به گزارش مشرق به نقل از تابناک، مرحوم آيتالله جمي، نخستين امام جمعه آبادان بود كه توسط امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي به اين سمت منصوب شده بود و تا پايان جنگ تحميلي نيز اين شهر را ترك نكرد. او تكيهگاه هميشگي رزمندگان در جنگ بود و خطبههای نماز جمعه او در زیر بمباران دشمن بعثی، زبانزد دوست و دشمن شد.
پس از ارتحال حضرت امام (ره) ایشان همواره در کنار مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای به صیانت و پاسداری از ارزشهای انقلاب اسلامی میپرداخت و تا آخرین لحظه از این کار دست نکشید.
آیتالله شیخ غلامحسین جمی که نمونه کاملی از مقاومت و ایثار بود، پس از عمری جهاد و استقامت در هشتم دی ماه سال 1387 به دیدار حق تعالی شتافت و بنا بر وصیتش، پیکر پاکش در جوار حرم مطهر امام علی بن ابیطالب ( ع) در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.
به مناسبت فرا رسیدن سالروز درگذشت او، نگاهی داریم به برخی از ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی این پیر نستوه از زبان شخصیتهای برجسته نظام و یاران و بستگانش.
حضرت آیت الله خامنه ای:
تلاش و مبارزات این روحانی عالیقدر که از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده بود، در نخستین سالهای پیروزی و به ویژه پس از یورش رژیم بعثی به مرزهای کشور به اوج رسید و یادگاری فراموش نشدنی از مقاومت و صبوری و شهامت به جای گذاشت. او در روزهای محنت خرمشهر و آبادان برای رزمندگان خطوط مقدم، سنگری معنوی و پشتیبانی بی نظیر بود. در سختترین شرایط آتشبازیهای دشمن، حضور مؤثر و خطبهها و سخنرانیهای تسلابخش او قطع نشد و در دوران خطر و سختی و محنت مردم آبادان و رزمندگان، دست از جان شسته را تنها نگذاشت. پرونده عمل این مرد مؤمن و صبور و بی ادعا در نزد پروردگار رحیم و غفور و اولیائش، مایه سرافرازی او و جلب رحمت حضرت حق متعال است. انشاءالله.
آیتالله هاشمی رفسنجانی:
کمترین دستاوری كه دشمن برای خود متصور بود، تسخیر آبادان بود. آنها گمان میكردند كه به خاطر آبی كه فاصله ما و آبادان است، آبادان به آنها تعلق دارد و برای همین، همت اولیهشان این بود كه خرمشهر و آبادان را با هم بگیرند. آنها تصورش را هم نمیكردند كه پس از اشغال خرمشهر، متوقف شوند، به ویژه اینكه از طرف دیگر هم به دلیل نزدیكیشان با ساحل ما، آبادان را تحت فشار قرار داده بودند.
آسیبپذیری آبادان به دلیل صنایع نفت هم این امید را در دل آنها بیشتر كرده بود كه آبادان را قطعا میگیرند. البته بر خلاف توقعشان، در خرمشهر خیلی معطل شدند. خرمشهریها كار بزرگی كردند كه مدتی آنها را در كنار دروازه شهر نگه داشتند و در این فاصله، كسانی كه لازم بود از شهر بروند، رفتند و آسیبها و خسارات انسانی، بسیار كمتر شد. به طور طبیعی، كسی از بیرون انتظار نداشت كه كسی همچون آقای جمی كه برای دشمن حكم سیبل را داشت، در آن شرایط و در خط مقدم جبهه حضور داشته باشد.
اگر ایشان میآمد این طرف آب و اهواز و شهرهای دیگر، كسی ایشان را سرزنش نمیكرد، همان گونه که دیگران آمدند و كسی هم حرفی نزد. آقای جمیكاری بیش از حد انتظار كرد و ماندن ایشان، باعث شد كسانی كه میخواستند بمانند و بجنگند و میدان را خالی نكنند و نگویند آبادان خالی شده، بمانند و ایشان در این امر نقش محوری و بسیار جدی داشت. البته نیروهای مسلح، ارتش، سپاه و نیروهای مردمی حضور داشتند و میجنگیدند، اما آن كسی كه چهرهای مردمی داشت و مثلا نماز جمعه را برگزار میكرد و مردم جمع میشدند و برای مردم كشور هم الهام بخش بود، ایشان بود.
