به گزارش مشرق، تاریخ: 11 مرداد سالروز شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری است و 14 مرداد، روز صدور فرمان مشروطیت. تاکنون در باب نهضت مشروطه و علل مخالفت شیخ شهید با حکومت مشروطه سخنان بسیاری گفته شده و تحلیلهای متفاوتی ارائه شده است. آنچه میخوانید گفتوگوی است که با سید مصطفی تقوی تاریخ پژوه و محقق انجام شده است مروری دوباره است به این موضوع که به مناسبت تاریخی آن تقدیم می شود.
*آیا جمهوری اسلامی در امتداد طرح مشروطه مشروعه شیخ فضلالله نوری است؟
در مورد «مشروطه مشروحه» که توسط شیخ فضلالله نوری مطرح شد بعدها الگویی شد که در جمهوری اسلامی اجرا شد باید چند نکته را مورد توجه قرار داد؛ نخست اینکه اصولاً توجه داشته باشیم که مرحوم شیخ فضلالله نوری «مشروطه مشروعه» را در دوره «فطرت» یعنی در دورهای که حاکمیت اسلام وجود نداشت و حکومت حاکمان که از منظر فقه شیعه حکومت جائر تلقی میشدند، مطرح کرد
حاکم جائر به این معنی است که اگرچه علمای شیعه از دوره صفویه به بعد شاهان و سلاطین شیعه را به صورت مشرط قبول داشتند و با آنها همکاری داشتند اما این به آن معنا نبود که حکومت آنها را همانند حکومت امام یا مجتهد جامعالشرایط مشروع تلقی میکردند.
در آن مقطع تاریخی براساس تحولاتی که در کشور ایران رخ داده بود جامعه ایرانی مراحلی را طی کرد که در نهایت علما و سایر نخبگان به این نتیجه رسیدند با توجه به سلطهای که استعمار بر نظام سلطنتی قاجاری پیدا کرد و ناکارآمدی استبداد قاجار برای اداره امور کشور نظام سلطنت خودکامه باید مشروط ، محدود و قانونمند شود.
بنابراین طبیعی بود به دلیل اینکه جامعه ایرانی جامعه مذهبی و اسلامی بود قانون نیز باید مبتنی بر هویت دینی و ملی ایران یعنی اسلام و تشیع باشد و مبنای کار قرار بگیرد؛ بنابراین وقتی نهضت مشروطه پیروز شد نهضتیهای قصد داشتند سلطنت خودکامه مشروط و محدود شود. مشروطهخواهان برای محدود کردن سلطنت تصمیم گرفتند مجلس تاسیس کنند و با وضع قوانین حکومت خودکامه را محدود کنند.
در چنین فضایی هنوز حکومت، حکومت جور تلقی میشد حکومت موجود آن دوره حکومت دینی تمام عیار نبود، مرحوم شیخ فضلالله نوری با توجه به تحرکاتی که جریانهای سکولار و غربگرا برای سکولاریزه کردن کشور و غربیسازی آن داشتند «مشروطه مشروعه» را مطرح کرد.
او برای هدایت نهضت و سالم بودن جریان مطالبات مردم مشروطه مشروعه را مطرح کرد تا قوانین با شریعت مغایرت نداشته باشد و به عبارتی دیگر قوانین مجلس یا اسلامی باشد و یا دست کم مغایرتی با اسلام نداشته باشند. مشروطه مشروحه در چنین فضای تاریخی مطرح شد.
اما جمهوری اسلامی بعد از آنکه مشروطه دچار انحراف شد و در نهایت قوانین مجلس مشروطه رنگ و بوی غربی و سکولار به خود گرفت و از دل آن استبداد پهلوی بیرون آمد که قصد داشتند عملاً بر مبنای سکولاریزم و مدل غرب کشور را اداره کنند پیروز شد حضرت امام با بهره بردن از چنین تجارب تاریخی انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند.
