سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
طمع و طعمه
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
...فَالله یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهًْ وَ لَنْ یَجْعَلَ الله لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَسَبیلاً (۱)
دو هفته از جنایت هولناک جنایتکاران ضدانقلاب، در کشتار مردم بیگناه اهوازی میگذرد. جنایتی که با همدستی آمریکا و اذنابش رقم خورد و عدهای اوباش و بیخبر از عقل و منطق و عاجز از استدلال، آنرا اجرا کردند. آنها مثل ترسوها، از پشت حمله کردند و مردم بیگناه را کشتند و کودک چهار ساله را و جانباز هفتاد درصد ویلچرنشین را که نمیتوانستند فرار کنند. این جنایت را از آلسعود و صهیون یادگرفتهاند که کودک میکشند. حمله شجاعانه گاو شیرده سعودی به 52 کودک مدرسهای، شلیک مستقیم به الدُرّه در فلسطین، تصاویر زندهسوزی دیویدیان آمریکا با کودکان شیرخوارشان را دیدهاید؟ اینها مثل یزید، برای کشتن علیاصغرها، تک تیرانداز استخدام میکنند و عباسها را از پشت و پشت نخل، تیر میزنند. اصلاً اگر کربلا نبود، ما در تفسیر و تصویر تاریخ ناتوان بودیم. اگر چراغ کربلا روشن نبود، کتاب تاریخ، خوانده نمیشد و عبرتها گرفته نمیشد. چگونه میشد یزیدیان را شناخت و دردشان را فهمید. دنیا، نیرنگِ بسیار دارد و شیطان فریبِ بسیار.
هنوز محرم است و از سال 61 تاکنون و تا قیامت ادامه دارد. محرم نباید و نمیشود تمام شود چراکه یکی از دلایل ماندگاری آن نیز داشتن همین ویژگی روشنگری و جداکنندگی حق از باطل است. خوب معرکهای است و باید باشد تا ایمانها آزمایش گردد «آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟»(2) باید مرد از نامرد و مؤمن از مدعی جدا شود و شهید در اعلی درجه خود باشد و جلاد، در درک اسفل خود بیفتد وگرنه هم حسین نماز میخواند و هم ابن زیاد و ابن سعد و شمر و.... هم زهیر متمول بود و هم عبدالله بن حر. کربلا نشاندهنده این واقعیت است که در دنیا دو عقیده حاکم است. حسینی و یزیدی. آنکه کودکان بیگناه میکشد یزیدی و لعنتی است. خواه حرمله باشد یا آمریکا یا آلسعود یا اسرائیل یا منافق یا داعشی یا بوکوحرامی یا بودایی یا «فرقه الاحوازی». و آنکه مردانه میرزمد و در میدان میجنگد و ظالم را خِرکِش میکند، حسینی است. خواه عباس باشد، یا بسیجیان خمینی یا حزبالله لبنان یا انصارالله یمن یا حشدالشعبی یا فاطمیون یا زینبیون یا علویون یا... یا قاسم سلیمانی.
مردم! هنوز در محرمیم. دشمن هم همینطور. مگر هنوز یزید، شیطان بزرگ نیست؟ مگر بنیاسرائیل، پشتِ کار نیست؟ مگر لشکر یزید، لبریز از کورانی که فرق نور و ظلمت را نمیدانند، نیست؟ مگر بنگاههای دروغپراکن و شایعهساز یزید، عقلها را به بردگی و فهمها را به کوری نکشانده است؟ مگر هنوز رسانههای مرجف و مزدور، شیطان بزرگ را بزک نمیکنند و حسینیان را تکفیر و تحریم؟ و مردم را از ارتش خیالی شام نمیترسانند؟ از دوگانه مجعولِ جنگ و صلح؟ و از قحطی؟ مگر نمکنشناسان به دشمنان قول پنهانی ندادهاند؟ مگر برخی بهجای ملک ری، قول صندلی نمیگیرند؟ مگر عدهای با پول و پیشنهاد، دهان نمیبندند؟ و شرف به حزب نمیفروشند؟ مگر گروهی با احتکار غذا و دارو، مظلومکشی نمیکنند؟ مگر هنوز پَست فطرتان نفوذی، نشانی فرات را به یزید نمیدهند؟ مگر گفته آنها که هم گوشواره میکندند و هم گریه میکردند و میگفتند «اگر من نبرم دیگران میبرند» شعار امروز برخی گرانفروشان و کمفروشان نیست؟ مگر کسانی با تنبلی و کمکاری و بدکاری و بیعاری و بیکفایتی، آبروی نظام شریف و شیعه جمهوری اسلامی را نمیبرند؟ مگر برخی خواص، رأی و نظر خود را در لابیها و راهروها به مزایده نمیگذارند؟ تا امان نامه شمر را به عباس بدهند؟ و پیشنهاد تسلیم و بیعت با یزید را به حسین؟ پیشنهاد خلع سلاح؟ و ذلت؟ هیهات مناالذله.
