به گزارش مشرق، چهارراه گلوبندک را بگیری و به سمت جنوب گز کنی، به کوچهای تنگ و ترش میرسی که روی تابلوی آن نوشتهاند کارکن اساسی. اینجا تا همین چند دهه پیش که هنوز محلههای انگشتشمار شهر را باکوی و برزنها در نقشهها دستهبندی میکردند گذر قلی نام داشت و مشهورترین خانه آن، منزل آقای محله، سید احمد طالقانی بود. روحانی متعبد سرسختی که پیشازاین که پدر آل احمدها باشد شهرتش را از سرشاخ شدن با حاکمیت آن دوره چون نشانی از شجاعت به سینه سنجاق کرده بود. جلال در این خانه رشد کرد. در 17 سالگی از سختگیریهای همین پدر رمید و در 47 سالگی بار دیگر پیش از آنکه در 18 شهریور سال 45 آن مرگ مشکوک به زندگی سراسر تکاپویش خاتمه دهد بار دیگر به پدر و اخلاصی که در روحانیت آن دورهدیده بود پناه آورد. خانه قدیمی 100 ساله آل احمدها هنوز درگذر قلی نفس میکشد. هرچند این نفسها سنگین شده و کمکم بوی نم و نا گرفته است اما هنوز میشود رد خاطرات برگزاری مراسم سوگواری سید و سالار شهیدان و روضههای معروف روزهای سهشنبه این خانه را در اذهان قدیمیترین ساکنان این محله گرفت. این خانه زمانی نهچندان دور چشموچراغ اهالی محله بود و مایه مباهات اهالی دیندار پاچنار.
همسایگی با سید نصرالدین
شجره آل احمدها با 37 پشت به امامزاده سید ناصرالدین میرسید. بزرگی که بقعهاش هنوز در خیابان خیام خلوتگاه دلدادگان اهلبیت (ع) است. منزل سید احمد طالقانی در همسایگی این امامزاده قرارداد و مایه افتخار صاحبخانهاش بود تا اینکه «بوتر جوهر» شهردار تهران مترصد این شد که خیابانهای اطراف بازار را به طاسی از خیابانهای فرنگ به شکل صلیب نار دربیاورد. دستور تخریب خانه را که میدهد سید احمد آقا جوش میآورد و با عصای معروف آبنوسش بر سر او میکوبد. قائلهای به پا میشود که برای خوابیدن سروصدای آن متوسل به خانه امامجمعه میشوند. درنهایت سید احمد آقا را چند ماهی راهی عتبات میکنند و وقتی او برمیگردد میبیند اهل خانه به همین خانه گذر قلی نقلمکان کردهاند. جلال در سال 1306 در همین خانه به دنیا میآید. سید احمد آقا، پیشنماز اهالی محله پاچنار بود و در مسجد لباسیها نماز میخواند و در همان نزدیکی خانه دفتر و محضری داشت تا اینکه رضاخان دستور به تعطیلی این دفاتر داد. سالهای کشف حجاب و جواز دار شدن لباس روحانیت از راه رسیدند. سید احمد آقا زیر بار حرف زور نرفت. برای لباسش که میگفت لباس پیامبر است جوازی نگرفت. دفتر را تعطیل کرد و خانهنشین و سرسختتر از پیش شد.
افتضاحی که دستمایه جشن فرخنده شد
باوجود قوانین تازه از راه رسیده اهل خانه آل احمد در سختی بودند. زنهای خانه از ترس بیآبرویی آجانها از خانه بیرون نمیرفتند و آقای خانه بیم این داشت که لباس روحانیت را به بهانه اینکه جواز ندارد از تن او به درکنند. درست در روز 17 دیماه سال 1314 بود که «رضاخان میرپنج» به دنبال تقلید از همتای ترک خود «آ تا ترک» فرمان کشف حجاب را صادر کرد. جشنی به پا شد و از همه رجال خواسته شد تا دست در دستزنان مکشوفه خود در این مراسم شرکت کنند. جلال متولد سال 1302 است و بهخوبی و به قول خودش این «افتضاح» را به یاد میآورد و بعدها آن را در داستان جشن فرخنده به رخ میکشد و ماندگار میکند. در آن سالها خانهها حمام نداشتند. خانه گذر قلی نخستین خانه محلههای پاییندست بود که صاحب حمامی دمدستی شد تا زنهای خانه برای رفتن به حمام عمومی محله به دردسر هجوم آجانها نیفتند.
نذری که با شهادت محمد تقی پا گرفت
خانه آل احمدها بهرسم معماری با حجب وحیای دوره دو حیاط درونی و بیرونی داشت. بعدازاین که سید احمد آقا محکمهاش را تعطیل کرد مردم از راههای دور و نزدیک برای رفع مناقشههایشان راهی بیرونی این خانه میشدند. محمدتقی برادر بزرگتر آل احمد در عتبات نماینده ولیفقیه و مایه مباهات پدرش بود. شبی تعدادی از وهابیان او را به مهمانی دعوت و سپس او را با قهوهای مسموم کردند و به شهادت رساندند. این خبر که از راه رسید پدر جلال آرام و قرار از دست داد. به سیدالشهدا متوسل شد و نذر کرد آرام که بگیرد هر هفته مراسم زیارتنامهخوانی هفتگی در اتاقهای خانه برگزار شود. از همان روزها بود که اتاقهای اندرونی خانه هممحل ملاقات عاشقان اهلبیت شد. شخصیتهای مذهبی و سیاسی مهم آن دوره در اتاقهای تودرتوی خانه کنار مردم عادی کوچه و بازار مینشستند و بانوای روضه علیاکبر برای مظلومیت شهدای کربلا میگریستند. سفره اطعام ایتام انداخته میشد و هر کس با هر وسعی که داشت به صاحبخانه برای این کار خیر کمک میکرد. این مراسم تا همین چند سال پیش در این خانه برگزار میشد اما حالا با نقلمکان بازماندگان خانواده آل احمدها به منزلی دیگر اهالی محله هنوز برای شرکت در آن جمع میشوند و بر سر قرار هفتگیشان هستند.