بنابراین در شکل گیری انقلاب اسلامی تجربه مشروطه و مسائلی که قبل و بعد پیروزی انقلاب مطرح شد و نقشی که جریانهای مذهبی و سکولار در انقلاب بازی کردند همه این تجارب در شکلگیری انقلاب اسلامی و ساماندهی ساختار حقوقی جمهوری اسلامی مؤثر واقع شدند. به این معنا طرح «مشروطه مشروحه» از جمله الگوها و نمونههایی بود که حضرت امام و دیگر علمای دین در هنگام تأسیس جمهوری اسلامی مورد توجه قرار دادند.
اما تفاوت اساسی که نباید از آن غافل شد این است که دست کم ما میتوانیم بگوییم که طرح «مشروطه مشروحه» در جمهوری اسلامی به تعالی و تکامل خودش رسید اما اصولاً تکامل طرح مشروطه مشروحه به گونه دیگر در جمهوری اسلامی مطرح نیست.
برای اینکه مشروطه مشروحه برای دوره تاریخی حکومت جور و در شرایط فطرت جامعه اسلامی مطرح شد این درحالی است جمهوری اسلامی دارای مشروعیت کامل است چون حکومتی بر مبنای ولایت و زعامت یک مجتهد جامعالشرایط شیعه است و اصولاً از زمره حکومتهای جور خارج است و تمام بنیاد و اساس این حکومت اسلامی بر مبنای ولایت و امامت و حاکمیت قوانین اسلام است.
دیگر تقریباً مسئلهای به نام مشروطه و مشروحه در قوانین جمهوری اسلامی مطرح نیست به این معنا که اصولاً در حکومت اسلامی دیگر وضع قانون اسلامی مغایر با اسلام معنا ندارد. اصولاً قوه مقننه که باید قانون را وضع کند وقوه مجریه اجرا کند و قوه قضاییه که اعمال کنند همه زیر نظر یک فقیه جامعالشرایط یا امام معصوم است.
درست است که طرح «مشروطه مشروحه» در دیدگاه رهبران جمهوری اسلامی و برای مهار سکولاریزم نکته روشنگر و راهنمایی خوبی بود اما اصولاً در انقلاب اسلامی دیگر اساس حکومت برپایه جمهوری اسلامی تأسیس شد و ماهیتاً دیگر همه قوانین زیر نظر فقیه جامعالشرایط مشروعیت دارند و ماهیت اسلامی پیدا میکنند.
*نقطه اشتراک شیخ فضلالله نوری و آخوند خراسانی از نظر شما در چیست؟ و آیا مبنای تفاوت آنها در رجالشناسی بود فقط یا تفاوتهای بارز دیگری هم داشتند؟
نکته اشتراک مرحوم آیتالله شهید و شیخ فضلالله نوری و بزرگانی مانند بزرگان نجف از جمله مرحوم آیتالله آخوند خراسانی در جریان مشروطه، مشروط و محدود بودن استبداد و عدم مغایرت قوانین وضع شده از مجلس با شریعت اسلام بود.
این نکتهای بود که مرحوم شیخ فضلالله نوری و آخوند خراسانی و به عبارتی همه علمای اسلام در آن مقطع تاریخ اشتراکنظر داشتند بنابراین در اصل مشروطیت، یعنی مشروطیت نظام سیاسی و اصل اینکه قوانین این نظام سیاسی باید با شریعت اسلام سازگار باشد و مغایرتی نداشته باشد تفاوتی میان مرحوم شهید فضلالله و مرحوم آخوند وجود ندارد و نمونه این کار را در موقعی میبینیم که وقتی که شیخ فضلالله نوری در اثر حوادث پس از پیروزی نهضت مشروطه طرح نظارت فقها بر قانونگذاری را دارد و به معنای اینکه هر قانونی که مجلس تصویب میکند باید مطابق با اسلام باشد و مغایرت با اسلام نداشته باشد و سازوکار این سازوکار کردن قوانین موضوعه مجلس با اسلام نظارت پنج فقیه آگاه به زمان و جامعالشرایط.