کربلا چرا باید تمام شود؟ باید بماند تا بدانیم اگر شب عاشورا چراغ بصیرت کم فروغ شد، چه کسانی به هزار و یک عذر بدتر از گناه،یوسف فاطمه را با بیابان و گرگها تنها میگذارند. کربلا باید بماند تا ما دردِ بریدگان را بفهمیم، درد رفیقان نیمه راه را، طمعکردگان به ملک ری را، دین به دینار دادگان را، شریح قاضی را، شمر را، خولی را، کوفیان را، سجادهنشینانِ ساکت را، یوسف فروشان را، سیاست بازان حرفهای را، کاسبان جهل و شایعه را و در یک کلام درد یزیدیان را. اصلاً چرا تا به حال کسی نپرسیده چرا حرمله با سه تیر سه شعبه به کربلا آمد؟ اصلاً برای چه آمد؟ یکی برای ملک ری بود و یکی برای تأسیس عشرتکده در کوفه، یکی حسین و شرف خود را با سی هزار دینار عوض کرد، یکی با کمی بالاتر از همین مظنه، حکم ارتداد حسین را به یزید داد، یکی از ترس تأسیس حکومت حسینی، گَلِّهای کافر، «بُغضاً لِعَلیِ بن ابیطالب» را بهانه کردند. حرمله چرا آمد؟ شبث چرا؟ اصلاً قاتل محمدطه چه انگیزهای داشت؟ تروریستهای انتحاری و انغماسی، از تیراندازی و کشتارِ بیهدف و کور مردم، چه هدفی دارند؟ آنکه 52 کودک یمنی را جزغاله کرد، فکر که نداشت، پس چه خیالی داشت؟ مجاهد ِخلق و داعش و النصره و بودایی، از زنده سوزاندن کودکان و سر بریدن آنها، چه هدفی دارند؟ و از کجا به اینجا رسیدهاند؟ و در یک کلام، به طمع چه چیزی چنین میکنند؟ طمع.
این طمع چیست که از معاویهِ زیرکِ ظاهرساز تا یزید احمقِ بوزینه باز را به خود مشغول کرده است و در طول تاریخ و بین این دو مصداقِ آشکار، هزاران گونه شبیه به انسان، فریب خورده آن هستند و هر کدام به شیوهای عمل خود را توجیه میکنند و عمده آنها با توجه به انکار یا اظهارشان، خود میدانند که هدف اصلی و نیت واقعی شان کدام است. برخی هم که بصیرت و ذکاوتی برای امور ندارند و مسئولیتهای مهم پذیرفته اند، زمام تصمیمات خود را به جای عقل و تدبیر، به غریزه سپردهاند. مدیریت غریزی. اینها «کسانیاند که کوشششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام میدهند.»(3) در ماهیتِ این دو گروه عامد و جاهل هیچ تفاوتی وجود ندارد چرا که هر دو به یک اندازه به اجتماع ضربه میزنند، یکی با خیانت خود و دیگری با جهالت خود. هر دو خائنند. یکی عمدی خیانت کرده و دیگری عمدی مسئولیت را پذیرفته. دلایل اصلی شکستِ جنگِ به آستانه پیروزی رسیده صفین، اول، جهل و لجبازی خوارج بود و بعد از آن، مکر و نیرنگ عمرو عاص و نهایتاً حماقت و جهل ابوموسایاشعری. و این سه لعنتی، دست به دست هم دادند و تدبیر را از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام گرفتند و خود علی را مقصر کردند.
هر طمعی را طعمهای مخصوص است و هر نفْسی را هوایی در سر. به همین دلیل است که همان امیرالمؤمنین علی، به حاکم خود در آذربایجان نوشت «پُست فرمانروایی ات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو و از تو خواسته اند که فرمانبردار کسی باشی که فراتر از توست.تو را نرسد که خود هر چه خواهی رعیت را فرمان دهی. یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آنکه دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو مالی است از اموال خداوند عزّوجلّ و تو خزانه دار هستی.»(4) کسالت امروز اقتصاد ما ریشهای در غفلت از همین توصیه دارد. اگر گروهی لجباز ۵ سال از عمر مسلمین را صرف تجربه تجربه شدهای نمیکردند و به حرف بزرگتر و عاقلان توجه میکردند و در مجلس هم ظرف 20 دقیقه آنرا تصویب نمیکردند و کسانیکه وظیفه نظارت به برجام را داشتند و بعداً لب به سخن گشودند و گفتند در تحقیرآمیز بودن برجام همین بس که «حتی» متن فارسی ندارد، همان زمان لب میگشودند و...، امروز ما به جای اقتصاد وابسته به برجام و دلار و ویارکدخدا، اقتصادی مقاوم،درونزا و برون نگر داشتیم. چندین پتروشیمی تأسیس کرده بودیم و به جای خام فروشی، صدها محصول نفتی را خودمان تولید میکردیم و به هرکس که میخواستیم و پول بیشتری میداد میفروختیم.
اگر به جای حاشیه سازی و تصفیه حساب سیاسی با رقبا و انتقام از منتقدین و تمسخر گذشتگان و تنبلی به کار و وعدههای خود میپرداختند و اگر به جای استفاده از مدیرانی که پاسخگویی خود را با عبارت بیادبانه «همین است که هست» عوض کردهاند و مدیران دوتابعیتی که ارادتی به ایران ندارند و ایرانی بودن خود را با تعهد به اجنبی، حراج کرده اند، مدیران شرافتمند ایرانی انتخاب میشد و به جای ژنِ برتر و مفتخوری، ساکت و سر به راه بودن، فعالیت در ستاد انتخاباتی و...، لیاقت و توانایی، شرط سپردن میز مدیریتها باشد و اگر ناظران و قانونگذاران به وظیفه نظارتی خود عمل کنند و مصوبات، به جای راهروها و لابیها در صحن، صورت گیرند و اگر در قیام و قعودها، قبر و قیامت به یاد آید، نه پول و پیشنهاد و اگر دولت و مجلس، خدای نخواسته با منافع اصلی ملت و میهن با شیوه گازانبری رفتار نکنند و پشت به پشت هم دهند و همت کنند و وطن را بسازند و قوه قضائیه هم بدون مماشات و اغماض، احکام عادلانه و بازدارنده را به سرعت صادر کند و... و انتخابات در راه است. اگر مردم برای رسیدن به چنین دولت و مجلس انقلابی، اقدام کنند، آمریکا با یک گله گاوشیرده و یک لشگر توله مار تروریست و هزار ترامپ قمارباز، هیچ غلطی نمیتواند بکند.
