به گزارش مشرق، برای ملاقات با اعضای گروه «برای شهید» نشانی سرراستی داریم. قطعه 53 از معدود قطعههای سرپوشیده گلزار شهداست و همین سقف است که از دور به ما آدرس یک دورهمی دوست داشتنی را میدهد. اینجا خبری از لباسهای آهار خورده و اتو کشیده نیست. امروزهمه با لباس کار مهمان شهدا شدهاند. دستها و پر شالها و چادرهایشان جا به جا پر از لکههای سبز و قرمزرنگ شده است.
رسوب زدایی از سنگ مزارها آن طور ها که به نظر میرسد کار سادهای نیست. هر مرحلهای ابزار خودش را دارد و اگر تمرکز نداشته باشی راه رفته را دوباره و چند باره باید طی کنی تا به نتیجه مطلوبی که خواهان کارشناسان گروه هست برسی. با این همه باب شوخی و خنده باز است.
بیشتر بخوانید:
دوست داشتم همسرم جانباز باشد
هر چند لحظه یک بار کسی از کنار ردیف سنگهای سفید مزارها سر بلند میکند. لبخند کش داری می زند و بلند میپرسد: «دوستان کی خسته است؟» همان لحظه بقیه هم عرق از پیشانی میگیرند. میخندند و بلندتر جواب میدهند: «دشمن.»
مایهای برای افاقه و گشایش
بیشترشان کمتر از سی سال سن دارند. پسرها سراغ ردیفهای غربی قطعه رفتهاند و دخترها مشغول بلند کردن رنگها از روی حروف قبور قطعههای شرقی هستند. خیلیهایشان همدیگر را نمیشناسند و کم کم یخ خجالتشان زیر آفتاب تند روز اول شهریور در حال آب شدن است. متولیان گروه «برای شهید» از چند روز قبل در فضای مجازی فراخوانی منتشر کردهاند. متن فراخوان به حاشیه نرفته و رو راست به اصل کار پرداخته بود. از داوطلبان پویش خواسته شده بود رأس ساعت 7 در قطعه 53 باشند تا بتوانند وسایل مورد نیاز رسوب زدایی را از متولیان دریافت کنند.
علی سالار بیگی بار دومی است که در برنامه غبار روبی مزار شهدا شرکت میکند. حواسش را داده به مایع بی رنگی که برایش در سرنگ بزرگی ریختهاند تا هدر نرود و به کمکش بتواند رنگهای قدیمی روی سنگها را از جا بلند کند. وقتی میبیند متوجه لرزش دستهایش شدهایم می گویدک «سفارش کردهاند چون این محلول کمی گران قیمت است با وسواس از آن استفاده کنیم.» تازه وارد 19 سالگی شده و همچنان پشت کنکوری به حساب میآید. روزهای جمعه مهمان این قطعهها میشود و به نظرش میآید در چرخ زدن بین حجلهها و دیدن چهره شهدا گشایش و افاقهای هست: «اینجا برای من صرفاً یک قطعه از بهشت زهرا نیست.
چهرهها را نگاه کنید. بین این شهدا از نوجوان 15 ساله هست تا پیرمرد 75 ساله. وقتی به این عکسها نگاه میکنم فکر میکنم آنها به طور همزمان با چه حقیقتی روبه رو شدند که با وجود این همه تفاوت در سن و سال یک راه را انتخاب کردهاند.» علی دوباره سر بلند میکند و چشم میگرداند بین عکسهایی که در قابهای دهه شصتی حجلهها به من و او میخندند. دوباره مشغول مسواک کشیدن روی رنگهای قدیمی میشود و میگوید: «در کل اینجا سوژههای زیادی برای فکر کردن پیدا میشود و همین حالم را خوش میکند.»