وقتی این طرح از شیخ فضلالله نوری مطرح شد، وقتی که این به آگاهی آخوند خراسانی و مرحوم مازندرانی و تهرانی یعنی مراجع عتبات رسید در تاریخ ثبت است که آنها با بیان تغییراتی بسیار محکمتر از شهید نوری آن تز نظارت فقها بر مصوبات مجلس را تأیید کردند و بسیار قویتر از مرحوم نوری آن دیدگاه را مطرح کردند.
تمام دیدگاه مرحوم نوری درباره نهضت مشروط در همان نکته خلاصه میشد که نهضتی شد برای توسعه و ترقی کشور و رفاه حال مردم و پیشرفت کشور و سازوکار قانونمندی آن برای توسعه و ترقی هم قوانین اسلام است و قوانینی که میخواهیم مطمئن باشیم بر اسلامی بودن آن، باید با نظارت پنج فقیه تراز اول انجام شود.
میبنییم آن اساس دیدگاه مشروعیت مشروطه نوری و این دیدگاه از سوی علمای اثبات با جدیت و قاطعیت و تعبیرات بسیار محکمتری مورد تأیید قرار گرفت و خواسته آنها هم همین بود.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که در اساس مشروطیت و عدم مغایرت آن با اسلام بین هیچکدام از آنها اختلافنظری موجود نیست یعنی بر تعبیر - علمی «علل مبنا آنها در مبانی اشتراک نظر داشتن، منتهی تفاوت و اختلاف در مصادیق و موضوعات بود»
دراین مطلب بود که آیا آنچه که الان به وسیله مدیران اجرایی و قانونگذاران که پس از پیروزی مشروطه زمام امور را به دست گرفتن آیا راهکار و مشی سیاسی آنها همان چیزی است که علمای اسلام کلاً میخواستند؟یا جامعه اسلامی ایرانی میخواست و یا به سوی سکولاریزه شدن و غربی کردن امور پیش میرود در اینجا بود که امسال مرحوم شیخ فضلالله نوری و معتقد بودند که جریان انحرافی در روند نهضت عملاً ابتکار عمل را در مجلس و دولت به دست گرفت و جریان را به سوی سکولاریزه شدن و غربی کردن منحرف میکند و از هدف اصلی نهضت به دور میشود.
مرحوم خراسانی و دیگر علمای نجف یعنی آقایان مازندرانی و تهرانی و سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی در ایران، اینها معتقد بودند که ن. نهضت همچنان در روند ضد استبدادی خودش سالم به پیش میرود و غربگرایی و سکولاریزم فعلاً خطری جدی برای نهضت نیستند و آنهایی که مرحوم شیخ عامل انحراف میدید آنها چندان مهم و مؤثر و یا همچنان عامل انحراف در آن مقطع تاریخی نمیدیدند بنابراین اختلاف آنها بر سره همین به تعبیر شما رجالشناسی و جریان شناسی و تشخیص و مصادیق و موضوعات انقلاب و یا ضدانقلاب بودن، نهضت و ضد نهضت بودن بود وگرنه در دیگر موارد اختلافی با هم نداشتند.
* برخی از مشروطهخواهان این مسئله را مطرح میکنند که شیخ فضلالله نوری معتقد بود که دین کاملاً آزاد است و تغییرپذیر نمیباشد یعنی نمیتوانیم محدودش کنیم و با قانونگذاری جامعیت دین مورد خطر قرار میگیرد، آیا به نظر شما این نظر اشتباه است؟
این ناشی از همان نکتهای است که در مبحث قبل عرض کردم.این مبحثی که شیخ فضلالله نوری مطرح میکردند که اصولاً دین جامعتر از قانونپذیری عرفی است و این چیزی نیست که علمای دیگر با آن مخالف باشند.
