سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
احمدشاه و کنتس اتریشی در خوابهای پمپئو
محمد صرفی در کیهان نوشت:
مقامات ارشد دولت آمریکا به طور مکرر در اظهارات خود میگویند ایران باید رفتار خود را تغییر داده و مانند یک کشور نرمال (عادی) رفتار کند یا عواقب سخت آن را بپذیرد. مایک پمپئو وزیر خارجه این کشور در مصاحبه اخیر خود با بیبیسی گستاخی را از حد گذرانده و گفت؛ حکومت ایران باید انتخاب کند که مردمش بتوانند غذا بخورند یا نه.
اولین سؤالی که در این مورد پیش میآید آن است که معیار نرمال و غیرنرمال بودن یک کشور چیست و دیگر آنکه آیا خود آمریکا، کشوری نرمال است؟ (پاسخ به پرسش مهم و کلیدی دوم را به وقت دیگری موکول میکنیم.) عینیترین هدف آمریکا از نرمالیزاسیون و تغییر رفتار ایران را پمپئو در سخنرانی شش ماه پیش خود در بنیاد هریتیج بیان کرد. وی در این سخنرانی 12 شرط برای ایران معین کرد و گفت قرارداد جدید با ایران مستلزم برآورده شدن این شروط است. خلاصه این دوازده شرط را میتوان در سه عبارت خلاصه کرد؛ نابودی کامل و ابدی توانایی هستهای، نابودی توانایی موشکی و دست شستن از نفوذ و حضور منطقهای جمهوری اسلامی.
آمریکاییها با کمال وقاحت مردم ایران را تهدید به گرسنگی میکنند و میگویند اگر میخواهید شکمتان سیر باشد باید به خواستههای ما تن دهید. همزمانی این تهدید بیشرمانه و صدمین سالگرد جنگ جهانی دوم تقارن جالب و قابل تاملی برای کنکاش پیرامون این پرسش است؛ آیا همراهی با قدرتهای جهانی برای کشورها سعادت و رفاه میآورد؟ دیروز پاریس میزبان سران برخی کشورها به مناسبت صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول بود. جنگی که در مرداد 1293 آغاز و آبان چهار سال بعد (1918-1914) پایان یافت. جنگ هشت روز پس از جشن تاجگذاری احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار آغاز شد.
ایران در آن دوره بطور کامل تحت سلطه دو قدرت وقت جهان – انگلیس و روسیه - بود و سیاهه و شرح امتیازات کلانی که به اسم قراردادهای خارجی با آنان بسته میشد، مثنوی هفتاد من کاغذ است. قرارداد سنپترزبورگ در سال 1907 که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ شمال و جنوب (تحت نفوذ روسیه و انگلیس) تقسیم شد، یکی از این قراردادهای ننگین است. درباره وضعیت حکومت و نسبت آن با قدرتهای خارجی یحیی دولتآبادی که چند دوره نماینده مجلس شورای ملی بود در خاطرات خود مینویسد: «حکومت مرکزی تهران صورتی بود بیمعنی و جیرهخوار بیگانگان که جز فرمانبرداری از آنها چارهای نداشت و دلخوش بود که عنوان سلطنت از او سلب نشده و خشنود بود که ماهی سیصد هزار تومان بیزحمت به او میرسد بی آنکه فکری به عاقبت کار خود بنماید.»
حکومت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ اعلام بیطرفی کرد اما این بیطرفی از موضع ضعف نتوانست کشور را از تبعات ویرانگر این جنگ نجات دهد. انگلیس از جنوب و روسیه از شمال و عثمانی از غرب هجوم آوردند و در این چهار سال یکی از تاریکترین دوران ایران رقم خورد. در این ایام بزرگترین قحطی ایران رخ داد و حدود نیمی از جمعیت20 میلیونی کشور در وضعیتی رقتبار جان باختند. محمدعلی جمال زاده وضعیت ایران در دو سال پایانی جنگ جهانی را اینگونه توصیف میکند؛ «هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود.»
سرهنگ ام. اچ داناهو، افسر اطلاعاتی ارتش انگلیس که در پوشش خبرنگار به ایران آمده بود در کتاب خود با عنوان «ماموریت به پرشیا» مینویسد؛ «اجساد مردان و زنان در معابر عمومی افتاده بود؛ پشتههای چروکیده و تلنبار شده بشریتی فلکزده، در میان انگشتان خشکیده آنها هنوز دستهای علف که از خاک بیرون کشیده بودند دیده میشد یا ریشههایی که از مزارع کنده بودند تا شکنجه مرگ از گرسنگی را سبکتر کنند.» 40 سال طول کشید تا بار دیگر جمعیت ایران به میزان پیش از جنگ و قحطی -یعنی۲۰میلیون نفر- بازگردد.
انگلیسیها آذوقه گرانقیمت و کمیاب را به قیمتی بالاتر میخریدند و انبار میکردند و هرج و مرج ناشی ازاشغال کشور، کشاورزی را مختل کرده بود. محتکران طماع ضلع دیگر این ماجرا بودند. تماشای فیلم ارزشمند «یتیم خانه ایران» -اثر ابوالقاسم طالبی- برای آشنایی با گوشههایی از عمق سیاهی آن دوران مفید است.