شاگردی میکنیم
دستگاه پولیشر را محکم در دست گرفته و از کنار دستیاش میخواهد همزمان با سایش سنگ روی قبر شهیدی که سنگ قبرش به ما میگوید در فکه به آرزویش رسیده آب بریزد. رنگ اصلی سنگ سفید بوده اما حالا کمی به خاکستری می زند. پیمان نعمت اللهی بعد تمرینهایی که داشته حالا برای خودش در ساییدن سنگها استاد شده است. اصرار دارد از چهرهاش عکس نگیریم و میگوید خانه شاگردی بیش نیست: «اینجا فقط خانه شهدا نیست. خانه ما هم هست. فرقمان این است که آنها صاحب خانهاند و ما اینجا خانه شاگردی میکنیم.» پیمان میگوید هدف گروه تنها یک غبار روبی و رسوب زدایی معمولی نیست و در این حرکت پیامهایی هست که دوست دارد مسئولانی که به هر دلیلی به دنبال یکسان سازی مزار شهدا هستند آن را بشنوند: «اینجا یک موزه روباز بزرگ است. همه این سنگ قبرها به مثابه اسنادی از سیر پیروزی انقلاب مردمی ماهستند.
همین سنگها ثابت میکند این انقلاب مردمی و خودجوش بوده است. بنا براین وظیفه همه ماست که درست مثل ارکان نظام از آنها محافظت کنیم. نمیدانم دلیل این که عدهای علاقه به تخریب و یک شکل کردن سنگ این قبور دارند چیست اما از نگاه ما ادبیات مختلفی که در حکاکی این سنگها دیده میشود بخشی از تاریخ معاصر ماست.» دوستان پیمان حالا به خوبی سنگ مزار شهید را شستهاند و نوبت مرحله دوم پولیشر کشی رسیده است. پیمان یا علی میگوید دوباره از جا بلند میشود. میخواهد دوباره پاچههای شلوارش را بالا بزند اما به خاطر حضور ما معذب است.
وقت خداحافظی میگوید: «در قطعهای سنگ قبری را دیدم که بخشی از وصیت شهید روی آن حک شده بود. شهید خواسته بود در تشییع پیکرش پرچم آمریکا که نمادی از ظلم به مستضعفان است را آتش بزنند. همین سنگ قبر تفکر آن شهید را داد می زند. تفکری که به کار امروز جامعه ما هم میآید و داریم میبینیم که آمریکا تا چه اندازه بدپیمان و با ما در ستیز است و دست از سر مظلومان بر نمیدارد. حالا سؤال اینجاست چرا باید به بهانه یک شکل کردن قبور این اسناد ارزنده را از بین ببریم؟»
با خلق تنگ میآیم و با خوش رویی میروم
کم کم به ساعت 9 صبح نزدیک میشویم. جمعیت پراکندهای جسته جسته در بین ردیف قبرها میگردند و اشکال کار گروههای مرحله قبل را برطرف میکنند. «سمانه هادیزاده» برای اولین بار است که با این گروه همراه شده. میگوید هر پنج شنبه به همراه پدرش بر سر مزار پدربزرگش میرود. اما اول به قطعه شهدا میآیند و اینجا ادای احترامی میکنند: «در حرکتهای خودجوش مردمی نیت خالصانهای است که ما مشابه آن را در گروههای سازمان دهی شده کمتر میبینیم. این گروهها مشابه خود شهدا هستند چون فعالیت ارزشمند داوطلبانهای دارند.
همان طور که رهبر ما فرمودن این روزها زنده نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست و این پویش تلاشی خالصانه برای این فرهنگ مهم دارد.» سمانه میگوید بارها با خلق تنگ به این قطعهها آمده و با رویی خوش اینجا را ترک کرده است: «اینجا به معنی واقعی کلمه زنده بودن دائمی شهدا را حس میکنم. وقتی با آنها حرف میزنم انگار در سکوتشان پاسخی برای ما دارند. حضورشان برای من ملموس است و از برکت آن به همه ما خیر میرسد.»