اصولاً دعوا بر سر این نبود. علت اینکه مرحوم شیخ این نکته را مطرح میکرد این بود که الان حکومت، حکومت فقیه جامعهالشرایط نیست. حکومت، حکومت سلطان مسلمان است و در شرایط حکومت سلطان مسلمان قوانینی که وضع میشود، محدودتر از کلیت دین است.
این سخن ناشی از شرایط فطرت اسلام است. بنابراین به تعبیری همه دین در قانونگذاریهای اینها و اجرای اینها محدود نمیشود. بنابراین قوانینی که وضع میکنند، محدودتر از کلیت دین است بله دین قوانین عامتر و شاملتر از آن چیزی که مجلس میخواست تصویب بکند یا دولت اجرا بکند داشت این به معنا از سوی شیخ در آن مقطع تاریخی مطرح شد در مقایسه با جمهوری اسلامی که تقریباً همه حوزههای دینی در مصدر اجرا و قضا و فتوا و قانونگذاری دارد ورود پیدا میکند.
این سخن شیخ ناشی از این شرایط فطرت اسلام بود و بنابراین به تعبیری سخن ایشان از اساس درست است و دیگر علما هم در اصل این مطالب اختلافی نداشتند. اختلاف بیشتر بر سر آن موضوعی بود که آیا حدود قوانین باید در تطابق با شریعت باشد و این امر ممکن نیست جز به وسیله کارشناسان دین، یعنی همان مجتهدان دینی؛ مرحوم شیخ فضلالله نوری در جریان هر چیزی که می گفت از مبانی فقهی شیعه بود.
*منتقدان شیخ فضلالله نوری شیخ را متهم میکردند مساوات را قبول ندارد بر این اعتقاد بودند که مسلمان و غیرمسلمان نمیتوانند کنار هم قرار بگیرند نظر شما چیست؟
باورهای شیخ فضلالله نوری مبتنی بر مبانی فقهی شیخ بود و شیخ معتقد بود که در جریان قانونگذاری باید مبانی فقهی را لحاظ کرد و مساواتی که مورد قبول اسلام است باید مورد پذیرش قانونگذاران قرار گیرد اگر تفاوتی از نظر فقهی در مورد اقشار مختلف مردم است مورد قبول واقع شود اما جریانهای سکولار مجلس قصد داشتند وانمود کنند تفکیک و تقسیمبندی که در فقه راجع به اقشار و اصناف اجتماعی مختلف است موضوعیت ندارد و همه افراد با هم مساوی هستند.
شیخ فضلالله نوری هم، نظرشان این بود حقوق شهروندان ممکن است یکسان باشد اما در حقوق اشخاص در مسائلی مانند ازدواج و این قبیل تفاوتها وجود دارد که باید لحاظ شود.
شیخ به مساوات حقوق افراد متناسب با فقه اسلامی باور داشت که باید در جامعه اسلامی لحاظ شود. حقوق افراد متناسب با دینی که دارند متفاوت است.
*روشنفکران عرفی به علت مواضع گوناگون شیخ فضلالله در مواجه با مشروطه، شیخ را متهم به دروغگویی کرده بودند و اتهام دیگری که به شیخ مطرح کرده بودند این بود که از شاهان قاجار پول گرفته است این دو مسئله را چگونه بررسی میکنید؟
این نکته را باید توجه داشته باشیم که نهضت مشروطه با رهبری علمای دینی و با حضور مردم مسلمان به پیروزی رسید قدرت عمومی جامعه اسلامی و رهبران دینی بود که شاه قاجار را وادار کرد مشروط و محدود کردن اختیاراتش را بپذیرد.
به غیر از جریان اسلامی یعنی علمای دینی و مردم مسلمان، هیچ جریان سیاسی دیگری آن روز قادر نبود که بتواند نظام سیاسی را وادار به مشروط و محدود شدن قدرت اختیارش بکند.