برخورد غربیها با ایران در پایان جنگ نیز قابل تامل است. اجلاسی در کاخ ورسای (حومه پاریس) تشکیل میدهند تا غنائم جنگی را تقسیم کنند و برای دنیا تصمیم بگیرند. دولت ایران هیئتی شش نفره را به ریاست علیقلی مسعود انصاری وزیر خارجه وقت راهی فرانسه میکند. یکی از دستور کارهای این هیئت بازگرداندن برخی مناطق و شهرهای جدا شده از ایران از جمله شهرهای ازدسترفته قفقاز، کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، ترکستان روسیه شامل سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند و... به نقشه کشور بود. هدفی که به اعتراف اعضای هیئت اعزامی مطالبات مزخرفی بود، چرا که از سوی حکومتی عنوان میشد که توان تامین امنیت و سیر کردن شکم مردم خود را هم نداشت.
وضعیت این هیئت در پاریس، به تنهایی گویای همه چیز است. محمدعلی فروغی از فرستادگان ایران به فرانسه در این مورد مینویسد؛ «امروز که شش ماه میگذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم، به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم.... در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم، پول نمیفرستند.... فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز اینکه قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم.» هیئت دیپلماتیکی که حضورش در پاریس مشروط به ادامه لطف صاحب مهمانخانه بوده و پول خورد و خوراک خود را هم نداشته و نمیدانسته در مملکتش چه میگذرد، قرار بوده اراضی جدا شده را به میهن بازگرداند!
ضعف شدید و وابستگی حکومت به بیگانه تنها در جنگ جهانی اول باعث فاجعه و خفت نشد. در جنگ جهانی دوم نیز همین ماجرا به نحو دیگری تکرار شد. رضاخان از نظر تعداد نفرات، ارتش را چهار برابر کرد و 50 درصد از بودجه کشور صرف ارتش میشد و امرای آن در سایه رضا خان بهعنوان پادشاه و فرمانده ارتش، در بالاترین سطوح حکومتی قرار داشتند. خلاصه تمام دستاوردها و افتخارات پهلوی اول، ارتش به اصطلاح مدرن آن بود. ارتش رضاخانی با آن همه دبدبه و کبکبه و افسر خارج رفته، در برابر هجوم متفقین حتی یک روز هم مقاومت نکرد و فرو پاشید.
پسرش هم که خیال خود را از اساس راحت کرده بود و به وابستگی و سرسپردگی افتخار میکرد. 24 فروردین سال 1341 شاه در سفر به آمریکا در باشگاه ملی مطبوعات این کشور گفت: «ماموریت تاریخی ما دفاع و نگهبانی از اصول تمدن و فرهنگ غربی است. ایران را از دست بدهید به هیچ قیمت جبران نخواهد شد. در خوب و بد غرب شریک شدهایم. ما اکنون سنگر مقدم تمدن غرب در این قسمت حساس از جهان هستیم و امروز به هیچ قیمت این پرچم را زمین نخواهیم گذاشت.»
اگر معنای نرمال بودن سرسپردن به خواست قدرتهای بیگانه است، کدام حکومتی از احمدشاه و رضاخان و پسرش در برابر قدرتهای غرب و شرق سرسپردهتر بودهاند و میتوانند باشند؟ تن دادن به خواستههای آمریکا و کنار نهادن فناوریهای پیشرفته و اهرمهای قدرت کشور، راه تامین معیشت مردم است یا باز کردن راه برای تکرار فاجعه یک قرن قبل؟
آمریکاییها که به قول ترامپ در سالهای اخیر 7 تریلیون دلار در این منطقه خرج کردهاند، نعل وارونه میزنند و مدعی هستند ایران بودجه کشورش را صرف حضور منطقهای خود میکند و مشکلات اقتصادی آن ناشی از همین هزینههاست که باید جاهای دیگری خرج شود. حال آنکه ایران اولاً علیرغم مواجه بودن با انبوه تهدیدات ریز و درشت، یکی از کمترین بودجههای نظامی را بین کشورهای منطقه دارد.
ثانیاً ادعای آمریکا درباره اینکه ایران برای دیگران در منطقه هزینه میدهد نیز از اساس غلط بوده و از قضا برعکس است. این سوریه و یمن هستند که هزینه الگوگیری از بیداری و مقاومت انقلاب اسلامی ایران را میدهند کمااینکه رژیم آلسعود و غربیها بارها به بشار اسد گفتهاند با پشت کردن به ایران و محور مقاومت نه تنها جنگ پایان مییابد بلکه هزینه بازسازی سوریه را نیز میدهند. اما استقلال و شرافت یک ملت و کشور چیزهایی نیستند که بتوان برای آنها قیمتی گذاشت و خرید و فروش کرد.
روزگاری نه چندان دور ایران ظرف چند ساعت یا حداکثر چند روز بهاشغال بیگانگان در میآمد و جان و مال و ناموس مردم از تعدی آنان در امان نبود. اینک قدرت ایران به مرحلهای رسیده که نه تنها امنیت خود را تامین میکند بلکه میتواند صدها کیلومتر دورتر از مرزهای خود نیز اثرگذار باشد و مانع از تحقق برنامههای قدرتهای فرامنطقهای و دستپروردههای آنان همچون داعش شود.