امروز که هنوز خون محمد طه به کفنش خشک نشده، حتی دهه نودیها هم فهمیدهاند که آمریکا شیطان بزرگ و دشمن اصلی و دروغگو و بیقول و قرار و سردسته جنایتکاران است، وای به حال آنها که خود را پخته سیاست میدانند و اینها را نمیدانند. پرداختن بهFATF و پالرمو واجبتر است یا تصویب قوانین مؤثر برای برون بردن اقتصاد کشور از این وضعیت؟ دلیل این همه عجله چیست؟ چرا به جای پرداختن به CGT، شفافیت رأی نمایندگان و دارایی مسؤولان، مالیات بر خرید و فروش مازاد ارز و سکه، به پاسخگویی کشاندن و نظارت بر آنها و ساعت کار دولتمردان، مدیران دوتابعیتی، قانونگذاری برای گرفتن مالیات خانههای خالی و مالیاتگریزها و بدهکاران بانکی و سامان دادن نقدینگی افسانهای و افسارگسیخته یک تریلیون و هفتصد هزار میلیاردتومانی به سمت اوراق مشارکت در ساخت و تکمیل پتروشیمیها، پالایشگاهها، میادین مشترک انرژی، قانونگذاری و نظارت در اجرای اقتصاد مقاومتی، جرایم سایبری و شبکههای مجازی که آرامش جامعه را به هم میزنند، مفسدین اقتصادی، نظارت بر بانکها، شرکتهای خودروساز، فعال کردن وزیران کم تحرک و... فقط باید بهFATF پرداخته شود؟ چرا عدهای دائماً به دنبال شفاف سازی برای دشمنان هستند و به مردم مبهم میگویند؟ به طمع چه چیزی و برای عمل به چه وعدهای باید نظارت قاتلان محمدطه را به خود بپذیریم و دست خود را ببندیم؟ معنی قاعده نفی سبیل چیست؟ آیات 141 به بعد سوره نساء چه میگوید؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ... پس خداوند، روز قیامت میان شما داوری میکند؛ و خداوند هرگز برای کافران راه تسلط بر مؤمنان قرار نداده است. سوره نساء آیه 141.
2. سوره عنکبوت آیه 2.
3. سوره کهف آیه 104
4. و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک آن تفتات فی رعیه و لا تخاطر الا بوثیقه و فی یدیک مال من مال الله عز وجل و انت من خزانه. نهجالبلاغه/ نامه 5.
6 پیام سیلی موشکی سپاه
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
روز گذشته موشک های بالستیک سپاه در نخستین عملیات ترکیبی مشترک با پهپادهای بمب افکن این نیرو، همچون صاعقه بر سر تروریست ها فرود آمدند و انتقام خون شهدای حادثه تروریستی اهواز را گرفتند. فارغ از جنس عملیات، این سیلی سخت به تروریست ها حاوی پیام های مهمی در حوزه های مختلف است:
1- این عملیات درحالی انجام شد که از حمله تروریستی عناصر تکفیری به رژه نیروهای مسلح در اهواز فقط 9 روز می گذرد. به بیان دیگر فرایند کشف خط و ربط تروریست ها، شناسایی آمران اصلی حادثه اهواز، شناسایی مکان تجمع تروریست ها و تعیین زمان مناسب برای حمله به این نقطه تا بیشترین تلفات را به آن ها تحمیل کند در کمترین زمان ممکن یعنی بسیار کمتر از 9 روز انجام شده است. این اتفاق نشان دهنده اشراف اطلاعاتی عمیق و به روز نیروهای امنیتی و نظامی ایران بر تحولات میدانی و اطلاعاتی منطقه به خصوص عراق و سوریه است.
2- استقرار لانچرهای بالستیک در نقاط بهینه برای شلیک به نحوی که موشک برای سپری کردن مسیر کمترین تعارض را با موانع طبیعی و غیرطبیعی داشته باشد و نیزعملیات را به سرعت به مرحله شلیک برساند، در کمترین زمان رخ داده است. این مسئله نشان می دهد که نیروی هوافضای سپاه همچنان که بارها اعلام کرده واقعا به صورت عملیاتی در آمادگی کامل به سر می برد و مقابل هر گونه ایجاد ناامنی در مرزهای ایران به سرعت واکنش سخت نشان می دهد.
3- تفاوت حمله موشکی سپاه به محل استقرار تروریست ها با برخی حملات موشکی کشورهایی نظیر آمریکا یا اسرائیل به مناطقی همچون سوریه یا فلسطین اشغالی در آن است که صرفا حمله به یک شهر یا کشور و تخریب اماکن آن ها را به اهداف شان می رساند اما در عملیاتی که سپاه انجام می دهد، موشک ها باید دقیقا به یک ساختمان یا یک اتاق مشخص در یک لحظه به خصوص اصابت کند. چه این که مطمئنا دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی دشمن پس از این حمله، آثار به جا مانده را ارزیابی می کنند و می توانند از میزان آمادگی موشک های بالستیک ایران اطلاعات کسب کنند. از این رو، این عرصه به هیچ وجه عرصه رزمایش یا تست موشک نیست و باید همه چیز حساب شده باشد. درست است که هدف یکی از پایگاه های تروریست هاست اما در حقیقت پیام های مهم آن به دشمنان صادر می شود.
