند.
شخصیت های اصلی خانه پوشالی سیاستمدران هستند و هر تندروی و نگرش سیاسی رادیکال آنان برای تماشاگر جذاب است اما وقتی شخصیت های اصلی سریال افراد مذهبی هستند که جایگاه قابل اعتنایی دارند، مخاطب از تخریب اعتبار کلیسا با هر دین و آیینی رنج میبرد. در پایان فصل اول پاپ جوان، سکولارها و آتئیستها هستند که زبان به تشویق اثر گشودهاند. سورنیتنو نتوانسته در این سریال معجزه کند همانطور که نتوانسته معجزه کردن پاپ را توجیه معنایی کند و با نمایش دعا خوانی و نمایش تواما مقاربت، این سریال شرک نگارانه ، موجب برانگیختن اراده افراد به سوی زندگی معنوی نمیشود چون مذهبیون به توان محدود بشر آگاهند حتی در جایگاه پاپ.
پی نوشت :
- در تعالیم مسیحی آمده است که مسیح پس از صعود به آسمان، روح القدس را به کنیسه مقدسه فرستاد تا نیابت از خودش را عهدهدار شود تا آنکه از خودش را عهده دار شود تا آنکه جماعت مومنان پس از عیسی چون یتیمان به سرنبرند. باور مسیحی تاکید دارد که روح القدس هیچگاه کنیسه را مهمل و رها نگذاشته بلکه انقضای عالم با آن خواهد بود. در باور مسیحی تاکید بر حاکمیت روح القدس بر کلیسا و نقش انر د جلوگیری از خطای مومنان ، باعث مقدس شدن مقام پاپ ها و کشیشان و حتی اعتقاد به خطاناپذیری آنان، در برخی از گرایش های مسحی کردید. در آیین کاتولیک چنین دیدگاهی رایج است . /فرماج، ایضاح التعلیم المسیحی صفحه 132 و 157
- بهشتی ،عیسی پیام آور اسلام صفحه 260 .
- کاردینال مقام رسمی کلیسایی و بالاترین مقام کاتولیکها بعد از پاپ است. کاردینالها ردایی سرخ رنگ به همراه کلاهی سرخ رنگ بر تن میکنند. کاردینالها وظیفه انتخاپ پاپ را نیز بر عهده دارند.