هیئت دیپلماتیک ایران آن روزها در اروپا نسیهخور و پشت درب جلسات دیگر کشورها سرگردان بود و امروز از موضع عزت و قدرت در مذاکرات و تحولات حضوری جدی و موثر دارد. احمد علی سپهر در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» مینویسد؛ «احمدشاه قبل از ازدواج عشق سوزانی نسبت به کنتس لگوتتی دختر وزیر مختار اتریش داشت و قصر منظریه را در تابستان به اختیار سفارت اتریش قرار داد تا روزها از نیاوران با آن دوشیزه زیبا به گردش و سواری و بازی تنیس بپردازد.»
چندی قبل اندیشکده آمریکایی «انستیتو واشنگتن» در تحلیلی درباره«طرح پیشرفت اسلامی - ایرانی» که برای نیم قرن آینده تدوین شده نوشت آیتالله خامنهای مصمم به اقتدار ایران است؛ «در کل، رهنمودهای این سند نشاندهنده دو ماموریتی است که رهبر جمهوری اسلامی برای دستیابی به برتری منطقهای و حتی جهانی درنظر دارد؛ ماموریت نخست، اسلامی کردن همه ابعاد زندگی یا همان مخالفت با معیارهای غربی نظام جهانی است و ماموریت دوم، استفاده از دستاوردهای پیشرفته علمی برای استقلال و خودکفایی فنی است.»
حکومت ایران از مواجب بگیری ماهانه از بیگانه و تنیس بازی شخص اول مملکت با دخترک فلان فرستاده اروپایی به برنامهریزی برای تحکیم و افزایش اقتدار کشور برای نیم قرن آینده رسیده است. آمریکا و برخی کشورهای اروپایی اگر حیران و عصبانی نباشند، جای تعجب دارد.
98/8/8 ؛ شاید اولین روز ملی مشهد
سعید برند در خراسان نوشت:
بالاخره پس از پیگیری های فراوان، روز ملی «مشهد» در یک قدمی ثبت در تقویم رسمی کشور قرار دارد و این مهم پس از آن که شورای فرهنگ عمومی استان با مشورت نخبگان و کارشناسان، به یک روز خاص به جمع بندی برسد، صورت می گیرد تا سرانجام پس از تصویب نهایی در شورای فرهنگی عمومی کشور، مشهد؛ پایتخت معنوی ایران پس از شهرهایی همچون شیراز و بوشهر و ... در تقویم رسمی کشور صاحب روز ملی شود. روزی که مختص به خودش باشد.بدون شک ثبت یک روز مشخص و ملی می تواند کمک شایانی برای معرفی ظرفیت های این شهر و مطرح کردن نیازها و کاستی ها در کنار پیشرفت ها و دستاوردها باشد. در این روز می توان فارغ از هر موضوع مهمی دیگری تنها به «مشهد» پرداخت و توجه مردم، نخبگان و مسئولان را بیش از پیش به این شهر جلب کرد. چرا که تجربه های مختلف نشان داده است هر گاه که نمایندگان دیگر شهرهای کشور، مدیران رسانه های ملی، مسئولان تراز اول دولتی و ... به مناسبت های مختلف و توسط نهادهای مختلف شهر، به مشهد دعوت می شوند، متاسفانه شناخت کامل و جامعی از ظرفیت ها و نیازهای این شهر ملی ندارند، شهری که سالانه پذیرای بیش از یک سوم جمعیت کشور است.
اما اکنون پس از مطالعات صورت گرفته از میان 25 پیشنهاد اولیه، 9 روز منتخب به عنوان گزینه های اصلی روز ملی مشهد مطرح شده است.
در میان پیشنهادهای مطرح شده، مناسبت های خوب و قابل توجهی از حیث معنوی، تاریخی و سیاسی وجود دارد که هر یک به تنهایی حائز اهمیت بالایی است و هم اکنون نیز در مناسبت های ملی مورد توجه قرار می گیرد. اما به عقیده نگارنده اتفاقا به همین دلیل که هر یک از این مناسبت ها به وقایع بسیار مهمی اشاره دارد، نشان می دهد که این روز، روز مناسبی برای نام گذاری به عنوان روز ملی مشهد نیست! به بیان بهتر وقتی هر یک از این مناسبت ها به قدری برجسته و مهم است که به تنهایی تمام توجه ها را جلب موضوع خود می کند، به طور قطع وقتی روز ملی مشهد نیز در کنار این مناسبت های مهم و قابل توجه قرار گیرد، دیگر کمترین توجه ها متوجه خود «مشهد» خواهد شد. اگر چه این مناسبت ها هر یک به نوعی با مشهد عجین شده اند و اصلا امکان تجزیه آنان از مشهد وجود ندارد ولی به دلیل اهمیت زیاد خبری، توجه رسانه ها، مردم و مسئولان در این روزها به سمت آن مناسبت تاریخی یا سیاسی مهم می رود و آن چه دوباره مغفول می ماند، چیزی نیست جز همین مشهد.
