به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در سرمقاله روزنامه «جوان» نوشت:
خوشبختانه بهانه سیاسی «پلاکارد» در تجمع فیضیه به سرعت نقش تقلیلگرایانه خود را از دست داد و سخنان جناب رحیمپور ازغدی مسئله اصلی آن تجمع شد. این شیفت از منازعه سطحی- سیاسی به منازعه تئوریک و کشاندن مجدد پای حوزه به عرصه کارآمدی نظام یا نسبت آن با اسلام سیاسی را باید به فال نیک گرفت و از این محفظه گفتمانی شکلگرفته برای مرور آنچه باید میبودیم، استفاده کرد. طیف بودن و پیوستار پرتنوع اجتهاد روحانیت شیعه درستی سلطه اصولیون در ۲۰۰ سال گذشته را به اثبات میرساند که تنوع نگرشها در روحانیت تشیع آنقدر موسّع است که از تجویز قمه تا تساهل در مقابل غیریت را در خود جای داده است. شاید برخی نگرشها را نپسندیم، اما اصل این تنوع را باید پاس داشت و آن را نقطه قوت تفکر شیعی دانست.
فراموش نکنیم که امام بیشترین، زیباترین، فصیحترین و بلیغترین مفاهیم را در توصیف علمای اسلامِ تشیع به کار بردهاند و حواسمان باشد که بیشترین خون دل و ناراحتی و تندترین ادبیات امام نیز در همینجا نهفته است. «روحانیت طرفدار اسلام ناب محمدی» طیف مطلوب و منظور حضرت امام در انقلاب اسلامی است که هم سیاست را میفهمند، هم دنیای مدرن را و هم قدرت خدمتگزاری را موهبت الهی در عصر غیبت میدانند. همانطور که امام میفرمایند: «آنان (روحانیت پیرو اسلام ناب) با زهد، تقوی و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی باز به همان شیوه زاهدانه زیستهاند»، نقطه مقابل را نیز مدنظر دارند که «مقدسنمای متحجر و بیشعور»، «خون دلی که پدر پیرتان از این قشر خورده است از هیچ قشری نخورده است» و یادمان باشد امام از جنگ، صدام و شاه خسته نشد که «خدا مرگ مرا برساند» نیز در مواجهه با حوزه گفته شد.
رحیمپور و امثال وی فرزند دانشگاه نیستند و به التقاط آلوده نشدهاند که خود خروجی حوزهاند. او و صدها هزار از مؤمنین به اسلام سیاسی امروز آرمان تمدن اسلامی را در حجرههای حوزه جستوجو میکنند. حوزه امروز طلبکار نیست که بدهکار انقلاب اسلامی است. کسانی که از ترس پهلوی اول، روزها به اطراف قم میرفتند و در تاریکی شب برمیگشتند، امروز به برکت امام و انقلاب اسلامی میداندار دین و سیاست شدهاند و این امر فقط به شیرینیها و تلخیهای روزمره ختم نمیشود که آزمون سخت برای حاملان اسلام تشیع است.
توقع اینکه هر کس لباس روحانیت به تن دارد، باید سرباز انقلاب و پرچمدار نرمافزار جمهوری اسلامی باشد مطلوب است، اما قابل تحقق نیست و این باید افتخار انقلابیون حوزه باشد که قرائت خود را به صورت قهرآمیز مسلط نکردهاند و دیگران نیز آزادند راه خود را بروند و حتی سر از انگلستان در بیاورند. اما آنچه امثال رحیمپور را مضطرب میکند، افق کارآمدی جمهوری اسلامی مبتنی بر اندیشه بومی و درونزای اسلام سیاسی است که عدم حصول به آن افق تمدنساز، به معنای عبارت معروف امام در صدر انقلاب اسلامی است که «شکست روحانیت، شکست اسلام است».
این شکست باید ترجمه امروزی شود. این شکست سختافزاری و قهری نیست که میتواند شکست نرمافزاری روحانیت طرفدار اسلام ناب محمدی در حل مسائل اساسی حکومت و «جامعهشناسی سیاسی اسلامی» باشد. حوزه و طلاب انقلابی حتماً متوجه هستند که حضرت امام «حکومت مدرن» را پذیرفته است، یعنی حکومتی که نه حاکمان مالکند و نه مردم رعیت، مشارکت سیاسی مدرن، ابزارهای حیات مدرن اجتماعی. حقوق بین الملل، هنر به معنی عام آن، نشاط، آزادی، اخلاق محوری و از همه مهمتر مردمسالاری از مسائلی هستند که روحانیت تشیع اگر نتواند درباره آن قالبسازی کند یا نتواند برای قالبهای موجود مبنای شرعی بیابد، شکست روحانیت حتمی است.
البته ناگفته نماند که ماهیت اسلام تشیع ذاتاً سیاسی است و آن روحانیای که عبا بر سر میکشد یا گوشهنشین میشود تا آلوده نشود، هم سیاسی است. اصولاً کسی که خمس میدهد و خمس توزیع میکند، نمیتواند سکولار باشد. اینکه یک مسلمان یک پنجم دارایی خود را برای گسترش مکتب هزینه میکند، در امر سیاسی مشارکت کرده است که امام سوگند میخورد: «والله اسلام همه چیزش سیاست است، نمازش، روزهاش، حجش، جهادش، خمسش و...». بنابراین، سکولارهای حوزه شاید با جمهوری اسلامی مرزبندی سیاسی داشته باشند، اما روحانیت تشیع ذاتاً نمیتوانند سکولار باشند.
اعتقاد به عاشورا راه سکولاریسم را بسته است و اگر منازعهای هست کلامی و فقهی است. امروز محک بزرگی برای حوزه علمیه شروع شده است. سنگینی این آزمایش را باید حوزه با همه وجود و در انطباق با دنیای مدرن درک کند و جذابیتهای زیستمسلمانی و کارآمدی فقه در عرصه حکومت امروزی را باید به نمایش گذارد و از این فرصت ذیقیمتی که بعد از صدها سال فراهم شده است، استفاده کند. تغییر سرنوشت به دست خود ماست، وعدههای الهی بدون تفکر و حرکت محقق نخواهد شد.