4- محلی که موشک های سپاه اصابت کرد، در منطقه البوکمال سوریه قرار دارد. جایی که تحت اشراف نیروهای ائتلاف غرب به رهبری آمریکایی هاست. در حقیقت موشک ها و پهپادهای سپاه از فراز مناطقی که نیروهای آمریکایی و متحدانش حضور داشته اند عبور و در مقر تروریست ها به هدف اصابت کرده است. حتی شب گذشته یک مقام وزارت دفاع آمریکا به سی ان ان گفت که موشک های ایران به «سه مایلی (پنج کیلومتری) نیروهای آمریکایی» اصابت کرده است. این مسئله پیام های مهمی برای طرف های غربی به ویژه آمریکایی ها دارد به نحوی که نشان می دهد این که ایران می گوید هرگونه دست اندازی به امنیت آن می تواند جان نیروهای آمریکایی را در هرجای منطقه به خطر بیندازد یک مسئله عینی و دست یافتنی برای ایران است.
5- دقت موشک های بالستیک ایران در سه عملیات برون مرزی که در یک سال و نیم گذشته انجام شد نشان می دهد که سروصدا و فشارهای آمریکا و متحدانش علیه برنامه موشکی ایران، یک عملیات دقیق برای تضعیف این نقطه اقتدار دفاعی ایران است و باید در مقابل این فشارها، با هوشیاری اجازه نداد که به امنیت ملی ایران خدشه ای وارد شود.
6- نکته آخر هم این که، روزگاری حتی یک متر سیم خاردار به ایران فروخته نمی شد. موشک های بعثی ها در شهرهای دور و نزدیک ایران و در پایتخت یعنی عمق استراتژیک کشور فرود می آمد، مردم را تکه تکه می کرد ولی هیچ کس به صدام اعتراضی نمی کرد. حتی مقامات نظامی آمریکایی و انگلیسی با این که می دانستند موشک های صدام صرف چه می شود و سلاح های شیمیایی اش در کجا فرود می آید، بازهم به شرکت های انگلیسی، آلمانی و ... اجازه می دادند به صدام مواد شیمیایی مرگ آور بفروشند. بنابراین سیلی های سختی که به تروریست ها می زنیم، نباید ما را از آن دوران غافل کند. بلکه باید بیش از گذشته به ما یادآوری کند که برای این امنیت و اقتدار از خون جوانان مان هزینه کرده ایم و امروز اجازه نمی دهیم کسی این گوهر گران بها، یعنی امنیت زنان و مردان و کودکان ایران را به سخره بگیرد یا مخدوش کند و این نتیجه ایستادگی در آن روزهای سخت است.
فرقانی، تکفیری، بیشعور، خودت بمال!
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
«سرچشمه همه مصیبتهایی که ملتها میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان ـ به اصطلاح خودشان ـ از آنها باشد و آنها این طور هستند، اشراف و اعیان این طور هستند که تمام ارزشها را به این میدانند که آنجایی که زندگی میکنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آنها میکنند، رفتار عبید با موالی باشد... وقتی حکومت آنطور شد، دیگر نمیشود این را کسی خیال کند که قابل این است که این با مردم چه جور باشد، از آنور با دولتهای خارجی چه جور باشد. مقابل آنها، از باب اینکه میدیدند آنها قدرتشان بیشتر است، خاضع بودند. هر جایی که توهم میکردند که به قدرتشان یک قدرت بالاتری یک صدمهای بزند، مقابل او لنگ میانداختند و همه جور تواضعی میکردند؛ برای اینکه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هر چه خواستند، بکنند با مردم».
اینها بخشی از بیانات رهبر و بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درباره خطر اشرافیگری مسؤولان است. امام(ره) جایی دیگر میفرمایند: «من شما طبقه گودنشینان را از آن کاخنشینان بالاتر میدانم؛ اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند... یک موی شما بر همه آنها ترجیح دارد؛ بلکه مقایسه یک موی شما با آنها نباید صحیح باشد!» برای کسانی که با هر چهره و لباسی، خود را پیرو خط امام(ره) میدانند، واضح است که هر فردی بخواهد با این منش تقابل داشته باشد، باید بدون لحاظ وابستگیهای سیاسی- جناحی و... از سوی همگان طرد شود. رفتارهای اخیر وزیر بهداشت در مواجهه با مردم، رسانهها و دانشجویان جدا این گمانه را به ذهن متبادر میکند که ایشان به هر دلیلی، خود را موالی و مردم را عبید دیده است؛ رفتاری که از نئولیبرالیسم آن هم از جنس فیک آن برآمده است.
هاشمی در جدیدترین مواجهه خود با دانشجویان پزشکی منتقد خود در دانشگاه علوم پزشکی اهواز، آنها را تکفیری خوانده و تلویحا ادامهدهندههای گروهک تروریستی فرقان دانسته. وی چند روز پیش از این نیز در یک گفتوگوی تلویزیونی در توضیح تعلل وزارت متبوعش در زمینه واردات داروی یک بیماری خاص گفته بود: «مردم حاضرند برای 2 سال طول عمر بیشتر یک نفر، یک میلیارد هزینه کنیم؟!» سوال این است که اگر آقای هاشمی یک شهروند معمولی بودکه فرزندش مبتلا به این بیماری خاص است و وزیر بهداشت چنین حرفی میزد، چه احساسی داشت؟! چطور است که ایشان در حالی که مردم در پراید جابهجا میشوند، میگوید: «پرادو زود چپ میکرد پورشه خریدم!» ولی برای جان فرزندان مردم چنین دست و دلبازی میکند؟ و چطور است که ایشان زمان افزایش نجومی تعرفههای پزشکان در طرح تحول سلامت، به فکر این صرفهجوییها نیفتادهاند؟! اینها همان اندیشههای تاچریسم است که برای جان انسان به ماهو انسان ارزش قائل نبود و همه را در یک دید مکانیکی تنها ابزار توسعه میدید.