نکته دیگر این که اگر یکی از این روزها، به عنوان روز ملی مشهد انتخاب شود، در این روز تنها به یک بُعد مشهد می توان پرداخت، یعنی وقتی ولادت شمس الشموس، شهادت ایشان یا روز زیارتی و حتی سالروز ورود امام رضا (ع) به این دیار را روز ملی مشهد، انتخاب کنیم، طبیعی است که دریای مباحث عمیق معرفتی و ارزشمند در این باره، جایی برای پرداختن به ابعاد دیگر مشهد باقی نمی گذارد. یا مناسبت های سیاسی و انقلابی مهم مشهد از جمله یک شنبه خونین 57، قیام گوهرشاد و حمله رژیم شاهنشاهی به بیمارستان امام رضا (ع) نیز هر یک دارای ارزش های تاریخی وسیاسی منحصر به فردی هستند که قطعا و حتما باید در تقویم رسمی کشور به همین شکل به یادگار بمانند تا این روزها فرصتی مهیا کند برای کالبد شکافی ابعاد این ماجراهای بزرگ تاریخی که نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند.
روز اول فروردین به مناسبت حضور رهبر فرزانه انقلاب به مشهد نیز یکی دیگر از 9 روز منتخب است، روزی که با آمدن «بهار» و «یار» آمیخته شده و نوید مبارکی با خود به همراه دارد ولی معمولا در این روز چشم انداز کلی سال جدید در کلام مقام معظم رهبری تبیین می شود و توجه همه رسانه های داخلی و خارجی را به خود جلب می کند.
روز ملی فردوسی و پاسداشت زبان فارسی نیز از دیگر روزهای پیشنهادی برای روز ملی مشهد است که باز به نظر می رسد طبق آن چه گفته شد پرداختن به مقوله «مشهد» در این مناسبت های بزرگ، باعث می شود که یکی از این دو مهم فدای دیگری شود یا حداقل کمتر به چشم آید.
پیشنهادی به وسعت یک شهر
«هشتمین روز از هشتمین ماه سال» پیشنهادی است که نگارنده برای ثبت روز ملی مشهد ارائه می کند. شاید در نگاه اول «8.8» تنها یک عدد به اصطلاح امروزی ها شیک باشد و پیام مهمی را متناسب با مشهد به ذهن ها متبادر نکند جز همان عدد هشت که برای ما نشان از امام مهربانی هاست، اما این روز این فرصت را مهیا می کند که به مشهد، ظرفیت ها و نیازهایش بپردازیم. ضمن این که ظرفیت «برجسته سازی» مشهد نیز به عنوان یکی از محورهای هفت گانه محتوایی برای نام گذاری مشهد توسط کارشناسان مورد اشاره قرار گرفته است و اگر بوروکراسی های اداری سنگ اندازی نکند و این روز در تقویم ملی کشور ثبت شود، 98.8.8 اولین روز ملی مشهد در تقویم ملی کشور خواهد بود.
در عین حال آن چه مهم است این که با در نظر گرفتن جمیع نظرات، شاهد به تصویب رسیدن روزی به نام روز ملی مشهد باشیم، روزی که بتوانیم در آن از مقوله اساسی «زیارت» و تشرف سالانه 30 میلیون زائر از اقصی نقاط ایران و جهان به این شهر بگوییم، به تاریخ مشهد و نقش استراتژیک این شهر و مردمانش در روزهای مهم انقلاب و دوران دفاع مقدس اشاره کنیم، از ظرفیت های مشهد برای تبدیل شدن به پایتخت فرهنگی جهان اسلام بنویسیم و فردوسی به عنوان نگین ادبیات فارسی را ارج نهیم و در کنار همه این ها بتوانیم توجه عموم را به زیر ساخت های عمرانی مشهد به عنوان یک شهر فراملی، از جمله سامان دهی حاشیه شهر مشهد، بافت پیرامونی حرم مطهر رضوی، اعتبارات پروژه های عمرانی بر زمین مانده و ... جلب کنیم.
کودکان و حقوق شهروندی
محمد شریعتمداری در ایران نوشت:
تصویب پیش نویس لایحه قانونی تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی در دولت تدبیر اقدامی مهم برای حمایت اجتماعی از فرزندان سرزمینمان است. ورود وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به این فرآیند که سابقهای سه ساله داشته است به این دلیل روشن بود که بر اساس رصدها و ارزیابیهای صورت گرفته، کودکان بیشناسنامه حاصل از این ازدواجها به دلیل فقدان هویت و فقر حقوقی به شکل مضاعفی در معرض آسیبهای اجتماعی و فقر شدید قرار داشتند.
در واقع ورود وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در راستای استراتژی مقابله با فقر خود و از دریچه مبارزه با فقر بود. یکی از وظایف وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی تلاش برای رسمیسازی کل اقتصاد است، چرا که رسمیسازی گروههای غیررسمی مانند کارگرهای غیررسمی، اشتغال غیررسمی و... گام اول قرار گرفتن افراد در ذیل چتر قانون، نظام حمایتی دولتی و بخشی از استراتژی دولتها در مبارزه با فقر است.
در برخی از گزارشهای نهادها و کمیسیونهای رسمی تعداد این کودکان حداقل 500 هزار نفر ذکر شده است(برخی گزارشهای غیر رسمی چند برابر این عدد را اعلام میکنند) که عددی قابل توجه و تأمل برانگیز است. بررسی و تحلیل دادههای موجود در خصوص خانوارهای این کودکان در وزارتخانه متبوع نشان میدهد که مهاجرینی که با زنان ایرانی ازدواج کردهاند بیش از 13 ملیت هستند. اکثر این خانوارها از نظر رفاهی در وضعیت محرومیت قرار دارند. 60 درصد این خانوارها در 3 دهک پایین قرار دارند. بیش از 70 درصد نیز فاقد هرگونه پوشش بیمهای بوده و وضعیت تحصیل این کودکان نیز بسیار نامناسب است.