اما پس از پیروزی نهضت مشروطه نیاز به حضور و نظارت علما در امر تعیین قوانین حس شد به دلیل اینکه ساختار سیاسی تغییر کرده بود و در ساختار سیاسی جدید سلطنت مشروط شده بود، مجلس تشکیل شد که قانون وضع میکند که باید در جامعه اجرا شود و بیم این مسئله به وجود آمد که قوانین با اسلام تفاوت داشته باشد.
چنین بیمی نیاز به نظارت مستمر علما را به وجود آورد. این درحالی است که در جنبش مثلی تنباکوو مقاطع تاریخی دیگر زمانی که جنبش به پیروزی میرسید علما بر اساس سنت دو وظیفه افتاء و قضا را بر عهد میگرفتند و اجرا را به حاکمان میسپردند و معتقد بودند اجرا کار علما نیست بنابراین علما معتقد بودند چنانچه از باب امر به معروف و نهی از منکر یا سلطه کفار برکشور دخالت میکردند. زمانی که مشکل حل میشد به حوزه سنتی برگشت میکردند.
بعد از پیروزی مشروطیت حاکمیت عملا دوگانه شد. تا قبل از نهضت مشروطه درست از زمان صفویه به بعد علما و سلاطین با هم به گونهای تعامل داشتند و کشور را از گزند حوادث حفظ میکردند اما بعد از پیروزی نهضت مشروطیت که حاکمیت دوگانه شد.
علاوه بر دربار مجلس نیز تشکیل شد و جریان سکولار و غربگرا درصدد بودند در مجلس حضور پیدا کنند و کشور را در جهت اهداف و عقاید خودشان سوق دهند.
شیخ در این مرحله احساس خطر کرد که نهضت از مسیر اصلی خود و مطالبات مردم فاصله میگیرد و خطر را به علمای دیگری مانند بهبهانی و طباطبایی مطرح کرد، اما علمای مورد نظرهمچنان استبداد محمدعلی شاه را خطر اصلی کشور میدانستند معتقد بودند که معدودی غربگرا، چندان مشکلی ایجاد نمیکنند.
علمای مشروطه خواه معتقد بودند اگر قوانین ضد استبدادی به خوبی تحقق پیدا بکند آن وقت این غربگراها در موعد مقرر از مسیر نهضت حذف میشوند. اما شیخ بر این اعتقاد بود خطرغربگراها و سکولارهای با وجود اینکه تعدادشان کم است اما خطرشان از محمدعلی شاه و استبداد بیشتر است به دلیل اینکه محمدعلی شاه اگر ظالم و مستبد است اما در مجموعه شیعه است و اساساً حضور دین در جامعه و نظارت علما قبول دارد اگرچه در عمل شاید به همه مواردش تن ندهد. ولی جریان غربگرای سکولار به صورت بنیادی اصل حضور دین در صحنه سیاست را قبول نداشتند. چه برسد به حضور علما در سیاست این اختلافنظر باعث شد که شیخ فضلالله احساس کند که بعد از پیروزی نهضت مشکل اساسی که همان غربگرا هستند باید برطرف شود اگر روشنفکران سکولار حذف شوند نهضت در مبارزه با استبداد قویتربه پیش میرود اما علمای دیگر مانند آیتالله بهبهانی و آیت الله طباطبایی اینگونه تصور نمیکردند اولویت مبارزه را با محمدعلی شاه و استبداد میدانستند نه غربگراها.