سابقه هاشمی در تمسخر جان مردم در لفافه سخنان شیک البته به همین محدود نمیشود. وی پیش از این نیز در پاسخ به سوالی درباره مرگ دردناک یک بیمار مبتلا به «ایبی» و عدم پذیرش او توسط بیمارستانهای دولتی گفته بود: «سالانه ۳۹۰ هزار مرگ و میر داریم و قرار نیست که درباره همه آنها توضیح دهیم!» هاشمی 2 سال قبل نیز فرماندار بدره را به دلیل عدم اطاعت چندثانیهایاش از دستور، مورد توهین قرار داده و گفته بود: «شما نماینده مردم هستی یا نماینده دولت؟ اگر گذاشتم یک روز دیگر بمانی اینجا، بیشعور!» آقای وزیر بهرغم این رفتارها، در تمام این چند ساله، هرگز گوشی برای شنیدن حرف منتقدان برنامهها و رفتارهای خود نداشته است. پیرو همین انتقادناپذیری بود که با فشار دولت و شخص وزیر بهداشت، بخش معروف به «حاشیههای پزشکی» برای همیشه از خبر 20:30 حذف شد.
هاشمی پس از حذف موفقیتآمیز «حاشیههای پزشکی» گفته بود: «از اینکه بخشی از برنامه شبکه 2، این برنامه در حاشیه پزشکی را هم الحمدلله جمع کردند از این بابت تشکر میکنم. چون آن برنامه هم عمدتا یک سیاهنمایی بود از کارهایی که در کارهای پزشکی انجام میشد. امیدوارم به شکل دیگری باز ظهور و بروز پیدا نکند. یعنی از در میگوییم برید بیرون از پنجره دوباره نیایند داخل». وی چندی پس از این نیز در پاسخ خبرنگار روزنامه قدس گفته بود: «شما مگر مزدورید؟ هر چرتی را که به شما میدهند نباید بپرسید!» هاشمی ابتدای دولت دوازدهم نیز با منت گذاشتن سر انقلاب و مردم درباره احتمال حضور در کابینه آینده، گفته بود: «اینطور نمیشود کار کرد که ما زندگی و امور شخصیمان را بگذاریم و وسط میدان بیاییم و 4 سال کار کنیم آن هم برای مردم، ملت و انقلاب و در عین حال کتک هم بخوریم. من این مدلی کار نمیکنم!»
در این میان سوال این است که مجلس بهرغم اطلاع از شکست قطعی طرح تحول سلامت و برخوردهای زشت آقای وزیر با مردم و رسانهها، چرا حداقل از دادن یک تذکر به او خودداری میکند؟ اعضای لیست امید باید امروز پیش وجدان خود و افکار عمومی و فردا در محضر امام(ره) و شهدا پاسخ دهند که آیا تنها وابستگیهای جناحی میتواند مجوز حمایت بیچون و چرای مجلس از هر اقدام وزیران باشد؟ مساله تاملبرانگیز دیگر در زمینه سخنان وزیر بهداشت پیرامون داروی بیماران صعبالعلاج، سکوت تاملبرانگیز سلبریتیها و روشنفکرانی است که هر کدام خود را سفیر یکی از بیماریهای خاص معرفی
میکنند و از قضا، غالبا از طرفداران «با روحانی تا 1400» بودهاند. افرادی چون ترانه علیدوستی، حمید فرخنژاد، باران کوثری و چندین نام دیگر! خوب است حداقل این افراد به جناب وزیر پورشهسوار تذکر دهند وظیفه وزارت متبوعش اُتانازی یا مرگیاری نیست، بلکه او باید علاوه بر جیب پزشکان، از جان بیماران هم حفاظت کند!
برزخ ارزی
محمد قلی یوسفی در ایران نوشت:
بازار ارز از متغیرهای متعددی تأثیر میپذیرد که امروزه بخش عمده آن به شرایط اقتصاد داخلی مربوط میشود. درکنار آن بخشی از متغیرها نیز به انتظاراتی که مردم از آینده تعاملات ایران با دنیای خارج بویژه اروپا و امریکا دارد، برمی گردد.
آنچه طی ماههای گذشته باعث افزایش و جهش نرخ ارز در بازار ایران شده است ریشه داخلی دارد. هماکنون اقتصاد ایران برای رفع بخش عمدهای از نیازهای خود به واردات وابسته است و همین موضوع یکی از مهمترین دلایل رشد نرخ ارز طی سالیان گذشته محسوب میشود. بنابراین متعادل شدن بازار ارز و واقعی شدن نرخ آن به تولید ملی گره خورده است. به معنای دیگر تا زمانی که از طریق رشد تولیدات ملی نیاز به واردات کاهش نیابد نمیتوان انتظار بهبود زیادی دراین بازار داشت.