آنچه از وضعیت این کودکان تصویر شده حاکی از آن است که این قشر از اقشار محروم جامعه و بشدت نیازمند حمایت اجتماعی هدفمند هستند. از آنجا که حمایت از کودکان نه جنسیت میشناسد نه قومیت، نه هویت و نه ملیت، این وظیفهای انسانی، اخلاقی، دینی و اداری ماست که با همه ظرفیتهای خود از همه کودکان سرزمینمان از جمله فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی حمایت کنیم. اعطای تابعیت به فرزندان مادران ایرانی که با مردان غیرایرانی ازدواج کردند همراه است با به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروندی این کودکان و بهرهمندی آنان از حقوق مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ازجمله برخورداری از آموزش و پرورش رایگان، تأمین اجتماعی و...
معتقدم هر چند تصویب این پیشنویس گام مهمی برای برخورداری این کودکان از حقوق اجتماعی، حق اقامت پایدار آنها و رفع تبعیض میان آنان و سایرین، جلوگیری از بین نسلی شدن فقر در این قشر است. اما باید حواسمان باشد که در ابتدای مسیری طولانی هستیم. همه اعم از دولت و دستگاههای اجرایی، فعالان و کنشگران مدنی، سیاسی و رسانهای، اساتید دانشگاه و سازمانهای مردم نهاد باید همچنان با انگیزه و دانش خود پیگیر حقوق اجتماعی، مدنی این کودکان و ادامه دهنده این مسیر باشند؛ هماهنگی و انسجام بین دستگاههای اجرایی، همراهی و حمایت مجلس شورای اسلامی برای برداشتن گامهای پیشرو شرط لازم ادامه این حرکت است، به عنوان وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی خود را متعهد به ادامه این مسیر میدانم و مصرانه در جهت ایجاد عزم، اراده، اجماع در حمایت از فرزندان مادران ایران پیش خواهم رفت.
پاسخی به هذیان گویی پمپئو
سید مسعود علوی در رسالت نوشت:
در حالی که نهادهای اطلاعاتی آمریکا اذعان دارند؛ «نشانه ای از اینکه حکومت ایران در حال فروپاشی است، وجود ندارد و کنترل شرایط همچون گذشته در اختیار نظام است»، پمپئو وزیر خارجه آمریکا از تشدید تحریم ها به عنوان یک فرصت برای مخالفان نظام جمهوری اسلامی جهت براندازی یاد می کند، فرصتی که هیچ گاه طی چهل سال گذشته پدید نیامده است و بر اساس گزارش نهادهای اطلاعاتی آمریکا هیچ گاه نیز به وجود نخواهد آمد. بر اساس همین توهّم است که ترامپ چندی پیش به برخی رهبران اروپا گفته بود چند ماه صبر کنید، ایران در حال فروریزی و فروپاشی است! اروپایی هاتا کنون براساس همین توهم از تعهد برجامی خود سر باز زده و زمان می خرند تا زمینی را در ایران گیر بیاورند!
شکست تحریم ها پمپئو را به هذیان گویی دچار کرده است. از یک طرف می گوید؛ هدف تحریم ها آسیب زدن به ملت ایران نیست! از طرف دیگر ملت ایران را به گرسنگی تهدید می کند و می گوید؛ اگر مردم ایران می خواهند غذا بخورند باید به حرف آمریکا گوش کنند!
کیست که در جهان نداند رهبران آمریکا و سرمایه دارانی که خون ملت های جهان را به دلیل حرص و طمع خود به زمین ریخته اند، به خون ملت ایران تشنه اند و چهل سال است مشغول دسیسه و نیرنگ و فریب و کشت و کشتار به وسیله نبرد سخت و نرم هستند. آمریکایی ها با خروج از برجام، حمایت جامعه جهانی در خصوص فشار به ایران را از دست داده اند. امروز با اعلام تشدید تحریم ها، با تهدید و تطمیع و فشار، در حال هماهنگ کردن جامعه جهانی با سیاست های تجاوزکارانه خود هستند. اینکه دولت ها و ملت های جهان به ویژه دولت های بزرگ جهان زیر بار این فشار بروند و بر خلاف همه معاهدات جهانی و حقوق بین الملل حاضر شوند این زورگویی و قلدرمآبی را بپذیرند، محل تردید است.در عرف مردم، به کسی که در خواب هذیان می گوید، باید دو تا سیلی زد تا از خواب بیدار شود. اگر بخواهیم از این منطق پیروی کنیم باید به آمریکایی ها دو تا سیلی بزنیم تا آنها از این توهّمات بیرون بیایند. اولین سیلی، سیلی موشکی، آن هم با موشک های نقطه زن است که آمریکایی ها به اندازه کافی در منطقه، منابع و منافع حیاتی دارند که هدف قرار گیرند.