آزمون و خطاهای جلال
سید احمد طالقانی را به تعبدی خشک میشناختند. بعد خانهنشین شدند این روحیه در او بالا گرفت. او تاب آزمونوخطاهای جلال را نداشت. بعد از شهادت پسر بزرگترش به دست. وهابیان درصدد بود از جلال محمدتقی دیگری بسازد اما پسر وسطی او به هیچ صراطی هدایت نمیشد مگر اینکه آن را موردسنجش قرار دهد. جلال در 17 سالگی از این خانه رفت و در مسیر زندگی پر از حادثهاش قرار گرفت؛ اما نوشتههایش سندی هستند که نشان میدهد او هیچگاه به مردم سادهای که در این خانه پای زیارت عاشورا مینشستند و پدرش را به دلیل لباس محترمی که داشت تکریمیم کردند، پشت نکرد. زنانی که در اندرونی خانهها برای تحکیم خانواده و فرزند پروری شبانهروز مشغول کار بودند همواره در داستانهای او صاحب ارج و احترام هستند. جهانبینی مهمترین نویسنده معاصر ما در همین خانهپا گرفت و سر آخر همین دیدهها و شنیدههای این خانه قدیمی بود که او را در واپسین روزهای حیات پرتلاطمش به روحانیت و انقلاب گره زد.
حالوروز امروز خانه آل احمدها
خانه معروف گذر قلی در محله پاچنار به ثبت میراث فرهنگی رسیده است. محمدعلی محمدی کارشناس بافت تاریخی تهران قدیم دراینباره میگوید: «این خانه حال چندان مساعدی ندارد. چند سال پیش منزل قدیمی آل احمدها به دلیل قدمتی که داشت به ثبت میراث فرهنگی رسید اما هنوز کاربری ویژهای برای آن در نظر گرفته نشده است و بیم آن میرود که این خانه مانند بسیاری از خانههای قدیمی دیگر مورد آسیب جدی قرار بگیرد.»
خوشبختانه سیاست حفظ خانههای تاریخی از سالهای گذشته در شهرداری تهران کلید خورده و در یک دهه پیش شاهد مرمت و باز زنده سازی بنای بسیاری از خانههای مشاهیر در بافت تاریخی و مرکزی شهر بودهایم. عسگری مسئول انجمن مردمنهاد حفظ خانه هر تاریخی دراینباره میگوید: «وضعیت خانه آل احمدها نگرانکننده نیست، چراکه مرمت ابتدایی در آن صورت گرفته است؛ اما قطعاً قدر و قیمت این خانه بیش از اینهاست و باید با دادن کاربری مناسب به آن مردم را به دیدن زادگاه نویسنده مهمی مانند آل احمد دعوت کرد. تا همین چند سال پیش مردم محله در ایام محرم طبق وصیت سید احمد طالقانی پدر آل احمدها دیوارهای این خانه را سیاهپوش میکردند و هر هفته مراسم زیارت عاشورا در خانه دایر بود. این خانه از دیرباز محل تجمع اهالی مذهبی این محله قدیمی بوده است و امیدواریم بهزودی مسئولان سازمان میراث فرهنگی برای بازگشایی آن تدبیری بیندیشند و مردم را از برکت این خانه محروم نکنند.»
امام خمینی برای آقای این خانه مراسم ختم گرفت
سید احمد طالقانی با همه آن تعبدش خشکی که داشت مورداحترام اهالی محلهاش بود. روحانی سرشناسی بهحساب میآمد و خیلیها رأی گرهگشایی در کارهایشان سراغ او را میگرفتند. سید احمد آقا کمی پیش از جلال دربازکن را وداع گفت. امام خمینی که آن زمان در قم زندگی میکردند برای ایشان مراسم ختمی برگزار کردند. بعد از برگزاری مراسمهای ختم پسران خانواده جلال و شمس از امام وقت ملاقات میگیرند تا از او قدردانی کرده باشند. ساعت ملاقات صبح زود بود. جلال روبه روی امام مینشیند و میبیند کتاب غربزدگیاش از زیر تشکچهای که امام روی آن نشسته بیرون زده است. با شوخطبعی مخصوص به خودش میگوید آقا شما هم این اباطیل را میخوانید؟ امام در پاسخ میگوید اینها اباطیل نیست. اینها را ما (اشاره به روحانیون) باید بگوییم و شما بهدرستی گفتهاید. میگویند در همین ملاقات بود که جلال دل به امام داد و به انقلاب امیدوارتر از گذشته شد؛ اما روزگار مجالی به او نداد تا حاصل قلمزدنهایش در این مسیر را ببیند و در 18 شهریور سال 1348 با مرگی مشکوک در اسلام گیلان جوانمرگ شد، اما آثار ناب و خواندنیاش هنوز هم با اخلاص تمام راهنشان میدهند و برای همیشه در تاریخ ادبیات معاصر ما ماندگارند.