ازسوی دیگر ارز از نظر بازدهی بهترین بازار برای سرمایهگذاری بوده است. طی سالهای گذشته و به خصوص درماههای اخیر بازده سرمایهگذاری در بازار ارز و همچنین طلا نسبت به سایر بازارها مانند مسکن، خودرو و سهام به مراتب بیشتربوده است و همین تفاوت موجب اتکای سرمایه گذاران به این بازارها شده است؛ موضوعی که خود از طریق افزایش تقاضا به تقویت نرخ ارز دامن زده است.
درکشورهای نفتخیز تجربه نشان داده است که نرخ ارزهمواره روند صعودی دارد، روندی که بسته به شرایط اقتصاد گاه تند و گاه کند بوده است.ولی درمجموع مقایسه نرخ ارز در یک دوره زمانی حکایت از رشد مداوم قیمتها دارد. بنابراین هرچند ممکن است که حبابهای قیمتی که به دلایل مختلف در بازار ارز شکل میگیرد تخلیه شود، ولی نرخ ارز به روند صعودی خود ادامه خواهد داد. درواقع تا زمانی که متغیرهای تأثیرگذار در بازار ارز تغییر نکند همین وضعیت تداوم خواهد داشت.
با این حال تمهیداتی که دولت و بانک مرکزی طی روزهای اخیر اتخاذ و اجرای آنها را آغاز کرده باعث شده است تا بر بازار ارز تأثیر مثبت گذاشته شود. دراین روزها اخبار متعددی از برنامههای بانک مرکزی و دولت برای مهار نوسانات ارزی منتشر و در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که موجب رکود معاملات در بازار ارز شده است. درصورتی که عرضه ارز در بازار از طریق بانک مرکزی یا فروش دارندگان ارز افزایش یابد میتوان امیدوار بود که در روزهای آینده روند کاهشی نرخ ارز ادامه یابد.
درشرایط فعلی مردم در یک وضعیت برزخ ارزی قرار دارند. آنها منتظرند تا ببینند در آینده چه گشایشهایی از طریق توافق با کشورهای اتحادیه اروپا برای کشور ایجاد میشود. حال که اروپا قصد دارد روابط اقتصادی و تجاری خود را با ایران حفظ و گسترش دهد و منابع مالی را برای طرحهای تعریف شده اختصاص دهد، میتوان امیدوار بود که آثار مثبتی در بازار ارز دیده شود. درصورتی که همکاری اروپا با ایران تنها به گفتوگوهای سیاسی محدود باشد، شاهد این آثار مثبت نخواهیم بود ولی اگرنتیجه توافقات صورت گرفته دراقتصاد و تجارت ایران عینیت یابد بهطور قطع آثار مثبت آن هم بیشتر نمایان خواهد شد.
خانه تکانی در اصولگرایی
محسن پیرهادی در رسالت نوشت:
موضوع نواصولگرایی حدود یک سال پیش در سپهر سیاسی ایران مطرح شد، هرچند فعالان و کنشگران عرصه سیاست بارها مفاهیم و پایههای نواصولگرایی را تعریف و تحلیل کردهاند اما به جهت نو بودن مسئله، همچنان خلأ وجود یک منشور متقن از مبانی و کلیات نواصولگرایی حس میشد.از طرف دیگر مسائل جدیدی همچون نواصولگرایی برای اینکه از سطح نخبگانی به سطوح میانی و عمومی جامعه برسد، زمانی حدودا یکساله نیاز دارد. عجله در ارائه چنین مباحثی میتوانست موجب برداشتهای اشتباه از این مفهوم شود، با این فرض ما یک سال مفاهیم این منشور را با دوستان خودمان مورد مداقه و بحث قرار دادیم که ماحصل آن مانیفستی شد که در کمیته سیاسی جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی تدوین و در شورای مرکزی این جمعیت به تصویب رسید و روز گذشته رونمایی شد.
میدانیم که مساحت قلم و اندیشه، عرصه نقد است و عالم سیاست محل خردورزی و نواصولگرایی هم مانند سایر اندیشههای سیاسی ایران، نیازمند نقد و بررسی تحلیلگران در رسانههاست و از قضا یکی از شاخصهای نوگرایی، استقبال از نقدها و نظرات فعالان سیاسی و اجتماعی و حتی عموم علاقهمندان این عرصه است. به همین جهت، آمادگی جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی برای پذیرش هر گونه نقد و نظر و تحلیل پیرامون مانیفست نواصولگرایی را از همین تریبون اعلام داشته و آغوش خود را برای نظرات دوستان با اشتیاق میگشاییم.
اگر در وضعیت بنبست سیاسی فعلی، نواصولگرایی بخواهد راهی تازه بگشاید، پیش از عمل باید خود را در عرصه نظر و نقد محک بزند. این مانیفست همانطور که در رسانهها منتشر شد شامل یک مقدمه و 14 بند است. هرچند انتخابات ریاست جمهوری 96 زمینه و مقدمه نواصولگرایی شد اما این مسئله فراتر و کلانتر از یک انتخابات است، آنچه ما از نواصولگرایی در ذهن داریم، راه حلی برای مشکلات امروز و فردای ایران اسلامی است. جمهوری اسلامی همچون نهالی نو پا که در سال 57 متولد شد با گذر زمان و در دورههای مختلف با مسائل جدیدی مواجه شد و دغدغههای جدیدی در آن شکل گرفت. آن نهال امروز در آستانه 40 سالگی قرار دارد.
اگر تا دیروز مسائل عمده آن از جنس امنیتی و سیاسی متناظر با مسئله ثبات بود، امروز عمده مسائل آن اقتصادی و کارآمدی و متناظر با تثبیت و تقویت است.