جوانانی که در زمین، هوا و دریا نگهبان امنیت ملی کشور هستند، دیگر طاقت شنیدن رجزخوانی ترامپ و پمپئو را ندارند و بی صبرانه منتظر فرمان تنبیه متجاوز در مرزها و فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی هستند.باید لبان کسانی که ملت ایران را تهدید به گرسنگی می کنند با سوزن موشک نقطه زن دوخت.سیلی دوم هم تحکیم زیرساخت های ضد تحریمی در داخل و خارج است تا آمریکایی ها آرزوی گرسنگی کشیدن ملت ما را به گور ببرند. آمریکایی ها قبلاً این تهدید را توسط رئیس جمهور کشورمان دریافت کردند مبنی بر اینکه اگر قرار است نفت نفروشیم، هیچ کشوری در منطقه نفت نخواهد فروخت. حالا باید به آمریکا گفته شود؛ اگر قرار باشد ملت ما را به گرسنگی تهدید کنند، باید بدانند هیچ قارونی در منطقه با شکم سیر به بستر نخواهد رفت، به ویژه سردمداران رژیم منحوس صهیونیستی که معرکه گردان اصلی تحریم ها در منطقه و جهان است. رهبران ابله آمریکا با مواضع خصمانه شان ملت ایران را از خود متنفرتر کرده اند. آثار این تنفر در راهپیمایی 13 آبان امسال به خوبی مشهود بود. این تنفر روزافزون، کار دست آمریکایی ها خواهد داد. ممکن است همه مردم ایران وارد معرکه ای شوند که جز شکست و ذلت بیشتر برای آمریکایی ها نصیبی نداشته باشد.
باتلاق الحدیده
سید جعفر قنادباشی در حمایت نوشت:
تحولات میدانی جنگ یمن طی حدود 10 روز گذشته وارد فاز جدیدی شده و ائتلاف سعودی که پیشازاین، حملات گستردهای را در این کشور ترتیب داده بود، بهتازگی هجمه سنگینی را به الحدیده صورت داده است. آل سعود از 30 خرداد سال جاری تا به امروز، برای تصرف این منطقه استراتژیک خیز برداشته و ترکیبی از نیروهای مزدور داخلی و خارجی، حدود پنج ماه است که از زمین، هوا و دریا سودای اشغال این شهر و بندر آن را در سر میپرورانند اما به دربسته خوردهاند.
افزون بر نیروهایی که عربستان از برخی کشورهای آفریقایی در کنار ارتش شکستخورده امارات گردآورده، آمریکا و فرانسه نیز در معرکه الحدیده شرکت دارند و از مهاجمین حمایت میکنند.
علیرغم آتش باری شدید و برخورداری از تسلیحات پیشرفته اما ائتلاف پدرجد تروریستها ضربات مهلکی را متحمل شد؛ ازجمله اینکه تعداد قابلتوجهی از مزدوران سودانی به هلاکت رسیده و اسیر شدند، مسیرهای مواصلاتی متجاوزین توسط نیروهای مردمی و انصار الله قطع شدند، تانکهای آبرامز و خودروهای زرهی «امرپ» ائتلاف، یکی پس از دیگری با موشکهای زمین به زمین پرقدرت مقاومت هدف قرار گرفتند، حیثت آمریکا که سازنده این تجهیزات بود را بر باد داد و آنها را مجبور کرد که مسیر هوایی را برای پشتیبانی از نیروهای خود در الحدیده انتخاب کنند.
این نکته نیز حائز توجه است که در غرب الحدیده دریا واقعشده، جنوب این شهر اشغالشده، در بخش شرقی، برخی از نیروهای ائتلاف سعودی واردشدهاند و در شرف ورود به بخش شمال شرقی این شهر هستند اما با مقاومت نیروهای انصار الله هنوز موفق به این کار نشدهاند.
کوشش اشغالگران این است که مسیر صنعا به الحدیده را مسدود کرده و عقبه نیروهای مقاومت را بهزعم خود قطع کنند که چند نقطه نیز بهطور مقطعی، به کنترل آنان در آمد اما این مسیر همچنان باز است و تدارکات انصار الله و کمیتههای مردمی همچنان برقرار است.
در حال حاضر و بهرغم هجوم همهجانبه به الحدیده، این مقاومت یمنیها بوده که مهاجمین را در تنگنا قرار داده و تلفات سنگینی به آنان وارد کرده است. سؤال اینجاست که چرا در چند روز اخیر، بر حجم حملات و شدت سبعیت رژیم کودک کش سعودی و شرکایش در الحدیده افزودهشده است؟ دلایل ذیل را میتوان بهعنوان جنون قبیله سعودی در یمن ذکر کرد.
1. سازمان ملل متحد، مذاکراتی را بین طرفهای درگیر برای ماه سپتامبر (شهریور و مهر سال جاری) ترتیب داد که به ماه نوامبر (آبان و آذر) موکول شد ولی برگزار نشد و درنتیجه، بنا شد که گفتگوها در ماه دسامبر (آذر و دی) برگزار شود.
تقلای ائتلاف نامیمون عربستان و امارات این است که تا پیش از برگزاری این گفتگوها، برگ برندهای بهمنظور ارائه در مذاکرات داشته باشند چراکه نتوانستند تصرفات قابلتوجهی در روی زمین داشته باشند و حتی موفق نشدند که قاطبه یمنیها را بهسوی خود جذب کرده و با خود همراه کنند. اما چرا مذاکره؟ پاسخ این است که آنها میخواهند دستپر از گفتگو با یمنیها بیرون بروند و ادعا کنند که بله! ما دستاورد بسیار مهمی همچون اشغال الحدیده را در اختیار داشتیم اما به خاطر امنیت غیرنظامیان، کوتاه آمدیم و صلح کردیم!!
