حاج بخشی را به علم سبز بزرگ و سیمینوفش ، لندکروز بلندگودارش و «یام یام» های طلایی می شناختند و عمو حسن را به دویدن های میدان صبحگاه دوکوهه و شعر های حماسی که می خواند.
هر روز صبح گردان های لشکر باید به نوبت یک بار دور میدان صبحگاه می دویدند. و عمو حسن با آن سن و سال ، با همراه با هر گردان ، یک بار دور میدان را می دوید و برای بچه ها شعر های حماسی می خواند. البته از وزن و قافیه های عجیب و غریب شعر ها معلوم بود که همه را همان جا از خودش می سازد. رزمندگان جوان همه بعد از دویدن دور میدان صبحگاه از نفس می افتادند اما انگشت به دهان می ماندند مه عمو حسن چطور با گردان بعدی می دود و می خواند.
عمو حسن سرانجام در عملیات کربلای 5 ، به آن متاعی که دنبالش می دوید رسید و محاسن سفیدش به خون سرش خضاب شد.
عمو حسن و حاج بخشی عکس های زیادی کنار هم ندارند. عکس زیر یکی از همان معدود یادگار های مشترک آنان است. در این عکس هم عمو حسن مطابق معمول در حال خواندن همان اشعار معروف خودش است.
امروز حاج بخشی هم میهمان عمو حسن .
روحمان بایادشان شاد
روحمان بایادشان شاد