آنچه درباره فردای ایران نیز پیشبینی میشود، حرکت به سمت مسائل اجتماعی متناظر عرصه شکوفایی است و ما از همین رو به آینده بسیار امیدواریم. بدین جهت جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی تعریف خود از نواصولگرایی را با اولویت مسائل اجتماعی، سپس اقتصادی و در نهایت سیاسی تنظیم کرده است که در واقع همان سیر ثبات، تثبیت و شکوفایی انقلاب شکوهمند اسلامی است.
نواصولگرایی به تکثر و تضارب آرا معتقد است. این مباحثات موجب تفاهم بینالاذهانی میان نخبگان میشود که نتیجه آن تسریع در فرآیند گذار از مرحله تثبیت به شکوفایی انقلاب است. به همین جهت بند اول از اصول 14گانه نواصولگرایی، ناظر به دعوت از دغدغهمندان انقلابی و معتقدان به اصولگرایی برای تولید ادبیات در قالبهای مختلف است.
سه شاخص اصلی و سنگ زیرین آسیاب نواصولگرایی «مردم باوری»، «اسلامِ ناب» و «نوگرایی» است. نواصولگرایی، نفی اصولگرایی نیست بلکه در امتداد و مکمل آن است؛ برخی اشکالات و نواقص را برطرف و برخی مبانی و ساختارها را باز تعریف کرده است.
نواصولگرایی نه میخواهد و نه میتواند جریان سوم باشد. جریانشناسی سیاسی و تجربه تاریخی کشور ما موید این ادعاست که جریان سوم در ایران شکل نخواهد گرفت. از طرفی در وضعیتی که تمام توان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، رسانهای و امنیتی دشمنان انقلاب اسلامی در قالب جبههای متشکل از دولتها، ارتشها، کارتلها، تراستها و رسانهها در برابر دولت و ملت ایران صف کشیدهاند، قصد مرزبندی و خطکشی در داخل جریان انقلاب را نداریم.
ما دایره نواصولگرایی را گسترده به وسعت همه دلسوزان انقلاب اسلامی میدانیم. نواصولگرایان کسانی هستند که پایبند به اصولاند اما اصلاح برخی مبانی، ساختارها و رفتارها را ضروری میدانند.
امتداد اصولگرایی به معنای پذیرش همه رفتارهای اصولگریان نیست چه بسا این جریان در نقاطی از مردمباوری فاصله گرفته است. قطعا ارزشگرایی سلیقهای، سیاستورزی رانتی، اقتصاد نهادمحور، پیمانکاری فرهنگی، اولویت دادن به دغدغههای جریانی، داشتن نگاه مرکزگرا و فاصله گرفتن از زیست مردمی مورد تایید نواصولگرایی نیست.
ما به اصولگرایی نقد داریم که اگر چنین نمی بود عملا طرح ایده نواصولگرایی ضرورتی نداشت. نگاه جریان نواصولگرا به تبعیض و با ذکر مصادیق در بند هشت مانیفست نواصولگرایی قید شده است.
محور دیگر نو اصولگرایی، اسلام سیاسی است. دقیقا همین جاست که مرزبندی ما با کارگزاران اسلام لیبرال، اسلام بیخاصیت و به قول امام خمینی(ره) اسلام آمریکایی صورت میپذیرد. اسلام سیاسی، معتقد به جنگ همیشگی میان جبهه استکبار و جریان مقاومت است.
اسلامی که یک موی کوخنشینان و پابرهنگان را به همه دنیای پر زرق و برق کاخنشینان ترجیح نمیدهد، اسلامی که دشمن را دشمن میگیرد و به سادگی فریب نمیخورد، اسلامی که تکلیفگرایی را بیتوجهی به نتیجه نمیداند و رسیدن به نتیجه را بخشی از تکلیف میانگارد. اسلامی که اگر دقیق به مبانی آن بازگردیم، راه حل تمام مشکلات امروز و فردا در سیاست، اقتصاد و جامعه ایران است.
در نگاه جریان نواصولگرا، سه بعد عدالت، معنویت و عقلانیت باید توامان در زندگی مردم و اداره امور جاری باشد و این ترجمان مکتب امام و رهبری است. تکیه بر عدالت نباید موجب نادیده گرفتن عقلانیت و تاکید بر عقلانیت نباید موجب تضعیف عدالت شود. ما نگاهمان به سه محور عدالت، عقلانیت و معنویت را به تفصیل و با شرح مصادیق در بند دهم مانیفست نواصولگرایی تبیین کردهایم.
مردمسالاری دینی که در واقع ترکیب دو بال اسلام ناب و مردمباوری است، منتج به ایجاد تمدن اسلامی است که در سایهآن عدالت، عقلانیت و معنویت امکان بروز و ظهور حداکثری خواهد یافت. پس از مردمباوری و اسلام ناب، نوگرایی در روشها و ساختارها ضرورت سوم است. نوگرایی یعنی تغییر اساسی در نگاهها و ساختارهای بالا به پایین، مرکزگرا، نهادمحور و غیرمردمی. نوگرایی یعنی پذیرش پدیدههایی چون طبقه متوسط شهری و فهم مسائلش، نوگرایی یعنی پذیرش تغییر در بسیاری از شاخصها، ساختارها، راهکارها، افکار و حتی اشخاص. از همین روست که مهمترین شاخصه نوگرایی را جوانگرایی میدانیم.
