به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، همایون امیرزاده از جمله مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که کار خود را از عرصه خبر و به عنوان خبرنگار آغاز کرد.
در آستانه 17 مرداد روز خبرنگار گفتوگویی با همایون امیرزاده مدیر مرکز روابط عمومی وزارت ارشاد انجام شد تا وی خاطرهای از این دوران را نقل کند.
امیرزاده در این گفتوگو ابراز داشت: روزهای نخست انتشار روزنامه در سال 1379 بود، هرچند اوایل هفته نامه منتشر میکردیم و بعد در طول هفته دوبار و بعد به روزنامه مبدل شد. اما خاطره جالب بنده به همان روزها باز میگردد.
امیرزاده اینطور آغاز کرد که، سالهای نخست کاری علاقه بسیار داشتیم که به حوادث بپردازیم، دلیل هم داشتیم چرا که نشریه تازه کار بودیم و برای جذب مخاطب و هم اینکه از سایر رقبا پیشی بگیریم باید تلاش میکردیم، از این رو به حوادث توجه میکردیم.
وی افزود: اتفاقا صفحه حوادث روزنامه یکی از صفحات منتخب مخاطبان بود و علاقه بسیار به آن صفحه داشتند. ما نیز در تحریریه روزنامه سعی میکردیم همه حوادثی که در سطح استان روی میداد را بلافاصله و با سرعت در روزنامه منعکس کنیم.
امیرزاده توضیح داد: خبردار شدیم که در یکی از روستاهای اطراف بندر عباس مراسم عروسی بوده که در نهایت به نزاع خانوادگی مبدل میشود و یک نفر در این ماجرا متاسفانه کشته میشود.
امیرزاده بیان کرد: خبر را منتشر کردیم و کلی هم خوشحال بودیم از اینکه اولین نشریه و روزنامهای بودیم که توانسته این خبر را منتشر کند؛ اما این اول ماجرا بود، چند روز بعد و حدود یه هفته پس از انتشار خبر، یک خانم جوانی که لباس عزا و سیاه پوشیده بود به دفتر ما آمد و با شدت عصبانیت شروع به صحبت کرد.
مدیر مرکز اطلاع رسانی وزارت ارشاد اضافه کرد: هنگام ورود این خانواده، ما هم در حال مهیا کردن صفحات روزنامه بودیم، این خانم گفت به دنبال مدیر مسئول هستم و میخواهم با او گفتوگو کنم و بلافاصله شروع به فحاشی کرد و با ناراحتی بسیار صحبت میکرد.
وی در ادامه این خاطره با بیان اینکه همکاران من در آن روزها تنها سه نفر بودند، گفت: این خانم با همان عصبانیت میگفت آمدهایم دفتر روزنامه را آتش بزنیم، ما هم در کمال تعجب از اینکه چه اتفاقی افتاده سوال میکردیم، که ناگهان متوجه شدیم در خبر مندرج در روزنامه جای قاتل و مقتول را جابه جا نوشته ایم!
وی بیان کرد: وقتی متوجه اشتباه شدیم مدام میگفتیم جبران میکنیم، گفتیم خسارت میدهیم و... میگفت حتی شکایت هم نمیکنم، خسارت نمی خواهم و فقط در پی آتش زدن دفتر روزنامه هستم.
به گفته وی، البته این خانم از بانوان با جسارت بود ، وقتی صحبت میکرد همه ما ترسیده بودیم و الان هم که یاد آن روز میافتم میترسم، گذشت و با کلی امتیاز دادن و خواهش و التماس این خانم را راضی کردیم که برود و ما اشتباهمان را جبران کنیم. ما با چند نفر از دوستان هماهنگ کردیم و یک هفته بعد به این روستا و خانه آنها رفتیم. پدر بسیار مهربانی داشتند، انگار با رفتن ما همه دعوا و ناراحتی ها حل و فصل شد و با عزت و احترام گفتیم که اشتباه از ما بود و.... این یکی از خاطرات دوران خبری بنده است.