2. الحدیده و بندر راهبردی آن اگر تصرف شود، محاصره زمینی و هوایی یمن از طریق حصر دریایی نیز تکمیل میشود و آخرین معبر تأمین نیازهای اولیه مردم این کشور با خطر جدی مواجه میگردد؛ لذا اشغال این منطقه، به آبروی نداشته سعودیها گرهخورده و چنانچه در این گام موفق نشوند، به این معناست که خونریزیهای تقریباً چهارساله آنها در یمن، بیهوده بوده و حرف مقاومت به کرسی نشسته است.
3. با شکست ائتلاف عربستان در الحدیده و فرو رفتن مضاعف قارونهای منطقه در باتلاق یمن، آمریکا و غرب، دیگر برگی برای پیروز کردن آنها در اختیار ندارند اما زخم بازی که در این کشور مظلوم ایجاد کردهاند، میتواند به ناوگان نظامی آمریکا در منطقه، تأسیسات نفتی و استراتژیک عربستان و امارات آسیب بیشتری برساند. سامانههای موشکی یمنیها در شرایط تحریم، روزبهروز دقیقتر میشوند و ترس آمریکاییها نیز افزایش مییابد.
واشنگتن که زمانی از ساقط کردن همه موشکهای یمنی بهوسیله سامانههای پاتریوت سخن میگفت و جنگ تا سرکوبی انقلاب یمن را خواستار بود اکنون از ترس درهم کوبیده شدن اهداف بزرگ در عربستان و امارات از صلح سخن میگوید.
افزون بر این، چهره بدون رتوش غرب را از این منظر نیز میتوان مشاهده کرد که با وجود توحشی که عربستان در یمن از خود نشان داده، اما حاضر نیستند به دموکراسی واقعی که از آن دم میزنند و در قالب حمایتهای مردمی از انصار الله تجلییافته، احترام بگذارند و روابط خود را با قرونوسطاییترین و عقبماندهترین کشور منطقه ازلحاظ مردمسالاری متوقف نمایند.
4. آمریکا و عربستان همواره مترصد فرصتی برای پایان آبرومندانه جنگ بودند ولی هیچگاه این فرصت را پیدا نکردند اما شرایط کنونی، متفاوت از گذشته است. هم واشنگتن و هم ریاض پس از رسوایی قتل خاشقجی توسط عربستان، تحتفشار سنگینی برای پایان دادن به جنایت و حمایت از خونریزی در یمن قرار دارند. بر اثر این فشارها بود که ترامپ برای کاستن از اعتراضات جهانی به جانبداری از عربستان در کشتار یمنیها، اظهاراتی نمایشی در خصوص مبرا کردن واشنگتن ازآنچه در این کشور میگذرد را بر زبان آورد و تلویحاً حساب خود را از حساب گاو شیرده منطقه جدا کرد. آبروریزی است که بعد از قریب به پنج ماه، نتوانستهاند یک بندر شنی و مسطح را در یک کشور جنگزده اشغال کنند و حالا که فشار جهانی برای توقف جنگ یمن فزونی یافته و سازمان ملل هم به یاری سعودیها آمده، فرصت را مغتنم شمرده تا آخرین خیز خود را برای کسب امتیاز بر سر میز مذاکره بردارند.
5. احتمال دیگری که در این میان وجود دارد و با توجه به اوضاع فعلی البته بسیار ضعیف به نظر میرسد، اجرای طرح فدرالی عربستان برای یمن است. ترکیب نیروهایی که به این بندر حمله کردهاند عبارت است از عربستان، امارات، نیروهای وابسته به منصور هادی و برخی گروههایی که قبلاً وابسته به علی عبدالله صالح بودند. همچنین برخی گروههای نزدیک به امارات که در بین مهاجمین حضور دارند، با این توهم پا به میدان گذاشتهاند که هرکدام در آینده، قسمتی از نقاط استراتژیک یمن را بهعنوان حق خود طلب کنند. امارات و عربستان در برخی مناطق حساس یمن، دچار اختلاف هستند بهخصوص در جنوب یمن. لذا حمله به الحدیده با هزینه عربستان و به سود امارات است و چنانچه به فرض محال، الحدیده به اشغال ائتلاف سعودی در آید، اختلافات این دو کشور نیز شدت یافته و کار بهسادگی خاتمه پیدا نمیکند.
و بالاخره اینکه، از هر زاویهای که به ماجرای یمن نگاه کنیم، عربستان بازنده و انصار الله و مردم یمن، برنده جنگ هستند. برتری در میدان نظامی فقط به ساز و برگ و تجهیزات پیشرفته منوط نیست، بلکه اراده راسخ و ایمان به هدف، مقاومت پولادین و آمادگی برای جهاد و شهادت ازجمله عواملی هستند که به شکل تحسینآمیز و غرورآفرینی در مردم و مقاومت یمن دیده میشود و ائتلاف سعودی را به دلیل فقدان این مؤلفههای برجسته، بازنده میدان کرده است.
همچنان افتخار کنید آقای آخوندی
سیاوش کاویانی در سیاست روز نوشت:
آقای آخوندی! باید هم افتخار کنید که یک مسکن مهر افتتاح نکردید، آن کس که خوشنشین است و بالانشین باید...
آقای آخوندی! باید هم افتخار کنید که یک مسکن مهر افتتاح نکردید، آن کس که خوشنشین است و بالانشین باید هم طرح مسکن مهر را مزخرف بداند.
