به گزارش مشرق، این روزها کنار بیمارستان خاتمالانبیاء و در مجتمع توانبخشی هلال احمر، بازیکنی حضور دارد که زمانی قهرمان لیگ برتر ایران بوده و حالا فقط تمام هدفش تمرین و تمرین و تمرین است تا بتواند حداقل دوباره بر روی دو پایش راه برود. رویای بازیکنی که با نفت به یک چهارم آسیا رفت و سودای قهرمانی در این مسابقات را داشت، حالا فقط "راه رفتن" است. کاری که یک بار در 2 سالگی به خوبی آموخته بود و حالا در ۳۴ سالگی تلاش دارد دوباره توانایی انجام آن را به دست آورد.
عملهای متعدد در یکی دو ماه پس از مصدومیتش باعث شد تا پزشکهای او متوجه شوند که فوتبال "شیر برزیلی لیگ ایران" در همان دقیقه 42 دیدار تیمش برابر فولاد تمام شد و لئو دیگر نمیتواند حتی روی نیمکت تیمی بنشیند و آن را هدایت کند.
البته پادوانی هنوز امیدوار است و امید تنها چراغی است که او را برای رسیدن به هدفش یعنی برگشت کامل سلامتیاش سر پا نگه داشته است.
زندگی جدید پادوانی
در مجتمع توانبخشی هلال احمر و در طبقه اول آن سه اتاق کوچک وجود دارد که زندگیاش در آنها خلاصه میشود. مصدومیت نخاعی "لئو" باعث شد تا صدها و شاید هم میلیونها طرفدار او در لباس آبی، به پنج یا شش نفری خلاصه شود که این روزها حواسشان به او هست و هر روز در کنار تختش همراه او هستند و برای سلامتیاش تلاش میکنند تا او دوباره چند قدمی را کنار همسر و برادرش راه برود.
هر روز صبح ساعت ۸، روز پادو با تمرینهای فیزیوتراپی آغاز میشود. هر یک ساعت، ۱۰ دقیقهای را استراحت میکند. ساعت ۱۲ ظهر، زمان خواب و ناهار است و او همراه با بردار یا همسرش و در کنار پرستار مشغول به خوردن غذا میشود. آن هم در اتاقی ۱۵ متری که تنها یک پنجره کوچک با پردهای آبی به دنیای غریبهاش دارد.
پس از خواب، پادو باید به سراغ تمرینهای اصلاحی برود و با نهایت سعی و تلاش تمرینهای فیزیکی خود را انجام دهد. تمرینهایی که گاهی آنقدر سخت میشود که حتی یک مدافع تنومند در برابر آن بغض میکند. بغضهایی که با حسرت دوران اوجش را در فوتبال ایران به یادش میآورد. دوران اوجی که با لحظههای خاطر انگیزی نظیر بالا بردن جام لیگ برتر با فولاد و سپاهان، زدن گل صعود نفت به یکچهارم نهایی لیگ قهرمانان آسیا و قرار گرفتن در جمع ۸ تیم برتر این قاره در کسری از ثانیه از مقابل چشمهایش گذر میکند.
در یک صبح اول هفته به عیادت او رفتیم. او در سادگی و نزاری پذیرای ما بود. اجازه نمیداد دوربینی وارد اتاق شود. اصرار داشت تصویر و فیلمی گرفته نشود. ما هم درکش میکردیم.
پایهایی نحیف، چشمانی قرمز و چهرهای غمگین همراه با بغضی فرو خفته که در پس کلماتش نمایان بود حکایت از مردی داشت که این روزها، ثانیهها هم برایش دیر میگذرد. او که فارسی را به خوبی میفهمید اما در ادای کلمات به فارسی و فهم منظورش به مشکل برمیخورد، مراقب بود که غمش بروز نداشته باشد.
او بارها بغضش ترکید. بغضی که نشان از شکستن غروری داشت که طی این سالها به سختی حاصل کرده بود. تمایلی به گفتوگوی رسمی نداشت. گلههایی زیادی در دل داشت اما میگفت نمیخواهم بیانشان کنم. اما درددلهای زیادی کرد درددلهایی که ماهها در سینهاش خاک خورده بودند. او باز هم اصرار داشت چیزی منتقل نشود.
وقتی از او پرسیدم که اگر از آیندهات خبر داشتی، باز هم فوتبال را انتخاب میکردی؟ بغض کرد و پاسخ داد: نمیدانم، خیلی سخت میگذرد. فوتبال دیگر فقط برای تماشا کردن از تلویزیون است.
او میداند که شاید دیگر نتواند سلامتیاش را بهدست آورد، اما به شایعات توجه نمیکند و کارش را ادامه میدهد. پیشرفت یک ساله او در کارهای درمانی باعث شده تا او بتواند به سختی و کمک واکر دستگاهی به نام آفو راه برود. البته سختی این تمرین آن قدر زیاد است که او پس از ۲۰ قدم نیاز به استراحتی ۱۵ دقیقهای دارد.
درباره امید به برگشت سلامتیاش پرسیدم؟ اینگونه جواب داد: من سعی میکنم، تلاش میکنم. مهم نیست، یک سال دو یا پنج سال دیگر. من دوباره راه خواهم رفت.
جمعه هفته گذشته برای بازی استقلال و تراکتورسازی به ورزشگاه آمده بود. دوباره هواداران تشویقش کردند و برایش طرح موزاییکی آماده بودند تا دوباره اشک ذوق در چشمانش حلقه بزند. دقایقی از بازی تیمش را دید اما نتوانست تاب بیاورد. خیلی زود و حتی پیش از پایان یافتن نیمه نخست از آزادی بیرون رفت تا فرشید اسماعیلی از نبود او تعجب کند و نداند خوشحالی بعد گلش را با چه کسی تقسیم کند.
او درباره دلتنگیاش برای فوتبال گفت: زندگی من هلال احمر (مجتمع توانبخشی هلال احمر) است. همین سه اتاقی که در آنها تمرین میکنم. زندگی من همین تمرینهاست. بازگشت سلامتیم تمام چیزی است که اکنون میخواهم.
هواداران استقلال را به شدت دوست دارد و دلش می خواهد گاهی به او سر بزنند و حالش را بپرسند. البته نه از عیادتها، ملاقاتهای مجازی و اینستاگرامی؛ بدون عکس و فیلم گرفتن. عیادتها برایش انگیزه خواهد شد، انگیزهای که برای تقابل با آیندهای که پزشکها به او گفتهاند بجنگد. البته پزشکانش هم میدانند که پادو تنها با معجزه میتواند دوباره راه برود.
خودش میگوید: حال من خوب است زیرا میدانم که میتوانم. هر روز تمرین خواهم کرد تا دوباره در کنار همسرم راه بروم. این هدف من است و به آن دست پیدا خواهم کرد؛ مانند قهرمانی در لیگ برتر و حضور در لیگ قهرمانان.
مدافع استقلال چند ماهی است که بر تخت بیمارستان است و مدیران استقلال هم تنها دو بار به او سر زدهاند و گفته میشود باشگاه هنوز هزینههای درمانی بازیکنش را نپرداخته است.
لئو، دلش را به تیمها و هوادارانی خوش کرده است که سالها برای آنها بازی کرده و قهرمانی بهدست آورده است. او حالا ایران را خانه اول خودش میداند و دلش میخواهد این تیمها و این هواداران هم وی را به عنوان فردی از ایران بدانند، برایش دعا کنند، به او انگیزه دهند و کمکش کنند تا زود درمان شود و بتواند راه برود.