اختلاف نظرهای اینچنینی موجب شد در آن مقطع تاریخی نهضت رهبری واحدی نداشته باشد شیخ فضلالله و آقایان بهبهانی و طباطبایی هر کدام بر نظر خودش اصرار کنند و آقایان طباطبایی و بهبهانی هم بر نظر خودشان اصرار کردند جامعه به تبعیت از رهبران متفرق شد. این تفرقه باعث شد افراد غربگرا و سکولاربرای پیشبرد اهداف خود پشت سر امثال آقایان طباطبایی و بهبهانی قرار بگیرند شیخ فضلالله نوری نخستین فردی بود خطر روشنفکران سکولار را در نهضت مشروطه فهمید مشروطه خواهان افراطی برای اینکه شیخ فضلالله را مخالف خود دیدند در عرصه مطبوعات و انجمنهایی که در اختیار داشتند شیخ فضلالله را مخالف مشروطه معرفی کردند و ادعا کردند شیخ طرفدار استبداد است قصد تقویت محمدعلی شاه را دارد و با مشروطیت و اساس پیشرفت و نوسازی کشور مخالف است.
چون شیخ فضلالله با مشروطه خواهان افراطی مقابله کرد مشروطه خواهان برای تخریب شیخ او را متهم کردند که ازمحمدعلی شاه پول دریافت کرد در غیر اینصورت مطابق مستندات تاریخی علمای دینی در سطح مراجع نیازی به دربار نداشتند.
آن هم دربار قاجار که در آن مقطع تاریخی خودش در حضیض نیازمندی و درماندگی بود در واقع شیخ فضلالله معتقد بود به عنوان مسلمان شیعه اگر محمدعلی شاه شیعه باشد، دین داشته باشد و حضور علما را هم قبول داشته باشد اگرچه شیعه ممکن است ظالم ومستبد باشد ولی نسبت به کسی که شعار میدهد که ما باید از فرق سرتا نوک پا غربی باشیم ترجیع دارد. شیخ فضلالله میگفت: اگر قرار باشد بین شخصی مثل سید حسن تقیزاده که شعار میدهد یک ایرانی برای پیشرفت باید در تمام جنبههای زندگی غربی شود با یک کسی مثل محمدعلی شاه که خیلی چیزها را قبول دارد و میتوانیم مثل ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه با او مبارزه کنیم و محدودش کینم بین این دو نفر یک نفر را انتخاب کنم من قطعاً محمدعلی شاه را نسبت به کسی که میگوید از فرق سرتا نوک پا باید غربی باشیم ترجیح میدهم.
مشروطهخواهانی خودشان را مدرن و مترقی دانسته و شیخ فضلالله را به خاطر اینکه مخالفشان بود طرفدار استبداد میدانستند. جریان غربگرا در واقع غوغاسالاری تبلیغاتی بر ضد شیخ فضلالله راه انداختند به خاطر اینکه شیخ فضلالله اولین کسی بود که خطر آنها را احساس کرد و به جامعه گوشزد کرد وگرنه، نه شیخ فضلالله طرف محمدعلی شاه و استبداد بود و نه غربگرایان اینگونه فرشته نجات کشور بودند.
شیخ فضلالله بارها گفتند: من تنها طرفدار مشروطه هستم برای اینکه پول هزینه مهاجرت به قم که 4 هزار تومان پول آن روز میشد و به رقم امروز میلیاردی میشود را من تأمین کردم اگر من نبودم شما امکان ایجاد اعتراض را نداشتید.
خودم در شکلگیری مشروطیت نقش اساسی داشتم بنابراین با آن مخالف نیستم بلکه با این انحرافات مخالفم.
همین منحرفین وقتی دیدند که شیخ فضلالله خطر آنها را احساس کرد و درصدد حذف شیخ برآمدند. نخست شروع به تخریب و اتهام زدن به شیخ فضلالله کردند که واقعیت نداشت.
نکته قابل تأسف اینکه همین سخنان ژورنالیستی آن روز جریان مخالف شیخ فضلالله که چیزی غیر از تهمتها و بداخلاقیها و ادعاهای غیراخلاقی نبود بعدها به صورت کتاب و تاریخ نوشتند و این استدلال ضعیف به عنوان سطح معلومات امروزیها در مورد مشروطه و قضاوت آنان در مورد جریانهای دوره مشروطه قرار میگیرد.