ما در آن موقع به دو جا بیشتر سر میزدیم؛ یكی خرمشهر بود و دیگری آبادان. وقتی خرمشهر سقوط كرد، آبادان و دزفول به عنوان دو شهر مقاوم و قهرمان در همه ایران مطرح بودند. البته در دزفول، مردم بیشتر مانده بودند. در آبادان ماندن كار بسیار سختی بود، چون دشمن از آن سوی آب، به راحتی و با خمپاره، آبادان را میزد. ماندن آقای جمی كه تبلور ماندن مردم بود، حتی در برابر كسانی كه به دلیل خطرناك بودن شرایط، ایجاد شبهه میكردند، ماندن ایشان مجوزی شد برای كسانی كه میخواستند از خطر استقبال كنند. ماندن ایشان، محورهای اخلاقی، اسلامی و جهادی و همه چیز را تقویت كرد. من چند باری كه به آبادان رفتم، نقش ایشان را در میان نیروهای رزمنده و مردم، نقش ستون خیمه برای بقای آبادان میدیدم.
حضور ایشان بسیار الهامبخش و دعوتكننده به جهاد بود. نماد زندگی مدنی آبادان بود. بیشتر مردم آبادان از شهر بیرون آمده بودند، اما همین كه میدیدند صفوف نماز جمعه قابل توجه است و آقای جمی هم آن گونه خطبه میخواند، به نظرم موجب تقویت روحیه جهادی در دوران جهادمان شد. بسیاری از عوامل در پیروزی ما در جنگ نقش داشتند و مقاومت آبادان در آن شرایط بسیار سخت و استثنایی، هم بیتردید یكی از عوامل مؤثر بود. من نمیدانم كه در تاریخ جنگها، جایی پیدا میشود كه در شهری با ویژگیهای آبادان، یعنی در كنار دشمن بودن، حضور مردمی تا این اندازه پررنگ بوده باشد؟
دکتر محسن رضایی:
نقش مرحوم آیتالله جمی نقش برجسته ای بود. در حقیقت ایشان شمع جبهه آبادان بودند که با سوختن خودشان، روشنی و با مقاومتشان امید میدادند. آبادان محاصره شده بود، ولی آیت الله جمی با تعدادی از مردم و رزمنده ها در این شهر زندگی میکردند؛ گویی اصلاً اتفاقی نیفتاده است.
جاده های ورودی به آبادان و مسیر ارتباطی این شهر با اهواز به محاصره دشمن درآمده بود و تدارک این جبهه فقط از راه دریا ممکن بود، ولی حضور آیت الله جمی با صدای بلند میگفت اتفاق بزرگی نیفتاده؛ به تعبیر حضرت امام (ره)، دزدی آمده و سنگی انداخته و به زودی مجازات خواهد شد.
برای مدت طولانی نزدیک به ده تا یازده ماه محاصره آبادان ادامه داشت و حتی پس از شکست حصر آبادان هم از طرف جبهه خرمشهر و نیز از آن سوی اروند، در معرض بمباران های دشمن بود که گاه حتی به صورت خمپارههای سبک روی این شهر ریخته میشد و در چنین شرایطی نماز جمعه آبادان هر هفته برگزار میشد.
گاهی خمپاره ها به محوطه اطراف نماز جمعه برخورد میکرد و حتی برخی از نمازگزاران زخمی میشدند، ولی ایشان ادامه میداد. نماز جمعه آبادان، نه تنها تعطیل نشد، بلکه به صورت تمام و کمال در زمان معین و در مکان مشخص برگزار میشد.
مستقل از موضوع مقاومت ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس، خود نماز جمعه آبادان یک موضوع شایسته بررسی و تحلیل است که آثار تربیتی خوبی برای نسل جدید خواهد داشت.
دشمن زمان و مکان برگزاری نماز جمعه را میدانست و نمازگزارها هم میدانستند که دشمن اینها را میداند و با ریختن آتش، درصدد جلوگیری از انجام این مراسم است، ولی در یک حماسه ای که هر هفته امام جمعه و نمازگزاران میآفریدند، نماز جمعه به طور کامل برگزار میشد. خود این حماسه نماز جمعه، یک جبهه بزرگ در کنار دفاع مقدس بود.
محور اداره شهر جناب آقای جمی بود. اولا حضور خود آقای جمی به همه آرامش میداد و همه احساس میکردند حکومت حضور دارد.
گویی که امام هست، رئیسجمهور هست، دولت هست. اثر حضور آقای جمی در شهر بسیار آرامبخش و برای دشمن هم خیلی ناراحت کننده بود، چون او میخواست بگوید آبادان در محاصره است، ولی هر هفته خطبههای نماز جمعه که پخش میشدند، کار تبلیغات هفتگی صدام خنثی میشد و از میان میرفت و برای همین، این تعبیر «جمهوری اسلامی در محاصره یا اشغال» با حضور آقای جمی و رتق و فتق امور مردم توسط ایشان و مراجعه نهادهای گوناگون به ایشان، نمایش قدرتمندی از پایداری جمهوری اسلامی بود.