در پایان باید گفت ممکن است برخی در برابر نوگرایی مقاومت کنند و مسیری که ما در آن قدم گذاردهایم هزینهدار باشد، چه این که اگر همه اصولگرایان، ضرورت نو شدن را حس می کردند، عملا نواصولگرایی نیازی به طرح نداشت. اما تغییر در اصولگرایی، چه اصولگرایان بخواهند و چه نخواهند اتفاق خواهد افتاد و این ضرورتی انکار ناپذیر است.
مردی که هند را آزاد کرد
پاکسیما مجوزی در اعتماد نوشت:
دوم اکتبر 1869 گاندی در خانوادهای متوسط از طبقه بازرگانان متولد شد. او متولد شد تا بعدها به جهانیان نشان دهد که بدون خشونت نیز میتوان بر تاریکی و ظلم پیروز شد. پیشتر نام گاندی را شنیده بودم، اما وقتی برای تحصیل به هند رفتم و هفت سال در آنجا زندگی کردم؛ او را همه جا میدیدم. از مجسمه بزرگی که در یکی از خیابانهای اصلی دهلی قرار داشت تا اسکناسهایی که عکس او را در خود پنهان دارند؛ اگر فروشندهای میخواست مطمئن شود...که پولی تقلبی نیست آن را زیر نور میگرفت تا عکس محو گاندی با آن عینک گرد و لبخندش مشخص شود.
گاندی همیشه در همه خیابانهای هند حضور داشته و دارد؛ پشت هر ماشین و اتوریکشایی، زیر جمله «لطفا بوق نزنید»، کلامی از او نوشته شده، جملات کوتاهی چون: «حقیقت خداوند است»، «ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم، دنیا را کور میکند»، «من بنا به دلایل زیادی آماده مردن شدهام، نه برای کشتن» و...
مردم کوچه و بازار نیز از او با گاندی جی به معنی گاندی عزیز یاد میکنند. اما حضور همیشگی گاندی تنها به مردم کوچه و خیابان ختم نمیشود و برخی دانشگاههای هند نیز دانشکده مطالعات گاندی وجود دارد تا افکار و اندیشههایش را به نسل بعد منتقل کنند. عکس گاندی همه جا هست. روی جلد دفتر بچههای مدرسه و یا قاب شده بالای سر مدیران اداره و دانشگاهها. او بیشتر با لباسی سفید، سری بیمو و لبخندی که صورتش را پوشانده دیده میشود. بعضی وقتها یک چرخ ریسندگی هم جلویش است.
اما دلیل این همه ماندگاری گاندی چه بود؟ شاید بتوان گفت، عدم خشونتی که در فلسفه فکری گاندی وجود داشت و باعث شد کشورش در برابر استعمار قدرتمند انگلیس پیروز شود او را برای همیشه در قلب هندیها جای داد. مفهوم عدم خشونت آهیمسا در تفکر مذهبی هندی تاریخی کهن دارد. آهیسما مفهومی چند بعدی است، با الهام از این فرض که تمام موجودات زنده در چرخه انرژی معنوی الهی هستند. بنابراین، صدمه زدن به انسان و یا موجود زندهای؛ صدمه زدن به خود است و یکی از اصول اساسی در هندوئیسم، جین و بودایی است.
اما کاری که گاندی کرد، این تفکر را با زبان امروز درهم آمیخت و به مردمش هدیه داد. برای نمونه او تفکر ساتیاگراها را پایهگذاری کرد. هرچند ساتیاگرا به مقاومت بدون خشونت یا مقاومت مدنی شناخته شده، ولی در معنی لغوی، از دو بخش ساتیا به معنای حقیقت و اگراها به معنای پافشاری تشکیل شده است که همان «پایداری بر حقیقت» است. در نظر گاندی، ساتیاگراها و عدم خشونت مستلزم مدارا در همه چیز است و حقیقت یکی است، اما هیچ کس همه آن را در اختیار ندارد؛ پس باید به اعتقاد دیگران احترام بگذاریم، بیآنکه در عقیده خودمان ضعیف باشیم. او معتقد است؛ حقیقت در قلب هر انسانی است و «آنجاست که باید حقیقت را جست... ما حق نداریم دیگران را وادار کنیم، حقیقت را به روش شخصی ما ببینند.»تفکر سارودایا یا همان «خوشبختی همگانی» نیز از دیگر نظریات گاندی است. بر اساس تفکر سارودایا باید از قوانین غیرعادلانه سرپیچی کرد و یا در آن همکاری نداشت و در عوض در کنارش باید با کار و همکاری همگانی، برنامهای سازنده برای اصلاحات اجتماعی انجام داد. خود او با کنار گذاشتن شغل وکالت، پوشیدن لباسی ساده از خادی (پارچه محلی هند) و اختصاص همهروزه بخشی از وقت خود به ریسندگی با چرخ نخریسی، نمونه روشنی از عمل به سارودایا را به نمایش گذاشت؛ عدم همکاری با انگلیسیها و نپوشیدن لباسها و پارچههای انگلیسی و مبارزه برای احیای صنایع روستایی؛ نمونه عملی سارودایاست.
گاندی در کتاب هند سواراج نیز از استقلال فردی و آزادیاش، از عشق به همه انسانها، احترام به همه مذاهب، مدارا و عدم خشونت در همه حال سخن گفت و در نهایت به مردم ناامیدش در برابر انگلیسیها چنین توصیه کرد: «وقتی ناامید میشوم به خاطر میآورم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بوده است. حکمرانان و قاتلها در برههای شکستناپذیر جلوه میکنند ولی در نهایت همه آنها سقوط کردهاند. همیشه به این واقعیت فکر کنید.»