*یکی از شاگردان شیخ فضلالله نوری حاج عبدالکریم حائری یزدی که مؤسس حوزه علمیه قیم بود گفته شد کسانی که در حوزه علمیه نجف بودند به حاج عبدالکریم حائری یزدی توصیه کردند به قم برود و حوزه علمیه را تشکیل دهد تا واقعهای شبیه مشروطه که به علت فقدان حضور مراجع در ایران بود دوباره در آینده تاریخی دور تکرار نشود، آیا شما این نظر را قبول دارید؟
سیر حوادث مشروطه صحت و درستی دیدگاههای شیخ فضلالله را تأیید کرد حوادثی که شیخ فضلالله آن روز پیشبینی کرد بعد از اعدام شیخ عملاً خودش را نشان داد. جریانهای غربی و سکولار نهضت را به سویی بردند که شیخ فضلالله پیشبینی کرده بود و این چنین روندی در مراحل بعدی مشروطه کار را به جایی رساند که مرگ مرجعی مانند آخوند خراسانی مشکوک بود همچنین مرحوم مازندرانی در نامهای که به یکی از نزدیکان خود در ایران نوشت، اشاره کرد که: این عشاق پاریس (اشاره به غربگراها) و فرقه بابیه کار را بدانجا رساندن که ما الان در منزل خودمان در نجف هم احساس امنیت نمیکنیم این حوادث نشان داد که مشروطه به چه سرنوشتی مبتلا شد و عملاً شکست خورد و برخیها نقل میکنند که مرحوم نائینی که کتاب معروفی در حمایت مشروطه نوشت از همکاری خودش با مشروطه پشیمان شد.
در نهایت از دل مشروطه حکومت رضا خانی درآمد و همه این قضایا نشان داد آنچه درباره شیخ فضلالله نوری گفته میشد و امروز هم برخی تکرار میکنند درست نبود و پیشبینیهای او برای نهضت مشروطه درست بود که اگر دیدگاه او انجام میشد و نهضت روند طبیعی خودش را طی میکرد و تحولات جامعه ایران مراحل سالمتری میپیمود و نتایج بهتری کسب میکرد.
توجه داشته باشید که دقیقاً در همان سالی که کودتای رضاخانی انجام شد در همان سال شیخ عبدالکریم حائری در قم خوزه علمیه را تاسیس کرد تا در برابر ساختاری که قصد داشت کشور را به سوی غربی کردن سوق دهد مقابله کند برای این کار به کادرسازی و تربیت علما پرداخت تا اسلام سیاسی جریان داشته باشد. برای مقابله با آن چیزی که در نتیجه مشروطه در حکومت پهلوی میخواست درکشور اعمال شود این مختصر موضوعی بود که مرحوم شیخ عبدالکریم حائری میتوانست انجام دهد.
*یکی از بحثهایی که مهم است و شما هم مطرح کردید نقش بابیه در مشروطه است لطفا در مورد نقش فرقه بابیه درمشروطه بفرمایید و سوال دیگر در مورد نقش اسدالله خرقانی در نفوذ بیت مرحوم خراسانی اگر میتوانید توضیح دهید؟
این نکته حائز اهمیت است که اساساً آنچه که باعث قوام و دوام ایران از صفویه به بعد شد مذهب شیعه بود به خاطر اینکه کثریت مردم کشور شیعه بودند و براین مبنا هم از کشور دفاع میکردند یک هویت مشترک باعث می شد اکثریت قاطعی پشتیبان دوام و بقای کشور ایران باشند.
اصولاً گروههای اقلیت و مخصوصاً اقلیت منحرفی مثل بهاییه و بابیه، اینها از هر چیزی که اکثریت شیعه را بشکند و باعث تشتّت شود احساس پیروزی میکردند چون تنها مانع خودشون را در کشور مثال ایران این انسجام و همبستگی و هویت مستحکم اسلام شیعی ایران میدانند.