امیر دریابان علی شمخانی:
آقای جمی یعنی آتش تهیه مقاومت و پایداری در جنوبیترین نقطه ایران. وی در حقیقت در این حمله در زمان جنگ و به ویژه در زمان محاصره آبادان، قابل خلاصه شدن است. آتش تهیه در عملیات رزمی در دو زمان به کار گرفته میشود. یک زمان به هنگام آفند است؛ یعنی نیروی مهاجم اگر بخواهد اصل غافلگیری را رعایت نکند، آتش تهیه را به کار میبرد. یک زمان هم وقتی است که عملیاتی لو برود. طرفی که آفند و عملیات روی او صورت میگیرد، آتش تهیهای را برای تجمع نیرویی که قصد تهاجم به او را دارد، به کار میگیرد، ولی آقای جمی آتش تهیه از نوع سوم بود. او آتش تهیه پایداری و مقاومت در صحنه آبادان یا جنوبیترین نقطه جبهه ایران بود که در میان فرماندهان ستاد عملیات و مسجد قدس و مناطق عمومی آبادان همواره رفت و آمد داشت و هر هفته هم موضع پرقدرت خویش را اعلام میکرد. یکی از ابزار کارآمد این آتش تهیه، نماز جمعه بود و پایداری وی در تداوم برگزاری آن که هم آبادانیها را پیرامون محور ایشان استوار و پابرجا نگه میداشت و هم ایرانیها را نسبت به این موضوع که هنوز آبادان در اختیار ماست، دلگرم میکرد و شاید پس از نماز جمعه تهران، بیشترین مخاطب را در میان نماز جمعههای ایران داشت.
سرلشکر حسنی سعدی:
زندگی آقای جمی در آبادان، یک زندگی واقعا معجزهآسا بود. با آن سن و سال و وضعیت جسمی که رژیم غذایی خاصی را میطلبید، در آبادان مانده بودند و جز برادر شهیدشان که از ایشان مراقبت میکرد، اعضای خانواده، کسی در کنارشان نبود. با این این که باید غذای خاصی میخوردند، این گونه نبود و همان غذایی را که برای رزمندهها در مسجد تهیه میشد، میخوردند. وضعیت جمسی و ضعف بدنیشان به گونهای بود که باید دستکم از نظر غذا رسیدگی خاصی به ایشان میشد، ولی قناعت میکردند و از همان غذای رزمندهها استفاده میکردند.
سردار مرتضی قربانی:
جمی مردی است بسیار ساده و مخلص و خداشناس که بسیار زیبا حرف میزدند و با لحنی روحانی همه را هدایت میکند. او بیشترین ارتباط تلفنی را از آبادان با دفتر امام و حاج احمدآقا خمینی داشت. حاج آقا جمی روزی پنج بار با دفتر امام تماس داشت و تا امام زنده بودند، شاید هر دو ماه یک بار به دیدار حضوری شرفیاب میشد و خط اصلی راه را از امام دریافت میکرد.
احمد جمی (فرزند مرحوم):
مناعت طبع حاج آقا بینظیر بود و در اوج گرفتاریها شخصی، طبع بسیار بلندی داشت. هرگز ندیدم که نیازش را نزد کسی ببرد و یا از زندگی گلایه و شکایتی بکند. من در میان اسناد ایشان یک بار به سند جالبی برخوردم که مؤید همین نکته است. حاج آقا از دهه سی در آبادان بودند؛ منتها تا سال 55 نتوانستند برای خانواده منزل تهیه کنند. کسانی که در ساخت مسجد آنجا شرکت داشتند، تصمیم میگیرند یک منزل هم برای آقا بسازند. حاج آقا فهرست نام کسانی را که این کمک را کرده بودند، میگیرد و از آنان تشکر میکند و میگوید که نیازی به این کار نیست، این نوع رفتارها روی اطرافیان تأثیر میگذارد. حاج آقا در عین نیاز، این گونه طبع بلندی داشتند و از کسی کمکی را نمیپذیرفتند.
یادم هست مسجد که میرفت، بچههایی را که به آنجا میآمدند، به شدت تحت حمایت قرار میداد. حالاتی در مأمومین بود و اکنون هم هست که بچهها را پس میزنند و میگویند مسجد جای بچه نیست. حاج آقا به خاطر بچهها با آنان دعوا میکرد و جالب اینجاست که با آن که حاج آقا در سنین میانسالی و آن افراد، معمر بودند، از ایشان دلخور نمیشدند و کسی هم قهر نمیکرد. بچهها هم به ذوق و شوق حاج آقا میآمدند و مسجد همیشه پر از بچه بود؛ اینها نسلی بودند که بعدها نوجوان و جوان شدند و آن حماسهها را آفریدند و جالبتر این که بچههای آنها هم با حاج آقا رابطه صمیمانه داشتند.