حذف این تاریخ گویا، به نفع چه کسانی است؟
از متولیان گروه «برای شهید» تنها مهدی آیت ثانی راضی به صحبت میشود. کافی است چند دقیقهای مخاطب حرفهای استخوان دارش باشید تا فهمتان شود نیت اصلی گروه حراست از چه نوع ارزشهایی است. آیت ثانی مسلطتر از آنچه فکرش را میکنیم در باره مراحل حرفهای رسوب زدایی از سنگها شروع به صحبت میکند. انواع سنگها را میشناسد. از قیمت و بازار ابزاری که برای این کار مورد نیاز است خبر دارد و بیش از همه اینها در طول این سالها حواسش پی مصوبههایی بوده که هدفی مثل یکسان سازی قبور شهدا را دنبال کردهاند.
او به همراه گروه جمع و جوری که دارد یک سال از وقت فراغتش را نذر پیگیری اصولی پیامدهای منفی این تصمیم کرده است و حالا مثل دانشجویی که در جلسه دفاع از پایان نامهاش در مقابل داور ایستاده برایمان از ضرورت حفظ حال و هوای قطعه شهدا میگوید: «ما به طور جدی معتقد هستیم که حذف سنگ قبر شهدا عواقب سیاسی، فرهنگی و حتی امنیتی دارد. وقتی تاریخ گویایی حذف شود پیش زمینههایی برای تحریف بوجود میآید. مثل برخی از حرفهایی که همین الان از برخی مخالفان جممهوری اسلامی شنیده میشود. این سنگ قبرها نشان میدهند شهدا با باورهایشان سالها در خط مقدم حضور داشتند و کسی آنها را به این کار مجبور نکرده بود. روزی که این سنگ مزارها نباشد این شایعهها جای واقعیتها را میگیرند و به همین شکل آسیبهایی به نظام وارد میشود.
مزار شهدای ما حال و هوای بسیار مفرحی در خود دارد. حجلهها و قاب عکسهای قدیمی در کنار سنگهایی که با حکاکیهای دهه 60 کنار هم قرار گرفتهاند تصویر دلنشینی در کنار هم ایجاد کردهاند. این درحالی است که عدهای از مسئولان ما میخواهند این قبور را حذف کنند و سنگهای کوچک کپی برابر اصلی در کنار هم بنشانند. این یادآور قطعه بی روحی است که برای کشتههای جنگ ویتنام در آمریکا ایجاد کردهاند. چرا ما باید به این سمت حرکت کنیم در حالی که فرهنگ خالص و ارزشمندی در همین شمایل فعلی گلزار شهدا مشهود است؟»
مهدی آیت ثانی میگوید هر چه تعداد اعضای شرکت کننده در این پویش بیشتر شود این قصد و غرضها که متاسفانه در گلزار شهدای بسیاری از شهرستانهای ما اجرایی شده زودتر به فراموشی سپرده میشود: «هر کسی که دعوت ما برای غبارروبی و روسوب زدایی را میپذیرد با هدف حفظ شمایل فعلی این قطعهها همراه ما میشود.
بدیهی است که هر چه تعداد ما بیشتر باشد دیگر کمتر مسئول دولتی با هدفی که برای خود ما هم مجهول است به فکر یک شکل کردن این سنگ مزارها می افتد. خانواده شهدا و مردم همراه ما هستند و همین نشان میدهد حفظ این قطعهها به صواب نزدیکتر است.» ساعت پایان کار از راه رسیده است. هوا گرم است و اعضای پویش چهار ساعت به طور مداوم کار کردهاند اما اثری از خستگی در چهرههایشان نیست. حالا خیلیها در همین چند ساعت دوست تازهای پیدا کردهاند و مشغول رد و بدل کردن شماره تلفنها و نشانی صفحههای مجازیشان به یکدیگر هستند. وقت خداحافظی رسیده و از همین حالا قرار و مدارها برای غبار روبی ساعت 7 صبح جمعه هفته آینده گذاشته میشود.