نهضت مشروطیت فرصتی برای این فرقهها ایجاد کرد تا از این تحرک اجتماعی که نهضت ایجاد کرده است در جهت تشتت و تخریبی که به نفع فرقه بود استفاده کنند.
بابیهها در این زمینه نقش داشتند و همانطور که آیتالله محوم مازندرانی هم اشاره میکند.بنابراین یکی از راههای ایجاد تشتّت، تفرقه در رهبران بود و به همین علت وقتی که شیخ فضلالله و مرحوم طباطبایی بر سر مسائل نهضت و اولویتبندی آنها به اختلاف نظر میرسند. این بهترین فرصتی شد که این فرقهها اختلاف سلیقه را دامن بزنند وعمق ببخشتد و همه تلاش خودشان را در این راه به کار گیرند. در این میان برخی از روحانیون به اصلاح نوگرا مانند سید اسدالله خرقانی هم با توجه به تحصیلات و سابقهای که در نجف داشت عملاً این اختلاف دامن میدند. و در این زمینه نقشآفرینی میکردند.
*نقش اجتهاد شیعه در مشروطه و نقش شیخ فضلالله نوری را چگونه بررسی میکنید؟ روحانیت تشیع در همه تحولات تاریخ معاصرایران از جمله نهضت مشروطه و تنباکو نقش بارزی داشت نقش اجتهاد و مرجعیت در شکلگیری تحولات تاریخی بسار پررنگ است. به طور مثال شیخ فضلالله نوری بعد از پیروزی نهضت مشروط با تیزبینی انحراف نهضت مشروطه را زودتراز سایر علما دید ولی با اعدام شیخ فضلالله نوری ودرست درآمدن پیشبینی شیخفضلالله به سرخوردگی دیگر علما انجامید.
البته نهضت مشروطه برای مرجعیت شیعه تجربه گرانقدر محسوب میشد که در مقاطع بعدی با تجربه و اصولیتری وارد کارزار مبارزه با استبداد و استعمار شوند که اوجش در انقلاب اسلامی بود.
*نهضت مشروطه و شیخ فضلالله نوری در نهضتهایی گوناگون مثل انقلاب اسلامی و صنعت نفت چه تاثیری گذاشته بود؟
سرنوشتی که شیخ فضلالله نوری در نهضت مشروطه پیدا کرد و برخوردی که با او به عنوان یکی از کسانی که نهضت را شکل داده بود صورت گفت در موج اول باعث یک سرخوردگی و انزوا در علمای دینی شد که این سرخوردگی تا شهریور 1320 ادامه داشت و از شهریور 1320 به بعد با برکناری دیکتاتوری رضا شاه فرصتی پیش آمد تا جریان اسلامی به رهبری علمای دینی در مسئله ملی شدن صنعت نفت به رهبری مرحوم آیـتالله کاشانی نقش داشته باشند اما باز هم نوع برخرودی که دکتر مصدق با مرحوم آیتالله کاشانی داشت و سرنوشتی که آن نهضت پیدا کرد باعث شد که سرانجام همه این تجربیات در حضرت امام مجتمع شود. و این تجربه که جامعه پشت سر علمای دینی مطالبات ملی خودش را پیگیری میکند و نهضت صورت میگیرد و علمای دینی مدیریت دوران مبارزه را به عهده دارند باید مدیریت دوران پس از پیروزی را هم خودشون به عهده بگیرند وباید مراقبت صورت گیرد تا نهضت به دست کسانی که باور و اعتقادی به مبانی نهضت ندارند شپرده نشود.
تجربه مرحوم شیخ فضلالله و نهضت نفت و غیره در روششناسی سیاسی شیعه تکامل ایجاد کرد که آن هم به دست حضرت امام خمینی (ره) صورت گرفت به این معنا که وقتی مسلمانان و رهبران دینی نهضتی را برپا میکنند باید مرحله پس از پیروزی آن را هم خودشان هدایت کنند.