آقای وزیر راه و شهرسازی سابق! مسکن مهر برای خیلی از مردم نقطه امیدی بود برای خانهدار شدن، با همه خوبیها و بدیهای این طرح، بسیاری از مردم که خانه نداشتند و مستأجر بودند، صاحبخانه شدند. اکنون بسیاری از آنها ساکن در مسکن مهر هستند و از مستأجری رهایی یافتهاند.
شما که ۵ سال وزیر راه و شهرسازی بودید برای حوزه مسکن کاری انجام دادید؟ طرح جایگزین هم نتوانست رقیب مسکن مهر باشد و هیچ پروژهای برای طرح مسکن اجتماعی شما اجرا نشد.
آقای آخوندی مستعفی! قطعاً خوب میدانید که با اجرای طرح مسکن مهر، چه مشاغلی رونق گرفت و چه کارخانههایی سقف تولید خود را بالا بردند، چرخه کار و تولید سرعت گرفت و مصرف کالاهای تولیدی هم در پروژههای مسکن مهر افزایش یافت.
شما که وزیر راه و شهرسازی بودید خوب میدانید که یک ساختمان به چه کالاهایی نیاز دارد و چه محصولاتی را مصرف میکند، حال که به افتتاح نکردن حتی یک مسکن مهر افتخار میکنید، باید خوب بدانید که بسیاری از کارخانههای تولیدی مرتبط با ساخت مسکن، از زمان اجرای پروژههای مسکن مهر چرخشان چرخید، از تولید سیمان و گچ و آهن گرفته تا کاشی و سنگ و شیرآلات الی آخر که همگی این محصولات تولیدی، داخلی است و کارگر ایرانی آنها را تولید کرده و میکند، خوابیدن پروژههای مسکن مهر و حتی رکود ساخت و ساز مسکن در دوران ۵ ساله وزارت شما قطعا بر روی تولیدکنندگانی که محصولات آنها با ساخت مسکن ارتباط دارد، تأثیر منفی داشته است.
شما که وزیر بودید و خود را کاربلد میپنداشتید و شاید هم میپندارید، با وضعیتی که در بازار مسکن حاکم است، آنهایی که خانه ندارند و مستاجر هستند چگونه خانهدار شوند؟ با وام مسکن که بانک مسکن میدهد میتوان خانهدار شد؟!
وزیر مستعفی راه و شهرسازی! خودتان خوب میدانید که تفکرات شما سیاستهای لیبرال سرمایهداری است که اعتقاد دارد هر که نتواند گلیم خود را از آب بیرون بیاورد، باید خودش هم غرق شود، اما چنین تفکری در قاموس انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد.
انقلاب اسلامی، انقلاب مستضعفین است، نه انقلاب مستکبرین، انقلاب اسلامی ایران برای رفع محرومیتها و کمبودهایی بود که رژیم گذشته از خود به یادگار گذاشته است، اگر جنابعالی که متولی مسکن این کشور بودید، راهکاری در این ۵ سال حضور خود در وزارتخانه ارائه کرده بودید، دلمان نمیسوخت که یک وزیر پس از ۵ سال وزارت، کارنامه ای از خود بجا گذاشته که میتوان به آن افتخار کرد. پس شما که به افتتاح نکردن حتی یک مسکن مهر افتخار نمیکنید، به چه افتخار میکنید؟!
شاید به عملکرد خود در مناطق زلزلهزده کرمانشاه میبالید! شاید هم به خرید هواپیماهای مسافربری از آمریکا و اروپا! و شاید به رفتار و اخلاق انسانی و اسلامی با مردم که ولینعمت مسئولین هستند! برخورد مناسب با خبرنگاران را از یاد نبریم، البته همه اینها ثبت در تاریخ و مستند است. نمیتوان انکار و کتمان کرد.
زلزله کرمانشاه دقیقاً امروز سالگرد خود را میبینید، یکسال از آن حادثه تلخ گذشت، خانههای زیادی ویران شد و در این حادثه به جای اینکه تسکین دردهای زلزلهزدگان اولویت باشد، تسویهحسابهای سیاسی اولویت پیدا کرد و عصبانیت خود را بر سر مسکن مهر کرمانشاه خالی کردید، در حالی که میزان خرابی این خانهها نسبت به دیگر اماکن کمتر بود و جالب است بسیاری از مسکن مهر استان کرمانشاه در دوران ۵ ساله وزارت شما در راه و شهرسازی ساخته شده بود!
مسکن مهر تعهدی است که هر دولتی و هر وزیری سر کار بیاید بر گردن اوست، اما شما نه تنها آن را مزخرف دانستید، بلکه اجرای آنها را مسکوت گذاشتید و تأخیرهای طولانی در ساخت و تحویل مرتکب شدید. هنوز هم هستند خانوادههایی که مسکن مهر خود را با بیمهری شما در زمان وزارت، تحویل نگرفتهاند، اما همچنان امیدوارند تا شاید وزیر تازهکار بر عهد خود پایبند باشد و همتی کند تا شاید متقاضیان مسکن مهر به آرزوی خانهدار شدن برسند و شما همچنان افتخار کنید به همه کارهایی که باید انجام میدادید اما ندادید و جایبسی تأسف و تعجب است که یکی از گزینههای مطرح برای شهرداری تهران هم هستید!